تجربه و سرنوشت محمدتقی برخوردار از زبان مدیر فروش پارسالکتریک
گفت به یک شرط اموالم را میدهم
«خودم شنیدم وقتی پشت تلفن گفت: آقای مفتح! من همه اموال خودم را میدهم به جمهوری اسلامی و تنها یک شرط دارم. اینکه، من با نظارت دولت، در راس بنگاه خودم باشم که این سرمایه و پیشینه اقتصادی از بین نرود. یک قرارداد متعهدانه منعقد کنیم که یکی امضای من و یکی هم از سوی دولت پای آن باشد. من حتی حقوق هم نمیخواهم.» این گفته غلامرضا جعفری مدیر فروش پارسالکتریک و یکی از مدیران محمدتقی برخوردار است که ۳۴ سال پس از مصادره اموال محمدتقی برخوردار از آن سخن میگوید.
«خودم شنیدم وقتی پشت تلفن گفت: آقای مفتح! من همه اموال خودم را میدهم به جمهوری اسلامی و تنها یک شرط دارم. اینکه، من با نظارت دولت، در راس بنگاه خودم باشم که این سرمایه و پیشینه اقتصادی از بین نرود. یک قرارداد متعهدانه منعقد کنیم که یکی امضای من و یکی هم از سوی دولت پای آن باشد. من حتی حقوق هم نمیخواهم.» این گفته غلامرضا جعفری مدیر فروش پارسالکتریک و یکی از مدیران محمدتقی برخوردار است که 34 سال پس از مصادره اموال محمدتقی برخوردار از آن سخن میگوید.
فعالیت خودتان را از چه سالی با برخوردار شروع کردید؟
من دقیقاً از سال 40 فعالیتم را با ایشان آغاز کردم تا روزهایی -1359- که رسماً فعالیت کارخانههای ایشان متوقف شد.
نحوه ورود شما به چه صورت بود؟
چون ایشان یزدی بودند از همشهریان ما محسوب میشدند و کم و بیش همین کافی بود.
در ابتدای ورود شما کارتان به چه صورت آغاز شد؟
ابتدای کار من هم از بخش تعمیرات شروع شد.
چه اجناسی را پوشش میدادید؟
تلویزیون، انواع و اقسام لوازم خانگی، باتری و ساعت بود. هر فردی هم مسوول یکی از این کالاها بود. یادم میآید که بخش ساعت را آقای جاوید اداره میکرد. لوازم خانگی را آقای شهریاری اداره میکردند. تلویزیون را من مدیریت میکردم. باتری را هم کس دیگری انجام میداد. البته من کار نظارت بر سایر بخشها را هم بر عهده داشتم. بخش کلید و پریز و تولیدات پارس توشیبا هم قسمت جدایی داشتند. جنرالالکتریک هم به همین صورت در بخش دیگری مدیریت میشد.
رقبای آن زمان چه حجمی از بازار محصولات شما را بر عهده داشتند؟ و شما چه مقدار روی توان رقبای خودتان حساب میکردید؟
شرکتهای فیلیپس، آرتیآی، بلر و... بود. اما رقیبی در حوزه لوازم خانگی به پای شرکتهای برخوردار نمیرسید. ما یکهتاز بازار بودیم.
دلیل این فاصله بیشتر در چه عواملی خلاصه میشد. چون در منابعی که از فعالیتهای این شرکت باقی مانده آمده است که شرکتهای خارجی هم بیمیل نبودند که در ایران فعالیت کنند.
یک دلیل این بود که ایشان خیلی مردمدار بود. یعنی مشتریمداری یکی از مهمترین ویژگیهای کسب و کار وی بود. رضایت مشتری برای او در اولویتهای نخست بود. مضافاً اینکه در فعالیتهای خود خیلی هم با پشتکار و سمج بود. کم و بیش تا پاسی از شب پشت میزش کار میکرد. یعنی تا وقتی کار بود خواب به چشمش نمیآمد.
بخشی از ویژگیهایش که در کتابها هم آمده ارتباط او با روحانیت و معتمدین شهر و محله بود.
کاملاً همینطور است. رابطه او با خدا خیلی جدی، بیریا و خاضعانه بود.
یکی از مهمترین خصیصههای آقای برخوردار سرعت عملیات و توسعه سرمایهگذاریهای ایشان بود. بخش مهمی از این اتفاقات در اواخر دهه 40 رخ داد. زمانی که جنابعالی به تدریج وارد حلقه مدیریتی ایشان شده بودید. چه نوع ویژگی مهمی از ایشان به یاد دارید؟
برخوردارها سه برادر، محمدهاشم، محمدعلی و محمدتقی برخوردار بودند. محمدتقی برخوردار در راس هرم بود. چون هم پایهگذار و هم سهام اصلی شرکتهای خاندان برخوردار متعلق به ایشان بود. محمدعلی بیشتر تئوریسین اقتصادی این خانواده بود و در مباحث تئوری و نظریهپردازی سهام و بنگاهداری و نوع سرمایهگذاریها سررشته داشت. محمدهاشم برخوردار هم بیشتر در امور مالی و بازرگانی سررشته داشت. ایرج آگاه هم از بستگان نزدیک -پسردایی- این خانواده بود که با آنها همکاری اقتصادی داشت. محمدتقی برخوردار خیلی تیز، زیرک و باهوش بود و مهمتر از این عوامل هیچ کار خطایی هم نمیکرد. اهل هیچ بند و بستی نبود. شما هیچ گزارشی از گمرک و دارایی یا دیگر سازمانهای دولتی از او نمیبینید. بنابراین هیچ کار خطایی از او سر نمیزد. نظام دستمزد، حقوق و بیمه او پاکتر از آن بود که خطایی از او به دست
آید. از این حیث خیلی مورد توجه همه بود. اهل جنبوجوش زیاد و مدیر پرریسکی هم بود. کارمندانی هم که برای او کار میکردند خیلی مومن و بسیار درست بودند. کارمند نادرست و خطاکار در بین کارمندان او بسیار نادر و قلیل بود.
البته در سالهای ریاستجمهوری آقای هاشمی از ایشان خواستند که برگردند و کسب و کاری را شروع کنند. اما احیاناً موفقیتآمیز نبوده است؟
بله، ایشان آمدند اما کمکشان نکردند. یعنی دادگاه انقلاب احضارشان کرد و در رفتوآمدهای مکرری که داشت گویا کسی به ایشان توهین کرده بود که باعث مشکلات روحی شد که همین مساله به تدریج قوای جسمانی ایشان را تحلیل برد.
برخی از کارشناسان اقتصادی در همان سالها میگفتند یکی از دلایلی که سوءظن نسبت به آقای برخوردار برجسته شد این بود که حجم سرمایه و سرعت عملیات اقتصادی ایشان بیش از آن چیزی بود که به صورت طبیعی پیشبینی میشد.
صراحتاً این نوعی از غرضورزی بود. چون وسعت ارتباطات بینالمللی و جذب سرمایهگذاران داخلی به خاطر مردمداری او بود. برخوردار آدم متدینی بود. خمس و زکاتش را میداد و روی وعدههایی که میداد هرگز خلف وعده نمیکرد. اینها موفقیت میآورد.
عمدتاً اتهاماتی که در دادگاه به ایشان زده شد در کتاب برخوردار به طور مستدل به آن پاسخ داده شد. اما آنچه سرعت این نوع اتهامات را قابل پذیرش کرده بود موجی بود که در افکار عمومی آن زمان ایجاد شده بود.
او یک آدم اجتماعی بود و دوست داشت که کارگرانش از رفاه و تسهیلات مطلوبی برخوردار باشند. به همین جهت هم میبینید که در سالهای پس از انقلاب هیچگونه اعتراض یا شکایتی درباره عملکرد او وجود نداشت. این حرفها هم عمدتاً حسادتهای غرضورزانه بود. یادم هست که یک سالی گمرک جلفا آتش گرفته بود و عمده کالاهایی که در آن حریق سوخت جزو کالاهای مربوط به آقای برخوردار بود که در وسط انبار گمرک قرار داشت. یادم هست که اخوی ایشان گفته بود همان شب من به برادرم گفتم که همه اجناس گمرک سوختند جز اجناس ما. این چه حکمتی است. آقای محمدتقی برخوردار گفته بود: «چون من برای مصونیت از بلایا هر شب آیهالکرسی میخوانم.» ایشان چنین عقیدهای داشت. همیشه هم فکر میکرد که باید سرمایه و کسب و کار خودش را توسعه دهد و اشتغال ایجاد کند و در جامعه هم مردم از او رضایت داشته باشند. چون بر این باور بود که با توسعه و ایجاد اشتغال فساد اجتماعی از
بین میرود. برخوردار هرگز با اتهام، انگ و برچسب کسی را از خودش نمیراند. هر وقت هم اعتراض و انتقادی میشد و کسی انگ تودهای به آنها میزد، میگفت: «من هم اگر به جای این کارگرها بودم از تودهای هم بدتر میشدم. بگردید درد اینها را پیدا کنید. این کارگرها گرفتاری دارند. باید این گرفتاریها را برطرف کرد. اینقدر انگ تودهای نزنید. اینها دردی را دوا نمیکند.» برخوردار تودهای نبود، مرام تودهای داشت.
گفته شده که سالها پس از انقلاب چند بار پیشنهاد داده بود که اموال من متعلق به دولت، همه درآمدها هم زیر نظر دولت اما بگذارید این کسب و کار بر زمین نماند؟
خودم شنیدم وقتی پشت تلفن گفت: آقای مفتح! من همه اموال خودم را میدهم به جمهوری اسلامی و تنها یک شرط دارم. آن اینکه، من با نظارت دولت، در راس بنگاه خودم باشم که این سرمایه و پیشینه اقتصادی از بین نرود. یک قرارداد متعهدانه منعقد کنیم که یکی امضای من و یکی هم از سوی دولت پای آن باشد. من حتی حقوق هم نمیخواهم.
در منابع دیگر هم خواندم که دکتر مفتح خیلی از ایشان حمایت کرد و حتی برای وزیر وقت نامهای نوشت. اینها نسبتی داشتند یا از قبل آقای برخوردار به مسجد او کمک میکرد؟
ما هیچوقت ندانستیم که چرا آقای مفتح از آقای برخوردار حمایت کرد.
یکی از ابهاماتی که در سرنوشت آقای برخوردار وجود دارد این است که او از اولین کسانی بود که خدمت امام رسید و حتی تلویزیونی به ایشان هدیه داد و حتی آیتالله صدوقی نسبت به کمکهای مالی که میکرد ایشان را مورد تایید قرار داد اما هیچ کدام باعث نشد اتهاماتش مورد تخفیف قرار گیرد.
بله، به همین جهت میگویم که یک نوع رفتار غرضورزانه باید صورت گرفته باشد. کاملاً حس میکنم که دستهایی در کار بود که کسب و کار او متوقف شود. من خودم یادم هست که آقای برخوردار به من زنگ زد و سفارش داد که آقای موحدی زنگ میزنند، ببینید چه میخواهند. هرچه خواستند شما انجامش بدهید. آقای موحدی زنگ زدند، دو تلویزیون برای بهشتزهرا خواستند. بنده به انباردار اعلام کردم به آدرس مشخصی دو تلویزیون بفرستید و تلویزیونها ارسال شد.
دیدگاه تان را بنویسید