تاریخ انتشار:
نگاهی به عواقب انحصارگری
تراست یا بیتراست؟
تعداد کمی بنگاه میتوانند بر بازارها مسلط شوند و بهای بالایی را برای کالاها در نظر گیرند و بدتر آنکه مانع ورود رقبای کارا و تکنولوژیهای تازه شوند
گاهی تصور میشود که دولت برای به ارمغان آوردن خوشبختی برای شهروندانش میبایست کارهای محیرالعقول کند. تصور میشود که دولت میبایست چنان نقشهای را در ذهن بپروراند که بر مبنای آن بداند در چه بازارهایی دخالت کند، آینده آنها را پیشبینی کند و این بازارها را به گونهای هدایت کند که رفاه عموم مردم افزایش یابد. در چنین منطقی گویی دولت نقش «برادر بزرگ» را دارد و بقیه مردم «برادر کوچک» یتیمی هستند که برای زندگی روزمره خود تنها چشم به کرم برادر بزرگ دارند. گویی شهروندان حاضرند برادر بزرگ هر چه میخواهد بکند و بر زندگی آنان نظارت و مداخله کند اما فقط به آنان بذل و بخشش کند. نه اینکه تصور کنید، چنین تفکری وجود ندارد، چه بسا هستند اقتصادخواندههایی که معنای کلامشان همین است. کرم دولت برای آنان، همین یارانه کالایی است. آنان از دولت میخواهند تا بهای کالاهایی را که عرضه میکند، بسی کمتر از بازارهای بینالمللی به مردم عطا کند و در عین حال هیچ از این باکی ندارند که دولت در حسابهای مردم سرک بکشد، زندگی افراد را نظاره کند و حقوق مالکیت آنان را محدود کند.
تعداد کمی بنگاه میتوانند بر بازارها مسلط شوند و بهای بالایی را برای کالاها در نظر گیرند و بدتر آنکه مانع ورود رقبای کارا و تکنولوژیهای تازه شوند. بازارها اگر به حال خود رها شوند، میتوانند از حالت فراگیری منفک شده و تحت سیطره قدرتهای اقتصادی و سیاسی قرار گیرند. نهادهای اقتصادی فراگیر، نهتنها نیاز به بازارها دارند بلکه بازارها باید فراگیر باشند و حداقل در سطحی معین فرصتهای اقتصادی را برای استفاده اکثریت مردم ایجاد کنند. انحصارات گسترده که توسط قدرت سیاسی مقامات حمایت میشود با این امر در تضاد است. واکنش به تراستهای انحصاری نیز نشان میدهد وقتی نهادهای سیاسی فراگیر باشند، این نهادها حرکتهایی را که بر ضد بازارهای فراگیر است، خنثی میکنند. این همان دور فضیلت است. نهادهای اقتصادی فراگیر مبنایی را برای رشد نهادهای سیاسی ایجاد میکنند و نهادهای سیاسی فراگیر، انحرافات از نهادهای اقتصادی فراگیر را محدود میکنند. انحلال تراستها در ایالات متحده برخلاف آنچه مثلاً در مکزیک دیدهایم نشاندهنده اثر دور فضیلت است. در حالی که هیچ ساختار سیاسی برای محدود کردن انحصارگر مکزیک، کارلوس اسلیم وجود نداشته است، در
ایالات متحده لوایح ضدتراست شرمان و کلایتون بارها و بارها در طول یک قرن گذشته مورد استفاده قرار گرفت تا تراستها و کارتلهای انحصارگر را محدود و بقای بازارهای فراگیر و رقابتی را تضمین کند.
به عبارت اقتصادیتر، قوانین آنتیتراست به نفع مصرفکننده است زیرا مانع از بیش از اندازه قدرت گرفتن انحصارگران میشود. از این رهیافت دیگر اینان قادر نخواهند بود برای یک دوره بلندمدت کالاهای بیکیفیت را در قبال قیمتهای گزاف به مردم عرضه کنند. این قانون همچنین با ایجاد فرصتهای مساوی برای شرکتهای حاضر در یک صنعت به آنها اجازه میدهد در یک فضای مطهر اقتصادی به رقابت با یکدیگر بپردازند و برای کسب سهم بازار بالاتر با یکدیگر رقابت کنند. نه اینکه نیازهای مصرفکننده در یک بازار انحصاری تامین نشود، بلکه حتی ممکن است کالا یا خدمت وی به وفور یافت شود، اما این شرط تضمینکننده رضایت مشتری از آنچه وی در اختیار دارد نیست. اما در شرایط رقابتی حق مصرفکننده برای برخورداری از تامین عادلانه نیاز خود به خوبی برآورده میشود، چرا که عرضهکنندگان ناچارند برای بقا در بازار حداکثر تلاش خود را به کار گیرند تا کالایی با کیفیت و قیمت مناسب در اختیار وی قرار دهند، وگرنه وی به یکی دیگر از تولیدکنندگان مراجعه خواهد کرد که اتفاقاً کالای مشابهی تولید میکند؛ بنابراین وی حق انتخاب دارد تا با این انتخاب میزان رضایتمندی خود را بیشینه کند.
این دقیقاً همان چیزی است که اصل آزادی انتخاب نیز بر آن تاکید دارد. شواهد تاریخی نیز حاکی از این هستند که اگر قوانین حاکم بر بازار موید و مشوق بازارهای رقابتی نباشد، قواعد بازی همواره به ضرر هر دو سوی بازار خواهند بود چرا که طی یک دور رذیلت، یک اشتباه سیاستی، اشتباه دیگری را برای جبران اشتباه قبلی رقم زده و تا وقتی که قانون حاکم بر بازی تغییر نکند این اشتباهات یکی پس از دیگری تکرار شده تا اینکه نهایتاً آن بازار سودای سقوط در پیش گیرد. رسیدن به چنین مرحلهای بعید است که نجات را چندان میسر کند. پا نهادن در مسیر اصلاح سیاستهای حمایت از انحصارگری و گردش به سمت سیاستهای آنتیتراست و رقابتگرایانه بدون شک اقدامی است که آغاز آن هر چه دیرتر آغاز شود، زودتر به سقوط میانجامد. توقف دور رذیلت نیز مقدور نیست جز با حرکت به سوی شکستن دیوار انحصار، بدون شک با شروع از قوانین. در گام دوم، آن هنگام که بازیگر اصلی متقاعد به برچیده شدن بساط انحصار شد، تقویت تفکر رقابتی اهمیتی دو چندان مییابد. به این معنی که صرف حضور بیش از یک رقیب در بازار به معنی رقابتی شدن آن و تضمینکننده فراگیر شدن نیست. مطالعه همه جوانب بازار، به روز
بودن قواعد بازی و ابتکار و نوآوری اصل اساسی است که از طریق حفظ مشتریان بقای بازار را تضمین میکند. گاهی یک تغییر کوچک در قواعد بازی میتواند حکم قانون آنتیتراستی را داشته باشد که فضایلش شامل حال بازار شده است. به عنوان مثال اگر پیشرفت تکنولوژی، به معنی تسهیل استفاده از یک کالا یا خدمت خاص، در یک صنعت باعث جذب مشتریان به سمت آن شده، سیاست حذف آن تکنولوژی با استفاده از قدرت سیاسی لزوماً منجر به سودآوری یا بقا در بازار نخواهد شد، چرا که بدون تردید سرعت و عظمت تکنولوژی راهی دیگر برای نفوذ بین مشتریان خود مییابد. شرط بقا در بازار آن است که به جای حذف رقیب، گزینههای ارائهشده توسط آن را به شکلی بهینهتر به مشتریان عرضه کرد؛ حذف رقیب حرکت به سمت عقب است و فرصت پیشی گرفتن را ممکن است برای همیشه بستاند. ضمن آنکه حتی در صورت موفقیت در حفظ مشتری با حذف رقیب، این موفقیت کوتاهمدت خواهد بود، چرا که اولاً وسعت استفاده از قدرت سیاسی نامحدود نیست و بالاخره زمانی فرا خواهد رسید که تنها رقیبان شایسته در بازار باقی خواهند ماند، بدون آنکه قدرت ماورایی آنها را حفظ کرده باشد. ثانیاً حذف یک رقیب تضمینی برای عدم ظهور رقیب بعدی
نخواهد بود، و ممکن است رقیب جدید دیگر مهارش به آن آسانی نباشد! بنابراین، برای داشتن یک بازار رقابتی فراگیر علاوه بر قوانین ضدانحصاری دولت، سیاستهای بهروز و فهم مناسب از شرایط روز بازارهای داخلی و خارجی الزامی است. در این میان، نقش رسانههای عمومی را نمیتوان در برچیده شدن بساط انحصار نادیده انگاشت. قدرت رسانهها گاه تا جایی پیش میرود که قادر است تمام قواعد بازی را تغییر دهد. از این رو، بیراه نیست اگر بگوییم رسانهها میتوانند با اطلاعرسانی درست در مورد کارکردها، قوانین و سیاستهای حاکم بر بازار نسبت به بروز انحصار هشدار داده و زمینه را برای اصلاح بازار به سمت بازار رقابتی فراهم کنند.
دیدگاه تان را بنویسید