تاریخ انتشار:
تالابها علائم حیاتی ایران زمین هستند
نجات آب و حیات
در یک تجمیع کلان، گزارشهای متعددی از نابودی حدود ۶۰ درصد از سطح تالابهای کشور در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه(کمتر از دو دهه) خبر میدهند.
ایران از چهارگوشه در معرض پیامدهای منفی ناشی از نابودی انواع مختلف تالابها و دریاچههاست: در شمال غرب دریاچه آب شور ارومیه، در جنوب غرب هورهای آبشیرین خوزستان و نیز هورهای کشور همسایه عراق، در جنوب شرق دریاچه آب شیرین هامون و در شمال تالاب انزلی. به اینها باید داستان نابودی تالابهای درون سرزمینی مثل دریاچه بختگان (استان فارس) و تالاب گاوخونی (استان اصفهان) را هم افزود. در یک تجمیع کلان، گزارشهای متعددی از نابودی حدود ۶۰ درصد از سطح تالابهای کشور در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه (کمتر از دو دهه) خبر میدهند.
البته باید تاکید کرد کاهش سطح تالابها و به خطر افتادن آنها محدود به ایران نیست و بسیاری از کشورها (حتی کشورهای پرآب اروپایی) هم با مساله مشابهی مواجه بوده و هستند. در واقع کنوانسیون رامسر (۱۹۷۵) با هدف محافظت از حدود ۱۲۰۰ تالاب موجود در سطح دنیا - که ۲۶ مورد آن در ایران است - شکل گرفت و تعداد تالابهای تحت پوشش آن اکنون به حدود ۲۲۰۰ رسیده است.
مختصصان منابع طبیعی، اقلیمشناسی و زیستشناسی مکانیسمهای طبیعی و فیزیکی را که باعث ضربه زدن به تالابهای کشور شده است مفصلاً بحث کردهاند و خواهند کرد. متخصصان علوم اجتماعی (خصوصاً جامعهشناسان، مردمشناسان و جغرافیدانان) هم به سهم خود به موضوع ورود کردهاند، ولی نقش اقتصاددانان ایرانی در گفتمان حول موضوع بحران محیط زیست کشور بهطور کل و بحث تالابها بهطور خاص هنوز نسبتاً کمرنگ است. در این نوشته کوتاه سعی میکنیم ابعادی از موضوع را که شاید بیشتر مورد توجه اقتصاددانان است برجسته کنیم.
تالابها (Wetlands) چه نقشی در اقتصاد و اکوسیستم محلی، منطقهای و جهانی دارند؟ پاسخ این سوال متناسب با موقعیت جغرافیایی و نوع تالاب متفاوت است. ولی از جمله مهمترین کارکردهای تالابها میتوان به ذخیرهسازی آب برای فصول کمآب، هدایت آب به سمت منابع زیرزمینی، جلوگیری از آلودگی محیطی (مثل گرد و غبار و توفان نمک و شن)، تعدیل دمای منطقه، جذب کربن از طریق ایجاد پوشش گیاهی، کاهش خطر سیل، فراهم کردن زیستگاه برای گونههای مختلف (از جمله گونههای کمیاب و در معرض خطر و پرندگان مهاجر)، تصفیه آبهای سطحی و تعدیل محتوای شیمیایی و میکروبی آنها، تولید غذا (ماهی) و محصولات سازهای (مثل نی) و نهایتاً فعالیتهای مستقیم اقتصادی مثل توریسم اشاره کرد. حوزه اثر برخی از این کارکردها (مثلاً جلوگیری از ریزگردها) به جامعه محلی اطراف تالاب محدود نشده و ساکنان مناطقی با فاصله زیاد از تالاب را هم دربر میگیرد.
علاوه بر این کارکردهای عمومی، در مقایسه با کشورهایی با آب و هوای معتدل و پوشش سبز ارزش ویژه تالابها در کشور کمآب و نسبتاً گرم و خشکی مثل ایران دوچندان است. در مناطق نیمهخشک و خشک بیابانی و کوهستانی ایران تالابها همچون نگینهای کمیاب و گرانقیمتی هستند که یکنواختی جغرافیای خشک را به هم زده و فرصت معاش و زندگی به جامعه اطراف آن و امکان لذت بردن از طبیعت به ساکنان مناطق دیگر را هدیه میدهند. از معروفترین مثالها برای این موضوع دریاچه هامون سیستان است که برای هزاران سال منبع حیات در دشت سیستان بوده و در سالهای اخیر از بین رفته است.
به رغم کارکردهای مهمشان، تالابها جزو حلقههای ضعیف و تعادلهای ناپایدار اکوسیستم به شمار میآیند و مکانیسم خودتنظیمی قوی ندارند. به زبان اقتصاددانها، در زنجیره اولویتها تالاب دریافتکننده پسماند (Residual) ظرفیت آبی حوضه آبریز است و پس از اینکه بخشهایی (مثل کشاورزی) سهم خود را دریافت کردهاند آب به تالاب میرسد. در نتیجه هر نوع شوکی که به جریان آبی منطقه وارد شود - چه در اثرات عوامل طبیعی و چه در اثر مداخله بشری - اثر خود را پیش و بیش از بخشهای مختلف بر روی تالاب نشان میدهد. به همین دلیل هم هر نوع مداخله نادرست بشری ممکن است محتوای آب تالاب را در مسیر نابودی موقت یا دائمی و حیات انسانی و طبیعی اطراف آن را در مسیر نابودی دائمی قرار دهد.
به دلیل ناپایداری و شکنندگی اکوسیستم تالاب، زندگی جانداران حوضه آنها به دلایل مختلف و متعدد در معرض خطر یا نابودی قرار میگیرد که شوربختانه شکلها و مثالهای مختلفی از آن را در کشور خودمان مشاهده میکنیم. صرفاً به عنوان چند مثال برای تقریب ذهن میتوانیم به تغییرات اقلیم و بارش (دریاچه ارومیه، تالاب پریشان)، احداث سدها و قطع مسیر رودخانهها (دریاچه هامون، بختگان و باتلاق گاوخونی)، استخراج بیش از حد از سفرههای زیرزمینی (دریاچه ارومیه)، فعالیتهای ساختمانی و عمرانی (تالاب شادگان)، جنگ و فعالیتهای نفتی (هورالعظیم) و تخلیه فاضلابهای صنعتی (تالاب انزلی) اشاره کرد.
با توجه به وضعیت بحرانی اکثریت مطلق تالابهای اصلی کشور مداخله سیاستگذار، جامعه محلی، جامعه جهانی و نهادهای مردمنهاد برای احیا و پایدارسازی آنها الزامی است. در اینجا به چند محور که میتواند پیونددهنده جامعه اقتصاددانان و کارآفرینان ایرانی با این مساله باشد اشاره میکنیم. هر چند هدف اولیه باید این باشد که در اثر فعالیتهای بشری هیچ تالابی در طبیعت از بین نرود، ولی در مسیر مداخله برای نجات و احیای تالابهای آسیبدیده در گذشته منطق هزینه-فایده مجبور است تا حدی رعایت شود.
1- ارزشگذاری احیای تالاب: باور کلی این است که تالابها جزو منابع طبیعی زیرقیمت ارزشگذاری شده (Undervalued) به شمار میآیند. از دید اقتصادی اولین سوالی که با آن مواجه میشویم این است که ارزش حیاتی یک تالاب را چطور ارزیابی کنیم تا بتوانیم آستانه هزینههای مقبول را شناسایی کنیم؟ ارزشگذاری تالابها به دلایل مختلف (از جمله کمبود اطلاعات، ناشناخته بودن مکانیسمها و وجود ابهامها) پیچیده و دشوار است. با اینحال باید قدمهای اولیه را برداشت. پس از نزدیک نیمقرن سدسازی فعالانه در کشور به اندازه کافی دادههایی تولید شده است که اجازه یک ارزیابی بیطرفانه از هزینهها و منافع مداخله در طبیعت را داشته باشیم. بهطور خاص میتوانیم روی منافع پس از وقوع (ex-post) ناشی از ساختن سدهایی که باعث بحرانی شدن یا نابودی تالابها شدهاند متمرکز شویم.
2- ارزش اختیار (Option Value) تالابها: علاوه بر جریان مداوم خدمات (مثل ارزش ماهیگیری و کشاورزی) و تعدیل آب و هوا، بسیاری از تالابها به عنوان مکانیسم بیمه و ضربهگیر شوکها برای جامعه انسانی و طبیعی اطراف عمل میکنند و ارزش آنها پس از دفع خطر یک شوک بزرگ (مثل خطر سیل) ظاهر میشود. وقتی جلوی سیل یا توفان نمک یا گرمای شدید هوا گرفته میشود جامعه اثر آنها را حس نمیکند و به زبان اقتصادسنجی با مشاهده سانسورشده و فقدان گروه شاهد (Counter-Factual) در ارزش تالابها مواجه هستیم. متاسفانه تنها پس از نابودی تالاب و افزایش بسامد حوادثی مثل سیل و ریزگردهاست که ارزش قبلی تالاب حس میشود. با این نگاه تالابها را باید به عنوان اختیارهایی (Options) در دل طبیعت دید که در زمان لازم بازده بالایی را پرداخت میکنند.
3- اثرات بازتوزیعی نابودی تالابها: حتی اگر احیای کامل یا جزیی تالاب بسیار گران یا به لحاظ فنی غیرممکن به نظر برسد، جامعه برای محافظت از شهروندانی که در حوزه اطراف تالابها زندگی میکردند، مستقیماً مسوول است. نابودی تالابها بهطور مستقیم زندگی شهروندانی را که در اطرف آنها سکونت دارند و از محل کارکردهای تالاب امرار معاش میکنند تحت تاثیر قرار میدهد. از دست رفتن کشاورزی، دامپروری و ماهیگیری در حوضه دریاچه هامون و نابودی منبع معاش نزدیک به یک صدهزار هموطن سیستانی و تضعیف حیات اقتصادی اطراف هورهای خوزستان فقط نمونههایی از این مثالهاست. با منطق جبران «اثرات بیرونی» در اقتصاد، باید بخشهایی که با مصرف آب در بالادست یا در اثر انتقال بینحوضهای یا فعالیتهای سازهای باعث خشکاندن تالابها شدهاند در مقابل جبران کامل صدمات واردشده به جامعه محلی تالاب مسوول شناخته شوند.
4- پیچیدگی سیاستگذاری: احیای تالابها و دریاچهها زمانبر و نیازمند صرف منابع گسترده است. مسیر بهینه یا موثر احیا در اکثر موارد به خوبی شناختهشده نیست و استراتژیهای مداخله برای نجات هم ممکن است پیامدهای ناخواسته داشته باشند. عنصر احتیاط و تامل را باید در سیاستگذاری احیا دخیل کرد و از ارائه وعدههای قطعی و فوری و ایجاد انتظارات کوتاهمدت خودداری کرد. اقتصاددانان میتوانند ادبیات تصمیمگیری تحت شرایط ابهام و کنترل مقاوم را وارد حوزه سیاستگذاری احیای تالابها کنند.
5- تامین مالی: متناسب با موقعیت تالاب تنوع روشها و مکانیسمهای تامین مالی احیا و تامین فیزیکی آب باید به رسمیت شناخته شود. مذاکره و استفاده از اهرم مشوقهای تجاری برای افزایش حقابه هامون از سمت افغانستان، کاهش حجم کشاورزی در حوضه دریاچه ارومیه، ممنوعیت ساخت و ساز در تالاب انزلی و افزایش حقابه دریاچه بختگان از جمله سیاستهایی است که تاکنون اتخاذ شده یا مورد بحث قرار گرفتهاند. مکانیسمهای دیگر مثل تشکیل بازار آب، پرداختهای اکوسیستم، مالیاتهای محیطزیستی، سرمایهگذاری خصوصی برای احیا و شراکت در منافع، مشارکت بخش عمومی-خصوصی، Crowd-Funding در سطح بینالمللی و استفاده از بازارهای آتی و اختیارات از گزینههای دیگری هستند که میتوانند توسط اقتصاددانان و متخصصان مالی مورد بحث و تدقیق قرار بگیرند.
تالابها، علائم حیاتی اکوسیستم کشور هستند که به سرعت ناپایداری در بهرهبرداری انسانی از منابع طبیعی را در چهره خود نشان میدهند. علاوه بر مداخلههای نادرست، ایران در حال ورود به یک وضعیت جدید اقلیمی نیز است و ادامه حیات در کشور مستلزم یک بسیج ملی برای بازتعریف شیوه بهرهبرداری و مدیریت منابع طبیعی و گنجینههای اکوسیستمی کشور از یک سو و تقویت زیرساختهای فیزیکی حوزه آب و انرژی و محیط زیست از سوی دیگر است. افزایش تابآوری محیط زیست کشور در مقابل شوکهای متعددی که با آن روبهرو خواهد شد باید جزو اولین اولویتهای هر سیاستمدار و شهروند مسوولی باشد که علاقهمند به تداوم حیات در ایران زمین است.
از طرف دیگر نجات تالابهای بحرانی علامت بسیار ملموس و قدرتمندی از توان کشور برای بسیج نیروها در راستای حل معضلات ملی آن به شمار میآید. در نتیجه نتایج احیای یک دریاچه یا تالاب را نباید به آن تالاب خاص محدود کرد، بلکه باید اثرات سرریز (Spillover) آن را هم درنظر داشت. تجربههای موفق احیای هامون و ارومیه و هورالعظیم و گاوخونی و انزلی فتحالمبین امروز ما در مقابل دشمن جدید است و میتواند شور و نشاط جدیدی به فضای کاری کشور تزریق کند.
دیدگاه تان را بنویسید