تاریخ انتشار:
گفتوگو با و حید محمودی استاد دانشگاه تهران
محرومیت زدایی فقط پرداخت پول نیست
وحید محمودی اقتصاددان دانشآموخته دانشگاه «اسکس» انگلستان است که به تازگی موفق به تاسیس رشته «مدیریت و برنامهریزی توسعه» در مقطع دکترا در دانشگاه تهران شده است.
وحید محمودی اقتصاددان دانشآموخته دانشگاه «اسکس» انگلستان است که به تازگی موفق به تاسیس رشته «مدیریت و برنامهریزی توسعه» در مقطع دکترا در دانشگاه تهران شده است. او در این گفتوگو به بیان مبانی نظری نهادهای عامالمنفعهای مانند کمیته امداد پرداخته و معتقد است روند کار در این سازمان نیاز به بازنگری و بهرهوری بیشتر دارد.
بنگاهها و نهادهای خیریه در دنیا سابقه چنددههای دارد؛ اما در ایران نهاد مستقلی به نام «کمیته امداد» که در دستهبندی بنگاههای خیریه قرار میگیرد؛ سهدهه پیش راهاندازی شده است. اساساً دلیل اینکه در یک کشور سازمان مستقلی برای امور خیریه باید وجود داشته باشد، چیست؟
نهادهای شکلگرفته در یک جامعه به طور معمول در پی تحقق هدف نهادی خود هستند. در حوزه رفاه و تامین اجتماعی نیز که از موضوعات محوری علم اقتصاد و توسعه و رشتههای چندبعدی است؛ برای اینکه جامعهای به رفاه برسد، باید نهادسازی شود و رویکردی بر حوزه سیاستگذاری مستقر باشد و فرآیندها و ساختارها به نحوی چیده شود که آن هدف نهایی محقق شود. به میزانی که دید و نوع نگاه نسبت به مقوله «توسعه و رفاه» تغییر پیدا کند؛ شکل و قالبهای نهادی هم به تبع آن تغییر پیدا میکند. اگر ذهنیت حاکم بر تفکر سیاستگذاران، رویکرد «دولت رفاه» باشد؛ تقریباً تنها بازیگر اصلی دولت است. بنابراین به تجربه، ثابت شده که پس از شکلگیری دولت رفاه، دولتها فربه میشوند، هزینههای رفاه و تامین اجتماعی بالا میرود و کسری بودجه شکل میگیرد. در نهایت نیز دولتها نمیتوانند اهداف رفاهی مورد نظر را محقق کنند و ناکارایی سازمانی افزایش پیدا میکند. تجربه شکست دولتهای رفاه در این زمینه موجود است، میتوان به آن مراجعه کرد.
آیا در ایران نیز شکل سازمانیافتهای از «دولت رفاه» وجود داشته است؟
بله و این شکل را باید «شکل ایرانیزه» دولت رفاه نامید که در فضای اقتصاد کشور پس از انقلاب دنبال شده است. در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب شعارها، وعدهها و مطالباتی ترسیم شد که ناظر بر تحقق دولت رفاه بود. کما بیش هنوز هم همان خط فکری دنبال میشود. مقرر بود که دولت «عدالت اجتماعی» را محقق کند و فقر، نابرابری و بیعدالتیها را از بین ببرد. دولت هم بالطبع برای اینکه بتواند هدف یادشده را محقق کند بایستی نهادهایی را مستقر میکرد.
با چه منابعی این سازمانها باید به وجود میآمد؟ منابع دولتی یا غیردولتی؟
در حوزه رفاه یکی از مهمترین بحثها، بحث «تامین مالی رفاه» است. عموماً منابع مالی اختصاصیافته به حوزه رفاه از سه منبع مختلف است: دولت، منابع خیریه و مالیه اسلامی مانند زکات، خمس و فطریه. لازم است یک نظام تامین مالی تعریفشدهای وجود داشته باشد که هر سه این منابع به صورت سیستمی پروسه تحقق رفاه عمومی و رفع فقر و محرومیت را پشتیبانی کند.
اما به نظر میرسد تنها اختصاص منابع برای تحت پوشش قرار دادن اقشار خاصی از مردم کافی نبوده و به همین دلیل سازمانهای خیریه در ایران تشکیل شده است؟
به هر حال برای تحقق اهداف حمایتی، یک بستر نهادهای اجرایی مورد نیاز است. در نگاه حاکم که مبتنی بر دولت رفاه بوده است، بازیگر اصلی دولت تلقی میشد. عرض کردم این تفکر تا به امروز هم هست؛ افت و خیز داشته اما هنوز هست. در دل دولت نهادهایی هست که تولیت رفاه و تامین اجتماعی را بر عهده دارد. مانند تامین اجتماعی، سازمان بهزیستی و... این نهادها مستقیماً از طرف دولت تامین مالی میشوند و ردیف بودجه دارند و نظارت و کنترل آنها نیز بر عهده دولت است. یکسری نهادهایی نیز هست که خارج از دولت محسوب میشود اما از دولت بودجه میگیرد. نهادهایی مانند کمیته امداد یا بنیاد شهید.
با تاسیس کمیته امداد اهدافی برای آن در نظر گرفته شده بود. با توجه به اینکه عملکرد این نهاد همواره انتقاداتی را در پی داشته است؛ چگونه میتوان مقیاس دقیقی برای سنجش عملکرد کمیته امداد داشت؟
کمیته امداد با این تفکر، با نگاهی که نسبت به دولت رفاه وجود داشت به وجود آمد و میتوان گفت تجربه این سهدهه نشان میدهد تاسیس این نهاد کار مبارک و خوبی بوده است. عملکرد خوبی هم به طور نسبی داشته است. اما زمانی که عملکرد این نهاد از منظر کارایی مورد سنجش قرار گیرد یا از منظر بهرهوری با توجه به بودجه و قدرت مالی این نهاد سنجیده شود؛ به نظر میرسد که اگر یک راهبرد متفاوت، هم بر کلان توسعه ملی کشور و هم بر خود این نهاد حاکم بود، میتوانست بنیادیتر برای رفع محرومیتها تلاش کند.
یعنی شما معتقدید بهرهوری استفاده از منابع در کمیته امداد رعایت نمیشود؟
ببینید، مجموعه منابعی از طریق این کمیته و نهادهای دیگر به بدنه جامعه و برخی افراد نیازمند تزریق و در اختیار محرومان و فقرا گذاشته شده است. اما اگر تلاش میشد که در این تزریق منابع، کمتر نگاه صدقهای و کمکی حاکم باشد و جای آن را یک نگاه «توانمندسازی» میگرفت؛ کمیته امداد میتوانست به صورت بنیادی فقر و محرومیت را از بین ببرد. در حالی که با ظرفیتهای موجود نظیر درآمدهای سرشار نفتی و تلاشهایی که این نهادها انجام دادهاند امروز در شرایطی هستیم که آمارها نشان میدهد حدود30 درصد جامعه ما زیر خط مطلق هستند. به این خاطر عرضم این است که مجموعه منابعی که در حوزه رفع فقر و محرومیت صرف شده و تلاشهایی که صورتگرفته با نتیجه همخوانی ندارد، یعنی بهرهوری منابع صرفشده و تلاشهای انجامگرفته کم بوده است. زندهیاد دکتر حسین عظیمی هم بنا به همین تجربهها میفرمایند توسعهنیافتگی یعنی تلاش زیاد و نتیجه کم.
این آمار افراد زیر خط فقر را چگونه محاسبه کردید؟
من نمیخواهم در اینجا وارد فاز ماجرای خط فقر و توضیحات در این مورد بشوم چون به نظر بحث مفصل و جداگانهای میطلبد. فقط اشاره کنم من اعتقاد دارم که گفتن عدد برای خط فقر، اطلاعات درستی به سیاستگذار نمیدهد. مهم این است که وقتی خط فقر استخراج میشود در یک معیار یا شاخصی قرار داده شود تا بتوانیم بر اساس این شاخص قضاوت کنیم که وضعیت فقرا بهتر شده است یا بدتر. در اندازهگیری فقر و محرومیت دو مرحله وجود دارد. یک مرحله شناسایی است و مرحله دوم برآورد حجم فقر و محرومیت است. در مرحله اول فقرا شناسایی میشوند و فقیر از غیرفقیر جدا میشود و در مرحله دوم این موضوع بررسی میشود که آیا وضعیت فقرا به لحاظ شاخصهای مختلف بهبود پیدا کرده است یا خیر. ممکن است در یک سال خط فقر هم افزایش پیدا کرده باشد؛ اما معنیاش این نیست که فقر افزایش پیدا کرده است.چون افزایش خط فقر به معنای افزایش فقر نیست. بستگی دارد به اینکه گروههای مختلف درآمدی از جمله فقرا چقدر درآمدشان بهبود پیدا کرده است. متاسفانه جریانهای رسانهای بیشتر روی عدد خط فقر تمرکز میکنند و این خیلی درست نیست. تمرکز باید بر روی تغییرات نرخ فقر، شکاف فقر و نابرابری فقرا برده شود.
اگر اجازه دهید برگردیم به بحث قبلی. از نظر شما کمیته امداد متاثر از رویکرد حمایتی است تا بهرهوری منابع؟
بله، کمیته امداد متاثر از نگاه حمایتی بخش عمدهای از فعالیتهای خود را بر روی کمکهای نقدی گذاشته و هماکنون نیز همین برنامه را دنبال میکند.
البته در گزارش عملکرد این نهاد بخشهایی نیز وجود دارد که به عملکرد مثبت کمیته امداد برای «توانمندسازی» افراد تحت پوشش اشاره کرده است.
البته من هم نمیگویم که کمیته امداد بر روی توانمندسازی کار نکرده است. اما بخش عمده منابع این نهاد با نگاه درآمدی و نه نگاه قابلیتی هزینه شده است. یعنی عصا دست مددجویان دادیم، به جای اینکه ایستادگی به آنها بیاموزیم. در حالی که بهتر بود با یکسری برنامههای توانمندسازی منابع در اختیار صرف میشد، تا افراد و گروههای نیازمند در یک پروسهای خودشان توانگر شوند و قدرت انتخاب داشته باشند و بتوانند سهمشان را از عواید رشد اقتصادی کشور بگیرند.
این تفکر هزینهکرد منابع با نگاه درآمدی و کمکی چه دلیلی دارد؟
مشکل بزرگ در همان راهبرد کلان حوزه رفاه کشور است. نگاه غالب «دولت رفاه» و «درآمدمحوری» است در حالی که باید از این نوع نگاه عبور کرد تا به «جامعه رفاهی» تغییر پیدا کند.
ویژگی این «جامعه رفاهی» که شما میگویید چیست؟
جامعه رفاهی یعنی خود مردم متولی تولید رفاه خود باشند. این نگاه غلط است که دولتها تامینکننده عدالت اجتماعی هستند. دولتها بسترساز هستند. دولتها باید کمک کنند. نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد کمک کنند که مردم توانایی این را داشته باشند از دانش و سلامت لازم برخوردار باشند، که بتوانند خود در عرصههای اجتماعی رفاه تولید کنند. امروز اگر به طور تصادفی از برخی خانوادهها در مورد وضعیت درآمدی آنها سوال کنید خواهند گفت حاضریم دولت به ما یارانه ندهد اما از این سه جوان فارغالتحصیل دانشگاه که بیکارند و در خانه میمانند یک نفر سر کار برود. سیاستگذاری باید به گونهای باشد که منابع حمایتی تخصیص داده شود اما با این برنامه که توانگری به این افراد بیاموزیم که بتوانند شغل پیدا کنند. این بهتر است تا اینکه پولی به آنها بدهیم که هیچ نفعی در آن نیست. کمیته امداد میتواند یک بستر مناسبی برای این کار باشد و میتواند از این مسیر به صورت بنیادی و ریشهای فقر را از بین ببرد.
آیا ابزار لازم برای این برنامه را دارد؟
اگر رویکرد اصلاح شود، ابزار را میتواند فراهم کند. من یک مثال ارائه میکنم. سازمان «ایفاد» به عنوان یکی از سازمانهای زیرمجموعه سازمان ملل که مقر آن در رم است و حوزه کاری خود را بر توانمندسازی روستایی گذاشته است؛ 10 یا 12 سال پیش در چهار استان ایران آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل و کردستان بر روی توانمندسازی کار کرد. جامعه هدف هم بیشتر جامعه زنان بود. این سازمان سعی کرد با گروههای خودیار و همیار در قالب تامین مالی خرد منابعی را از بانک کشاورزی بگیرند و بخشی از منابع را هم سازمان «ایفاد» گذاشت. این گروههای خودیار و همیار خودشان ضامن همدیگر میشدند که بتوانند «شغل» برای خودشان ایجاد کنند. گروههای «ایفاد» هم نظارت میکنند. ابتدا آموزش میدهند و سپس در جلسات و بحثهای آنها مشارکت میکنند و سعی میکنند به آنها قدرت اقتصادی و ریسک و ابزارهای تصمیمگیری بدهند. شاید جالب باشد بدانید که حتی در جلسات وقتی متوجه میشوند که افراد تحت پوشش یک تصمیم نادرست میگیرند جلوی آنها گرفته نمیشود. سعی میکنند که کمبود دانش آنها را برطرف کنند. در واقع این گروهها تلاش میکنند هم درآمد افراد را افزایش بدهند و هم منزلت افراد و قدرت بازیگری و حضور آنها را افزایش دهند و برابری جنسیتی نیز ایجاد کنند. مجموعه اهداف چندگانهای که گفتم با یک رویکرد منابع مالی خرد تامین صورت میگیرد. این مدل کوچک را در نظر بگیرید. سالیانه بخشهای زیادی از منابع وجود دارد که هم در اختیار کمیته امداد قرار میگیرد و هم ردیف بودجه در اختیار وزارت رفاه قرار میگیرد و نهادهای دیگری که به نوعی منابع رفاهی دارند. اگر منابع به این صورت استفاده شود دیگر زنان سرپرست خانوار که به اجتماع آمدهاند، نیازی به حمایت مجدد ندارد. مهم این است که بتوانیم جوری راهبردهای رفاهی و فقرزدایی خود را مستقر کنیم که سال به سال هزینههای مرتبط با این حوزهها کمتر شود.
به نظر میرسد کمیته امداد با منابعی که در اختیار دارد دست به راهاندازی کارگاهها و اشتغالزایی زده باشد. این مجموعه اقدامات، نتوانسته انتظارات را برآورده کند؟
شرکت و کارگاه در کمیته امداد هست اما نگاه غالبی نیست. نگاه غالب پول نقدی است که به مردم داده میشود. وقتی دولت به عنوان تامینکننده اصلی منابع کمیته امداد جهتگیری کارهایش به سمت یارانه نقدی میرود، رویکرد توانمندسازی کمرنگ میشود. باید سعی کنیم نهادهای موجود حمایتی را به آن سمت هدایت کنیم. باید پذیرفت که هر رویکردی که مردم را به دولت وابسته کند برخلاف توسعه است و هر رویکردی که به مردم در مقابل دولتها از نظر رفاهی استقلال و استغنا ببخشد، در جهت توسعه است. نهادهای حمایتی در داخل کشور خیلی وارد این حوزه نشدهاند. نهادهای حمایتی داخلی میتوانند از تجربیات نهادهای بینالمللی استفاده کنند و با کمک دانش فنی آنها کنسرسیوم تشکیل دهند و حوزههای توانمندسازی در قالب منابع مختلف برنامهها را در قالب برنامههای اجرایی قرار دهند. در نگاه جدید به مقوله رفاه و عدالت، بیکاری یکی از مظاهر نابرابری است. نابرابری اقتصادی فقط نابرابری درآمدی نیست. بیکاری، تبعیض جنسیتی، تبعیض قومیتی، نابرابری فرصتها و... هم جلوهای از نابرابری است.
اما نگاه غالب این است که کمبود درآمد عامل فقر است.
لازم است روی مفهوم فقر مفاهمه کنیم. فهم ما از فقر هر چه که باشد بر همان اساس سیاستگذاری میشود. میتوان فقیر را اینگونه تعریف کرد که درآمدش از یک حداقلی پایینتر است؛ این یک جور سیاستگذاری لازم دارد. اما یک وقتی میگوییم فقیر کسی است که قدرت انتخاب ندارد؛ این یک جور سیاستگذاری میطلبد. مادامی که نگاه به مفاهیم هم متفاوت میشود، سیاستگذاری و برنامهها هم متفاوت میشود.
در الگوهای خارجی این موضوع رعایت شده است؟ کاری که اینجا کمیته امداد انجام میدهد تا چه حد با الگوهای خارجی مطابقت دارد؟
در دنیا نهادهایی مانند کمیته امداد آن هم به این شکل موجود نیست. یا اینکه من برنخوردهام. در دنیا نهادهایی که هست یا بیشتر خیریه است یا زیرمجموعه دولت محسوب میشود. عرض کردم ما در ساخت اقتصادی خود و روابط مالی دولت یک درآمدهای استاندارد رسمی از مسیر نفت و مالیات و یکسری منابع دیگر هم به صورت خیریه داریم. یکسری منابع ما هم اسلامی است و مختص ایران و کشورهای اسلامی است. مثل خمس و زکات و... همینطور نهادهایی که به نام اسلامی هستند مثل آستان قدس رضوی که نهادی با منابع مالی بالاست. یکسری از این نهادها که در نهادهای عمومی غیردولتی هم ساماندهی میشوند و تعریف میشوند اینها هم منابع قابل توجهی دارند. بنیاد مستضعفان منابع قابل توجهی دارد. این منابع را میتوان یکی کرد و در اختیار فقرزدایی قرار داد. بر اینها یک سامان حاکم نیست که بر اساس یک برنامه مشخص این سامانه را در اختیار فقرزدایی و کاهش فقر در کشور قرار دهیم. این خلئی است که به لحاظ نظام تامین مالی حوزههای فقرزدایی وجود دارد.
اما به نظر میرسد مشکل نیز از همین منابع آغاز میشود. درآمد نفتی وجود دارد و دولتها میل به مصرف آن در میان افراد نیازمند دارند. از سویی نیازمندان نیز معتقدند درآمد نفت باید به آنها برسد. حال آنکه شما از توانمندسازی به جای پرداخت پول صحبت میکنید. این تناقض چگونه برطرف میشود؟
به نظر من بیشتر از اینکه مردم معتقد باشند که پول نفت باید بین آنها تقسیم شود این دولتها هستند که میل به پرداخت بیحساب و کتاب درآمد نفتی به مردم دارند. ما با دو تا سوال مشخص روبهرو هستیم. اینکه نفت با ما چه کرد و ما با نفت چه کردیم؟ این دو فرق دارد. اگر درآمدهای نفتی را در مسیر افزایش ظرفیتهای انسانی و زیرساختیمان قرار میدادیم بالطبع خیلی از بافت و پوشش نهادهای حمایتی کمتر میشد. نکته دیگر اینکه جلوههای فقر و محرومیت را صرفاً کمپولی نبینیم.
یعنی فقر جلوههای دیگری هم دارد که بین ثروتمندان است؟
بله، من مثالی میزنم. کسی که در تهران زندگی میکند وقتی در تمام طول سال هوای پاک ندارد این فرد، چه فقیر چه غنی باشد با این آلودگی هوا درگیر است. این خود جلوهای از فقر است. یک پولدار هم از آن منظر فقیر محسوب میشود. اگر در حوزه آسیبهای اجتماعی وارد شویم چکهای برگشتی از شش میلیون سال 1390 به 20 میلیون در سال 1391 رسیده است. این جلوهای از محرومیت را نشان میدهد. یا به عنوان مثالی دیگر باید به حجم پروندههای قضایی اشاره کرد. مستحضرید کسانی میتوانند در محاکم طرح دعوی کنند که اهلیت اقامه دعوا داشته باشند، یعنی 18 سال به بالا باشند؛ کسانی که کارشان به محاکم قضایی میکشد، برای هر پرونده حداقل سه نفر باید درگیر باشند. شاکی، متشاکی و وکیل. مجموع پروندههای قضایی ایران اگر 15 میلیون در نظر گرفته شود حدود 45 میلیون درگیر پروندههای قضایی هستند. یعنی کل جمعیت ایران درگیر پروندههای قضایی میشوند. در صورتی که مثلاً در هند کل پروندههای قضایی از پروندههای دادگستری استان تهران کمتر است. درگیر شدن مردم در فرآیندها و پیچ و خمها آنها را گرفتار کرده و این هم جلوهای از فقر و محرومیت است که کمتر دیده میشود. دایره نوع نگاه ما به رفع فقر و محرومیت باید وسیعتر شود. اگر دایره وسیعتر شود نهادهای متولی حوزههای رفاهی کشور نوع وظایفشان فرق میکند و کرامت انسانی هم حفظ میشود.
شما یک استاد دانشگاه در باب توسعه هستید. اگر بخواهید نمرهای به عملکرد کمیته امداد بدهید چه عددی را انتخاب میکنید؟
نمره کمیته امداد را باید بر اساس هدفی که برای این نهاد تعریف شده در نظر گرفت. اما من نمره قبولی به کمیته امداد میدهم. یعنی10 اما من میخواهم قدری فراتر از نمره دادن به عملکرد کمیته امداد صحبت کنم و به صورت کلان نگاه و تلاش کنیم تفکر و نوع و کیفیت سیاستگذاری تغییر کند. برای مثال، در دیدگاه متعارف اقتصادی اینگونه گفته میشود که اگر قدرت خرید افراد در یک دوره زمانی حفظ شود رفاه فرد یا خانواده تغییری نمیکند. قدرت خرید با نسبت درآمد به سطح عمومی قیمتها سنجیده میشود. از سال 1368 تا به امروز اقتصاد ایران با یک تورم مزمن و بالا روبهرو است. این تورم بالا قدرت خرید و معیشت افراد را تحت تاثیر خود قرار داده است. تورم از مظاهر روشن بیعدالتی است. تورم یک نوع «زورگیری سفید» محسوب میشود. اما فرض کنید که یکسری خانوارها نمیتوانند قدرت خرید خود را در تورم حفظ کنند و کاهش رفاه پیدا میکنند. از طرف دیگر یکسری از خانوارها و بخش قابل توجهی از جامعه شاید بتوانند قدرت خرید خود را حفظ کنند. یعنی اگر قیمتها بالا برود درآمدها هم به همان نسبت بالا برود. در این حالت از نگاه متعارف اقتصادی میگوییم قدرت خرید ثابت است و رفاه فرد تغییری نکرده است. اما اگر درآمد عادی و معمول متناسب با تورم افزایش پیدا نکند فرد برای جبران افزایش قیمتها باید به سراغ شغل دوم برود یا اینکه به سمت فساد و زیرمیزی متمایل شود. در این صورت چه اتفاقی میافتد. فردی که برای جبران کاهش قدرت خرید مجبور است به جای یک شیفت سه شیفت کار کند؛ چه چیزی را از دست میدهد؟ سلامت روانی و فیزیکی و نداشتن وقت کافی برای اختصاص به خانواده و کارهای شخصی و تفریح و مطالعه و تعالی فردی و مشارکتهای فرهنگی، سیاسی و... همه اینها را از دست میدهد برای اینکه بتواند کاهش قدرت خرید ناشی از تورم را که مسبب آن نیز سوءتدبیر دولتهاست جبران کند. اینهایی که این افراد از دست دادهاند و کار را جایگزین فراغت کردهاند از نگاه توسعه «انسانمحور» ارزش ذاتی در زندگی انسان دارد و جزو کیفیت زندگی انسان است. واضح است که از دست دادن اینها آسیبهای اجتماعی و کاهش بهرهوری و افزایش هزینههای سلامت نیز به دنبال دارد. اینهایی که مردم به بهای جبران تورم از دست دادهاند جزوی از رفاه مردم هستند. سیاستگذار باید تعادلی بین کار و فراغت ایجاد کند. این را باید در اندازهگیریهای رفاه آورد و نشان داد که محرومیت افزایش پیدا کرده است. اینکه قدرت خرید بخشی از مردم ثابت مانده به چه قیمتی ثابت مانده است؟ به قول معروف طرف با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته است. کسی که اینگونه کار میکند رفاه، سلامت و منزلت خود را در کوتاهمدت و بلندمدت از دست میدهد. اما شاخصهای متعارف اقتصادی این را نشان نمیدهد. در صورتی که حجم فقر و محرومیت افزایش قابل ملاحظهای یافته است. محرومیتزدایی فقط دادن پول نیست. حتی پزشکی که تا دیر وقت مشغول به کار است همه اینها را از دست میدهد تا درآمد خود را بالا ببرد. در حالی که وقت برای صرف کردن حتی این پول را هم ندارد. این پزشک هم به نوعی فقیر است ولو اینکه میلیاردها تومان سرمایه داشته باشد. به قول زندهیاد حسین پناهی بعضیها آنقدر بیچاره و فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است! بنابراین اگر دید خود را به حوزه توسعه و رفاه تغییر دهیم آن وقت برای نهادها از جمله کمیته امداد نیز نقشهای متفاوتی قائل خواهیم بود. با وجود آنچه گفته شد تلاش مخلصانه کمیته امداد را قدر مینهیم.
بنگاهها و نهادهای خیریه در دنیا سابقه چنددههای دارد؛ اما در ایران نهاد مستقلی به نام «کمیته امداد» که در دستهبندی بنگاههای خیریه قرار میگیرد؛ سهدهه پیش راهاندازی شده است. اساساً دلیل اینکه در یک کشور سازمان مستقلی برای امور خیریه باید وجود داشته باشد، چیست؟
نهادهای شکلگرفته در یک جامعه به طور معمول در پی تحقق هدف نهادی خود هستند. در حوزه رفاه و تامین اجتماعی نیز که از موضوعات محوری علم اقتصاد و توسعه و رشتههای چندبعدی است؛ برای اینکه جامعهای به رفاه برسد، باید نهادسازی شود و رویکردی بر حوزه سیاستگذاری مستقر باشد و فرآیندها و ساختارها به نحوی چیده شود که آن هدف نهایی محقق شود. به میزانی که دید و نوع نگاه نسبت به مقوله «توسعه و رفاه» تغییر پیدا کند؛ شکل و قالبهای نهادی هم به تبع آن تغییر پیدا میکند. اگر ذهنیت حاکم بر تفکر سیاستگذاران، رویکرد «دولت رفاه» باشد؛ تقریباً تنها بازیگر اصلی دولت است. بنابراین به تجربه، ثابت شده که پس از شکلگیری دولت رفاه، دولتها فربه میشوند، هزینههای رفاه و تامین اجتماعی بالا میرود و کسری بودجه شکل میگیرد. در نهایت نیز دولتها نمیتوانند اهداف رفاهی مورد نظر را محقق کنند و ناکارایی سازمانی افزایش پیدا میکند. تجربه شکست دولتهای رفاه در این زمینه موجود است، میتوان به آن مراجعه کرد.
آیا در ایران نیز شکل سازمانیافتهای از «دولت رفاه» وجود داشته است؟
بله و این شکل را باید «شکل ایرانیزه» دولت رفاه نامید که در فضای اقتصاد کشور پس از انقلاب دنبال شده است. در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب شعارها، وعدهها و مطالباتی ترسیم شد که ناظر بر تحقق دولت رفاه بود. کما بیش هنوز هم همان خط فکری دنبال میشود. مقرر بود که دولت «عدالت اجتماعی» را محقق کند و فقر، نابرابری و بیعدالتیها را از بین ببرد. دولت هم بالطبع برای اینکه بتواند هدف یادشده را محقق کند بایستی نهادهایی را مستقر میکرد.
با چه منابعی این سازمانها باید به وجود میآمد؟ منابع دولتی یا غیردولتی؟
در حوزه رفاه یکی از مهمترین بحثها، بحث «تامین مالی رفاه» است. عموماً منابع مالی اختصاصیافته به حوزه رفاه از سه منبع مختلف است: دولت، منابع خیریه و مالیه اسلامی مانند زکات، خمس و فطریه. لازم است یک نظام تامین مالی تعریفشدهای وجود داشته باشد که هر سه این منابع به صورت سیستمی پروسه تحقق رفاه عمومی و رفع فقر و محرومیت را پشتیبانی کند.
اما به نظر میرسد تنها اختصاص منابع برای تحت پوشش قرار دادن اقشار خاصی از مردم کافی نبوده و به همین دلیل سازمانهای خیریه در ایران تشکیل شده است؟
به هر حال برای تحقق اهداف حمایتی، یک بستر نهادهای اجرایی مورد نیاز است. در نگاه حاکم که مبتنی بر دولت رفاه بوده است، بازیگر اصلی دولت تلقی میشد. عرض کردم این تفکر تا به امروز هم هست؛ افت و خیز داشته اما هنوز هست. در دل دولت نهادهایی هست که تولیت رفاه و تامین اجتماعی را بر عهده دارد. مانند تامین اجتماعی، سازمان بهزیستی و... این نهادها مستقیماً از طرف دولت تامین مالی میشوند و ردیف بودجه دارند و نظارت و کنترل آنها نیز بر عهده دولت است. یکسری نهادهایی نیز هست که خارج از دولت محسوب میشود اما از دولت بودجه میگیرد. نهادهایی مانند کمیته امداد یا بنیاد شهید.
با تاسیس کمیته امداد اهدافی برای آن در نظر گرفته شده بود. با توجه به اینکه عملکرد این نهاد همواره انتقاداتی را در پی داشته است؛ چگونه میتوان مقیاس دقیقی برای سنجش عملکرد کمیته امداد داشت؟
کمیته امداد با این تفکر، با نگاهی که نسبت به دولت رفاه وجود داشت به وجود آمد و میتوان گفت تجربه این سهدهه نشان میدهد تاسیس این نهاد کار مبارک و خوبی بوده است. عملکرد خوبی هم به طور نسبی داشته است. اما زمانی که عملکرد این نهاد از منظر کارایی مورد سنجش قرار گیرد یا از منظر بهرهوری با توجه به بودجه و قدرت مالی این نهاد سنجیده شود؛ به نظر میرسد که اگر یک راهبرد متفاوت، هم بر کلان توسعه ملی کشور و هم بر خود این نهاد حاکم بود، میتوانست بنیادیتر برای رفع محرومیتها تلاش کند.
یعنی شما معتقدید بهرهوری استفاده از منابع در کمیته امداد رعایت نمیشود؟
ببینید، مجموعه منابعی از طریق این کمیته و نهادهای دیگر به بدنه جامعه و برخی افراد نیازمند تزریق و در اختیار محرومان و فقرا گذاشته شده است. اما اگر تلاش میشد که در این تزریق منابع، کمتر نگاه صدقهای و کمکی حاکم باشد و جای آن را یک نگاه «توانمندسازی» میگرفت؛ کمیته امداد میتوانست به صورت بنیادی فقر و محرومیت را از بین ببرد. در حالی که با ظرفیتهای موجود نظیر درآمدهای سرشار نفتی و تلاشهایی که این نهادها انجام دادهاند امروز در شرایطی هستیم که آمارها نشان میدهد حدود30 درصد جامعه ما زیر خط مطلق هستند. به این خاطر عرضم این است که مجموعه منابعی که در حوزه رفع فقر و محرومیت صرف شده و تلاشهایی که صورتگرفته با نتیجه همخوانی ندارد، یعنی بهرهوری منابع صرفشده و تلاشهای انجامگرفته کم بوده است. زندهیاد دکتر حسین عظیمی هم بنا به همین تجربهها میفرمایند توسعهنیافتگی یعنی تلاش زیاد و نتیجه کم.
این آمار افراد زیر خط فقر را چگونه محاسبه کردید؟
من نمیخواهم در اینجا وارد فاز ماجرای خط فقر و توضیحات در این مورد بشوم چون به نظر بحث مفصل و جداگانهای میطلبد. فقط اشاره کنم من اعتقاد دارم که گفتن عدد برای خط فقر، اطلاعات درستی به سیاستگذار نمیدهد. مهم این است که وقتی خط فقر استخراج میشود در یک معیار یا شاخصی قرار داده شود تا بتوانیم بر اساس این شاخص قضاوت کنیم که وضعیت فقرا بهتر شده است یا بدتر. در اندازهگیری فقر و محرومیت دو مرحله وجود دارد. یک مرحله شناسایی است و مرحله دوم برآورد حجم فقر و محرومیت است. در مرحله اول فقرا شناسایی میشوند و فقیر از غیرفقیر جدا میشود و در مرحله دوم این موضوع بررسی میشود که آیا وضعیت فقرا به لحاظ شاخصهای مختلف بهبود پیدا کرده است یا خیر. ممکن است در یک سال خط فقر هم افزایش پیدا کرده باشد؛ اما معنیاش این نیست که فقر افزایش پیدا کرده است.چون افزایش خط فقر به معنای افزایش فقر نیست. بستگی دارد به اینکه گروههای مختلف درآمدی از جمله فقرا چقدر درآمدشان بهبود پیدا کرده است. متاسفانه جریانهای رسانهای بیشتر روی عدد خط فقر تمرکز میکنند و این خیلی درست نیست. تمرکز باید بر روی تغییرات نرخ فقر، شکاف فقر و نابرابری فقرا برده شود.
اگر اجازه دهید برگردیم به بحث قبلی. از نظر شما کمیته امداد متاثر از رویکرد حمایتی است تا بهرهوری منابع؟
بله، کمیته امداد متاثر از نگاه حمایتی بخش عمدهای از فعالیتهای خود را بر روی کمکهای نقدی گذاشته و هماکنون نیز همین برنامه را دنبال میکند.
البته در گزارش عملکرد این نهاد بخشهایی نیز وجود دارد که به عملکرد مثبت کمیته امداد برای «توانمندسازی» افراد تحت پوشش اشاره کرده است.
البته من هم نمیگویم که کمیته امداد بر روی توانمندسازی کار نکرده است. اما بخش عمده منابع این نهاد با نگاه درآمدی و نه نگاه قابلیتی هزینه شده است. یعنی عصا دست مددجویان دادیم، به جای اینکه ایستادگی به آنها بیاموزیم. در حالی که بهتر بود با یکسری برنامههای توانمندسازی منابع در اختیار صرف میشد، تا افراد و گروههای نیازمند در یک پروسهای خودشان توانگر شوند و قدرت انتخاب داشته باشند و بتوانند سهمشان را از عواید رشد اقتصادی کشور بگیرند.
این تفکر هزینهکرد منابع با نگاه درآمدی و کمکی چه دلیلی دارد؟
مشکل بزرگ در همان راهبرد کلان حوزه رفاه کشور است. نگاه غالب «دولت رفاه» و «درآمدمحوری» است در حالی که باید از این نوع نگاه عبور کرد تا به «جامعه رفاهی» تغییر پیدا کند.
ویژگی این «جامعه رفاهی» که شما میگویید چیست؟
جامعه رفاهی یعنی خود مردم متولی تولید رفاه خود باشند. این نگاه غلط است که دولتها تامینکننده عدالت اجتماعی هستند. دولتها بسترساز هستند. دولتها باید کمک کنند. نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد کمک کنند که مردم توانایی این را داشته باشند از دانش و سلامت لازم برخوردار باشند، که بتوانند خود در عرصههای اجتماعی رفاه تولید کنند. امروز اگر به طور تصادفی از برخی خانوادهها در مورد وضعیت درآمدی آنها سوال کنید خواهند گفت حاضریم دولت به ما یارانه ندهد اما از این سه جوان فارغالتحصیل دانشگاه که بیکارند و در خانه میمانند یک نفر سر کار برود. سیاستگذاری باید به گونهای باشد که منابع حمایتی تخصیص داده شود اما با این برنامه که توانگری به این افراد بیاموزیم که بتوانند شغل پیدا کنند. این بهتر است تا اینکه پولی به آنها بدهیم که هیچ نفعی در آن نیست. کمیته امداد میتواند یک بستر مناسبی برای این کار باشد و میتواند از این مسیر به صورت بنیادی و ریشهای فقر را از بین ببرد.
آیا ابزار لازم برای این برنامه را دارد؟
اگر رویکرد اصلاح شود، ابزار را میتواند فراهم کند. من یک مثال ارائه میکنم. سازمان «ایفاد» به عنوان یکی از سازمانهای زیرمجموعه سازمان ملل که مقر آن در رم است و حوزه کاری خود را بر توانمندسازی روستایی گذاشته است؛ 10 یا 12 سال پیش در چهار استان ایران آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل و کردستان بر روی توانمندسازی کار کرد. جامعه هدف هم بیشتر جامعه زنان بود. این سازمان سعی کرد با گروههای خودیار و همیار در قالب تامین مالی خرد منابعی را از بانک کشاورزی بگیرند و بخشی از منابع را هم سازمان «ایفاد» گذاشت. این گروههای خودیار و همیار خودشان ضامن همدیگر میشدند که بتوانند «شغل» برای خودشان ایجاد کنند. گروههای «ایفاد» هم نظارت میکنند. ابتدا آموزش میدهند و سپس در جلسات و بحثهای آنها مشارکت میکنند و سعی میکنند به آنها قدرت اقتصادی و ریسک و ابزارهای تصمیمگیری بدهند. شاید جالب باشد بدانید که حتی در جلسات وقتی متوجه میشوند که افراد تحت پوشش یک تصمیم نادرست میگیرند جلوی آنها گرفته نمیشود. سعی میکنند که کمبود دانش آنها را برطرف کنند. در واقع این گروهها تلاش میکنند هم درآمد افراد را افزایش بدهند و هم منزلت افراد و قدرت بازیگری و حضور آنها را افزایش دهند و برابری جنسیتی نیز ایجاد کنند. مجموعه اهداف چندگانهای که گفتم با یک رویکرد منابع مالی خرد تامین صورت میگیرد. این مدل کوچک را در نظر بگیرید. سالیانه بخشهای زیادی از منابع وجود دارد که هم در اختیار کمیته امداد قرار میگیرد و هم ردیف بودجه در اختیار وزارت رفاه قرار میگیرد و نهادهای دیگری که به نوعی منابع رفاهی دارند. اگر منابع به این صورت استفاده شود دیگر زنان سرپرست خانوار که به اجتماع آمدهاند، نیازی به حمایت مجدد ندارد. مهم این است که بتوانیم جوری راهبردهای رفاهی و فقرزدایی خود را مستقر کنیم که سال به سال هزینههای مرتبط با این حوزهها کمتر شود.
به نظر میرسد کمیته امداد با منابعی که در اختیار دارد دست به راهاندازی کارگاهها و اشتغالزایی زده باشد. این مجموعه اقدامات، نتوانسته انتظارات را برآورده کند؟
شرکت و کارگاه در کمیته امداد هست اما نگاه غالبی نیست. نگاه غالب پول نقدی است که به مردم داده میشود. وقتی دولت به عنوان تامینکننده اصلی منابع کمیته امداد جهتگیری کارهایش به سمت یارانه نقدی میرود، رویکرد توانمندسازی کمرنگ میشود. باید سعی کنیم نهادهای موجود حمایتی را به آن سمت هدایت کنیم. باید پذیرفت که هر رویکردی که مردم را به دولت وابسته کند برخلاف توسعه است و هر رویکردی که به مردم در مقابل دولتها از نظر رفاهی استقلال و استغنا ببخشد، در جهت توسعه است. نهادهای حمایتی در داخل کشور خیلی وارد این حوزه نشدهاند. نهادهای حمایتی داخلی میتوانند از تجربیات نهادهای بینالمللی استفاده کنند و با کمک دانش فنی آنها کنسرسیوم تشکیل دهند و حوزههای توانمندسازی در قالب منابع مختلف برنامهها را در قالب برنامههای اجرایی قرار دهند. در نگاه جدید به مقوله رفاه و عدالت، بیکاری یکی از مظاهر نابرابری است. نابرابری اقتصادی فقط نابرابری درآمدی نیست. بیکاری، تبعیض جنسیتی، تبعیض قومیتی، نابرابری فرصتها و... هم جلوهای از نابرابری است.
اما نگاه غالب این است که کمبود درآمد عامل فقر است.
لازم است روی مفهوم فقر مفاهمه کنیم. فهم ما از فقر هر چه که باشد بر همان اساس سیاستگذاری میشود. میتوان فقیر را اینگونه تعریف کرد که درآمدش از یک حداقلی پایینتر است؛ این یک جور سیاستگذاری لازم دارد. اما یک وقتی میگوییم فقیر کسی است که قدرت انتخاب ندارد؛ این یک جور سیاستگذاری میطلبد. مادامی که نگاه به مفاهیم هم متفاوت میشود، سیاستگذاری و برنامهها هم متفاوت میشود.
در الگوهای خارجی این موضوع رعایت شده است؟ کاری که اینجا کمیته امداد انجام میدهد تا چه حد با الگوهای خارجی مطابقت دارد؟
در دنیا نهادهایی مانند کمیته امداد آن هم به این شکل موجود نیست. یا اینکه من برنخوردهام. در دنیا نهادهایی که هست یا بیشتر خیریه است یا زیرمجموعه دولت محسوب میشود. عرض کردم ما در ساخت اقتصادی خود و روابط مالی دولت یک درآمدهای استاندارد رسمی از مسیر نفت و مالیات و یکسری منابع دیگر هم به صورت خیریه داریم. یکسری منابع ما هم اسلامی است و مختص ایران و کشورهای اسلامی است. مثل خمس و زکات و... همینطور نهادهایی که به نام اسلامی هستند مثل آستان قدس رضوی که نهادی با منابع مالی بالاست. یکسری از این نهادها که در نهادهای عمومی غیردولتی هم ساماندهی میشوند و تعریف میشوند اینها هم منابع قابل توجهی دارند. بنیاد مستضعفان منابع قابل توجهی دارد. این منابع را میتوان یکی کرد و در اختیار فقرزدایی قرار داد. بر اینها یک سامان حاکم نیست که بر اساس یک برنامه مشخص این سامانه را در اختیار فقرزدایی و کاهش فقر در کشور قرار دهیم. این خلئی است که به لحاظ نظام تامین مالی حوزههای فقرزدایی وجود دارد.
اما به نظر میرسد مشکل نیز از همین منابع آغاز میشود. درآمد نفتی وجود دارد و دولتها میل به مصرف آن در میان افراد نیازمند دارند. از سویی نیازمندان نیز معتقدند درآمد نفت باید به آنها برسد. حال آنکه شما از توانمندسازی به جای پرداخت پول صحبت میکنید. این تناقض چگونه برطرف میشود؟
به نظر من بیشتر از اینکه مردم معتقد باشند که پول نفت باید بین آنها تقسیم شود این دولتها هستند که میل به پرداخت بیحساب و کتاب درآمد نفتی به مردم دارند. ما با دو تا سوال مشخص روبهرو هستیم. اینکه نفت با ما چه کرد و ما با نفت چه کردیم؟ این دو فرق دارد. اگر درآمدهای نفتی را در مسیر افزایش ظرفیتهای انسانی و زیرساختیمان قرار میدادیم بالطبع خیلی از بافت و پوشش نهادهای حمایتی کمتر میشد. نکته دیگر اینکه جلوههای فقر و محرومیت را صرفاً کمپولی نبینیم.
یعنی فقر جلوههای دیگری هم دارد که بین ثروتمندان است؟
بله، من مثالی میزنم. کسی که در تهران زندگی میکند وقتی در تمام طول سال هوای پاک ندارد این فرد، چه فقیر چه غنی باشد با این آلودگی هوا درگیر است. این خود جلوهای از فقر است. یک پولدار هم از آن منظر فقیر محسوب میشود. اگر در حوزه آسیبهای اجتماعی وارد شویم چکهای برگشتی از شش میلیون سال 1390 به 20 میلیون در سال 1391 رسیده است. این جلوهای از محرومیت را نشان میدهد. یا به عنوان مثالی دیگر باید به حجم پروندههای قضایی اشاره کرد. مستحضرید کسانی میتوانند در محاکم طرح دعوی کنند که اهلیت اقامه دعوا داشته باشند، یعنی 18 سال به بالا باشند؛ کسانی که کارشان به محاکم قضایی میکشد، برای هر پرونده حداقل سه نفر باید درگیر باشند. شاکی، متشاکی و وکیل. مجموع پروندههای قضایی ایران اگر 15 میلیون در نظر گرفته شود حدود 45 میلیون درگیر پروندههای قضایی هستند. یعنی کل جمعیت ایران درگیر پروندههای قضایی میشوند. در صورتی که مثلاً در هند کل پروندههای قضایی از پروندههای دادگستری استان تهران کمتر است. درگیر شدن مردم در فرآیندها و پیچ و خمها آنها را گرفتار کرده و این هم جلوهای از فقر و محرومیت است که کمتر دیده میشود. دایره نوع نگاه ما به رفع فقر و محرومیت باید وسیعتر شود. اگر دایره وسیعتر شود نهادهای متولی حوزههای رفاهی کشور نوع وظایفشان فرق میکند و کرامت انسانی هم حفظ میشود.
شما یک استاد دانشگاه در باب توسعه هستید. اگر بخواهید نمرهای به عملکرد کمیته امداد بدهید چه عددی را انتخاب میکنید؟
نمره کمیته امداد را باید بر اساس هدفی که برای این نهاد تعریف شده در نظر گرفت. اما من نمره قبولی به کمیته امداد میدهم. یعنی10 اما من میخواهم قدری فراتر از نمره دادن به عملکرد کمیته امداد صحبت کنم و به صورت کلان نگاه و تلاش کنیم تفکر و نوع و کیفیت سیاستگذاری تغییر کند. برای مثال، در دیدگاه متعارف اقتصادی اینگونه گفته میشود که اگر قدرت خرید افراد در یک دوره زمانی حفظ شود رفاه فرد یا خانواده تغییری نمیکند. قدرت خرید با نسبت درآمد به سطح عمومی قیمتها سنجیده میشود. از سال 1368 تا به امروز اقتصاد ایران با یک تورم مزمن و بالا روبهرو است. این تورم بالا قدرت خرید و معیشت افراد را تحت تاثیر خود قرار داده است. تورم از مظاهر روشن بیعدالتی است. تورم یک نوع «زورگیری سفید» محسوب میشود. اما فرض کنید که یکسری خانوارها نمیتوانند قدرت خرید خود را در تورم حفظ کنند و کاهش رفاه پیدا میکنند. از طرف دیگر یکسری از خانوارها و بخش قابل توجهی از جامعه شاید بتوانند قدرت خرید خود را حفظ کنند. یعنی اگر قیمتها بالا برود درآمدها هم به همان نسبت بالا برود. در این حالت از نگاه متعارف اقتصادی میگوییم قدرت خرید ثابت است و رفاه فرد تغییری نکرده است. اما اگر درآمد عادی و معمول متناسب با تورم افزایش پیدا نکند فرد برای جبران افزایش قیمتها باید به سراغ شغل دوم برود یا اینکه به سمت فساد و زیرمیزی متمایل شود. در این صورت چه اتفاقی میافتد. فردی که برای جبران کاهش قدرت خرید مجبور است به جای یک شیفت سه شیفت کار کند؛ چه چیزی را از دست میدهد؟ سلامت روانی و فیزیکی و نداشتن وقت کافی برای اختصاص به خانواده و کارهای شخصی و تفریح و مطالعه و تعالی فردی و مشارکتهای فرهنگی، سیاسی و... همه اینها را از دست میدهد برای اینکه بتواند کاهش قدرت خرید ناشی از تورم را که مسبب آن نیز سوءتدبیر دولتهاست جبران کند. اینهایی که این افراد از دست دادهاند و کار را جایگزین فراغت کردهاند از نگاه توسعه «انسانمحور» ارزش ذاتی در زندگی انسان دارد و جزو کیفیت زندگی انسان است. واضح است که از دست دادن اینها آسیبهای اجتماعی و کاهش بهرهوری و افزایش هزینههای سلامت نیز به دنبال دارد. اینهایی که مردم به بهای جبران تورم از دست دادهاند جزوی از رفاه مردم هستند. سیاستگذار باید تعادلی بین کار و فراغت ایجاد کند. این را باید در اندازهگیریهای رفاه آورد و نشان داد که محرومیت افزایش پیدا کرده است. اینکه قدرت خرید بخشی از مردم ثابت مانده به چه قیمتی ثابت مانده است؟ به قول معروف طرف با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته است. کسی که اینگونه کار میکند رفاه، سلامت و منزلت خود را در کوتاهمدت و بلندمدت از دست میدهد. اما شاخصهای متعارف اقتصادی این را نشان نمیدهد. در صورتی که حجم فقر و محرومیت افزایش قابل ملاحظهای یافته است. محرومیتزدایی فقط دادن پول نیست. حتی پزشکی که تا دیر وقت مشغول به کار است همه اینها را از دست میدهد تا درآمد خود را بالا ببرد. در حالی که وقت برای صرف کردن حتی این پول را هم ندارد. این پزشک هم به نوعی فقیر است ولو اینکه میلیاردها تومان سرمایه داشته باشد. به قول زندهیاد حسین پناهی بعضیها آنقدر بیچاره و فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است! بنابراین اگر دید خود را به حوزه توسعه و رفاه تغییر دهیم آن وقت برای نهادها از جمله کمیته امداد نیز نقشهای متفاوتی قائل خواهیم بود. با وجود آنچه گفته شد تلاش مخلصانه کمیته امداد را قدر مینهیم.
دیدگاه تان را بنویسید