تاریخ انتشار:
عوامل اقتصادی و اجتماعی موثر بر رضایت از زندگی کداماند؟
شادکامی به چه قیمت؟
«با در نظر گرفتن همه چیز، در حال حاضر چقدر از زندگی خود راضی هستید؟» این پرسشی است که باید برای سنجش میزان شادکامی به آن پاسخ داده شود. طبق دو نگرش که یکی شادکامی را به عوامل بیرونی از جمله درآمد مرتبط میسازد و دیگری با عوامل درونی و شخصیتی از جمله خوشبینی، میتوان به مساله شادکامی نگریست.
«با در نظر گرفتن همه چیز، در حال حاضر چقدر از زندگی خود راضی هستید؟» این پرسشی است که باید برای سنجش میزان شادکامی به آن پاسخ داده شود. طبق دو نگرش که یکی شادکامی را به عوامل بیرونی از جمله درآمد مرتبط میسازد و دیگری با عوامل درونی و شخصیتی از جمله خوشبینی، میتوان به مساله شادکامی نگریست. این دو نگرش در اصل تقابل بین دو رویکرد «جهان را تغییر بدهیم» در مقابل «خود را تغییر بدهیم» را نشان میدهد. ارتقای مواردی چون سلامت، ثروت و افزایش بها دادن به داشتههای کنونی در افزایش شادی موثر هستند. در این نوشتار سعی شده که علاوه بر تحلیل اقتصادی-اجتماعی، تعریف شادکامی و عوامل موثر بر آن به بررسی وضعیت ایران نیز پرداخته شود.
بسیاری از مطالعات بر وجود اثرات متقابل و شبکهای از روابط که سبب ایجاد شادی میشوند تاکید دارند. تاکید آنها بر نقش اجتماع در ایجاد شادی برای تکتک افراد است و به وظایف خطیری که افراد در این زمینه به صورت متقابل با سایر افراد جامعه بر عهده دارند، اشاره میکنند. اکسترنالیسمها یا کسانی که قائل بر اثرات جامعه و شرایط بیرونی بر شادکامی هستند، در تضاد با اینترنالیستها هستند که معتقدند همه چیز از درون خود فرد سرچشمه میگیرد. از دید آنها عقیدهها، باورها، ارزشها، احساسات و تقابل احساسی فرد و وضعیت روانشناسانه ذهنیت افراد، شکلدهنده شادکامی آنهاست. راهحل منطقی و میانه در نظر گرفتن ترکیبی از موارد فوق با یکدیگر است.
کلمه شادکامی همارز با کلماتی مانند «رفاه ذهنی» یا «زندگی باکیفیت» مورد استفاده قرار میگیرد. این مفاهیم با استفاده از دو وجه تمایز شناخته میشود که ماتریس چهاربعدی زیر را میتوان با آن منطق تعریف کرد. یکی از وجوه تمایز همان مواردی است که با عنوان اثر عوامل درونی و بیرونی از آنها یاد شد. وجه دیگر در ارتباط با شانس داشتن یک زندگی خوب (شانس) یا خود زندگی خوب (نتیجه) است.
«شرایط خوب زندگی» تعاریف مختلفی از دیدگاه جامعهشناسان، اقتصاددانان، دانشمندان محیط زیست و... دارد و ابعاد زیر را دربر میگیرد: شرایط مناسب طبیعت از جمله نبود انواع آلودگیهای زیستمحیطی، شرایط زندگی شهری مناسب از جمله ترافیک و حملونقل عمومی، شرایط مناسب اجتماعی از جمله وضعیت کلی جامعه و موقعیت افراد. شرایط خوب زندگی که در بالا تعریف شد مترادف با شادکامی نیست؛ بلکه پیشنیاز داشتن شادکامی است.«توانایی زندگی افراد» یعنی اینکه افراد چقدر در مواجهه با مشکلات زندگی ایستادگی و توانایی دارند. سلامتی، انرژی مثبت، مهارتهای زندگی و مقاومتشان چقدر است. آنچه تحت عنوان هنر زندگی کردن شناخته میشود نیز اشارهای به بخشهایی از توانایی زندگی افراد دارد. هنر زندگی مرتبط با سلیقه و توانایی لذت بردن از زندگی و داشتن نوع زندگی سالم است. باید توجه داشت که داشتن این مواهب درونی و شانس خوب نمیتواند تضمینکننده شادکامی باشد و این مرحله پایینتر از شادکامی است.
«مطلوبیت زندگی» مترادف با همان بحث توابع مطلوبیت اقتصاد است. این تفسیر میتواند نتایج اتفاقات بیرونی را ارزیابی کند. میزان رضایت از زندگی، هسته اصلی بحث شادکامی را تشکیل داده و کیفیت زندگی را از چشم صاحب آن مورد قضاوت قرار میدهد.
«رضایتمندی از زندگی» همانطور که پیشتر گفته شد، با مفاهیم رفاه ذهنی و شادکامی، به صورت مترادف مورد استفاده قرار میگیرند و همان است که بشر آن را میجوید.
موضوع شادکامی که در سالهای اخیر مورد توجه اقتصاددانان بوده است، موضوع رفاه را به گونهای متفاوت ارزیابی میکند. اقتصاددانان، رفاه را با توجه به انتخابهای انجامشده و ترجیحات آشکارشده میسنجند. ولی در مورد رفاه ذهنی یا همان شادکامی، موضوع متفاوت بوده و سنجش بر اساس ترجیحات بیانشده توسط افراد انجام میشود. اساساً شادکامی یکی از اهداف زندگی افراد بوده که علم اقتصاد به دنبال دقیقتر کردن مسیر رهیافت آن است. پیشتر در علم اقتصاد فرض میشد که مطلوبیت فقط به درآمد بستگی دارد. ولی در اقتصاد شادکامی فرض بر این است که تمرکز صرف بر درآمد منجر به فراموشی ابعاد مهمی از رفاه میشود. به عنوان نمونه ممکن است یک فرد از داشتن یک شغل با منزلت اجتماعی بالا ولی درآمد کمتر نسبت به داشتن شغلی با درآمد بالاتر و منزلت اجتماعی پایینتر، راضیتر و شادتر باشد.
سنجش میزان شادکامی بر اساس خوداظهاری در پاسخ به پرسشنامههای تکمیلشده توسط افراد است. عمدتاً این پرسشنامهها شامل اطلاعاتی در مورد درآمد، سن، وضعیت اشتغال، میزان اعتماد به حکومت، اعتقادات مذهبی، گرایشهای سیاسی، تحصیلات و... است. مفهوم شادکامی یک مفهوم انتزاعی بوده که مانند موارد بیرونی و واقعی مانند درجه فشار خون افراد قابل سنجش نیست. ویژگی عینی روانشناسانهای جهت سنجش شادی وجود ندارد و اثرات آن در رفتار انسانها قابل شهود است. پرسشی است در این زمینه که «فرد با لحاظ کردن جمیع موارد و عوامل چقدر خوشحال است؟» و معمولاً پاسخ آن عددی بین 0 تا 10 است. همانگونه که کشورها بر اساس معیارهایی چون درآمد سرانه رتبهبندی میشوند، بر اساس شاخصهای رفاه ذهنی نیز میتوان این دستهبندی را انجام داد. در جدولی در پی میآید میبینید که براساس آخرین گزارش منتشرشده موسسه بررسی ارزشهای جهان (WVS) که موسسهای غیرانتفاعی است وضعیت کشور ایران با عدد حدود 5 /6 در کنار سایر کشورها در زمره کشورهای ناشاد است. این سنجش بر اساس عدد متوسط رضایت از زندگی که عددی بین صفر تا 10 در مصاحبههای رودررو با افراد سنجیده و پرسیده میشود،
صورت گرفته است.
تعداد سالهای زندگی شاد را هم میتوان از حاصلضرب امید به زندگی در شاخص شادکامی به دست آورد به عنوان نمونه در حال حاضر جدول زیر در مورد وضعیت ایران صادق است.
مساله افزایش شادکامی افراد در سطح کلان باید دغدغه دولتمردان و سیاستگذاران باشد. این مساله در سطوح کوچکتر مانند تیمهای ورزشی و ورزشکاران، خانواده و تکتک افراد نیز به همان اندازه دارای اهمیت است. تلاش برای بالا بردن سطح شادکامی یک کشور نیازمند برنامهریزیهای اجتماعی و کلان، مطالعات مذهبی و دین، مطالعات روانشناسانه، مطالعات بازار و... به صورت توامان است.
بانک اطلاعات جهانی مرتبط با شادکامی (WDH) عوامل بسیار مختلفی را موثر بر شادکامی میداند که در ادامه لیستی از آنها آورده شده است:
1- ترکیب سنی جمعیت 2- حوادث رخداده در کشورها 3- میزان مصرف الکل 4- عقاید و باورها 5- نوعدوستی افراد 6- ظرفیتهای بیولوژیک 7-الگوی تولدها 8- ارزشگذاری به مساله پرورش کودکان 9- اختلاف طبقاتی 10-فعالیتهای مدنی 11- فساد 12- ضریب اطمینان مصرفکننده به محصولات تولیدی 13- جرائم 14- نابرابریهای اقتصادی 15- تنوع فرهنگی 16- دموکراسی 17- تفاوت و نابرابری در ارزشگذاری تخصصهای مختلف 18- بلایای طبیعی رخ داده 19- طلاق 20- مصرف مواد مخدر 21-درآمد و اقتصاد کشور 22- وضعیت اقلیمی 23- آزادی اقتصادی 24-آموزش 25-استخدام 26- میزان مصرف انرژی 27- شاخص آزادی در کشور 28-آزادی مطبوعات 29- حکمرانی 30- سلامت عمومی 31-نابرابریهای جنسیتی 32- مخارج دولت 33- مشارکت جهانی 34- مخارج سلامت 35- حقوق بشر 36- همیاری و کمک به همنوع 37- قوانین حبس 38-نابرابری در سلامت 39- نابرابری در طول عمر افراد 40- سیستمهای اطلاعاتی 41- هوش افراد 42- عدالت و سیستمهای قضایی 43- حاکمیت قانون 44-الگوی تفریحات و اوقات فراغت 45- امید به زندگی 46- الگوهای ازدواج 47-بیسوادی 48- سلامت روانی 49- مراقبتهای سلامت روان 50- مهاجرت 51- درجه نظامی بودن قدرت
در کشور 52- الگوی تغذیه 53- سلامت جسمی 54- پایداری و ثبات سیاسی 55- فقر 56- جمعیت 57- آزادی شخصی و خصوصی 58- مذهب و اعتقادات دینی 59- الگوی روابط جنسی حاکم 60- پیشرفتهای اجتماعی 61- فراوانی خودکشی 62-مصرف سیگار 63- تکنولوژی64- میزان مهاجرت به شهرها 65-ارزشگذاری تخصصها 66- ثروت 67- وضعیت رفاه 68- شغل - و...که در ادامه به بررسی برخی موارد بااهمیت در اقتصاد شادکامی پرداخته میشود.
سادهترین عاملی که در نگاه اول به نظر میرسد، درآمد سرانه کشورهاست. مطالعه دادهها نشان میدهد در کشورهای با درآمد پایین و متوسط، افزایش درآمد سرانه سبب افزایش شادکامی میشود ولی این همبستگی مثبت در کشورهای در گروه درآمدی بالا دیده نمیشود. در بحث درآمد در برخی مطالعات اقتصادی به اثرات نابرابری درآمدها و شادکامی اشاره شده است. در کشورهای دموکراتیک که افراد آزادی عمل و انتخاب بیشتری دارند، مساله نابرابری درآمد بر میزان شادکامی افراد اثر چندانی ندارد. در این کشورها به واسطه گسترش آزادیها، اثرات منفی بازار و پول بر شادکامی جبران شده است. ولی حتی در همین کشورها نیز در کل شادکامی با درآمد مطلق پیشبینی نمیشود و با درآمد نسبی بهتر قابل پیشبینی است.
تورم و بیکاری از عواملی هستند که اثرگذاری منفی بر میزان شادکامی افراد دارند. ادبیات اقتصاد شادکامی از تاثیر منفی متغیرهای فوق بر رفاه ذهنی در تمامی کشورها حکایت دارد. افزایش نرخ بیکاری در کشورها منتج به احساس ناامنی شغلی، نارضایتی و در نهایت کاهش رفاه ذهنی و شادکامی افراد است. افزایش نرخ تورم و وجود نوسانات در آن سبب کاهش امنیت اقتصادی و قدرت خرید افراد شده که در نهایت کاهش شادکامی را به دنبال دارد.
فقر یکی از عوامل اقتصادی موثر بر شادکامی شناخته میشود. طبق تعریف آدام اسمیت «فقر ناتوانی در برآورده کردن نیازهاست و این نیاز به وسیله عادتها و رسوم جامعه تعیین میشود». او نیازها را به دو دسته تقسیم کرده است. نیازهای اساسی که برای ادامه حیات لازم است و شامل آن چیزهایی است که عادات و رسوم هر کشور نرسیدن به آن را برای افراد آبرومند مناسب نمیداند. پس این نیازها از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. دسته دوم نیازها، نیازهای غیراساسی و غیرفیزیولوژیک هستند. طبق این تعاریف، فقر افراد را افسرده و ناشاد میکند ولی لزوماً با افزایش درآمد، شادکامی و نشاط آنها بیشتر نمیشود. بحرانهای عاطفی مانند طلاق و مرگ در کنار فقر تشدید میشوند. یعنی پول شاید نتواند شادکامی برای فرد به همراه داشته باشد؛ ولی قطعاً بیپولی با دردها و بحرانهای روحی در ارتباط است. از طرفی افزایش درآمد تا یک مرز خاص سبب افزایش شادی میشود ولی از یک حدی به بعد این رابطه مستقیم وجود ندارد و در برخی کشورهای با درآمد بالا رابطه معکوس شده است.
ارتباط بین تحصیلات و شادکامی نیز مشابه ارتباط بین ثروت و شادکامی است. نمیتوان گفت قطعاً هر چه تحصیلات بالا رود، شادکامی نیز بیشتر میشود ولی از آنجا که افراد تحصیلکرده، موفقیت شغلی و درآمد بیشتری دارند، به شادکامی بیشتری دست پیدا خواهند کرد. از طرفی هم این عقیده وجود دارد که چون افزایش تحصیلات به انتظاراتی منجر میشود که ممکن است برآورده نشود، حتی ممکن است افزایش تحصیلات در نهایت سبب کاهش شادکامی نیز بشود.
بهطور قطع میتوان گفت سلامتی دارای رابطه مثبت با شادکامی است. هر چه شاخصهای بهداشتی و درمانی ارتقا یابد، وضعیت سلامتی افراد جامعه بهبود پیدا میکند و امید به زندگی در افراد جامعه بالاتر میرود و در نتیجه شادکامی افزوده میشود، نداشتن تن و روان سالم در کاهش شادمانی افراد تاثیر مستقیم دارد.
تفریح و لذت بردن از اوقات فراغت در افزایش شادکامی موثر است. در این مورد چون انتخاب به جز موارد محدودکننده مالی در دست شخص است، فرد میتواند تفریح و لذتی را که بیشترین شادکامی را با توجه به امکانات موجود در اختیار او قرار میدهد، برگزیند. این فرض با توجه به فرض عقلایی بودن افراد و انتخاب بهترینها بر اساس عقل و منطق بیان شده است.
همانگونه که در بحث درآمدها، نابرابری درآمد نیز مطرح است، در بحث شادکامی نیز بحث نابرابریها مهم هستند. زمانی که متوسط میانگین وزنی شادی یک کشور محاسبه میشود و به هر کشور یک عدد تخصیص داده میشود، وجود اختلاف در سطح شادکامی قابل بررسی است. اگر توزیع شاخص شادکامی در بین افراد جامعه متقارن نبوده و در دو طیف چولگی داشته باشد، بیانگر وجود اختلاف در سطح شادکامی افراد در یک کشور است که این مساله مطلوب نیست.
نقشه زیر که از آخرین پژوهشهای انجامشده موسسه WVS اخذ شده است اطلاعات خلاصهشده مناسبی را در مورد فرهنگ گروههای مختلف نشان داده و آن را با بحث شادکامی مرتبط میکند. حرکت در امتداد محور عمودی از پایین به بالا بیانگر میزان جایگزینی ارزشهای سنتی با مدرنیته است. حرکت در امتداد محور افقی از چپ به راست نیز بیانگر افزایش امنیت اقتصادی و اجتماعی است.
جهت تفسیر نمودار فوق ابتدا تعریفی از پارامترها ارائه میشود. «ارزشهای سنتی» تاکید بر اهمیت مذهب، ارتباط و پیوستگی بین والدین و فرزندان، احترام و اطاعت از قدرت و ارزشهای سنتی خانواده است. جوامع سنتی دارای تعداد کمتری رخداد طلاق، سقط جنین و خودکشی هستند. «جوامع سکولار» دارای ترجیحات معکوس جوامع سنتی هستند. این جوامع تاکید کمتری بر دین و سنتهای خانوادگی دارند و طلاق، سقط جنین و انتخاب روش مرگ آسان (Euthansia) به صورت نسبی پذیرفتهشدهتر هستند، ولی لزوماً آمار خودکشی در آنها بیشتر نیست.
تعریف امنیت در نمودار فوق هم به مساله امنیت اقتصادی مرتبط است و هم با مفهوم امنیت اجتماعی سروکار دارد. رفتارهای نژادپرستانه و سطوح پایین اعتماد و تحمل در این تعریف گنجانده شده است. ارزشگذاریهای نوین و تصریحشده شامل اولویتدهی بالاتر به مسائل محیط زیست و محافظت از آن، پذیرش تحمل افراد خارجی، پذیرش مساله همجنس بازی، تساوی جنسیتی و افزایش مشارکت عموم مردم در تصمیمگیریهای اقتصادی و سیاسی است.
همانطور که دیده شد، به عنوان نمونه کشورهای اروپایی که دارای دین پروتستان هستند از جمله دانمارک، نروژ، آلمان، هلند، ایسلند و سوئیس، دارای بالاترین درجه ارزشگذاریهای نوین و بالاترین حد سکولاریته در بین کشورهای جهان هستند. در کشورهای تایوان، هنگکنگ، چین و کره درجه سکولاریته بالا در کنار میزان امنیت پایینتر وجود دارد. در این کشورها دین و سنتهای خانوادگی طی زمان اهمیت خود را از دست داده ولی هنوز تحمل مسائل نوین زندگی بشری از جمله برابری جنسیتی و اهمیت مراقبت از طبیعت برایشان به وجود نیامده است. کشورهای اسلامی در مرز پایین هر دو محور نمودار هستند. در این کشورها زندگی مبتنی بر آموزههای دینی بااهمیت بوده و اعتقاد به تغییرات در پایینترین حد خود است. در بین این کشورها مراکش، زیمبابوه و اردن در یک طرف طیف و اندونزی و ترکیه و اتیوپی در سمت دیگر طیف و متمایل به میانه نمودار هستند.
به صورت کلی افزایش در استانداردهای زندگی و ارتقای سطح توسعهیافتگی کشورها سبب حرکت کشورها به سمت افزایش در هر دو نمودار است. با توجه به افزایش میزان آزادیهای فردی و قدرت انتخاب، توان اقتصادی، توسعه، دموکراسی و تحمل اجتماعی طی سالهای اخیر در بیشتر کشورهای جهان مردم شادکامی بیشتری را تجربه کردهاند. ولی در این میان استثناهایی نیز وجود داشته است. مردم کشورهای کمونیستی سابق و روسیه، شاهد کاهش شادکامی در زندگی خود بودهاند. در کشورهایی که دموکراسی و آزادی سیاسی بیشتری وجود دارد، شادی افزایش یافته و در کشورهای مشابه با نظام دیکتاتوری شادکامی کمتر است.
در ایران نیز یک تحقیق بین استانی در سال 1394 گزارش شده که بر اساس آن 27 هزار نفر در دامنه سنی 18 تا 65 سال به لحاظ میزان شادکامی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. در این تحقیق استان زنجان بیشترین میزان شادکامی و استان یزد کمترین میزان شادکامی را داشتهاند. نکات جالب توجه دیگر این تحقیق به شرح زیر است:
1- کاهش شادکامی با افزایش سن
2- افزایش شادکامی با ازدواج
3- فزونی شادکامی دانشآموزان و دانشجویان بر شاغلان و افراد خانهدار
4- افزایش شادکامی با افزایش درآمد
5- افزایش شادکامی با افزایش سلامت
6- آمار بسیار پایین افراد بسیار شادکام در ایران (فقط سه درصد)
به عنوان جمعبندی مطالب میتوان گفت اقتصاد شادکامی در ایران نیاز به بررسی و مطالعه و سیاستگذاری بیشتری دارد. شناخت عوامل مختلفی که سبب افزایش شادکامی افراد میشود هم برای خود شخص و هم سیاستگذار حائز اهمیت بوده و در راستای افزایش میزان شادکامی جامعه باید تلاش کرد.
دیدگاه تان را بنویسید