تاریخ انتشار:
گفتوگو با امیر کرمانی فارغالتحصیل دانشگاه MIT
به ایران بازمیگردم
از دانشگاه تهران مدرک مهندسی برق گرفت. پس از آن، دانشگاه صنعتی شریف را برای تحصیل در رشته اقتصاد برگزید.
از دانشگاه تهران مدرک مهندسی برق گرفت. پس از آن، دانشگاه صنعتی شریف را برای تحصیل در رشته اقتصاد برگزید. پس از آن، به قصد تحصیل اقتصاد در مقطع ارشد به مدرسه اقتصادی لندن (LSE) رفت. امیررضا حسنزاده هماکنون دانشجوی سال پنجم اقتصاد در مقطع دکترا در دانشگاه MIT است. حوزه اصلی پژوهشی او بررسی نهادهای مالی و تاثیر آنها بر توزیع درآمد و رشد اقتصادی است.
شما در المپیاد فیزیک صاحب مدال بودید، چرا رشته برق را برای ادامه تحصیل انتخاب کردید؟ و مهمتر اینکه چرا پس از تحصیل در رشته برق به اقتصاد علاقهمند شدید؟
از سالهای دبیرستان انگیزه فعالیتهای اجتماعی داشتم و رشته برق را هم به خاطر رشته برق بودنش دوست نداشتم. در آن زمان این ذهنیت را داشتم که مهندسین کنترل میتوانند هر کاری را انجام دهند. کنترل ابزاری است که میتواند همه چیز را تحلیل کند. ممکن است این ذهنیت در افراد در سایر رشتهها هم وجود داشته باشد. من با این ادعا تقریباً تا اوایل سال سوم کارشناسی دلم خوش بود. اما در اواخر ترم پنجم که در حدود 12 واحد کارشناسی ارشد کنترل شرکت کرده بودم، احساس کردم این ادعا الزاماً ادعای کاملی نیست؛ (در واقع هر چند این دروس تاثیر زیادی در رشد ذهنی من داشت اما به هر حال عمده دروس مهندسی محدود به سطحیترین قسمت تحلیل اقتصادی-اجتماعی که همان ابزار تحلیل است میشوند) در آن زمان دکتر مشایخی و دکتر آراستی دوره آموزش مدیریت را برای مدیران برتر IT برگزار میکردند. یکسری از استادان دانشکده برق دانشگاه تهران نیز در آن دوره شرکت میکردند. از طریق یکی از استادان با دکتر آراستی آشنا شدم و درس مدیریت تکنولوژی ایشان را گرفتم و بسیار به آن علاقهمند شدم. هم شخصیت ایشان دوستداشتنی بود، هم این درس را بسیار زیبا تدریس میکردند و هم موضوع درس
به نظرم بسیار جالب بود. همزمان در همان سال دکتر شیخزاده نیز از آمریکا به ایران بازگشته بودند و من از طریق یکی از استادان برق تهران با ایشان آشنا شدم، در همان تابستان دکتر شیخزاده پروژهای در سازهگستر سایپا گرفته بودند و من در تیم ایشان استخدام شدم. دکتر شیخزاده به من گفتند با دکتر مسعود نیلی صحبتی داشته باشم. من در آن زمان هیچ درکی از اقتصاد نداشتم؛ در ترم هفت دوران کارشناسی اولین درس اقتصادی که گرفتم، مبانی اقتصاد دکتر نیلی بود. پیش از آن نمیدانستم که اصلاً موضوع علم اقتصاد چیست. در واقع دکتر آراستی، شیخزاده و نیلی از همان ابتدای آشنایی من با ایشان تا همین امروز همواره کمکهای بسیاری به من کردهاند و من مدیون ایشان هستم.
دوره کارشناسی ارشد خود در این دانشکده را در مقایسه با دانشگاه الاسای چگونه ارزیابی میکنید؟ نقاط قوت و ضعف دانشکده را در چه میدانید؟
در مقایسه این دو دوره میتوان گفت: در دوره ارشد الاسای فرض بر این است که افراد از پیشزمینه اقتصادی قویتری برخوردار هستند، لذا دوره خیلی سریعتری است و از ابتدا تا انتهای دوره حدود 10 تا 11 ماه است. به هر حال این دانشکده کمک بسیار زیادی به من کرد تا آماده ورود به دوره ارشد الاسای بشوم. همانگونه که دوره الاسای کمک زیادی برای ورود به دوره دکترایم آیتی کرد. در الاسای تعداد بسیار زیادی دروس اختیاری در کنار دروس اصلی (خرد و کلان و سنجی) وجود دارد که با تاکید بیشتر بر مباحث کاربردی نقش بسیار موثری در معرفی حوزههای مختلف اقتصاد به دانشجویان دارند. جالب است بدانید که حتی در الاسای بخش قابل توجهی از بار این درسها بر دوش استادان مدعو از سایر دانشگاههای معتبر دنیاست؛ و به نظر میرسد که این یک الگوی قابل تکرار برای دانشکده ما هم باشد.
به نظر شما چه تغییرات کلی یا جزیی باید در این دانشکده اتفاق افتد تا بتواند به سطح دانشگاههای برتر دنیا برسد؟
به هر حال دانشکده اقتصاد امآیتی حدود 40 استاد دارد. اگر تنها استادان اقتصاد و اقتصاد مالی دانشکده مدیریت امآیتی را هم اضافه کنیم تعداد این استادان بیش از 90 نفر میشود. یا مثلاً دانشکده اقتصاد الاسای بالغ بر 60 استاد دارد. سابقه تدریس اقتصاد در این دانشگاهها هم بیش از صد سال است. واقعاً ناجوانمردانه است که 90 نفر و پنج نفر با یکدیگر مقایسه شوند. اما احتمالاً تعداد استادان بیشتر شرط لازم و نه کافی است؛ زیرا یکی از دلایل اصلی اینکه دانشکدههای ممتاز دنیا خوب کار میکنند، انگیزههایشان است. به عنوان مثال اولاً معیارهای سنجش عملکرد افراد و جذب و ارتقای آنها در راستای وظایف علمی آنهاست و مسیر پیشرفت مسیری خوشتعریف و تابع تلاش فرد است. مساله دیگر انگیزههای مالی است که باید در راستای رسالت مجموعه باشد.
علاوه بر کمبود تعداد استادان، کمبود منابع و کمبود انگیزه به چه موارد دیگری اشاره میکنید؟
فکر میکنم مبحث اصلی همین اخلاق آکادمیک است. البته من به طور خاص راجع به این دانشکده صحبت نمیکنم. اما چیزی که در اکثر دانشکدههای خوب اقتصاد به وضوح مشاهده میشود و بسیار در رابطه با آن راحت هستند، این است که بسیار صریح و راحت یکدیگر را نقد میکنند. مثلاً در این دانشکدهها به طور هفتگی سمینارهایی برگزار میشود و ارائهدهندگانی از سایر دانشگاهها به آن سمینارها میآیند تا مقاله خود را ارائه دهند؛ و در این سمینارها از ابتدا تا انتها به نقد علمی آن موضوع میپردازند. داشتن اخلاق علمی بسیار حائز اهمیت است. یعنی تولید علم اینگونه نیست که افراد در دفتر کار خود به تالیف بپردازند و به تنهایی بیهیچ نقد آن را به چاپ برسانند. در واقع مینویسند، ارائه میدهند و در حین ارائه دهها ایراد گرفته میشود؛ دوباره باید از نو اصلاح شود و... این اخلاق آکادمیک لازمه پیشرفت علمی است. البته پیشزمینه این روحیه جستوجوگری و نقدپذیری هم عدم وجود جهل مرکب است. تا کسی پی به ندانستههای خود نبرد احساس نیازی به بهرهمندی از نظرات سایرین برای یادگیری خود ندارد.
یکی از نقدهایی که به دانشکده میشود این است که راه را برای خروج دانشجویان ایرانی فراهم میکند. نظر شما در مورد این انتقاد چیست؟ آیا انگیزههایی برای بازگشت به وطن دارید؟ کدام یک را به عنوان مهمترین انگیزه قلمداد میکنید؟
به هر حال این انتقاد شاید به نوعی به کل دانشگاه شریف و سایر دانشگاههای برتر ایران وارد است. در واقع از این جهت به نظر میآید که عملکرد دانشکده باعث شده است بسیاری از دانشجویانی که در غیر این صورت به طور مستقیم پس از تحصیلات کارشناسی به خارج از کشور میرفتند جذب بازار کار ایران شوند و ترجیح بدهند که در کشور عزیزمان بمانند. پس حتی اگر ادامه تحصیل در خارج از ایران را مذموم بدانیم، از این جهت باید از دانشکده تقدیر شود، نه انتقاد. سوال بعدی آن است که مگر ادامه تحصیل در خارج از ایران مذموم است؟ من در اینجا دوست ندارم از جانب سایر رشتهها صحبت کنم اما حداقل در مورد رشته اقتصاد به نظر میآید که این حضور بیسابقه دانشجویان ایرانی در برترین دانشکدههای اقتصاد جهان یکی از بهترین نتایج این دانشکده بوده است. اولاً ما در کمتر از 10 سال از شروع رشته اقتصاد در دانشکده از وضعیتی که یک فاصله تاریخی با علم مدرن اقتصاد داشتیم به وضعیتی رسیدهایم که در اکثر دانشگاههای برتر آمریکا و اروپا نمایندگان بسیار موفقی داریم که بسیاری از آنان خواستار بازگشت به میهن عزیزمان هستند و در صورت هموار شدن مراحل جذب استاد من شک ندارم که ما
میتوانیم در پنج تا 10 سال آینده یکی از سه دانشگاه برتر در حوزه اقتصاد در خاورمیانه باشیم. فراموش نکنیم که در نبود این دانشکده چه هزینههای گزافی برای بورسیه افراد در این رشتهها شد و در نهایت هم کمتر کسی از این افراد به یکی از 50 دانشگاه برتر دنیا در این حوزه راه یافت. ثانیاً وجود این دانشجویان در این دانشگاهها از یک طرف باعث آشنایی هر چه بیشتر برجستهترین اقتصاددانان دنیا با اقتصاد ایران شده است و از طرف دیگر باعث بهرهمندی سایر ایرانیان از نظرات کارشناسی این افراد شده است. در واقع ما اگر کمی هوشمند برخورد کنیم به این توان بالقوه میرسیم که با کمترین هزینه بیشترین استفاده را از انباشت دههها تجربه اقتصادی کشورهای مختلف داشته باشیم.
من فکر کنم افرادی که واقعاً به فکر استفاده از نیروهای جوان در داخل کشور هستند، بهتر است در راستای رفع موانع بیشمار بر سر راه جذب فارغالتحصیلان با کارنامه تحصیلی موفق تلاش کنند.
در مورد انگیزههای خودم، بله، انگیزه قوی برای بازگشت به ایران دارم و امیدوارم پس از اتمام دوره دکترای همسرم به طور کامل به ایران بازگردیم. اصلیترین انگیزه برایم خانوادهام است. ضمناً چندان برایم خوشایند نیست که فرزندم در فضای خارج از ایران بزرگ شود؛ دلیل اصلی دیگرم این است که از همان زمان که تغییر رشته دادم و اقتصاد را انتخاب کردم، برای آن بود که به اعتلای کشورم کمکی هر چند کوچک کرده باشم و بخشی از دین خود را به مکتب و وطن خویش ادا کنم. فکر کنم کمتر کاری لذتبخشتر از این باشد که شده حتی یک درصد از میزان فقر در ایران کاهش یابد و من بتوانم نقش بسیار کوچکی در این زمینه داشته باشم. لذت این کار از بسیاری از چیزهای دیگر برای من بیشتر است. در نهایت هم فضای دانشگاهی در ایران بسیار لذتبخش است؛ بالاخره اینکه فرد به دانشجویی درس دهد که بتواند با او ارتباط معنوی برقرار کند و احتمال تاثیرگذاری آن دانشجو بر ایران بیشتر باشد، بسیار لذتبخش است.
این روزها دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف دچار محدودیتهایی در پذیرش دانشجو شده است. به نظر شما این محدودیتها به چه دلیل به وجود آمده و تا چه اندازه در آینده اقتصاد ایران اثرگذار است؟
من هیچ نظری در مورد علل به وجود آمدن این محدودیتها ندارم و دلایلی را هم که بعضاً شنیدهام از جمله صنعتی بودن این دانشگاه و یا تکبعدی بودن دروس موجه نمیدانم. اولاً تمامی دانشگاههای برتر صنعتی و غیرصنعتی در دنیا که من میشناسم دارای رشتههای اقتصاد و مدیریت هستند. در همین انستیتو تکنولوژی ماساچوست رشته اقتصاد یکی از قدیمیترین رشتههاست و بسیاری از اقتصاددانان معروف مانند استیگلیتز، کروگمن و برنانکی فارغالتحصیلان دهههای اخیر همین دانشگاه هستند. ثانیاً با همین استدلال این افراد باید دانشکدههای مشابه در دانشگاه صنعتی امیر کبیر، علم و صنعت و ... را هم تعطیل کنند. حتی اگر ادعا شود به نظرات مخالف در این دانشکده میدان داده نمیشود من متوجه نمیشوم که صفر کردن ظرفیت این دانشکده چه کمکی میتواند به حل این مساله بکند. من به شخصه به عنوان فارغالتحصیل این دانشکده همواره دکتر نیلی را یکی از بازترین افراد حاضر در ایران در مواجهه با نظر مخالف دیدهام. ای کاش دوستانی که انتقاداتی دارند با استدلال منطقی و پرهیز از کلیگوییهای بدون پشتوانه و پوپولیستی به ذکر دلایل خود و راه حلهایشان میپرداختند و حاضر به شنیدن
پاسخ طرف مقابل میشدند.
به هر حال به نظر من جریانی که این دانشکده در اقتصاد راه انداخته است فضای مباحث اقتصادی را از یک فضای غیرعلمی (و تقابل طرفداران اندیشههای اقتصاد آزاد و اقتصاد دولتی) تبدیل به یک فضای مبتنی بر استدلال و شواهد تجربی کرده است و این دقیقاً یکی از پیشنیازهای جدی برای برنامهریزی صحیح و اعتلای کشور است.
سوالی که به ذهن من میرسد این است که چرا در ایران نسبت به علوم انسانی بدبینی وجود دارد؟
بله، نوعی بیاعتمادی نسبت به علوم انسانی در ایران وجود دارد و عنوان میشود که این علوم غربی است. حداقل راجع به رشته اقتصاد به نظر میآید که اولاً برخی از ایرادهایی که به نظام اقتصادی غرب وارد میکنیم، ایرادهایی است که شاید بعضاً 50 یا 60 سال پیش خودشان از آن سیستم گرفتهاند و اصلاح کردهاند و در حال حاضر در جای دیگری هستند. ثانیاً معمولاً فضای آکادمیک به دلیل رسالتش در تولید علم با دید انتقادی به سیستم موجود نگاه میکند و در بسیاری از موارد پیشتاز نقد سیستم موجود است. به طور مثال در مورد بحث افزایش نابرابری و یا ارائه خدمات درمانی به عموم مردم در آمریکا بیش از یک دهه است که اقتصاددانان برجسته (مثل جیم هکمن و جان گروبر) در مجلات اصلی علم اقتصاد به آن پرداختهاند و در فکر ریشهها و راه حلهای آن هستند. در نتیجه درسخواندگان اقتصاد نهتنها در بسیاری موارد زودتر از سایرین به مشکلات موجود واقف میشوند بلکه برای آن به پیشبینی راه حل هم پرداختهاند. البته ممکن است مواردی بوده باشد و یا خواهد بود که از دید اکثر اقتصاددانان هم مغفول مانده باشد. ثالثاً شاید در 40 سال گذشته اقتصاد دانشی بود که ایدئولوژی در آن مهم
بود، عدهای شده بودند اقتصاد بازار آزادی، و در یافتن انواع روشها برای توجیه اقتصاد آزاد تلاش میکردند و سپس از آنها دفاع میکردند. اینگونه به نظر میرسد که حداقل وزن این گونه افراد خیلی کمتر از قبل شده است. در حال حاضر ما دانشجویانی که در دانشکدههای مختلف اقتصاد درس میخوانیم همه در کنار هم با یکدیگر صحبت میکنیم و حرف همدیگر را میفهمیم. چرا که دانش اقتصاد بیشتر بر روی مکانیسمها شکل گرفته است، نه نتایج (هر چند استفاده افراد خارج از علم اقتصاد از نتایج این علم باشد) و در اثر بحث بر روی مکانیسمها گفتوگویی شکل میگیرد که منجر به تولید علم جدیدتری میشود. در نهایت (و از همه مهمتر) هم نباید سیاستهای اقتصادی را با علم اقتصاد خلط مبحث کرد. سیاستهای اقتصادی تاثیرپذیر از عوامل مختلفی همچون اولویتهای سیاستگذار، نهادهای سیاستگذاری و نهادهای اجتماعی است و علم اقتصاد تنها یکی از ورودیهای آن است. فلذا بسیار طبیعی است که اگر جامعهای اولویتهای سیاستگذاری متفاوتی دارد سیاستهای اقتصادی متفاوتی هم داشته باشد. فکر میکنم این گزاره مورد قبول اکثر افراد باشد که علم اقتصاد زمانی که میخواهد منجر به سیاستگذاری
اقتصادی شود قطعاً نیازمند اولویتهای سیاستگذاری و دانش محلی است. ولی مادامی که افراد با علم اقتصادی کافی در کنار هم جمع نشوند، تا زمانی که در دانشکده افرادی را نداشته باشیم که آخرین یافتههای این علم را آموخته باشند و بیایند و با یکدیگر گفتوگو کنند، بحث کنند، جدل کنند، تولید علمی که به دنبالش هستیم صورت نمیگیرد و در واقع سیاست بهینهای را که در جستوجویش هستیم نمیتوانیم به دست آوریم. بگذریم از اینکه خود سیاستگذاری موثر حاصل هماندیشی گروههای بسیار متفاوت با پیشزمینههای مکمل است.
دیدگاه تان را بنویسید