ارتباطات خوب، حکمرانی خوب
پیشرفت ارتباطات چه نقشی در توسعه سیاسی دارد؟
تکامل رهیافت ارتباطات برای توسعه (C4D)، تحولات وسیعتری در نظریهها و الگوهای توسعه اقتصادی و اجتماعی را بازتاب میدهد.
تکامل رهیافت ارتباطات برای توسعه (C4D)، تحولات وسیعتری در نظریهها و الگوهای توسعه اقتصادی و اجتماعی را بازتاب میدهد. در بخش اعظمی از دوره پس از جنگ جهانی دوم، این رهیافت را پارادایم «نوسازی» شکل میداد که به دنبال دگرگونسازی جوامع «سنتی» به جوامع مدرن غربی، از طریق انتقال باورها، کنشها و فناوریها بود. متناظر با این، طرحهای ارتباطی یک رویکرد انتشاری را برگزیدند، که از ارتباطات برای انتقال اطلاعات استفاده میکرد. این رویکرد شامل کارزارهای رسانهای بزرگمقیاس، بازاریابی اجتماعی، پخش مواد چاپی، «سرگرمی-آموزش» و دیگر شکلهای انتقال یکجانبه اطلاعات از فرستنده به گیرنده میشد. با وجود این، طرفداران نظریه انتشار (diffusion theory) محدودیتهای رسانههای جمعی را در ترویج تغییر رفتاری پایدار دریافتند. این نظریه همچنین شامل ارتباطات بینشخصی هم میشد: ارتباطات چهرهبهچهرهای که میتواند یکبهیک یا در گروه صورت بگیرد. هدف این ارتباطات، به اشتراک گذاشتن اطلاعات، پاسخگویی به سوالها و برانگیختن رویههای رفتاری خاص است. باور این است که هرچند رسانههای جمعی یادگیری اندیشههای نو را ممکن میکنند، شبکههای بینشخصی مشوق حرکت از دانش به کنشهای پایدارند. نقد پارادایم نوسازی در دهههای 1970 و 1980 رشد کرد. جریان یکطرفه اطلاعات و ارتباطات از «شمال» به «جنوب» مورد انتقاد قرار گرفت و از بازنمایی بزرگتر صدای جنوب دفاع شد. همزمان، فشاری برای رویکردهای «مشارکتی»تر به توسعه صورت گرفت. اینها ظهور ارتباطات توسعه مشارکتی را نیز دامن زد، که هدفش قدرت بخشیدن به اجتماعها در جهت تصمیمگیری و کنش جمعی و از طریق افزایش دانش و مهارتهای لازم برای تشخیص، اولویتبندی و حل مسائل و نیازها بود. به این ترتیب، ارتباطات برای توسعه، همچون شیوه متکثر کردن صداها، تسهیل مشارکت معنادار و پیشبرد تغییر اجتماعی دیده شده است. کنگره جهانی ارتباطات برای توسعه در سال 2006، این رهیافت را «روندی اجتماعی مبتنی بر گفتوگو، با کاربرد گستره وسیعی از ابزارها و روشها دانست». این رهیافت به «تغییر اجتماعی در سطوح متفاوتی از جمله شنیدن، اعتمادسازی، بهاشتراکگذاری دانش و مهارتها، سیاستسازی، بحث و یادگیری برای تغییر پایدار و معنادار» مربوط میشود. چنین رویکردهای دوطرفه و افقیای به ارتباطات شامل جلسات، گزارشها، بحثها و رایزنیهای عمومی، رادیو و ویدئوی مشارکتی، تئاتر و داستانگویی اجتماعمحور و انجمنهای اینترنتی میشود. رویکردهای انتشاری و مشارکتی در طرحهای ارتباطات برای توسعه به طور موازی ادغام شدهاند. چنین ترکیبهایی به موسسات و گروهها اجازه میدهد از طریق کارزارهای بزرگمقیاس به مخاطبان وسیعتری دست بیابد، و در عین حال توسعه اجتماع محلی، توانمندسازی و مالکیت از راه مشارکت را ترویج کند.
ارتباطات و دستور کار حکمرانی
در حالی که نقش ارتباطات در حمایت از توسعه دموکراتیک و تحریک رشد اقتصادی، بیش از پیش در طرحهای سیاستگذاری بینالمللی به رسمیت شناخته میشوند، در عمل ارتباطات حوزهای است که اولویت پایینی در دستور کار معروف به «حکمرانی خوب» دارد. برخی این را به فقدان شواهد محکمی نسبت میدهند که تاثیر ارتباطات بر حکمرانی را اثبات کنند و دیگران میگویند به این پرسش اساسیتر برمیگردد که آیا حمایت از ارتباطات -که نوعاً شامل توسعه یک بخش رسانهای مستقل، بهبود دسترسی به اطلاعات و استفاده راهبردی از رسانهها و ابزارهای ارتباطات سیاسی برای نفوذ بر رفتارها و تغییر اجتماعی میشود- با توجه به سرشت بسیار سیاسی اینچنین مداخلههایی، حوزه مشروعی برای جمعآوری منابع مالی است یا نه. آنچه روشن است این است که پژوهشهای در دسترس درباره نقش ارتباطات در حکمرانی، در چندین رشته علمی پراکنده شده است که اغلب اولویتهای متضادی دارند (از جمله علوم سیاسی، علوم ارتباطات، مطالعات رسانه و مطالعات توسعه). همزمان، در راهنمایی علمی برای سیاستگذاران درباره فهم و کاربست ارتباطات در اصلاح حکمرانی، کمبود وجود دارد. با وجود اولویت نسبتاً پایین در کمکهای توسعهای، برخی در قدرت ارتباطات و به ویژه در نقش کاتالیزور رسانه در تاثیرگذاری بر روابط و فرآیندهای حکمرانی چون و چرا میکنند: ارتباطات عمدتاً برای پیوند دادن دولتها با جامعه، تسهیل نظامهای سیاسی فراگیر، صدا دادن به تهیدستان و گروههای حاشیهای، و تقویت مشارکت و پاسخگویی اجتماعی شهروندان دیده میشود. طرفداران ارتباطات همچنین استدلال میکنند که کاربست راهبردی ابزارها و روششناسیهای ارتباطات سیاسی میتواند بر مواضع، باورها و رفتار صاحبان منافع تاثیر بگذارد و اراده سیاسی لازم برای موفقشدن اصلاحات را تضمین کند. با رشد دستور کار دولتهای شکننده، علایق آکادمیک و مالی به این مساله که ارتباطات چگونه میتواند با بهبود روابط شهروند-دولت و کمک به بازسازی قراردادهای اجتماعی در دولتهای تنشزده، به دولتسازی کمک کند. با وجود این، پرسشهای مشروعی وجود دارد درباره نقش تامینکنندگان مالی در حمایت از ارتباطات در رسیدن به حکمرانی خوب، دستکم این پرسشها که چه نوعی از حمایت احتمالاً تاثیرگذار خواهد بود، چه انتخابهایی باید میان حمایت از گونههای متفاوت رسانه کرد و چگونه باید تضمین کرد که مداخله در این حوزه تقاضامحور، پایدار و نهایتاً در راستای منفعت عمومی هستند؛ به ویژه منافع تهیدستان و حاشیهایها. در مجموع، مطالعات بسیاری به این نتیجه رسیدند که فهمی بهتر از شرایطی که تحت آن ارتباطات، و به ویژه رسانهها، میتوانند نیرویی قدرتمند برای تغییر توسعهای مثبت باشند، و فهمی بهتر از اینکه چرا در غیر این صورت، ارتباطات ممکن است بیشتر نیرویی منفی و قادر به سدکردن راه اصلاح به نفع تهیدستان، مشوق خشونت سیاسی و تثبیتکننده نظامهای سیاسی غیردموکراتیک باشد، ضروری است.
آیا ارتباطات برای حکمرانی خوب مهم است؟
یک جنبه کلیدی حکمرانی این است که شهروندان، رهبران و نهادهای عمومی چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند تا باعث وقوع تغییرات شوند. بدون ساختارها و فرآیندهای ارتباطی که مبادله دوطرفه اطلاعات بین دولت و شهروندان را ممکن کنند، تصور اینکه چگونه دولتها میتوانند پاسخگوی نیازها و انتظارات عمومی باشند دشوار است. ارتباطات دوطرفه به شهروندان اجازه میدهد فعالیتهای دولت را رصد کنند، وارد گفتوگو با دولت در مسائلی که برایشان مهم است بشوند، و بر نتایج و طرحهای سیاسی اثر بگذارند. بسیاری از سیاستشناسان باور دارند که این امر رشد اعتماد بین دولت و جامعه را تشویق میکند و بنیاد مشروعیت دولتی در طولانیمدت است.
ارتباطات و ظرفیت، حسابدهی و پاسخگویی دولت
در سطح عملی، ارتباطات را میتوان امری ضروری برای توسعه ظرفیت، حسابدهی و پاسخگویی دولت به شیوههای زیر دانست:
ظرفیت: مشورت و گفتوگو بین دولت و شهروندان، در نظر، میتواند فهم و حمایت عمومی از سیاستهای دولتی را بهبود دهد و مالکیت شهروندان بر فرآیند اصلاحات را تشویق کند. بدون حمایت عموم مردم، دولتها اغلب فاقد ظرفیت انجام این کارها هستند.
حسابدهی: دسترسی به اطلاعات و شفافیت دولتی، در نظر، امری حیاتی برای توانمندسازی شهروندان به رصد کردن دولت و وادارکردن آن به حسابدهی درباره اعمالش است. شواهد مهمی وجود دارد که شفافیت میتواند فرصتهای فساد را کاهش دهد.
پاسخگویی: رایدهندگان مطلع و از نظر سیاسی فعال، در نظر، مطالبه برای حسابدهی دولت را تقویت میکنند. چندین مثال وجود دارد که کجا چنین فرآیندهایی (مثل بحث از طریق رسانهها، کارزارهای اطلاعرسانی عمومی، سازوکارهای حسابدهی اجتماعی) پاسخگویی دولتها به مطالبات شهروندان را تشویق کردهاند و به خدمات عمومی بهتر انجامیدهاند.
ساختارها و فرآیندهای ارتباطی
فهم نقش ارتباطات در حکمرانی در دو سطح میتواند گستردهتر باشد- ساختارهای ارتباطی و فرآیندهای ارتباطی:
ساختارهای ارتباطی: ساختارهای ارتباطی عبارتاند از نظامهای رسانهای آزاد، متکثر و مستقل، جامعه مدنی نیرومند و چارچوب حقوقی و مقرراتیای که جریان آزاد اطلاعات را از دولت به شهروندان و بالعکس، تقویت یا مسدود میکنند. اینها چارچوبی را شکل میدهند که از طریق آنها شهروندان و دولت میتوانند با یکدیگر در ارتباط باشند و وارد گفتوگو شوند. آنها مولفههای ذاتی «حوزه عمومی دموکراتیک» هستند و نقش مهمی در شکلدهی به افکار عمومی ایفا میکنند.
فرآیندهای ارتباطی: فرآیندهای ارتباطی میتوانند یکطرفه (مثل تامین اطلاعات و انتقال «پیامها») یا دوطرفه (مثل گفتوگو و رایزنی) باشند. ارتباطات از تمرکز سنتی بر ارتباط یکطرفه با هدف تبلیغات، بازاریابی اجتماعی، افزایش آگاهی و نفوذ بر باورها، عقاید و رفتارها به سوی تاکیدی بزرگتر بر فرآیندهای گفتوگویی مشارکتیتر و رایزنانهتر حرکت کرده است.
افکار عمومی و حوزه عمومی
حوزه عمومی فضایی است که شهروندان برای مشارکت آزاد در گفتوگو و بحث درباره مسائلی که برای زندگیشان اهمیت دارند در آن جمع میشوند، و از طریق آن مباحثه میکوشند بر سیاستگذاری دولت تاثیر بگذارند و تغییر اجتماعی پدید آورند. یک حوزه عمومی دموکراتیک بر یک جامعه مدنی فعال، شهروندان درگیر و رسانههای آزاد و مستقل متکی است. حوزه عمومی دموکراتیک همچنین نیازمند آزادیهای مدنی مورد تضمین قانون اساسی و حق آزادی عقیده و اجتماع است. در بسترهای غیرتکثرگرایانه، دولت اغلب حوزه عمومی را کنترل میکند و بر رسانههای جمعی سنتی انحصار دارد. حوزه عمومی اهمیت زیادی در حکمرانی دارد، نه فقط به خاطر اینکه کنش جمعی و مشارکت عمومی در تصمیمگیری را تسهیل میکند، بلکه مهمتر از آن به خاطر اینکه فضایی است که در آن افکار عمومی شکل میگیرند و بیان میشوند. افکار عمومی را میتوان دیدگاه اکثریت درباره مسائل عمومی پس از اینکه در قلمرو عمومی مورد بحث قرار گرفتند، تعریف کرد. برخی استدلال میکنند که اهمیت افکار عمومی در تعیین تغییر اجتماعی و سیاسیای که مطلوب تهیدستان باشد، عمدتاً در مطالعات توسعه نادیده گرفته شده است. در علوم سیاسی، افکار عمومی عمدتاً به عنوان یک پایه مهم قدرت و مشروعیت لحاظ میشود- به بیانی دیگر، دولتهای مشروع آنهایی هستند که به افکار عمومی گوش میدهند و در برابر آن پاسخگو هستند.
کارکردهای ارتباطی دولت
تامین اطلاعات برای شهروندان درباره اولویتها، برنامهها و فعالیتها یک کارکرد حیاتی دولت است که زیربنای روابط دولت-جامعه را میسازد: دولتها در جهان توسعهیافته از نیاز به ارتباطات موثر هم برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی و هم برای حفظ مشروعیتشان مطلعاند، و اغلب ساختارهای دقیقی متشکل از دفاتر نشر و وزارتخانههای ارتباطات و اطلاعرسانی میسازند تا کارکرد ارتباطی را اجرا کنند. اما در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، دولتها فاقد ظرفیتهای ارتباطی هستند، و توسعه کارکرد ارتباطی را ترکیبی از انگیزههای ضعیف (مثلاً فقدان فرهنگ بیپردهگویی و افشاسازی)، فقدان آموزش حرفهای و زیرساختهای ارتباطی و فقدان چارچوب حقوقی حمایتگر (مثلاً دسترسی به قوانین اطلاعات) به تعویق میاندازد. فرهنگ نهادی اغلب نقش مهمی در شکلدادن به رویکرد دولت به ارتباطات ایفا میکند، اما تغییر فرهنگ نهادی زمان میبرد.
نقش رسانهها در حکمرانی دموکراتیک
هم ادبیات دانشگاهی موجود درباره حکمرانی و هم اعلامیههای سیاستگذاری آژانسهای توسعه، دستکم در گفتار، اغلب اهمیت رسانههای آزاد در تضمین زیربنای توسعه دموکراتیک را تایید میکنند. اجماع گستردهای حول این ایده وجود دارد که تکامل رسانههای آزاد و متکثر برای پاسخگوکردن دولت و تقویت شهروندانی آگاه و مطلع ضروری است. رسانهها اغلب نهادی کلیدی تلقی میشوند که میتوانند اصلاحات را به نفع تهیدستان تقویت یا مسدود کنند. با وجود این، حامیان ارتباطات بر این باورند که رسانهها در اولویت پایین اصلاحات حکمرانی قرار دارند و فعالان توسعه باید نقش کاتالیزور بالقوه رسانهها در تقویت یا تضعیف روندهای دموکراتیک -چه در شکل چاپ، تلویزیون، رادیو یا اینترنت- را بهتر بفهمند و بهتر به آن بپردازند. در نظر، رسانههای آزاد، مستقل و متکثر میتوانند بر سوءاستفاده دولت از قدرت یا فساد نظارت داشته باشند، امکان بحثهای آگاهانه و فراگیر درباره دغدغههای تهیدستان را فراهم کنند، و چشماندازهای شهروندان حاشیهای را به بخش بیشتری از مردم بشناسانند. اطلاعرسانی رسانههای خبری، چه اخبار مثبت گزارش کند چه اخبار منفی، میتواند به اعتماد و مشارکت سیاسی و خرسندی از دموکراسی بینجامد. آنجا که رسانهها نقش تعیینکننده دستور کارها، ناظر و نگهبان را به طرز موثری ایفا میکنند، به این شیوهها میتواند به حکمرانی دموکراتیک و پاسخگویی کمک کند:
تعیینکننده دستور کارها: رسانهها میتوانند آگاهی از مسائل اجتماعی را با مطلعکردن مقامات انتخابی از دغدغهها و نیازهای عمومی بالا ببرند. شماری از مطالعات اثبات کردهاند که مسائلی که رسانهها مهم نشان میدهند، همان مسائلی هستند که عموم مردم مهم میپندارند.
ناظر: اخبار میتواند نظارت بر بخشهای نیرومندی از جامعه، از جمله رهبران درون حوزههای خصوصی و عمومی را تامین کند. به ویژه، روزنامهنگاری تحقیقی میتواند فساد را افشا و منافع عمومی را رصد کند. رسانهها به عنوان نگهبان میتوانند در دولتهای شکننده تنشزده نقشی بسیار سیاسی ایفا کنند.
نگهبان: رسانهها میتوانند انجمنی برای بحث عمومی درباره مسائل اجتماعی باشند و تکثری از چشماندازها -از جمله چشمانداز تهیدستان و گروههای حاشیهای- را نمایندگی کنند.
با وجود این، در عمل، پژوهشهای تجربی محدودی درباره اینکه چگونه و تحت چه شرایطی رسانهها میتوانند این نقشها را به نحو موثر ایفا کنند، انجام شده است در حالی که فرضهای تعمیمیافته درباره سهم مثبت رسانهها در دموکراسی اغلب در ادبیات موجود تصریح میشود، چند مانع ساختاری اغلب جلوی عملیکردن چنین آرمانهایی از سوی رسانهها را میگیرند. این موانع شامل مالکیت یا کنترل دولتی، محیط پدرسالارانه غالب، تجاریکردن رسانهها، ظرفیت روزنامهنگاری و استانداردهای حرفهای ضعیف، و فقدان مشارکت شهروندان در رسانهها میشوند. علاوه بر این، بسیاری تایید میکنند که هرچند رسانهها ممکن است در نظر، برای گفتار عمومی حیاتی باشند، به خودی خود نمیتوانند بهبود حسابدهی و پاسخگویی دولت را تضمین کنند.
شواهد تاثیر ارتباطات بر حکمرانی و توسعه
حامیان ارتباطات تایید میکنند که مطالعات بیشتری درباره نفوذ مثبت و منفی ارتباطات بر حکمرانی دموکراتیک لازم است. تا به امروز، مجموعهای از مطالعات تجربی به این نتیجه رسیدهاند که محیطهای ارتباطی باز – به ویژه طرحهای رسانهای و دسترسی به اطلاعات – با پیشرفت پاسخگویی و حسابدهی دولت، سطوح پایینتر فساد و توسعه اقتصادی و اجتماعی همبستگی دارند. با این حال، دیگر امری پذیرفتهشده است که این همبستگی ناظر بر علیت نیست و باید در استنتاج پیوندهای علی میان ساختارهای ارتباطی خوب و حکمرانی خوب احتیاط به خرج داد. در سطح فرآیندهای ارتباطی، شواهد تجربی و روایی در ادبیات موجود در رهیافت ارتباطات برای توسعه و ارتباطات سیاسی وجود دارد از اینکه چگونه ارتباطات میتواند بر افکار و رفتارهای مردم تاثیر بگذارد. در زمینه رهیافت ارتباطات برای توسعه، اینها شامل افزایش دانش فردی از طرحهای سلامت و افزایش مشارکت آنها در این طرحها، یا افزایش حمایتشان از دستاوردهای توسعهای گوناگون، و در مورد رهیافت ارتباطات سیاسی شامل افزایش دانش مردم از نظامهای سیاسی و مشارکتشان در این نظامها، یا حمایتشان از حکمرانی خوب میشوند.
نقش ارتباطات در اصلاح حکمرانی
آیا کاربست استراتژیک ارتباطات میتواند موفقیت و پایداری اصلاحات حکمرانی را افزایش دهد؟ چه انواعی از استراتژیهای ارتباطی از این جهت موثرترند؟ در اصل، اندکشماری در نقش مهم ارتباطات در ایجاد اجماع، همکاری و حمایت در میان صاحبان منافع، در راستای اصلاحات، شک دارند. از این جهت، استراتژیهای ارتباطی ممکن است برای پرداختن به موانع سیاسیای مثل فقدان اراده سیاسی در میان رهبران دولت، منافع خاص، فقدان مطالبه شهروندان برای پاسخگویی یا افکار عمومی متخاصم حیاتی باشند. در مجموع ارتباطات ماهرانه میتواند کلیدی برای حرکت از اهداف اصلاحات به سوی نتایج واقعی و ملموس باشد. حامیان ارتباطات استدلال میکنند که بزرگترین سهمی که ارتباطات میتواند در اصلاح حکمرانی ایفا کند، تاثیرگذاری بر عقاید، مواقع و در نهایت رفتار صاحبان منافع (از جمله رهبران، بوروکراتها و شهروندان) است. این اهمیت زیادی دارد زیرا اصلاحات نیازمند تغییر رفتار نفعبران اصلی است. ارتباطات سهم مهمی در حکمرانی خوب دارد، به ویژه در زمینه تاثیرگذاری و نفوذ. ارتباطات ماهرانه میتواند حمایت نفعبران از اهداف اصلاح حکمرانی را افزایش دهد و بر تغییر عقاید، مواقع و رفتار تاثیر بگذارد. ابزارهای ارتباطی میتواند همچنین مشارکت شهروندان در نظامهای سیاسی را بالا ببرد. ارتباطات میتواند به ساختن ائتلافی از افراد تاثیرگذار کمک کند، اراده سیاسی را به شکل حمایت وسیع از رهبری در راستای تغییر تضمین کند، و افکار عمومی بیتفاوت یا حتی متخاصم را در جهت حمایت از اهداف اصلاحات تغییر دهد. استراتژیهای کاربردی گسترهای از لابیگری منافع عمومی، تسهیل شبکهها میان نخبگان سیاسی همنظر، ائتلافسازی و سنجش و شکلدهی به افکار عمومی را شامل میشود. اغلب استدلال میشود که گفتوگو و رایزنی عمومی در تصمیمگیری، فهم عمومی از اصلاحات و حس مالکیت بر آن، و از اینرو، پایداری بلندمدت آن را افزایش میدهد. رایزنی همچنین میتواند بر افکار عمومی تاثیر بگذارد. با این حال، برای تاثیرگذاری بر دستاوردهای حکمرانی، مقامات دولتی باید مایل باشند از افکار عمومی تاثیر بپذیرند. در عمل، مرز بین ارتباطات هدایتشده – که به دنبال «ساخت» رضایت است – و مشورت اصیل – که نشاندهنده تمایل به درگیرکردن مردم و احتمالاً تغییر برنامهها مبنی بر اطلاعات و دادههای آنهاست – اغلب تیرهوتار میشود.