تاریخ انتشار:
ترکیب مارکسیسم و پوپولیسم در ونزوئلا
پوپولیسم بدون مردم
پیروزی شانه به شانه نیکلاس مادورو در انتخابات ریاستجمهوری ونزوئلا یک پرسش مهم را پیش میکشد
یان مولر
پیروزی شانه به شانه نیکلاس مادورو در انتخابات ریاستجمهوری ونزوئلا یک پرسش مهم را پیش میکشد (کاملاً جدا از پرسش مخالفان که آیا مادورو واقعاً برنده انتخابات بوده است): آیا پوپولیسم میتواند بدون یک رهبر اصالتاً مردمی و پرجذبه به شکوفایی برسد یا جنبشهایی مثل چاویسمو به محض اینکه شبهخدایگان خود را از دست بدهد محکوم به نابودی است؟
برای بسیاری از ناظران، پوپولیسم بدون یک علقه و پیوند قوی و مستقیم بین رهبر ضدتشکیلاتی و شهروندانی که احساس میکنند از سوی احزاب سیاسی اصلی نادیده گرفته شدهاند، قابل تصور نیست. در عین حال درباره نقش رهبری در پوپولیسم خیلی بزرگنمایی میشود. حقیقتاً با توجه به اهمیت پوپولیسم به عنوان یک پدیده سیاسی، این نگاه در کنار دو نگاه دیگر که پوپولیسم تا حد زیادی فراخوانی برای دموکراسی مستقیم است و اینکه پوپولیستها تنها توان اعتراض کردن دارند اما هرگز قادر به اداره امور نیستند باید مورد چالش قرار گیرد.
پوپولیسم، برخلاف مثلاً لیبرالیسم یا مارکسیسم، یک مجموعه منسجم از اندیشههای سیاسی متمایز نیست. اما آن را همچنین نمیتوان صرفاً به عنوان هر جنبش سیاسی تعریف کرد که از طریق ترویج پیشنهادهای سیاستگذاری سادهانگارانه پاسخ مثبتی به تودهها میدهد. در حالی که پوپولیستها شاید استعداد خاصی در حمایت از راهکارهای سطحی و کممایه داشته باشند آنها به ندرت انحصار خاصی در بهکارگیری این تاکتیک دارند.
پوپولیسم را نمیتوان در سطح سیاستها درک کرد؛ بلکه یک شیوه خاص از سیاست خیالپردازانه است. مردم بیگناهی که همیشه سخت کار میکنند به جنگ نخبگان فاسد (که واقعاً کاری به جز تعقیب منافع شخصی انجام نمیدهند) و آنهایی که در لایههای بسیار پایین جامعه هستند (که نیز کار نمیکنند و زندگی متکی به دیگران دارند) میروند. در تصورات پوپولیستها، هر دو بخش بالایی و پایین جامعه واقعاً بخشی از آنها نیستند: آنها مستقیم یا غیرمستقیم تحت حمایت قدرتهای خارجی قرار دارند (برای مثال به نخبگان لیبرال طرفدار اروپای غربی در اروپای شرقی فکر کنید)؛ همچنین آنها به مهاجران یا اقلیتها تعلق دارند. نوعاً در تصورات سیاسی پوپولیستها، نخبگان توجه نامعقولی به منافع کسانی دارند که مثل خودشان نیستند و به گروههای اقلیت قومی تعلق دارند.
هر کسی که بتواند نمایندگی این تصویر خالص اخلاقی (در برابر تصویر سیاسی) را داشته باشد توانایی تمرکز بر رایدهندگان را دارد. چاوس توانست به تودهها این اطمینان خاطر را بدهد که «من یک کمی مثل همه شما هستم» رایدهندگانی که از جنبشهای پوپولیستی حمایت میکنند صرفاً به این دلیل است که معتقدند نخبگان حاکم جاری نتوانستند نماینده واقعی آنها باشند. آنها به این دلیل مخالف دموکراسی نمایندگی نیستند: آنها صرفاً خواهان نمایندگان متفاوتی هستند - کسانی را که آنها از نظر اخلاقی پاک و خالص مینگرند.
بنابراین فراخوان برای مشارکت مردمی بیشتر برای پوپولیسم ضروری نیست؛ در عوض آنها عارضه طرد شدن تصوری هستند (که به ویژه در منطقه آمریکای لاتین شاید کاملاً صحت داشته باشد). اما فریادها برای طرد سیاسی متفاوت از تقاضا برای دموکراسی مستقیم است. در جایی که دموکراسی مستقیم بخش مهمی از سیاست عادی است- برای مثال در سوئیس- احزاب پوپولیست بهتر و نه بدتر از جاهای دیگر عمل کردهاند.
به همین ترتیب اشتباه است که فکر شود سیاستمداران پوپولیست، به محض اینکه به قدرت برسند، قادر به مدیریت کارآمد نیستند چون آنها از درون احزاب معترضی بیرون آمدهاند که برنامه کاریشان کاملاً بر اساس آنچه مخالفان میگویند، تعریف شده است. در عوض، آنچه در مورد پوپولیستهای به قدرترسیده تفاوت دارد این است که آنها به مریدان خود توجه دارند (بقیه جمعیت اصلاً ارزش ندارند) و نهادهای نظارتی و تصحیحکننده مسیر را نادیده میگیرند.
از نگاه یک پوپولیست، چنین کاری کاملاً معنادار است: چرا باید نظارت کسانی را که بر قدرت بودهاند، پذیرفت اگر که پوپولیست نمایندگی اراده اصیل مردم را دارد؟ پوپولیستها میتوانند با دموکراسی نمایندگی ادامه حیات یابند؛ آنچه آنها نمیتوانند بپذیرند تکثرگرایی سیاسی و مفهوم مخالفت مشروع و قانونی است.
این تمایل به هیولا ساختن مخالفان، و نه سیاستهای خاص طرفدار فقرا بود که چاوس را یک پوپولیست ساخت. به همین ترتیب، برای مثالی دیگر از کشور فنلاند، ادعای گروه «فنلاندیهای راستین» درباره نمایندگی منحصراً اصیل و نه انتقادش از اتحادیه اروپاست که آن را یک حزب پوپولیست میسازد. به همین ترتیب، تلاش بپه گریلو پوپولیست ایتالیایی برای توانمند ساختن شهروندان عادی دلیلی برای نگرانی نیست اما ادعایش به اینکه جنبش پنج ستاره وی نباید کمتر از 100 درصد صندلیهای پارلمان را به دست آورد چون همه رقبای وی فاسد و غیراخلاقی هستند، قطعاً نگاهی پوپولیستی است.
این ویژگی پوپولیسم، یعنی اینکه مردم تنها یک چیز میخواهند و تنها نمایندگان واقعی میتوانند آن چیز را به آنها بدهند، تقارن بین پوپولیسم و دولت تکنوکرات را توضیح میدهد. دقیقاً همانطور که تکنوکراتها فرض میکنند که تنها یک راهکار درست برای هر چالش سیاستگذاری وجود دارد و بنابراین نیازی به بحث و مذاکره سیاسی نیست - به همین ترتیب برای پوپولیستها مردم یک و تنها یک اراده فاسدنشده دارند. دموکراسی لیبرال دقیقاً مخالف این را فرض میکند: فضایی برای حضور و تنفس دیدگاههای متفاوت و برای بدیلهای سیاسی.
دیدگاه تان را بنویسید