تاریخ انتشار:
سیاستمدارانی که اقتصاد کشورشان را به نابودی کشاندند
نابودگران
شاید یکی از وفادارترین معتقدان به مارکسیسم را بتوان فیدل کاسترو دانست. وی رهبر انقلاب کوبا بود و از سال ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۸ به عنوان رئیسجمهور این کشور یکی از آخرین دژهای کمونیسم را رهبری کرد. البته این تنها دوران زمامداری کاسترو نبود. وی از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۶ نیز نخستوزیر کوبا محسوب میشد.

شاید یکی از وفادارترین معتقدان به مارکسیسم را بتوان فیدل کاسترو دانست. وی رهبر انقلاب کوبا بود و از سال 1976 تا 2008 به عنوان رئیسجمهور این کشور یکی از آخرین دژهای کمونیسم را رهبری کرد. البته این تنها دوران زمامداری کاسترو نبود. وی از سال 1956 تا 1976 نیز نخستوزیر کوبا محسوب میشد. در واقع وی از 33سالگی تا پایان عمر، در یکی از پستهای نخستوزیری یا ریاست جمهوری کوبا بود. وی برخلاف اکثریت جامعه، کودکی شادی را در یک خانواده پرجمعیت و ثروتمند سپری کرد و همسری از خانوادهای ثروتمند برگزید. اما همه اینها در اوایل 30سالگی تمام شد و کاسترو رهبر کمونیستی شد که برای دههها بر این کشور حکومت کرد. اما وضعیت اقتصادی مردم در کوبای کاسترو چگونه است؟ روی کاغذ؟ بسیار خوب! همانند اغلب این دسته از کشورها، آمار و ارقام نه نشاندهنده واقعیت موجود، که بازتابدهنده آمال و آرزوهاست، گاهی هم برای ظاهر واقعی دادن به آرزوها هزینههای زیادی توسط دولتمردان این کشورها پرداخت میشود. مثلاً، نرخ بیکاری در کوبا همیشه صفر، یا حداکثر رقمی حدود دو درصد است. در واقع داشتن شغل در این کشور تضمین شده است. البته که همه این افراد در استخدام
دولت هستند و خوشبینانهترین تخمینها حاکی از آن است که حداقل 80 درصد افراد در استخدام دولت عملاً بیکار هستند. سطح دستمزدها به شدت پایین است، تا حدی که به شوخی بیشتر شبیه است. میان مردم این جمله مصطلح است که « دولت تظاهر میکند به ما حقوق میدهد و ما تظاهر میکنیم که کار انجام میدهیم» اما برای پرداخت همین حقوق اندک نیز کسری بودجه شدیدی بر دولت تحمیل میشود. کسری بودجهای که در سالهای بعد از سقوط شوروی که به معنای محرومیت از کمکهای مادی و معنوی این کشور بود، تحمل آن سختتر هم شده است. اما هیچ مقیاسی در دست نیست که تاثیر کاسترو بر اقتصاد کوبا چه اندازه بوده است و در واقع مقایسه آمار و ارقام کنونی کوبا با قبل از دوران کاسترو ممکن نیست، به این دلیل ساده که آماری مربوط به قبل از به قدرت رسیدن کاسترو موجود نیست! اولین آمار مستند و کمی کوبا مربوط به سالهای بعد از 1960 میشود.

رابرت موگابه، که از سال 1987 تاکنون، رئیسجمهور زیمبابوه محسوب میشود، در سال 1924 در همین کشور چشم به جهان گشود. بهرغم نداشتن موقعیت خانوادگی خاص، در کشوری که تحصیل امر معمولی نبود، توانست از امکان تحصیلی نسبتاً خوبی برخوردار شود. وی در دهه 1960 میلادی، حزب زانو را به منظور مبارزه با حکومت سفیدپوستان بنا گذاشت و مبارزه را آغاز کرد. مبارزهای که در نهایت باعث شد در سال 1980 به مقام نخستوزیری و هفت سال بعد از آن به عنوان ریاست جمهوری زیمبابوه برسد. در ابتدای حکومت؛ از نظر اقتصادی وی بیشتر پیرو سیاستهای اقتصادی سوسیالیستی محسوب میشد. در سالهای 1980 و 1981 یعنی سال اول و دوم نخستوزیری وی، زیمبابوه رشدی سریع را تجربه کرد. در این دو سال تولید ناخالص داخلی زیمبابوه به ترتیب 6 /10 درصد و 5 /12 درصد رشد کرد. اما این وضعیت دیری نپایید و متوسط رشد در سالهای بین 1982 تا 1989 تنها 7 /2 درصد بود. این رقم به میزان قابل توجهی کمتر از متوسط رشد دولت سفیدپوست قبلی این کشور بود. در بین سالهای 1966 تا 1979 یعنی در زمان دولت قبلی، اقتصاد زیمبابوه بهطور متوسط رشدی 8 /3درصدی را تجربه کرده بود. اما سالهای بعد، دیگر
به یک کابوس شبیه بود. سیاستهای اشتباه اقتصادی که برای اصلاح بازار در دهه 90 میلادی اعمال شد، باعث شد در سالهای بعد از 2000، تولید ناخالص داخلی این کشور به نصف برسد و زیمبابوه دچار تورمی لجامگسیخته شود. در واقع در سال 2008 زیمبابوه نرخ تورم عجیب 231 میلیون درصد را نیز تجربه کرد. نرخ بیکاری در همین دوران به 80 درصد رسید. فقر به شدت گسترش یافت و همهگیر شد. بهرغم این وضعیت در سالهای 1998 تا 2002 این کشور درگیر جنگی پرهزینه در کنگو شد. البته از 2008 به بعد این کشور مجدداً در مسیر رشد قرار گرفت. بین سالهای 2009 تا 2011 متوسط رشد بیش از هفت درصد را تجربه کرد. اما این وضعیت کمک چندانی به اقتصاد فقیر زیمبابوه نکرد. ابرتورم زیمبابوه در دوران موگابه تمام رکوردهای جهانی را جا گذاشته است.

کره شمالی، در حال حاضر برای بیشتر مردم جهان، نقش سرزمین عجایب را دارد. کشوری که همه قوانین و وضعیتهایی که عقل سلیم آنها را غیرممکن میداند، در آن در حال اجراست. پلیسی که در چهارراه خالی از اتومبیل، رانندگانی را که وجود ندارند، راهنمایی میکند. مردمی که وسط خیابان خالی، کیلومترها صف تشکیل دادهاند و منتظر تنها اتوبوسی هستند که کار حملونقل را بر عهده دارد. مرزهایی که به سیمهای خاردار حایل آن برق ولتاژ قوی وصل شده است. عکسهای بزرگی از رهبران در همه جای شهر دیده میشود که احترام نگذاشتن به تکتک آنها میتواند مجازات سنگینی داشته باشد. اجبار برای گریه کردن و به صورت کوفتن برای مردم عادی در عزای رهبر تازه درگذشته و... اما، همیشه کره شمالی به این شکل نبوده است. شاید تصور آن هماکنون سخت و حتی غیرممکن باشد اما روزگاری مردم کرهجنوبی، به رفاه ساکنان شمالی کشور خود حسادت میکردند. بعد از آنکه کیم ایل سونگ (پدربزرگ رهبر فعلی کره شمالی) در برنامه اقتصادی پنجساله خود برای اصلاحات اقتصادی، همه صنایع و کارخانجات را ملی و در اختیار دولت اعلام کرد، کمکهای کشورهای کمونیستی دیگر، خصوصاً شوروی، باعث شد وضعیت اقتصادی
مردم نه تنها مناسب که از قبل هم بهتر باشد. اما فروپاشی شوروی، باعث شد سوءمدیریتها در این کشور آشکار شود. دهه 90 میلادی و شاید چند سال انتهایی دهه 80 را میتوان آغاز ظاهر شدن تصویری از کره شمالی دانست که امروز شاهد آن هستیم. این سوءمدیریتها در کنار این حقیقت که تنها 18 درصد کره شمالی از زمینهای قابل کشت تشکیل شده و این کشور به دلیل سیاستهای خود امکان واردات مواد غذایی را ندارد، باعث شد کره شمالی در دهه 90 دچار قحطی شود. این وضعیت باعث شد حکومت این کشور به سمت حکومتی نظامی حرکت کند که سعی میکند با قوای قهریه مردم را کنترل کند. ضعف حکومت در بهبود وضعیت اقتصادی باعث شد تا در ابتدای قرن بیست و یکم، کیم جونگ ایل، مراودات اقتصادی محدود و کنترلشدهای را با غرب آغاز کند و تنها در سال 2002 رهبر کشور اعلام کرد پول میتواند معیار سنجش ارزش همه کالاها باشد. در سال 2013 نیز کیم جونگ اون، رهبر فعلی کره، اصلاحات اقتصادی را اعلام کرد که به موجب آن دستاندرکاران تعداد محدودی از مشاغل با داشتن شرایطی ویژه خواهند توانست مستقلاً در بازار حاضر شده و به فعالیت بپردازند. اما چنین سیاستهایی با این سرعت اندک، دوای درد مردم
نخواهد بود. شاید شاخصهای اقتصادی درباره کره شمالی وجود نداشته باشد و شاید نتوان به اطلاعات خارجشده از آن اعتماد کرد اما همین که بعضی از شهروندان یک کشور حاضر باشند جان خود را برای خروج از مرزهای کشورشان از دست بدهند، نشان میدهد پدربزرگ و پدر و پسر، حاکمان کره از 1912 تاکنون، باعث شدهاند بازسازی کره شمالی، نسلها زندگی و دههها زمان نیاز داشته باشد.
هزینه توهم

فرزند چوپان

40 سال رهبری

دیدگاه تان را بنویسید