هایک و عرصه سیاست
هایک در آخرین کتاب خود با عنوان «غرور مهلک: خطاهای سوسیالیسم» مینویسد: «وظیفه عجیب علم اقتصاد این است که به انسانها ثابت کند که در واقع آگاهیشان در مورد آنچه تصور میکنند میتوانند طراحی کنند، کم است.»
هایک در آخرین کتاب خود با عنوان «غرور مهلک: خطاهای سوسیالیسم» مینویسد: «وظیفه عجیب علم اقتصاد این است که به انسانها ثابت کند که در واقع آگاهیشان در مورد آنچه تصور میکنند میتوانند طراحی کنند، کم است.»
به نظر میرسد برخی افراد بیش از سیاستمداران غربی نیازمند یکی از درسهای هایک هستند. حدوداً دو سال و نیم قبل قیامهایی در برخی کشورهای خاورمیانه به وقوع پیوست و برخی رسانههای هیجانآفرین غربی همانند دیگر همتایان روزنامهنگار پیشین خود، که بیصبرانه منتظر فروریزی دیوار برلین بودند، آن را بهار عربی نام نهادند. البته چندی نگذشت که اشتباه آنان در این نامگذاری آشکار شد. با نگاهی به گذشته میتوان گفت هر چند که بهار پراگ در سال 1968 واقعاً نوعی حرکت بهسوی آزادی بود اما این یکی در واقع نوعی جابهجایی حکومت است. با وقایعی که در کشورهای عربی رخ داده است، استفاده از لفظ بهار عربی دیگر مناسبتی ندارد. در حالی که رژیمهای لیبی و مصر بهسرعت سقوط کردند، ماجرا در سوریه به درگیری نظامی انجامید. درگیریای که جز خونریزی و کشتوکشتار در مناطق شهرنشین چیزی به همراه نداشته است. در یک طرف این مجادله حکومت سوریه به رهبری بشار اسد رئیسجمهور این کشور قرار دارد و در طرف دیگر نیز مخالفان و القاعده درگیر هستند. افتوخیزهای عمیقتری در سوریه در حال وقوع است. بشار اسد و طرفداران او که از دچار شدن به سرنوشت محمد مرسی در مصر در
هراساند، همگی رودرروی شورشیان که به دنبال تفرقهافکنی و جدایی جهان اسلام هستند، قرار دارند.
در طرف دیگر، قدرت بزرگ جهان اسلام، یعنی عربستان، از شورشیان حمایت میکند. و ایران نیز طرفدار اسد است. وقتی دو گروه مبارز در میان مسلمانان با هم در حال درگیری هستند و نتیجه آن مشخص نیست، ما نمیتوانیم پیروزی یکی را جشن بگیریم. حتی نباید به خود اجازه دهیم برای تضمین آن، دخالت کنیم. با این حال به نظر میرسد ما (غربیها) کمکم داریم به سمت حکومت سوریه گرایش پیدا میکنیم. نکته اینجاست که این رویداد با بیمیلی قابل توجه در غرب روبهروست. وقتی بریتانیا در سال 1854 به جنگ با روسیه رفت، این شعر در بین مردم رایج شده بود:
ما نمیخواهیم بجنگیم اما اگر بجنگیم،
ما کشتی داریم،
ما مردان جنگی داریم،
ما پول هم داریم!
اما در حال حاضر چنین اشتیاقی میان مردم وجود ندارد. حوزههای انتخابیه رنگپریده غربی به نظر کاربرد روشنتری در مقایسه با رهبرانشان دارند، چراکه باید پذیرفت فعلاً ما برای این ماجراجوییها نه کشتی داریم، نه مردان جنگی و نه حتی پول! اما سیاستمداران غربی به طرزی باورنکردنی به قدرتشان ایمان دارند. آنها به پیروی از سنت دکارت، خود را عقلایی و ساختگرا مینامند و بر این باورند که کاربرد قضایی قدرتشان میتواند به ایجاد یک نظم بهینه اجتماعی منجر شود.
دیوید کامرون و باراک اوباما با بهرهگیری از این باور، فکر میکنند میتوانند اسد را سرنگون ساخته و او را با نسخه سوریهای هرمان فان رومپوی (نخستوزیر سابق بلژیک و نخستین رئیس تماموقت اتحادیه اروپا) جابهجا کنند و ببینند که کشور سوریه به آلمان غربی تبدیل میشود.
این همان اشتباه بزرگ نومحافظهکاران است. برخلاف هایک، که معتقد بود نظم اجتماعی موفق بهطور خودانگیخته ظهور میکند، نومحافظهکاران بر این باورند که این نظم میتواند به صورت تحمیلی یا هوشیارانه برپا شود. بهرغم تجربه چند سال اخیر، اعتقاد رهبران ما به دکارت تزلزلناپذیر به نظر میرسد و این خطری بسیار جدی است که سیاستمداران برای رسیدن به راهحل بهینه اما دستنیافتنی، در پیش گرفتهاند و بهاحتمال فراوان به رسیدن به وضعیتی بدتر از شرایط فعلی خواهد انجامید.
منبع:
http://www.thecommentator.com/article/3936/hayek_s_guidance_for_western_politicians_on_mideast
دیدگاه تان را بنویسید