کره شمالی چگونه به وجود آمد و دلیل شکست اقتصادیاش چه بود؟
جمهوری فقر و موشک
سالها طول کشید و خسارتهای جانی و مالی فراوانی به بار آمد تا بسیاری حکومتها دریافتند «کمونیسم» قابل اجرا نیست. شوروی، چین و لهستان و... در این گروه جای دارند اما تنها رژیمی که هنوز نتوانسته شکست را قبول کند، کره شمالی است. تا همین 70 سال پیش کره شمالی حتی یک کلمه واقعی به شمار نمیرفت.
تاریخ کره شمالی به زمان تکهتکه شدن شبهجزیره کره بعد از جنگ جهانی دوم و سال 1945 بازمیگردد وقتی کیم ایل-سونگ، پیشوای پارتیزان کره شمالی، با کشورهای کمونیستی متحد شد و جمهوری دموکراتیک خلق کره را بنا نهاد. در سال 1950 که جنگ کره آغاز شد، بعد از ویرانیهای شدیدی که به بار آمد، قرار شد مرزی وسط شبهجزیره کشیده شود و بدین ترتیب کره شمالی از جنوبی جدا شد اما پایگاه نظامی آمریکا هنوز در کره جنوبی مستقر است.
کیم ایل-سونگ تا زمان مرگش در سال 1994 در مسند قدرت ماند و یک کیش فراگیر بر پایه اندیشه جوشی (جوچه) بنا کرد تا به وسیله آن کشور را به شیوه مستقل اداره کند. اگرچه بعد از سقوط شوروی در سال 1991 و به خاطر بلایای طبیعی، کره شمالی هم دچار بحران اقتصادی شدید شد. جای کیم ایل سونگ را پسرش کیم جونگ ایل گرفت و جانشین او نیز پسرش، کیم جونگ اون بود. کره شمالی توانست بهرغم تمام تحریمها و هشدارهای جهانی، به سلاح هستهای دست پیدا کند.
ویکیپدیا جوشی را به زبان ساده اینطور تعریف میکند: جوشی یعنی تکیه بر توانمندیهای بیکرانه انسان؛ انسانی که از مشکلات خودش هرچقدر هم بزرگ باشد، بزرگتر است و میتواند با امید و اعتماد به نفس از پس هر خطری برآید. اندیشه جوشی که مردم کره شمالی به آن خو دارند، کمک کرده تا در کشوری آنچنان فقیر و بیچیز که رابطهاش با دنیای بیرون گسسته است، معتاد و بزهکار تکثیر نشود و نگاه مردم به همدیگر فراتر از سود و زیانهای حسابگرانه و کاسبکارانه باشد.
تبلیغات رسمی در کره شمالی حاکی از این است که برای دستیابی به جوهر جوشی و خروج از قبر خویش، برای اینکه هر روز نو و تازه بشوید، باید به این باور برسید که هرچه دارید از خلق و رهبری است و بس.
اما اکنون که عصر اطلاعات حتی کره شمالی منزوی و حکومت سرکوبگر و تارک دنیای آن را نیز مغلوب کرده، مردم اطلاعات بیشتری درباره این کشور کمونیستی بیمتحد پیدا کردهاند و به تدریج این تردید در اذهان عمومی ایجاد شده که آیا اندیشه جوشی در قلب حکومت نیز رواج دارد یا فقط مختص عوام است؟ آیا پیشوایان گرانقدر کره شمالی نیز همان اندازه از سبک زندگی کمونیستی پیروی میکنند که از مردمشان توقع دارند؟
کارشناسان و اقتصاددانان زیادی تا امروز اقدام به تحلیل اقتصاد کره شمالی و منبع درآمد این کشور کردهاند و به نظر میرسد بعد از شکستهای متعدد اقتصاد کره شمالی دیگر ازپا افتاده و مدت زیادی است که با فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم میکند و تا همین جای کار نیز خیلی وقت است که کالاهای اساسی این کشور تنها از راه کمکهای بشردوستانه سازمان ملل و کشورهای دوست به ویژه چین تامین میشود.
چندی پیش، کره شمالی به بهانه خشکسالی، از ایران، درخواست کمک بشردوستانه کرد. سفیر کره شمالی در ایران، کانگ سم-هیون درخواست کتبی این دولت را به دفتر کمکهای بشردوستانه اضطراری هلالاحمر برد تا به پیونگیانگ (پایتخت کره شمالی)، کمک کند با خشکسالی بجنگد. به گفته دولت کره شمالی، در صد سال اخیر، این بدترین خشکسالی است که گریبان کشور را گرفته و کمبود شدید مواد غذایی را تشدید کرده است.
کره شمالی با قحطی و خشکسالی بیگانه نیست. گفته شده صدها هزار نفر در قحطی سالهای میانی دهه 90 جان باختهاند و به خاطر سیل، خشکسالی و مدیریت بد بحران، شرایطشان حتی بدتر هم شد. تهران و پیونگیانگ از سال 57 و بعد از انقلاب اسلامی ایران با هم ارتباط داشتهاند و هر دو طعم تحریمهای اقتصادی غرب را به خاطر برنامههای هستهای چشیدهاند.
در سالهای اخیر به دلیل تنشهای به وجود آمده ناشی از برنامههای هستهای و موشکی کره شمالی، کمکهای غذایی بینالمللی به خصوص از جانب کره جنوبی و آمریکا به طور ناگهانی قطع شد. با وجود اینکه روابط اقتصادی و سیاسی بین ایران و کره شمالی باقی ماند، ایران همکاری نظامیاش با این کشور را بعد از اتمام جنگ ایران-عراق قطع کرد.
سفیر کره شمالی به ایران گفته است که کشورش با مشکلات اقتصادی شدیدی روبهرو است و تامین مواد غذایی برایشان چالش بزرگی است. وی تاکید کرده است که «برای مقابله با خشکسالی و بهبود شرایط کشاورزی در کره شمالی درخواست تجهیزات و کمک کردهایم و از ایران میخواهیم تا جای ممکن به کره شمالی کمک کند.»
سیدامیر محسن ضیایی، مدیرعامل جمعیت هلالاحمر ایران نیز در واکنش به این درخواست اظهار کرده است که ایران، به عنوان یکی از اعضای جامعه بینالمللی احساس مسوولیت میکند که به تمام کشورهای نیازمند کمک بشردوستانه و خدماترسانی کند. وی گفت: بعد از تحقیقات لازم، تمام تلاشمان را برای کمک به [کره شمالی] انجام خواهیم داد. شاهزاده زید بن رعدالحسین، رئیس شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز چندی پیش با اشاره به اوضاع اسفناک زندگی در کره شمالی، از جامعه جهانی طلب کمک کرد.
چرا کشتی اقتصاد کره شمالی به گِل نشست؟
همواره از اقتصاد جمهوری دموکراتیک خلق کره به عنوان اقتصادی اصلاحنشده، منزوی، به شدت تحت نظر، دیکتاتوری و دستوری یاد میشود. تلاشهای کیم ایل-سونگ برای کشاندن کل شبهجزیره کره تحت سلطه کمونیسم، راه به جایی نبرد. کمی بعد حکومت کره شمالی اعلام کرد اقتصادش را بر اساس اقتصاد دستوری مرکزی پایهگذاری میکند. در این نوع اقتصاد که با طرز تفکر کمونیستی ارتباط مستقیم دارد، تصمیمات درباره اینکه چه چیزی و برای چه کسی تولید شود، همه از جانب دولت اتخاذ میشود و البته دولتی که معتقد است میتواند با این روش از پس مصائب اقتصادی برآمده و در توزیع به اعتدال برسد.
پیونگیانگ برای دستیابی به اهداف اقتصادیاش سه سیاست راهنما در نظر گرفت که عبارت است از: «اقتصاد خودکفای ملی»، «اولویت توسعه صنایع سنگین» و «توسعه موازی اقتصاد نظامی». کارشناسهای خارجی معتقدند این سیاستها مانع رشد اقتصادی کشور هستند. با متمرکز شدن حکومت بر سیاست «اولویت نظامی» کمبودهای سیاستهای اقتصادی نمود بیشتری پیدا کرد که در نهایت موجب شد کره شمالی گرفتار مشکلات اقتصادی مزمن شود. این کشور به دلیل مشکلات سیستماتیک با کمبود غذا، رکود صنعتی و توان خروجی روبهرو است.
کیم جونگ-ایل در دوران پس از جنگ سرد اداره کره شمالی را در اختیار گرفت، یعنی زمانی که کشور در مرز دچار شدن به مصیبت بود. کیم جونگ-ایل که نیاز مبرم به حل و فصل تهدیدهای خارجی و داخلی را دریافته بود، سیاست «اولویت نظام» را در پیش گرفت که به معنای اولویت بخشیدن بیشتر به نخبگان و افراد نظامی بر مردم عادی است، حتی بیش از پیش. چنین سیاستی تقابل با بحرانهای در حال وقوع را برای قشر متوسط کره شمالی حتی سختتر هم کرد. بسیاری از مردم کره شمالی کیم جونگ-ایل را به خاطر قحطی مقصر میدانند. در واقع، سیاستهای کیم جونگ-ایل مصیبتی را که از خیلی وقت پیش در حال شکلگیری بود، تشدید کرد.
سقوط اقتصادی کره شمالی و قحطیهای متعاقب آن در اواسط تا اواخر دهه 90 در اوج خود قرار داشت. تخمین زده شده است که قریب به یک میلیون نفر مردند- حدود پنج درصد جمعیت. اما بسیاری از آنها که زنده ماندند هم به شدت عذاب کشیدند. گرسنگی و فقر غذایی در بچگی، رشد یک نسل کامل از مردم کره شمالی را تحت تاثیر قرار داد و در نتیجه آن دولت مجبور شد حداقل قد مورد نیاز برای شایستگی عضویت در ارتش را تا 145 سانتیمتر کاهش دهد که همان هم برای نوجوانان 16، 17ساله زیاد بود. در کتاب «افسوس نمیخوریم» باربارا دمیک، که درباره زندگی مردم کره شمالی است که به چین و کره جنوبی گریختهاند، یکی از شخصیتها دکتری است که از مرز چین فرار کرده بود و بعد از خوردن برنج سفید و گوشت به این نتیجه رسید که «سگهای چین بهتر از دکترهای کره شمالی غذا میخورند».
فازهای اقتصادی کره شمالی
فاز اول توسعه اقتصادی کره شمالی را «صنعتی شدن» دربر گرفته بود که البته با در نظر گرفتن خسارات به بار آمده از جنگ کره، به نوبه خود خوب و تاثیرگذار بود. سپس حکومت تصمیم گرفت به مدل شوروی و ایدئولوژی جوشی روی آورد. بیشتر تمرکز بر توسعه صنایع سنگین بود و در نتیجه صنایع سنگین از قبیل فولاد، سیمان و قطعات ماشینآلات پیشرفت کرد. طی دهه 60 افزایش ثابتی در خروجی صنعت دیده میشد اما با شروع دهه 70 مشکلات نیز از راه رسیدند.
وامهای خارجی کشور روی هم انباشته شده بود و بعد از آن هزینه واردات ماشینآلات از کشورهای پیشرفته مانند ژاپن و آلمان و فرانسه و بریتانیا نیز بر آن افزوده شد. این بار جهتگیری متفاوتی در وامگیری کره شمالی دیده میشد. در دهه 60، تقریباً تمام وامها از کشورهای سوسیالستی گرفته شده بود در حالی که در دهه 70 مقدار زیادی از وامها از جانب کشورهای کاپیتالیسم رسیده بود.
اما مصیبتها به همینجا ختم نشد و کره شمالی که به زحمت میتوانست از پس بدهیهایش برآید، از سمت بازار نفت نیز شوک دیگری دریافت کرد و با بالا رفتن قیمت نفت و مشتقاتش، کره شمالی هم میبایست برای تامین نیازهای نفتیاش بهای بیشتری میپرداخت. این بار مشکلات ناشی از کسری بودجه واردات بود که توانایی بازپرداخت وامهای خارجی را تضعیف کرد و لذا کوه بزرگ بدهی کره شمالی بزرگتر میشد. به همین ترتیب اقتصاد مملکت نیز آب میرفت.
در دهه 80 میلادی بود که اقتصاد دستوری مرکزی کره شمالی علائم مریضیاش را کمکم بروز میداد. علائمی مانند کمبود غذا، ناکارآمدی سیستماتیک، منسوخ شدن مکانیکی و پوسیدگیهای زیربنایی. با این حال حکومت عبوس و یکدنده کره شمالی از باز کردن دروازههای تجارت با خارج سر باز میزد و به هیچ قیمت حاضر نبود تن به خفت غیرکمونیستی بخش خصوصی دهد. این لجاجت کل منطقه را با سرعت خیلی زیاد به سمت رکود اقتصادی راند.
شاید اغلب مردم ندانند که پیش از جدایی شبهجزیره، قسمتی که اکنون کره شمالی نام دارد، از رونق بیشتری برخوردار بوده و حتی در دوران اوج رکود میشد ویرانههای شکوه سابق آن را مشاهده کرد. کارخانهها و صنایع مختلف، خطوط راهآهن و حتی سینما که پیش از قحطی بزرگ کار میکردند. پس از شدت گرفتن رکود و تعطیلی صنایع، مردم گرسنه به سمت کارخانههای بستهشده حملهور شدند و هرآنچه ممکن بود تبدیل به غذا شود یا بتوانند با کمی توفو تاخت بزنند، میدزدیدند. البته ناگفته نماند که رژیم سرکوبگر کیم جونگ-ایل که حتی از پدرش نیز سختگیرتر بود، شانس اعتراض به مردم نمیداد. گرسنگی و فقر و بیماری چنان مردم را تحت فشار گذاشته بود که حتی کسی فکر اعتراض را به سرش راه نمیداد. این نکته را نیز نباید نادیده گرفت که اغلب مردم میهنپرست دلیلی برای اعتراض نمیدیدند. یکی از کسانی که توفیق فرار پیدا کرده بود سالها بعد در کره جنوبی به خبرنگار لسآنجلس گفته بود که از نظر ملت کره شمالی آنها بهترین شرایط زندگی را داشتند و خارجیها (بقیه مردم جهان) از کره شمالیها به مراتب بدبختتر و گرسنهتر بودند. لازم نیست بگوییم که به خاطر همه اینها خودشان را مدیون
پیشوای مقتدرشان، پدر خلق، میدانستند.
البته کسانی هم که عشق کورکورانه به پیشوا چشمشان را کور نکرده بود یا بهتر است بگوییم، فقر و بدبختی چشمهایشان را باز کرده بود و ظلم مسلم را درک میکردند، جرات اعتراض نداشتند. اردوگاههای مرگ کره شمالی که از روی گولاگهای شوروی الگوبرداری شده بود، از «خائنین» پر میشد. دولت در هر محله و ساختمان گماشتهای داشت که وظیفهاش ردیابی احساسات حکومتستیزانه و منتقدانه بود تا او را بگیرند و به گولاگ بیندازند. فرقی هم نداشت اگر خائن مذکور دوست و همسایه باشد یا یکی از اعضای خانواده پلیس محل. خلق وفادار همیشه رهبری و کمونیست را بر عشق مادر و فرزندی ارجحیت میداد.
اقتصاد کره شمالی به بدترین فازش وارد شده بود و در دهه 90 تقریباً سقوط کرد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در پی آن بحران شدید مواد غذایی که ناشی از بلایای طبیعی بود، (بارانهای تگرگی 1994، سیل 1995 و 1996 و خشکسالی 1997) کره شمالی را تا سر در باتلاق فرو برد. کشور بدترین دورانش را تجربه میکرد و در آن زمان به طور کل بر کمکهای بشردوستانه متکی بود با این حال شمار زیادی از گرسنگی تلف شدند. فساد و سوء مدیریت در رژیم کره شمالی در دوران قحطی به اوج خود رسیده بود. کمکهای بشردوستانه خارجی به طور کاملاً برنامهریزیشده به دست مردم نمیرسید و در عوض از همان لب مرز در کامیونهای نظامی بار زده میشد و در بازار سیاه به خلق قحطیزده فروخته میشد.
تضاد کار اینجا توی ذوق میزند که وقتی دستمزدی در کار نباشد، کارخانهها تعطیل باشند و نقدینگی در دست مردم نزدیک به صفر باشد، غذا را در ازای چه چیزی میتوان فروخت؟ دزدی بیداد میکرد، مردمی که مجبور بودند خانههایشان را به خاطر یک لقمه غذا بفروشند، در خیابان هم جرات خوابیدن نداشتند، نکند که کسی کفششان را از پایشان بیرون بکشد. معامله پایاپای هم رونق گرفته بود. همان آهنپارههای زنگ زده را که از کارخانههای دولتی غارت کرده بودند در ازای غذا تبادل میکردند. اگر کسی توان خریدن کاسهای برنج یا مقداری رشته داشت، معطل نمیکرد و بلافاصله آن را در دهانش میچپاند زیرا بچههای بیخانمانی که اکثراً والدینشان بر اثر گرسنگی و بیماری مرده بودند، تبحر خاصی در قاپزنی پیدا کرده بودند.
حتی در چنین شرایط بغرنجی حکومت اجازه نمیداد مردم در باغچههای خانهشان مواد غذایی مورد نیازشان را بکارند. چنین کاری به شدت خلاف مقررات بود و متخلف و خانوادهاش را به گولاگ میفرستاد. با روی کار آمدن کمونیسم مردم مجبور بودند مزرعههایشان را تحویل دولت دهند و دستهجمعی در مزارع انبوه کار کنند که پس از سیل و رگبار و خشکسالی و قحطی از آنها نیز خبری نبود.
بر اساس اطلاعاتنامه جهان سی آی ای (سیا) دولت کره شمالی اغلب بر هدفش در راستای تشکیل یک ملت «قوی و پررونق» و جذب سرمایه خارجی تاکید دارد و عامل کلیدی برای دستیابی به این مهم، بهبود استاندارد عمومی زندگی است. در همین راستا، حکومت در سال 2013 سیاستهای اقتصادی انعطافپذیرتری پیش گرفت و 14 منطقه جدید اقتصادی را برشمرد که سرمایهگذاران خارجی میتوانستند در آنها سرمایهگذاری کنند. اگرچه این اقدام نیز از بلوغ کافی برخوردار نبود. در دهه اول هزاره سوم، جمهوری دموکراتیک خلق کره سرانجام تلاش کرد تا اقتصاد بیمارش را تیمار کرده و ممنوعیتها را تلطیف کند و اجازه دهد بازارهای نیمه خصوصی شروع به فعالیت کرده و سیستم اقتصاد دستوری مرکزی را اصلاح کند. اولین قدم در این خصوص با معرفی «اقدامات بهبود مدیریت اقتصادی» در اول جولای سال 2002، برداشته شد. رشد اقتصادی به مدت چند سال بالا رفت اما دوباره سقوط کرد.
اگرچه جاهطلبیهای نظامی کشور نهتنها بر اقتصاد اولویت دارد، بلکه بهایش را توسعه اقتصادی مملکت میپردازد. بر اساس گزارش وزارت اتحاد دو کره تا سال 1966، حدود 10 درصد از هزینههای کل مملکت صرف مخارج دفاعی شد، اما این عدد در سالهای بین 1967 تا 1971 به 30 درصد رسید. از سالهای دهه 70 به بعد بودجهای که دولت کره شمالی به طور رسمی به اهداف دفاعی اختصاص داده است، 14 تا 17 درصد بوده است اما بسیاری از کارشناسها گمان میبرند که رژیم در واقع 30 تا 50 درصد از مخارجش را صرف صنعت دفاعی کرده است.
انتشار آمار ممنوع
کره شمالی به سری بودن شهرت دارد و دادههای اقتصادیاش را منتشر نمیکند. این منطقه از سال 1965 تاکنون هیچ شاخص یا آماری درباره اقتصاد کلان بروز نداده است. اگرچه حکومت کره شمالی آمار و ارقامی در پلتفرمهای بینالمللی منتشر کرده است که کمبود داشته و در نتیجه قابل اتکا نیستند.
اقتصاد کره شمالی از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 ضربه شدیدی خورد و آثار آن در متوسط نرخ رشد کشور که از سال 1990 تا 1998 به منفی 1 /4 درصد رسید، مشخص است. نتیجه آن سقوط 50درصدی در کل تولید کشور از اواخر دهه 80 بوده است. در سال 1999 وقتی اقتصاد علائم بهبود از خود نشان داد، سرعت رشد کمی تغییر کرد. طی سالهای 2000 تا 2005 کره شمالی توانست اقتصادش را تا 2 /2 درصد رشد دهد. اما بازهم در سال 2006 و ظرف پنج سال افت کرد. طی این سالها کره شمالی فقط در سال 2008 رشد اقتصادی مثبت داشت. اما از سال 2011 به بعد رشد اقتصادی بسیار اندک بوده است.
جدول زمانی شکلگیری کره شمالی
668 پیش از میلاد: کره باستانی
از دوران ماقبل تاریخ سکونت بر شبهجزیره کره برقرار بوده است و مردم به تدریج فرهنگ و تمدن مختص خودشان را پروراندند. از همان زمان کره در معرض تجاوز همسایگان توسعهطلب بوده است.
1910: استعمار کره توسط ژاپن
در سال 1910، حمله ژاپن و استعمار کره به سلسله چوسون پایان بخشید. مردم کره از حکمرانی استعماری ژاپن به عنوان تجربهای بسیار تلخ یاد میکنند. گروههای مقاومت که در چین و کره تشکیل شدند در برابر دولت ژاپنی و راستگرای حاکم، بیشتر سیاستهای چپگرایانه در پیش گرفتند. خاطرات حملهها و حکمرانی بیرحمانه ژاپن بر کره حتی امروزه نیز روابط میان مردم هر دو کره با ژاپن را خدشهدار کرده است. کره در همین دوران به سمت مدرن شدن پیش رفت و به خصوص شهر پیونگیانگ مرکز پرجنبوجوش مسیحیت و فرهنگ غربی بود.
تقسیم مردم کره
در پی شکست ژاپن در سال 1945، شوروی و آمریکا توافق کردند که کنترل اوضاع شبهجزیره کره را بعد از جنگ بین خودشان تقسیم کنند. در آگوست سال 1945 دو افسر جوان ارتش آمریکا خطی در میان شبهجزیره کشیدند تا حیطه تحت نظارت آمریکا را از حیطه تحت نظارت شوروی جدا کنند. قرار بر این بود که این تقسیمبندی موقتی باشد اما ظهور جنگ سرد این واقعه را پایدار کرد. آمریکا و شوروی هر دو به خاطر حفظ و حراست از منافعشان رهبرانی منصوب کردند چرا که هر یک از طرفین به خاطر بیاعتمادی به طرف دیگر در انتخابات برای گزینش یک رهبر واحد برای کل شبهجزیره همکاری نمیکرد. آمریکا اختیار کره جنوبی را به دست سینگ مان ری داد و شوروی نیز کیم ایل-سونگ را بر مسند قدرت نهاد. در سال 1948 هر دو طرف ادعا میکردند دولت مشروع و نماینده مردم کره هستند.
15 آگوست 1948
سینگ مان ری تشکیل کره جنوبی را اعلام کرده و طالب تسلط بر کل شبهجزیره کره شد.
8 سپتامبر 1948
کیم ایل-سونگ اعلام کرد کره شمالی یک حکومت مستقل است و همچنین کل شبهجزیره کره را قلمرو خود خواند.
1950: شروع جنگ کره
25 ژوئن 1950
در سال 1950 کیم ایل-سونگ تلاش داشت از طریق فشار نظامی، دو کره را دوباره متحد و به سلطه خویش درآورد. جنگ کره که با اختلاف زیاد، تا امروز مخربترین واقعه در تاریخ کره است، تقریباً زندگی تمام مردم کره را دستخوش تغییر کرد. برخی مورخان گفتهاند ارتش آمریکا بیشتر از زمان جنگ ویتنام، مناطق غیرنظامی را بمباران کرد. بمبارانهای مداوم، پیونگیانگ را به ویرانه تبدیل کرده بود و جنگ تا آنجا پیش رفت که تنها 10 درصد جمعیت کره جنوبی زنده مانده بودند.
27 ژوئن 1953
سرانجام هر دو طرف تصمیم گرفتند در سال 1953 به این خصومت عظیم خاتمه دهند. تقریباً در همان مرزی که قبل از جنگ بین دو کره قرار داشت، منطقه غیرنظامی در نظر گرفته شد و میلیونها خانوار را که از هم جدا شده بودند، برای همیشه از هم جدا کرد.
1970- 1953: ساخت حکومت استالینیستی
از سال 53 تا دهه 70، ناظران خارجی بر این باور بودند که کره شمالی دولت موفقی خواهد بود. طی این دوران بسیاری از مردم کره شمالی اوضاع بهتری از کره جنوبیها داشتند. کیم ایل-سونگ مدل جوشی را سرلوحه زندگی مردم کره شمالی قرار داد و متعاقب آن تمام املاک و سازمانهای خصوصی به مالکیت دولت درآمد.
8 جولای 1994
کیم ایل-سونگ مرد و پسرش کیم جونگ-ایل جای او را به عنوان پیشوای کره شمالی پر کرد.
سالهای 2000: انعطافپذیری بیشتر مردم و بازارها
اوایل هزاره سوم، اوضاع مردم رو به بهبودی میرفت. بازارها که در ابتدا تنها وسیله نجات بودند، به تدریج طیف وسیعتری از محصولات و خدمات را دربر گرفته و سازماندهی بهتری پیدا کردند. امروزه بازارها منبع اصلی تهیه مواد غذایی برای مردم کره شمالی هستند.
کره جنوبی نیز در عوض «سیاست آفتاب» را پیش گرفت، به این معنی که حاضر بود کمکهای مشروط به کره شمالی ارائه دهد و همکاری اقتصادی بین دو کره را افزایش داد. مجموعه صنعتی کیسانگ نیز که در سال 2003 در شمال منطقه غیرنظامی تاسیس شد، بخشی از همین پروژه بود و تا امروز این امکان را فراهم کرده که کره جنوبی بیش از 50 هزار کارگر از کره شمالی استخدام کند. چین نیز به تدریج روابط اقتصادیاش را با کره شمالی افزایش داد و امروزه با فاصله خیلی زیاد، مهمترین شریک اقتصادی و سیاسی کره شمالی به شمار میرود. هرچند مردم کره شمالی هنوز با مشکلاتی از قبیل کمبود غذا و فقر و مشقت درگیرند و از طرفی آزادیهای اولیهشان توسط سلطه یک رژیم سرکوبگر که تنها نگرانیاش در صدر قدرت ماندن است، پایمال میشود.
حکومت کره شمالی که همواره از رشد بازارها هراسان بوده، در اواخر سال 2009 ناگهان بر آن شد که رشد بازارها را مهار کند: اصلاحات پولی که در جهت پاکسازی ثروت در بخش خصوصی انجام شد. در نتیجه این تصمیم غافلگیرکننده، بازارها آشفته شده و تورم سریع باعث شد حتی پروژههای دولتی مختل شوند. پناهندگان کره شمالی از این اقدام دولت به عنوان از بین برنده ایمان راسخشان به رژیم یاد میکنند و میگویند احساسات علیه دولت در برخی جوامع بسیار شدت گرفته بود. اکنون دولت به خوبی دریافته که بازار چیزی است که باید با وجودش کنار بیاید.
دسامبر 2011
پس از مرگ کیم جونگ-ایل، پسرش کیم جونگ-اون جانشین او شد.
اکنون: دوران کیم سوم
در دسامبر 2011 کیم جونگ-ایل مرد و پسرش سلطه بر کره شمالی را از او به ارث برد. گفته میشود کیم جونگ-اون در زمان به دست آوردن مقام پیشوای کشور 27 یا 28 سال داشته است و برای مردم کره شمالی و همچنین دنیای خارج کاملاً ناشناخته بوده است. مردم کره شمالی که در سال 2011 از کشور فرار کرده بودند، میگویند آن سال درباره کیم جونگ-اون تبلیغات چندانی صورت نگرفته بود.
کیم جونگ-اون شیوه جدیدی در اداره جمهوری خلق پیش گرفته که به گفته برخی نسخه مدرنشده پدربزرگش است. اگرچه تاریخچه کره شمالی تا نقطه پایان فاصله زیادی دارد، اما مردم به طور فزایندهای قدرتمندتر شدهاند و تغییرات ریشهای در سرتاسر جامعه کره شمالی مردم را از رژیم جدا کرده است به این معنی که حکومت به شکل کنونی در نهایت ناپایدار خواهد بود.
میتوان اینطور جمعبندی کرد که تاریخچه اقتصادی کره شمالی نشاندهنده کندی، رکود و بحران همراه با فازهای متناوب بهبود و رشد بسیار کند بوده است. اولویت اصلی رژیم برای تبدیل کره شمالی به یک اقتصاد دفاعی مشکلات توسعه، غذا، استانداردهای زندگی و حقوق بشر را زیر سایه خود قرار داده است. کره شمالی در انزوا و سختی زندگی میکند و اقتصادش نیز از یک سو نشاندهنده تسلیحات هستهای و از سوی دیگر فقر و گرسنگی است.
دیدگاه تان را بنویسید