گفتوگو با سیدحسن سادات مدیرعامل خدمات پس از فروش پارسالکتریک
علما برخوردار را تایید کردند
مهندس سیدحسن سادات یکی از مدیران خوشنام پارسالکتریک بود که اگرچه دیرهنگام به مجموعه صنایع پارسالکتریک پیوست اما از جمله شخصیتهایی بود که برخوردار سالها در پی جذب او در مجموعه اقتصادی خویش بود.
مهندس سیدحسن سادات یکی از مدیران خوشنام پارسالکتریک بود که اگرچه دیرهنگام به مجموعه صنایع پارسالکتریک پیوست اما از جمله شخصیتهایی بود که برخوردار سالها در پی جذب او در مجموعه اقتصادی خویش بود. سادات در این مصاحبه به نگاه عمیقتری دست یافته که شاید بدون آن، واژه و معنای کارآفرینانی چون برخوردار، ایروانی، لاجوردی و خیامیها دچار نقصان و کمبودهایی برای تعریف جامع مزیتها و کاستیهای آنان باشد.
در بین علل و عوامل متعدد موفقیت یک کارآفرین اعم از حجم و گسترش سرمایهگذاری، برند، ارتباطات بینالمللی، آقای برخوردار به کدام یک از آنها بیشتر اهمیت میداد؟
ایشان به نوآوری و ایدههای نو و آنچه موردپسند بازار بود، اهمیت زیادی میداد. همچنین بیش از هر چیزی تمرکز خود را به شناخت عمیق بازار متمرکز کرده بود. به عبارت دیگر، بیشتر به نیاز بازار اهمیت میداد. اما از نظر من یکی از دلایل عمده موفقیت ایشان شناخت بازار و پیشگامی در ورود به بازارهای جدید بود.
تحصیلات آکادمیک و دانش وسیعی نداشت. چطور این نوآوریها به ذهن ایشان خطور میکرد؟
فوقالعاده کنجکاو و پرسشگر بودند. بهطور تجربی و عملی به حرفه و کار خود عالم بودند. در جلسات هیاتمدیره پارسالکتریک با آنکه همه مدیران او از تحصیلات بسیار بالایی برخوردار بودند، ایشان در مباحث فنی و صنعتی و حتی علم جدید از هیچ کدام از مدیران خود عقب نبودند.
دلیل آن چه بود؟
پرسوجو. هر کار جدیدی که در بازار داخل و خارج عرضه میشد ایشان به منشا و کنه آن رخنه میکرد. تحقیق و جستوجوی عمیقی به کار میبرد. در پارسالکتریک یک بخش داشتند و یک مهندس آلمانی را ایشان برای این بخش پژوهشی استخدام کرده بودند. یعنی برای نوآوری اگر میشد از آن سوی دنیا متخصص جذب میکرد. برای عرضه تلویزیون حتی به لبه جعبه چوبی آن که چهارگوشه مستطیلشکل داشت گاهی ایده میداد که به این چهارگوشه اگر یک پخ منحنیشکل بدهیم قطعاً بیشتر پسند بازار خواهد بود. بنابراین به روایت بسیاری از مدیرانش تشخیص ایشان از نیازهای بازار فوقالعاده بود. من بنا به اقتضای کارم به شهرهای بزرگ ایران سفر میکردم و با بنکدارها ارتباط مستمر و منظمی داشتم. یادم هست که یک بار یکی از بنکدارهای شهر رشت گفته بود: «دست برخوردار به هر جنسی بخورد طلاست.» اگر بخواهیم این سخن را کالبدشکافی کنیم معنیاش این بود که او در شناخت بازار مرد هوشمندی بود.
یکی از خصیصههای کاری آقای برخوردار، شتاب فزاینده توسعه و گسترش صنایع ایشان بود. به نظر شما روی چه استدلال و سیاستی این توسعهها انجام میگرفت.
به نظرم چند عامل در این شتاب و سرعت دخیل بود. ابتدا، شناخت نیازهای بازار بود. دومین عامل، سرعت در ورود به بازارهای جدید و عامل بسیار مهم دیگر خدمات پس از فروش بود. من مدیرعامل خدمات پس از فروش پارسالکتریک بودم. ما در سال 56 بیش از 90 درصد بازار تلویزیون رنگی را از آن خود کرده بودیم. بیش از 70 درصد تلویزیونهای سیاه و سفید را از آن خودمان کرده بودیم. تلویزیون گروندیک و پارس که تلویزیونهای رنگی را شامل میشد تقریباً 90 درصد بازار محسوب میشد. شاوب لورنس و توشیبا که تلویزیونهای سیاه و سفید بودند 70 درصد بازار را تصاحب میکردند.
آقای برخوردار از جمله مدیرانی بود که کم و بیش به آرزوهای خود دست یافته بود. با این همه باز هم بهطور شورانگیزی به کار خود ادامه میداد. به نظر شما او از چه لذت میبرد؟
از تولید و اشتغال. من یادم هست که زمانی که من در حال فراهم کردن موقعیت مناسبتر برای تعمیرگاه پارسالکتریک بودم یک روز ایشان با من ناهار میخوردند. پس از ناهار از خط تولید کارخانه بازدیدی به عمل آوردند. در همه لحظاتی که ایشان مشغول بازدید بود من احساس میکردم که ایشان با یک لذتی به اجزای کار توجه دارند. از این جهت که کار در حال تولید است و کارگران با رضایت کافی مشغول به کارند. من تصور میکنم یک سرمایهگذار وقتی چنین سرمایهگذاری هنگفتی میکند باید لذت آن را هم ببرد.
عدهای از کارشناسان در ایران معتقدند که در فضای سالهای دهه 40 چون نظام سیاسی کشور به موازات یک اقتصاد مطلوب بخش خصوصی حرکت میکرد لاجرم صنایع و کارآفرینانی که کمی استعداد رشد و توسعه داشتند به راحتی توانستند به توسعه قابل توجه دست یابند. در کنار این تحلیل، عدهای نیز هستند که معتقدند چنانچه این فضا به وجود نمیآمد باز هم چنین کارآفرینانی در ایران به وجود میآمدند.
واقعیت کمی کلانتر از اینهاست. با تقسیم اراضی در سالهای منتهی به دهه 40 عدهای از مالکان به این سمت پیش رفتند که از این به بعد باید در زمینههای دیگر فعالیت کنند. اما تا پیش از آن مالکان کشور عمدتاً زمین و ده داشتند و فئودال محسوب میشدند. بعد که اصلاحات ارضی به انجام رسید آنها به این نتیجه رسیدند که باید کسب و کار خود را تغییر دهند و به سمت فعالیت دیگری روی آورند. به صرفهترین آن فعالیتهای صنعتی بود. دولت هم برای تشویق این امر سعی داشت که تسهیلاتی به این منظور برای صنایع و خدماترسانی فراهم کند. بنابراین ما در دهه 40 با رشد صنایع مواجه میشویم. به تدریج عامل دیگری باعث تقویت بیشتری شد و آن هم سرازیر شدن دلارهای نفتی به
اقتصاد ایران بود. در کنار این ثبات نسبی اقتصاد این جو به افرادی که ذاتاً شایستگیهایی داشتند کمک کرد که در چنین فضایی رشد کنند. بنابراین مجموع این عوامل باعث رشد کسانی همانند آقای برخوردار شد.
نحوه گزینش مدیران از سوی آقای برخوردار چگونه بود. چطور مدیران خودش را گزینش میکرد؟
ببینید آقای برخوردار ذهن خیلی پرسشگری داشت. خیلی مرتب و جزیی کندوکاو داشت. یک اصطلاحی در بازاریان قدیم وجود داشت که میگفتند «مظنه چشم را روشن میکند.» آقای برخوردار مصداق بارز این اصطلاح بود. ایشان برای هر موضوعی کنجکاوی داشت و پرسوجو میکرد. بنابراین ذهن ایشان با این اطلاعات فعال میشد. این پرسشگری درباره گزینش مدیران هم وجود داشت. عمدتاً از کارمندان درباره مدیران خود پرسوجو میکرد. درباره مزیتها و قابلیتهای مدیران اطلاعات کسب میکرد. در تاسیس مرکز مطالعات مدیریت هم به دنبال پدیدههای مدیریتی بود. ایشان از جمله مدیران عالی بخش خصوصی بودند که در آن مرکز بسیار سهیم بودند. به همین جهت خیلی سعی میکردند که مدیران خود را از آن مرکز انتخاب کنند. علاقهمندی و پرکاری ایشان مدیران را به صورت فوقالعادهای به کار و تولید شیفته میکرد. یک بار یک متخصص آلمانی از گروندیک آلمان به ایران آمده بود. آقای برخوردار هم یک شب مدیران خودش را به اتفاق برای یک ضیافتی با ایشان دعوت کرد. زمان شروع شام و به تناسب پایان شام خیلی
دیروقت انجام شده بود. به نحوی که ضیافت تقریباً ساعت دو بامداد به پایان رسید. صبح زود روز بعد حدوداً ساعت پنج صبح که من علیالقاعده باید برای نماز بیدار میشدم دیدم تلفن زنگ زد. آنسوی خط آقای برخوردار بودند. ایشان از همان ابتدا به سوالاتی درباره جزییاتی از مهمانی دیشب پرداختند. سوالات خیلی جزیی و دقیق بود. از نوع چینش مدیران و افراد دور میز تا مباحثی که بین ما و آن متخصص آلمانی مطرح شد. من هم به فراخور اطلاعاتی که داشتم به پرسشها پاسخ دادم. مکالمه تمام شد و سرکار آمدم. هنگام کار دیدم یکی از مدیرانی که آن شب در کنار ما حضور داشت به اتاق من آمد. دیدم میگوید که پس از پایان شام آقای برخوردار حدود ساعت سه بامداد به خانه او زنگ زده و کم و بیش همان سوالاتی را که از من پرسیده بود از او هم پرسیده بود. بنابراین این پرکاری، این اظهار علاقه و شیفتگی به تولید در هر صورت روی مدیران و مهندسان طراز اول و دوم کارگر خواهد بود.
خب آقای سادات ایشان از هر لحاظ مدیر و کارآفرین منحصربهفردی بود اما به نظر شما چرا با چنین کارآفرینی اینچنین برخورد شد. چه عاملی میتوانست در توقف فعالیتهای ایشان موثر بوده باشد؟
به نظرم در بحبوحه شلوغیها در مورد ایشان بررسی کافی انجام نشد. ایشان فوقالعاده فرد مذهبی بود. من نمیدانستم که بیرون از کارخانه خیلیها ایشان را حاجآقا صدا میزدند. البته میدانستم که فرایض دینی خود را انجام میدهد. برادر ایشان - مرحوم حاج محمد هاشم برخوردار- در بین دیگر برادران بیش از همه با ایشان شراکت و رفاقت داشت. من هم بعد از انقلاب ارتباطم بیشتر با ایشان بود. ایشان برای من تعریف میکرد که برادر ایشان - حاج آقا- وقتی صبح از منزل به سمت محل کار میآمد در صندلی عقب ماشین خود قرآن میخواند. ما با چنین مردی روبهرو بودیم. من حتی شنیدم که مرحوم آیتالله محمد صدوقی امامجمعه یزد گفته بودند که ایشان فرایض دینی خودشان را در سالهای پیش از انقلاب به جا میآوردند. یعنی ایشان مورد تایید علمای شهر و محل هم بودهاند.
دیدگاه تان را بنویسید