عطش آب شور
توزیع کوپن سهام در اروپای شرقی چه نتیجهای داشت؟
سیاستمداران کشورهای سابقاً کمونیست اروپای شرقی که تا قبل از سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، عضو آن بودند، طی دهه 90 دو شکست پیاپی را تجربه کردند. شکست اول همان سقوط کمونیسم بود. ایدهای که چندین دهه روی آن پافشاری میکردند و میخواستند همه دنیا را نیز به آن آلوده کنند. اما شکست دوم آنها در دهه 90 میلادی نه به خاطر ایدههای چپگرایانه آنها، بلکه برعکس به خاطر ولعشان به گذر از آن بود. آنچه در کشورهای اروپای شرقی رخ داد، به زبان ساده، همان «افتادن در دیگ از هول حلیم» یا داستان کشتیشکستگانی است که از عطش به آب شور دریا میزنند. آنها میخواستند با سرعت هرچه تمامتر، از سوسیالیسم و اقتصاد دولتی گذر کنند و به سرمایهداری در مقیاس انبوه آن برسند و برای همین به خصوصیسازی کوپنی روی آوردند. در روسیه محاسبه شده بود که خصوصیسازی به شیوه مزایده و شیوههای رایج در سایر کشورهای در حال توسعه مانند شیلی یا کشورهای پیشرفته به سالها زمان نیاز دارد، در حالی که با کوپن سهام میتوان ۵۰۰روزه به اقتصاد بازار سفر کرد. علاوه بر آن آنها کوپن سهام را با عدالت اجتماعی سازگار یافتند. آنها در نظر داشتند که شرکتهای دولتی به مردم میرسد و مردم سهامدار در برابر خصوصیسازی مقاومت نمیکنند؛ بهطوری که میگفتند توده مردم که عموماً در برابر خصوصیسازی مقاومت میکنند، اینگونه همراه و طرفدار خصوصیسازی خواهند شد. این خطمشیها که تعدادی از اقتصاددانان غربی پشت آن بودند، تا اندازه زیادی از سوی صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و بانک بازسازی و توسعه اروپا نیز مورد حمایت قرار گرفتند و حتی این نهادها به کشورهای اروپایی این فشار را وارد میکردند که هرچه سریعتر و پرقدرتتر برنامههای خصوصیسازی خود را اتخاذ کنند. هدف این نهادها از وارد آوردن چنین فشارهایی این بود که قبل از اینکه طرفداران اتحاد جماهیر بتوانند دوباره به قدرت برگردند، از حرکت کشورهای اروپای شرقی به سرمایهداری اطمینان حاصل کنند. اما نتیجه خصوصیسازی کوپنی، رکود شدید، افزایش نابرابری و فقر و شایعتر شدن فساد در این کشورها بود.