شناسه خبر : 8606 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روسیه

درون خرس

گوزل سمنوا یک زن ۲۴ساله اهل مسکو در روز ۲۰ آگوست در پارک موژان در حال قدم زدن بود که چشمش به یک اتوبوس برقی سوخته و زنگ‌زده افتاد.

گوزل سمنوا یک زن 24ساله اهل مسکو در روز 20 آگوست در پارک موژان در حال قدم زدن بود که چشمش به یک اتوبوس برقی سوخته و زنگ‌زده افتاد. در داخل این اتوبوس صفحه نمایش کوچکی قرار داشت که تصاویر سیاه و سفیدی از رویدادهای سال تولد خانم سمنوا را نشان می‌داد. یک داوطلب توضیح می‌داد که اتوبوس برقی در جریان کودتای 25 سال قبل به عنوان مانعی بر سر راه تانک مورد استفاده قرار گرفت و اکنون نشانه پیروزی مردم است. خانم سمنوا گیج شده بود. آن داوطلب 22ساله خود مطمئن نبود که در آن سه روز پرماجرا در آگوست 1991 دقیقاً چه اتفاقی افتاد. او صرفاً می‌گفت که در آن زمان «روسیه آزاد شد». خانم سمنوا مودبانه به صحبت‌هایش گوش کرد و سپس راه خود را ادامه داد.
اکثر مردم روسیه اطلاعات ناقصی از آن روزگار دارند. نظرسنجی موسسه مستقل لوادا (Levada) نشان می‌دهد نیمی از کل جمعیت و 90 درصد از جوانان روس اصلاً از حادثه تلخی که در ساعات اولیه روز 19 آگوست 1991 اتفاق افتاد اطلاعی ندارند. آن روز صبح جهان با اخبار کودتا از خواب بیدار شد.
میخاییل گورباچف آخرین رهبری شوروی در کریمه بازداشت و اعلام شد که او به دلیل بیماری قادر نیست به وظایف خود عمل کند. گروهی از کمونیست‌های تندرو، رئیس کا‌گ‌ب و ژنرال‌های ارشد ارتش قدرت را به دست گرفتند و وضعیت فوق‌العاده اعلام کردند. تلویزیون که تحت تسلط نیروهای ویژه کا‌گ‌ب قرار داشت به‌طور مرتب دریاچه قو چایکوفسکی را پخش می‌کرد. این آخرین تلاش نومیدانه برای نجات امپراتوری در حال فروپاشی بود.
اما در روز کودتا هیچ‌کس از دولت شوروی حمایت نکرد. در مقابل، صدها هزار شهروند مسکو به خیابان‌ها ریختند تا با ایجاد موانع از آزادی‌های جدیدشان دفاع کنند. بوریس یلتسین اولین رئیس‌جمهور منتخب روسیه -‌‌که در آن زمان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود-‌ درخواست کمک کرد. به نیروهای ویژه کا‌گ‌ب گفته شده بود که به پارلمان یعنی مرکز اصلی مخالفان حمله کنند اما هیچ‌کس حاضر نبود دستور کتبی صادر کند. دو روز بعد سه مرد جوان در زیر تانک کشته شدند. چند ساعت پس از آن نیروهای ارتش عقب نشستند و گورباچف به مسکو بازگشت. جمعیت هیجان‌زده به سمت ادارات مرکزی کا‌گ‌ب حرکت و مجسمه‌های بنیانگذار آن فلیکس زرژینسکی را سرنگون کردند. آن سه روز پایان اتحاد جماهیر شوروی بود اما نتوانست بنیانی اسطوره‌ای برای روسیه جدید باشد. کشور دیگر از اسطوره‌ها خسته شده بود. کتاب‌های درسی جدید دیگر از آن روزها یاد نمی‌کنند. در گذشته مقامات روسی در کنار بنای یادبود کوچکی که برای سه جوان کشته‌شده در زیر تانک ساخته شده بود دسته‌های گل می‌گذاشتند اما حتی همین اقدام کوچک نیز در سال 2004 متوقف شد. جشنواره کوچکی که در پارک موژان برگزار شد فقط چندصد نفر را جذب کرد که به تماشای اجرای دریاچه قو و فیلمی مستند درباره آن روزها نشستند. این فیلم مستند که در سنت پترزبورگ مهد انقلاب بولشویکی گرفته شده بود جمعیت زیاد و آرامی را در میدان اصلی شهر به تصویر می‌کشید که در حال تماشای مرگ امپراتوری شوروی بودند. همچنین، دوربین ولادیمیر پوتین جوان را د‌ر کنار رئیسش آناتولی سوبچاک، شهردار وقت سنت‌ پترزبورگ و مخالف کودتا نشان می‌داد. یکی از تظاهرات‌کنندگان فریاد می‌زد: «وقتی ما از شر طاعون کمونیسم رها شویم دوباره آزاد خواهیم شد و مجبور نخواهیم بود که بجنگیم.» انقلاب سال 1991 نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اتحاد جماهیر شوروی را به هم ریخت و 15 کشور بر روی نقشه بر جای گذاشت که قبلاً یک کشور بودند. اما همانند بسیاری از انقلاب‌های جهان، این انقلاب نیز بازسازی‌هایی را به همراه داشت. الکساندر سوم تزاری است که کرملین بیش از همه او را تحسین می‌کند. او در سال 1881 قدرت را به دست گرفت و جریان آزادسازی‌های تحت نظارت پدرش را معکوس کرد تا ایدئولوژی خود را که ترکیبی از ارتدوکس، ملی‌گرایی و خودکامگی بود بر کشور تحمیل کند. تصویر و جمله مشهور او «روسیه فقط دو متحد دارد: ارتش و نیروی دریایی» در موزه تاریخ روسیه از بازدیدکنندگان استقبال می‌کنند. موزه‌ای که خود نمونه‌ای بارز از معماری دوران استالین در مسکو است. خود استالین هم یادگاری بزرگی داشت: تصاویر بزرگی از او در خیابان‌های کریمه دیده می‌شوند که در زیر آنها نوشته شده: این پیروزی ماست.
دو رکن اصلی دولت شوروی یعنی تبلیغات و تهدید به سرکوب دوباره ساخته شدند. کا‌گ‌ب که در جریان کودتا متلاشی شده بود به عنوان مهم‌ترین ابزار قدرت سیاسی و اقتصادی بازسازی شد. یک بار دیگر پلیس مخفی مخالفان را به زندان می‌اندازد و مخالفان مدنی را آزار می‌دهد. در ماه سپتامبر کرملین مرکز لوادا را عامل بیگانه خواند که می‌تواند به معنای پایان کار آن باشد. تلویزیون به یک دستگاه سمی تبلیغاتی تبدیل شده است که افراد را تشویق می‌کند علیه «خائنان به کشور» و «کمونیست‌های ستون پنجم» مبارزه کنند. سال گذشته بوریس نمتسوف سیاستمدار آزادیخواه که زمانی نماینده امیدهای روسیه برای تبدیل شدن به کشوری عادی بود در بیرون کاخ کرملین کشته شد. پس از حدود یک دهه رشد اقتصادی ناشی از اصلاحات بازار و افزایش بهای نفت اقتصاد روسیه به دوران رکود شوروی بازگشته است. رقابت سرکوب و سهم دولت در اقتصاد دوبرابر شد. مجموعه صنعتی-‌نظامی که زمانی هسته اقتصاد شوروی به شمار می‌رفت یک بار دیگر موتور محرک رشد شده است. مراکز جایگزین قدرت از بین رفته‌اند. نظام فدرال پس از شوروی از بین رفت و روسیه دوباره به یک دولت واحد تبدیل شد. این‌گونه اقدامات بازگشت به گذشته در داخل کشور به خشونت‌هایی در خارج منجر شد. روسیه مناطقی از دو کشور از دموکراتیک‌ترین جمهوری‌های شوروی سابق یعنی اوکراین و گرجستان را اشغال و به هواداری از بشار اسد در سوریه دخالت کرد. روسیه تلاش کرد نهادهای اروپا-‌ آتلانتیک را تضعیف کند، از احزاب راستگرا در اروپا حمایت و تلاش کرد در انتخابات ریاست جمهوری ‌آمریکا دخالت کند. اکنون یک بار دیگر از تهدید سلاح‌های اتمی استفاده می‌کند تا از غرب باج‌گیری کند.
انتظار می‌رفت پس از شکست کودتای 1991 روسیه به کشوری غربگرا، دموکراتیک و دارای بازار آزاد تبدیل شود اما این اتفاق روی نداد. شاید غرب با پوتین مشکل داشت و شاید هم همان مشکلات درازمدت با روسیه هنوز برقرار بودند. یلتسین اولین رئیس‌جمهور روسیه آقای پوتین را برای ریاست انتخاب کرده بود چرا که پوتین در سال 1991 از دموکراسی حمایت می‌کرد. انتظار می‌رفت وقتی او در سال 2000 به قدرت رسید کشور را یکپارچه سازد اما او یک مدل قدیمی و منسوخ از دولت را دوباره احیا کرد. ساده‌لوحانه است که انتظار داشته باشیم پس از 74 سال حاکمیت شوروی و چندین قرن تسلط در قبل از آن روسیه بتواند به سرعت به دموکراسی سبک غربی دست یابد. اما این گزارش نشان می‌دهد اجتناب از سقوط روسیه به نظام حکومتی خودکامه امکان‌پذیر بود. این تحول محصول انتخا ب‌هایی بود که طبقه حاکم کشور در هر مرحله از مسیر انجام داده بودند و اگرچه آن انتخاب‌ها را نمی‌توان از بین برد اما آنها نمی‌توانند تعیین‌کننده آینده باشند.

اتحاد جماهیر نه
سقوط اتحاد جماهیر شوروی تحولات عظیمی را در روسیه ایجاد کرد. ظهور مالکیت خصوصی به پیدایش صنایعی مانند بانک‌ها، رستوران‌ها و شبکه‌های خصوصی تلفن همراه منجر شد که در گذشته اصلاً وجود نداشتند. مردم آزادند درآمد کسب کنند، مصرف کنند و مسافرت کنند. آن هم به میزانی که در تاریخ روسیه بی‌سابقه است. آنها نه تنها کالا و خدمات بیشتری مصرف می‌کنند بلکه پذیرای فرهنگ و اطلاعات بیشتر هستند. دولت دیگر بر زندگی مردم تسلط ندارد. تلویزیون همچنان در اختیار دولت است اما اینترنت محدودیت ندارد و رادیو و مطبوعات هم آزادی نسبی دارند. حتی الکسیس نوالنی از سیاستمداران مخالف اذعان می‌کند که با وجود کنترل آزادی‌های سیاسی و مدنی، 25 سال گذشته آزادترین زمان در تاریخ روسیه بوده است. حضور کمرنگ مردم در انتخابات مجلس در سپتامبر نشان داد که مردم به طور فزاینده‌ای از سیاست فاصله می‌گیرند هرچند آنها روش‌هایی را برای بیان دیدگاه‌های خود پیدا کرده‌اند. مردم روسیه به خاطر نمی‌آورند که نظام شوروی چگونه به پایان رسید اما از نتایج آن خرسند هستند. روسیه یک طبقه متوسط بانشاط و فعال دارد که تا همین اواخر از همتایان خود در اروپای شرقی ثروتمندتر بوده‌اند. شهرهای روسیه با داشتن کافه، مسیر دوچرخه‌سواری و خیابان‌های پر از مراکز خرید با همتایان اروپایی خود تفاوت چندانی ندارند. نسل جدید روس‌های غرب‌زده که پس از فروپاشی شوروی به دنیا آمده‌‌اند اکنون بزرگ شده‌اند. فرزندان نخبگان شوروی و گروه‌‌های تحصیل‌کرده حرفه‌ای که از گورباچف حمایت می‌کردند اکنون رفتاری متفاوت با دیدگاه والدین خود نشان می‌دهند. انگار که به پاهایشان فنر بسته‌اند و با هر گام مسافت طولانی‌تری جلو می‌روند.
بسیاری از این روس‌های جوان و تحصیل‌کرده زندگی راحت خود را مدیون یک دهه رشد اقتصادی هستند که در سال 1998 آغاز شد و با بحران اقتصادی 2009-‌2008 پایان یافت. آن بحران بر مرزهای مدل حاکمیت آقای پوتین تاثیر گذاشت و اگرچه رشد اقتصادی نسبتاً به سرعت بهبود پیدا کرد اما اطمینان به مدل حاکمیت پوتین به شدت کاهش یافت و از 35 درصد در پایان سال 2008 به 20 درصد در اوایل 2012 رسید. در مقابل پشتیبانی از دموکراسی غربی از 15 درصد به 30 درصد افزایش پیدا کرد. آنهایی که احساس می‌کردند روسیه به نوین‌سازی اقتصادی و سیاسی نیاز دارد امیدهای خود را به آقای دیمیتری مدودف گره زدند که در سال‌های 2008 تا 2012 رئیس‌جمهور بود. طبقه روشنفکر روسیه از او می‌خواست که برای دوره دوم باقی بماند اما او در سپتامبر 2011 اعلام کرد نخست‌وزیر آقای پوتین ریاست جمهوری را می‌پذیرد و خود او نخست‌وزیر خواهد شد. او خاطرنشان کرد این جابه‌جایی شغل از همان ابتدای ریاست جمهوری‌اش مقرر شده بود. بسیاری از مردم احساس کردند سرشان کلاه گذشته‌اند. هنگامی که سر ماه بعد کرملین آشکارا در انتخابات مجلس دخالت کرد مردم به خیابان‌ها آمدند و از دولت خواستند به شهروندان به‌گونه‌ای احترام گذارند که به مشتریان بخش خصوصی در داخل و خارج از کشور احترام گذاشته می‌شود. آنها می‌خواستند روسیه به یک کشور با دولتی به سبک اروپایی تبدیل شود. این دیدگاه از سوی آقای ناوالنی مطرح شد؛ وبلاگ‌نویس مبارز علیه فساد که اعتراضات را از طریق رسانه‌های اجتماعی هدایت می‌کرد. او دولت حاکم روسیه متحد را حزب دزدان و کلاهبرداران خواند. تعریفی که به همراه اعتراضات در سراسر کشور گسترده شد. آقای پوتین برآشفت و به شدت عصبانی شد اما او که شاهد شکست کودتای سال 1991 بود می‌دانست که تانک نمی‌تواند پاسخی مناسب باشد. در عوض او موسیقی ملی‌گرایی مدنی را نواخت و با مطرح کردن نظریه ملی‌گرایی دولتی یا امپراتوری روسیه را به قلعه‌ای مستحکم و منسجم تشبیه کرد. در سال 2014 کریمه به روسیه ضمیمه شد و تاکتیک پوتین کارگر افتاد. اعتراضات متوقف شدند و رتبه مقبولیت شخص پوتین از 60 به 80 درصد رسید. او با حمله به اوکراین پس از انقلاب آن کشور به مردم و همسایگانش فهماند که هرگونه شورش علیه نظام با خونریزی و آشوب همراه خواهد شد.

دود و آینه
اتحاد جماهیر شوروی خطاهای زیادی د‌اشت اما فرآیند پست‌مدرن را نمی‌توان جزو کاستی‌های آن دانست. روسیه ساخت آقای پوتین یک ساختار لغزنده است که در آن بلوف‌زنی و نمایش نقش مهمی دارد. هیچ چیز آن‌گونه که به نظر می‌‌رسد نیست. انتخابات نه برای تغییر قدرت بلکه برای حفظ آن برگزار می‌شوند. کاخ کرملین خود گروه‌های مخالف مجوزدار را خلق می‌کند. ایده نوین‌سازی آقای مدودف فقط یک توهم بود. مدارک دکترایی که به بسیاری از مقامات روسیه، فرمانداران و حتی خود آقای پوتین داده شد بر اساس سرقت ادبی و تقلب بودند. در سال 2014 روسیه پرهزینه‌ترین نمایش خود را با برگزاری المپیک زمستانی سوچی در حاشیه دریای سیاه به اجرا گذاشت. ورزشکاران کشور میزبان بیشترین تعداد مدال‌های طلا را از آن خود ساختند. این کار به مدد دوپینگ گسترده‌ای انجام پذیرفت که طی آن سازمان امنیت فدرال (FSB) که جانشین کا‌گ‌ب شده بود نمونه‌های ادرار را از سوراخی بین دیوار آزمایشگاه رسمی و یک آزمایشگاه سری در کنار آن جابه‌جا می‌کرد. این اقدام باعث شد بسیاری از ورزشکاران روسی از حضور در المپیک ریو محروم شوند. درست به همان شکل که روسیه به دوپینگ ورزشکارانش کمک می‌کرد رسانه‌‌های دولتی مرتب از موفقیت‌های نظامی دم می‌زدند و تبلیغات ضد آمریکایی پخش می‌کردند تا به مردم حس مصنوعی قدرت و توانمندی را القا کنند. اما برخلاف پیروزی‌های دروغین ورزشی، خشونت روسیه در اوکراین و سوریه یک واقعیت است.
پروژه‌ بازسازی آقای پوتین موفق است چرا که تجزیه اتحادیه جماهیر شوروی کامل نبود. دولت کنونی توانست بقایای شوروی و حتی نظام قبل از آن، نهادها، ساختار اقتصادی و اقدامات اجتماعی آن را که در طول اولین دهه پس از سقوط شوروی در حالت نهفته و کمون قرار داشتند مجدداً زنده و تقویت کند. اما درست همان‌گونه که میراث دوران شوروی و قبل از آن را نمی‌توان پاک کرد دوران 25ساله پس از سقوط شوروی نیز پاک‌شدنی نیست. تضاد بنیادین بین سبک زندگی مدرن و بازسازی سیاسی آقای پوتین که خود را در اعتراضات سال‌‌های 2012-2011 نشان داد سرکوب شد اما هیچ‌گاه حل نشد. تاکنون هیچ فرآیند بازسازی نبوده است که به بازگشت به گذشته منجر شده باشد و هیچ فرآیند بازسازی نیز دائمی نبوده است. روسیه شاید بیش از هر کشور دیگری شاهد تحولات نسل‌هاست. مرحله کنونی نمی‌تواند فقط یک راه انحرافی در مسیر حرکت به سوی دولتی فدرال و نوین باشد یا اینکه به سقوط بیشتر و خشونت‌های شدیدتر بینجامد. کدام‌یک قرار است اتفاق بیفتد؟
منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها