تاریخ انتشار:
بازخوانی دو قرن ناکامی در توسعه و بررسی موانع سیاسی رشد در گفتاری از صادق زیباکلام
راه گمشده
آنچه پیش رو دارید، سخنرانی صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران در کمیسیون اصل ۴۴ اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی ایران است که با هماهنگی حمید حسینی رئیس این کمیسیون منتشر میشود.
آنچه پیش رو دارید، سخنرانی صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران در کمیسیون اصل 44 اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی ایران است که با هماهنگی حمید حسینی رئیس این کمیسیون منتشر میشود.



تقیزاده و آقاسیدمحمد طباطبایی، آقامیرزاعلی شالفروش و بقیه مینشینند متمم قانون اساسی مینویسند و تمام اختیارات و قدرت پادشاه را از او سلب میکنند. این تاریخی است، این متمم قانون اساسی را بخوانید واقعاً آدم اشکش درمیآید که صد سال پیش چقدر آدمهای آزادهای داشتیم. تمام اختیارات پادشاه را از او سلب میکنند، حتی پادشاه برای بودجه سالانهاش باید گردنش را کج میکرد و به مجلس میرفت تا بگوید این را به من بدهید. نه میتوانست صدراعظم عزل کند، نه میتوانست صدراعظم نصب کند.
در این میان هر کس راهی نشان میدهد و همه امکانات کشور را هزینه راهحلهای خود میکند. مثلاً، آیا کسی هست که پیشنهاد الگوی توسعه ایرانی-اسلامی را نشنیده باشد؟ طرفداران این الگوی پیشرفت و توسعه میگویند باید برویم دنبال الگوی توسعه ایرانی-اسلامی. طراحان این الگو معتقدند بزرگترین خیانت این بوده که عدهای به جای این الگو، الگوی بانک جهانی را دنبال کردهاند. دیگری الگوی ژاپن را مطرح میکند و دیگری الگوی چین را. یعنی هنوز هم که هنوز است، در زمان عباسمیرزا گیر کردهایم و نمیدانیم مشکل کار کجاست. اجازه بدهید دوباره به گذشته برگردم. میخواهم ببینم پاسخهایی که روشنفکران، صاحبنظران، نخبگان فکری و اقتصاددانان ما ظرف این 200 سال به پرسش عباسمیرزا دادهاند چه بوده است. اولین پاسخی که به عباسمیرزا داده شد توسط روشنفکران، منورالفکران، فرهیختگان و نسل اول نخبگان سیاسی ایران بود. حدود 80، 90 سال بعد از عباسمیرزا عدهای گفتند حمله اعراب و دین اسلام باعث توسعهنیافتگی ما شده است. آنقدر این اندیشه قوی شد که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم «میرزاآقاخان کرمانی» و خیلیهای دیگر معتقد بودند که حمله اعراب حتی باعث شد
بسیاری از الگوهای رفتاری ما ایرانیان هم تغییر کند. او معتقد بود که قبل از حمله اعراب، ما راستگو بودیم و راستگویی در میان ایرانیان خیلی متداول بود اما بعد از حمله اعراب ما دروغگو شدیم، رنگ پوست ما خیلی سفیدتر بود، در حالی که رنگ پوستمان هم تیره شده، قدمان خمیدهتر شد و غیره. بعد میرسیم به عصر رضاشاه که یک مقداری از مقصر دانستن اسلام فاصله گرفتیم. بعد از رضاشاه که به تدریج مرحوم مهندس بازرگان و طالقانی و... که رویکرد جدید به اسلام را مطرح کردند و نگاه به اسلام عوض شد تا به امروز که دلایل عقبماندگی ایران را شاهان و مردم ایران میدانند. متهم دومی که در این سالها به دادگاه احضار شد پادشاهان بودند که بهزعم عدهای، باعث عقبماندگی ایرانیان شدهاند و این نگاه همچنان ادامه دارد. مثلاً دو سال پیش در دو سال آخر ریاستجمهوری آقای احمدینژاد میخواستند اسم پادشاهان را به طور کامل از تاریخ ایران حذف کنند. انگار اینها پادشاه حبشه بودهاند، اصلاً در ایران حکمرانی نکردهاند، یا انگار در ایران اصلاً پادشاه نداشتهایم. یا اینکه عدهای معتقدند که افزون بر پادشاهان، رجال سرسپرده، وابسته و خائن هم عامل عقبماندگی ما
میشوند. اگر کریمخان را مستثنی کنیم، فکر نمیکنم یک بنبست نیممتری هم به اسم یکی از پادشاهان ما باشد. در این میان برخی مسائل عامیانهتر هم مطرح شده است. یعنی اگر حمله اعراب و مشکل پادشاهان را تئوریهای بزرگ بدانیم، یکسری خرده نظریه هم مطرح شده است، از جمله اینکه ذات ایرانیها ضد توسعه است. حتماً خانمها و آقایان از این دست گزارهها زیاد شنیدهاید که «این مردم درست بشو نیستند، ما رضاشاه میخواهیم» یا «تا رضاشاه نباشد این مملکت درست بشو نیست». یا میگویند «ما رفته بودیم ژاپن، چقدر این ژاپنیها مسوولیتپذیر هستند». «ما رفته بودیم آلمان چقدر این آلمانیها مسوولیتپذیرند». یکسری هم تفکرات این شکلی وجود دارد که ایرانیها روحیه همکاری و کار دسته جمعی ندارند. یا میگویند تحزب در ایران هیچ وقت نمیتواند ریشهدار شود، چون ایرانیها اصلاً روحیه همکاری با هم ندارند. ما نمیتوانیم سه، چهار، پنج تا ایرانی را با هم جمع کنیم که با هم یک حزب درست کنند. اگر شنبه یک حزب درست کنند تا وسط هفته دو، سه نفر از آن جدا میشوند و تا چهارشنبه یا پنجشنبه هم کل حزب از هم میپاشد و از این تیپ حرفها هم خیلی گفته میشود. حتی عدهای
آمدهاند جلوتر، این ادبیات را آوردهاند جلوتر که ما اساساً در ورزشهای فردی مانند کشتی و وزنهبرداری یا تکواندو موفقیم و در ورزشهای دسته جمعی یا در ورزشهای تیمی خیلی حرفی برای گفتن نداریم. این هم یک دسته جواب و پاسخ به اینکه چرا ما نتوانستهایم پیشرفت کنیم یا پاسخ به پرسش تاریخی عباسمیرزا که چرا فرانسویها توانستند اما ما درجا زدیم و عقب ماندیم؛ و دست آخر آخرین پاسخی که به عباسمیرزا داده شده که به نظر میرسد جامعترین و کاملترین باشد و به قول امروزیها گفتمان مسلط شده این است که «استعمار نگذاشته ما پیشرفت کنیم»، «استعمار و استثمار و آمریکا و صهیونیسم و انگلستان و اینها». من خیلی نمیخواهم وارد نقد این تفکرات یا پاسخهایی که به عباسمیرزا طی این دو قرن داده شده، بشوم. دوستان علاقهمند به نقد یا اشکالات این نظریات یا پاسخها میتوانند به کتاب «ما چگونه ما شدیم» مراجعه کنند. خیلی مختصر اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم. مثلاً در مورد این نظریه که آمدن اسلام و حمله اعراب باعث عقبماندگی ما شده است. در «ما چگونه ما شدیم» نگاه کردهام به شخصیتهایی نظیر ابوعلی سینا، رازی، فارابی، جابر بن حیان، و دانشمندانی
که از نظر علمی غولهای زمانه خود بودند، یعنی کسانی که اگر در زمانه ما بودند قطعاً نوبل میگرفتند. یعنی یکی از آنها نوبل جغرافیا میگرفت مانند «ابن حوقل» مانند «ابن میمون»، یکی در شیمی میگرفت مانند زکریای رازی، یکی در پزشکی میگرفت مانند ابوعلی سینا. بعد متوجه نکته خیلی عجیبی شدم و جالب است که تمام این بزرگان در قرن نهم و دهم میلادی زندگی کردهاند. از قرن دهم به بعد یعنی ابتدای هزاره دوم بعد از میلاد ایران و ایرانیان به ورطه سقوط میافتند. زیاد شنیدهایم که تمدن بشریت وامدار ایرانیان است و میگویند ایرانیها اینطور کردند یا آن طور کردند، ما ابوعلی سینا را داشتیم و... ولی هیچ وقت به ما نمیگویند خب بعد چی شد؟ میدانید یکی از مشکلاتی که رفتهرفته گریبان این کشور را میگیرد، مساله آموزش و پرورش است. یکی از بزرگترین مشکلات مرحوم «میرزاحسن رشدیه» که او را پیشگام نهضت فرهنگی جدید در ایران میدانند این بود که نمیگذاشتند مدرسه ساخته شود. الان همه به این موضوع میخندیم ولی روزگاری در این کشور وقتی مدرسه میساختند، عدهای میریختند و دیوار مدرسه را خراب میکردند. میگفتند از این مدارس جدید کفر، زندقه و الحاد به
بار میآید. یعنی جامعهای که در دوره زکریای رازی و ابوعلی سینا در ریاضیات، تاریخ، فلسفه، کیمیا و ادبیات پیشرفت کرده بوده، 800 سال، 900 سال بعد مدرسه را برنمیتابیده چه برسد به اینکه مثلاً فیزیک و شیمی و ریاضیات مدرن هم داشته باشد. من معتقدم که اگر به طور اتوماتیک، اسلام باعث عقبماندگی میشد علیالقاعده آن دو قرن عصر طلایی تمدن اسلام نمیتوانست شکل بگیرد. در حالی که آن مقطع طلایی پیشرفت علمی مسلمین در حدود دو قرن بعد از ظهور اسلام بوده. بنابراین به جای اینکه یقه اسلام را بگیریم باید برویم ببینیم مشکل کجا بوده که مسلمین و ایرانیان بعد از آن اوج تمدنی که داشتند پس میروند و درجا میزنند و آنقدر از علم و دانش رویگردان میشوند که در ایران مدرسه را هم در قرن بیستم نمیگذاشتند ساخته شود. در این زمینه فکر میکنم خلاء جدی وجود دارد. مثلاً یک کتاب نشان دهید که بگوید بعد از قرن دهم چه شد که مسلمین رو به افول رفتند؟ چون آن موقع که دیگر انگلیس و آمریکا و... نبودند که بگوییم آمریکاییها کردند، وهابیها کردند، تکفیریها کردند، استعمارگران کردند.
اگر در کره جنوبی مالیات داده نشود حکومت از هم میپاشد ولی در ایران، دولت نفت و گاز دارد. فرقی نمیکند، بخش خصوصی میخواهد باشد یا نباشد، نیازی به مالیات بخش خصوصی نیست. دولت وقتی میخواهد بودجه را تنظیم کند، به چه منابعی اتکا میکند؟ اولین گزینه این است که نفت را سال آینده بشکهای چقدر میخواهیم بفروشیم و چند میلیون بشکه صادرات خواهیم داشت. یعنی سیستم به این سمت رفته است.
آن موقع که دیگر اینها نبودند. در مورد شاهان که به عنوان مسبب عقبماندگی مطرح میشوند، من مشکلم از این هم عمیقتر میشود میدانید چرا؟ چون حجم وسیعی از اطلاعات نادرست در مورد آنها وجود دارد. فکر میکنم این حجم از اطلاعات نادرست باعث ایجاد نفرت از شاهان در ایران شده است. من نمیخواهم از پادشاهان دفاع کنم اما به عنوان کسی که تاریخ را مطالعه کرده نمیتوانم از کنار این همه اطلاعات نادرست بیتفاوت عبور کنم. نظر مردم در مورد بسیاری از پادشاهان ما در دوران خودشان اینگونه که ما امروز در مورد آنها قضاوت میکنیم نبوده. سوال، آیا قضاوت ما در مورد شاهان ایران به واسطه اطلاعات جدیدی است که پیدا کردهایم که نشان میدهد آنها در گذشته اینقدر بد و نفرتانگیز بودهاند؟ آیا ما اطلاعات یا اسناد جدیدی در مورد پادشاهان به دست آوردهایم که مردم در زمان آنها اینها را نمیدانستند؟ میدانیم که پاسخ به همه اینها منفی است. اطلاعات ما در مورد عملکرد پادشاهان در گذشته همانهایی است که مردم در زمانه آنها هم کم و بیش همه اینها را میدانستند. پس چه چیزی عوض شده؟ که ما امروز شاهان را خائن میدانیم و عامل عقبماندگی ولی مردم زمانه
خودشان اینگونه در مورد آنها نمیاندیشیدند. پاسخ این است که ایدئولوژی ما، جهانبینی ما و نگاه سیاسی ما عوض شده است. امروز در کتابهای خود مدعی هستیم که شاهان ایران فاسد بودهاند. یا مدعی هستیم که فتحعلیشاه باعث بدبختی ما بوده. من این سوال را مطرح میکنم که وقتی فتحعلیشاه یا ناصرالدینشاه یا شاه سلطان حسین داشت مملکت را بدبخت میکرد، دیگران چه میکردهاند؟ آیا هیچ آدم دیگری به جز فتحعلیشاه در این مملکت زندگی نمیکرد؟ چرا هیچکس دیگری به فتحعلیشاه اعتراض نکرد و راه درست را نشانش نداد؟ همه با او همراه بودند. در تمام تاریخ عصر قاجار منهای آن 10، 15 سال آخر که مشروطیت به وجود میآید، مخالفتی نبود. مسابقهای وجود داشت که آدمها خود را به دربار نزدیکتر و نزدیکتر کنند. این پادشاهان اگر خوب بودند، اگر بد بودند، اگر زشت بودند، اگر زیبا بودند، از سوئیس نیامده بودند، آمریکا و انگلیس و فراماسونرها هم اینها را پادشاه نکرده بودند، اینها محصولات طبیعی جامعه ایران بودند. بعد که هر کدام فوت میشدند در مقدسترین اماکن مملکت دفن میشدند و علما و بزرگان بر جنازهشان نماز میخواندند. خب این پاسخ هم مثل مقصر دانستن اسلام و
اعراب به نظر نمیرسد خیلی درست باشد. دوباره برمیگردم به پرسش عباسمیرزا. چرا همچنان عقب ماندهایم؟ میگوییم قاجار عقب مانده بود اما نمیدانیم چرا عقب مانده بود. میگوییم رضاشاه موفق نبود کشور را توسعهیافته کند چون آمریکاییها و انگلیسیها نگذاشتند. خب قاجارها فاسد بودند و پهلویها هم مزدور. خب بعد چی الان 35 سال است که مملکت دست خودمان است و همچنان داریم طرح و برنامه میدهیم که چگونه پیشرفت کنیم. البته بسیاری میگویند که چنین و چنان شده در این 35 سال. من به هیچ روی منکر پیشرفتها نیستم. اما سوالم این است که در این 35 سال دیگران چه کردهاند؟ 30 سال پیش، 35 سال پیش مالزی و ترکیه و برزیل و کره جنوبی، و تایوان و مکزیک و هند کجا بودند و امروز کجا هستند؟ بله ما هم خودروسازی داریم. عمر خودروسازی کره هم از ما بیشتر نیست. بورس را هم هردو در یک زمان راه انداختهایم اما آنها کجا هستند و ما کجا هستیم؟
سال 1359 یا 1360 که جنگ شروع شده بود، هیاتی بلندپایه از کشور ترکیه به ایران آمد. آن موقع آقای تورگوت اوزال، نخستوزیر ترکیه بود که رئیس این هیات بود. من به عنوان مترجم در جریان ملاقات نخست وزیران دو کشور حضور داشتم. برای من جالب بود که آقای تورگوت اوزال با خودش تعداد زیادی تاجر و فعال بخش خصوصی آورده بود. وقتی با معاون وزیر کشاورزی ترکیه صحبت میکردم، گفت عمدهترین صادرات ما، محصولات کشاورزی و دامی است که در حدود 25 تا 30 میلیارد دلار برآورد میشود. یعنی 35 سال پیش کل صادرات ترکیه کشاورزی و محصولات دامی بوده. امروز اما ترکیه بیش از 150 میلیارد دلار صادرات در سال دارد و 12 میلیون توریست در سال. من معتقدم تنها عامل موفقیت ترکها ورود بخش خصوصی به اقتصاد بوده. نتیجه اعتماد و اتکا به بخش خصوصی این است که صادرات ترکیه امروز به 150 میلیارد دلار رسیده است. در مورد برزیل و تایوان و چین و هند هم باید همین را گفت. نمیدانم چرا، اما فرانسه که جای خود دارد من به ترکیه، مالزی و هند هم که نگاه میکنم بیاختیار سوال عباسمیرزا در ذهنم جولان پیدا میکند.
حالا اجازه بدهید قدری وارد فضای ایدئولوژی و اقتصاد شوم. 35 سال پیش در بحبوحه انقلاب جامعه ایران ابوالحسن بنیصدر را به عنوان تئوریسین «اقتصاد توحیدی» میشناخت. یادتان هست؟ وسط دانشگاه تهران میایستاد با مارکسیستها بحث میکرد و معتقد بود روش اقتصادی آنها غلط است. میگفت زمانی که اسلام در این مملکت تحقق پیدا کند، اقتصاد توحیدی را پیاده میکنیم و اقتصاد توحیدی اینجا را گلستان خواهد کرد. اولین سخنرانی بنیصدر در دانشگاه صنعتی شریف بود. کلی دانشجو جمع شد. آدمهای عادی و معمولی نبودند، همه دانشجو بودند. شهید صدر هم تئوریسین اقتصاد توحیدی بود. آقای تواناییانفرد هم تئوریسین اقتصاد توحیدی بود. همه ما با تمام وجود اعتقاد داشتیم که چیزی به اسم «اقتصاد توحیدی»، به اسم «اقتصاد اسلامی» وجود دارد که خط بطلانی میکشد بر دیدگاه کمونیستها و مدافعان سرمایهداری. معتقد بودیم که شاه نگذاشته این نحله فکری که میتواند راهگشای مردم جهان باشد، رشد کند. طبیعی هم بود که شاه نمیگذارد این فکر پیاده شود اما سوال این است که در عربستان چرا پیاده نشد؟ فکر میکردیم عربستان نوکر امپریالیسم است. خب در پاکستان چرا پیاده نشده؟ میگفتیم
پاکستان هم نوکر است، امارات چطور؟ اینها که دیگر اصلاً گماشته هستند. معتقد بودیم این شیخ و شیخکنشینها که دیگر عددی نیستند. با صدای کوبنده میگفتیم و میگفتند که بعد از سقوط شاه وقتی قدرت افتاد به دست خودمان خواهید دید که ما اقتصاد توحیدی را پیاده خواهیم کرد و خواهید دید که این تفکر چه میگوید. شرق باید برود گم شود، اقتصاد شرق، اقتصاد سوسیالیستی و مالکیت دولتی، غرب هم با تئوریهای ظالمانهاش گورش را گم کند. میگفتیم راه سوم همین تئوریهای اقتصاد توحیدی است. خب میدانید اگر کسی به ما میگفت چیزی به اسم اقتصاد توحیدی وجود ندارد قبول نمیکردیم و میگفتیم من نمیدانم اما بنیصدر، شهید صدر، تواناییانفرد، شهید بهشتی و بقیه اینها همه دارند راجع به اقتصاد توحیدی صحبت میکنند. در این گیرودار کسی به ما نگفت که آقاجان شما بروید کتابهای اینها را بخوانید، مثلاً یک روز بنشینید فقط کتابهای بنیصدر را درباره اقتصاد بخوانید، البته بعدها مجبور شدیم این کار را بکنیم. اگر یک کتاب 100 صفحهای راجع به اقتصاد توحیدی باشد، 50 صفحه اولش میخواهد بگوید که اقتصاد سوسیالیستی چه ایرادهایی دارد، که خب فرد در آن رشد پیدا نمیکند،
کارآفرین در آن رشد پیدا نمیکند. 50 صفحه اول تمام میشود. 50 صفحه دوم میرود سراغ آدام اسمیت و سرمایهداری. شکاف طبقاتی، نابرابریها و میگوید خود غربیها به این سیستم اعتراض دارند. میدانید که مشکل از کجا شروع میشود؟ مشکل از آنجایی شروع میشود که وقتی این 50 صفحه دوم هم تمام میشود و شما به معایب اقتصاد سرمایهداری میرسید، کتاب تمام شده است. نصف کتاب معایب اقتصاد سوسیالیستی است و نصف دیگرش معایب اقتصاد سرمایهداری. خب راهحل اقتصاد اسلامی کجاست؟ کسی نمیداند. راه سوم که میگویید کجاست؟ هیچ کس نمیداند. سوسیالیسم بد است. لیبرالیسم بدتر است. راهحل شما چیست؟ کسی نمیداند. همین است که اقتصاد فعلی ما ملغمهای از سیاستهای کمونیستی و کاپیتالیستی است که هیچ خاصیتی ندارد. در ابتدای انقلاب آنقدر این باور و تفکر در ما قوی بود که به یاد دارم در اوایل سال 1358 که مجلس خبرگان تشکیل شده بود، وقتی متوجه شدیم در این مجلس، واژه توحیدی را از اقتصاد برداشتهاند، انگار پدرهایمان را کشتهاند، اندوهگین شدیم. انگار هوار ریخته روی سرمان. شبانه با بچههای انجمن اسلامی دانشگاه تهران که شما آنها را به اسم بچههای دفتر تحکیم وحدت
میشناسید رفتیم دم در خانه شهید بهشتی که آقا چطور شد؟ چرا توحیدی را برداشتند؟ بعد ایشان گفتند که من خیلی تلاش کردم، مرحوم طالقانی هم خیلی تلاش کردند، آقای منتظری هم خیلی تلاش کردند ولی خب رای نیاورد. ببینید ما آنقدر ساده بودیم که در سال 1358 فکر میکردیم اگر واژه توحیدی در قانون اساسی گنجانده شود، ایران از نظر رفاه اقتصادی شبیه سوئیس میشود. فقط مشکلی که ما میدیدیم، واژه توحیدی بود که آن را برداشتند. بنابراین من معتقدم مشکل امروز ما همان مشکلی است که در اوایل سالهای 1800 برای عباسمیرزا به وجود آمده بود. ما راه گم کردهایم. خواهران و برادران صاحبان صنایع و مدیران بخش خصوصی، خوب دقت کنید، ظرف این 200 سال خیلیها سعی کردند بپرند، دورخیز کردند و با تمام وجود سعی کردند بپرند. خود عباسمیرزا به مجرد اینکه جنگ تمام شد، کار را شروع کرد. پروژه کاملی تدارک دید تا دولت مرکزی نیرومندی به وجود بیاورد. عدهای را به فرنگ فرستاد که با ساختار ارتش جدید و با یونیفورم، تسلیحات جدید و آموزش نظامی آشنا شوند. عدهای را فرستاد ریختهگری و متالورژی یاد بگیرند. یک عده را فرستاد زبان فرانسه یاد بگیرند، یک عده را فرستاد داروسازی
یاد بگیرند و اینها همه در کل یک جهش بود اما چند سال بعد و با مرگ شاهزاده اصلاحطلب چیزی از آن اصلاحات باقی نماند. از امیرکبیر و اصلاحات او هم چیزی باقی نماند. از تلاشهای میرزاملکمخان ناظمالدوله هم چیزی باقی نماند. موتمنالملک، مشیرالدوله، مشیرالسلطنه، صنیعالدوله، میرزاحسینخان سپهسالار و نهایتاً مشروطه. ببینید تاریخ ما پر از تلاشهایی است که نخبگان کردهاند تا جامعه از فقر و بدبختی و توسعهنیافتگی فاصله بگیرد. اما هر بار به دفعات وقتی پریدند، درست وسط جوی افتادند و دوباره برگشتیم سر خانه اول. در زمان مشروطه فکر میکردند کار تمام است و روی ریل پیشرفت و توسعهیافتگی قرار گرفتهایم. در دوره رضاشاه گمان بر این بود که پیشرفت و مدرنیته سرانجام شروع شده و ایران در مسیر مدرنیته قرار گرفته است. همه نخبگان فکری آن زمان از داور و تیمورتاش و فروغی تا تقیزاده و تدین و کازرونی و سلیمانمیرزا اسکندری با جان و دل با رضاشاه همکاری کردند و رضاخان سردار سپه شد رضاشاه و سلسله پهلوی به وجود آمد. اما این هم به جایی نرسید. بعد در شهریور 1320، رضاشاه سقوط کرد و مردم نقل و نبات پخش کردند. بعد رسیدیم به محمدرضا پهلوی. برداشت
این بود که پرشمان باید جدیتر باشد و این دفعه دیگر کار تمام است. اما 37 سال بعد میلیونها نفر ریختند در خیابانها و گفتند که آقا ما این رژیم را نمیخواهیم. بعد از انقلاب هم جنگ شد و در جنگ نمیشود جهش کرد، بعد آقای هاشمیرفسنجانی آمد و گفت من به شما میگویم که چه کار باید کنیم، در دوران سازندگی گفتیم که این دفعه دیگر جدیجدی جهش میکنیم، دیگر میرسیم به ترکیه و اگر خدا بخواهد دیگر به مالزی میرسیم و افتادیم در مسیر واقعی. بعد از هشت سال گفتند وایوای چقدر برنامههای هاشمی غلط بوده، خواسته نسخه بانک جهانی را در ایران پیاده کند، به توسعه سیاسی اصلاً توجه نکرده، به آزادی توجه نکرده، به عدالت توجه نکرده، خب چه کار باید کنیم؟ بحث اصلاحات و آقای خاتمی به میان آمد. هشت سال هم دل به تفکرات آنها بستیم. بعد نشستیم و گفتیم اینها هم خیلی کارآمد نیستند و عدالت را فراموش کردهاند، بعد آقای احمدینژاد آمد گفت بروید کنار من به شما میگویم که چه کار باید بکنیم باید برویم دنبال عدالت. هشت سال هم عدالتچیها سر کار بودند و همه میدانیم حاصلش چه شد و امروز دل به تدبیر حسن روحانی بستهایم. میدانید که چرا ما همهاش دورخیز
میکنیم ولی با در بسته مواجه میشویم و بعد از مدتی میفهمیم که مثل اینکه این بار اشتباه کرده بودیم و مسیر غلط بوده؟ خب چرا ژاپنیها دچار این طلسم نشدند؟ چرا مالزیاییها دچار این مشکل نشدند؟ چرا ترکها نشدند؟ چرا برزیلیها نشدند؟ چرا تایوانیها نشدند؟ چرا همه اینها یک بار استارت زدند و جهش کردند اما 200 سال است هی آزمایش و خطا میکنیم و هنوز جهش نکردهایم؟ شاید یک دلیل آن این باشد که ما هیچوقت نخواستیم بفهمیم که چه شد که ما اساساً به این نقطهای که الان هستیم رسیدهایم؟ این را هیچ وقت نخواستیم متوجه شویم. من معتقدم قبل از اینکه نسخه بپیچیم که کدام روش درست است، باید یکسری مطالعات خیلی جدی صورت بگیرد به دور از سیاسیکاری که واقعاً چرا ایران اینچنین شده است؟ ما چوب چه چیزی را خوردهایم؟ کجا و کی و از کدام نقطه به خطا رفتیم؟ چه شد که مملکتی که سرآمد علما و دانشمندان روزی روزگاری در آن بودند رسید به جایی که یک مدرسه ابتدایی را هم مرحوم حاجمیرزاحسن رشدیه نمیتوانست در تبریز بسازد؟ میدانید یک وقت هست که شما دارید در مورد بورکینافاسو صحبت میکنید، زمانی هم در مورد گینه بیسائو صحبت میکنید. میگویید گینه
بیسائو همهاش همین بوده است. اینها در دو هزار سال قبل هم همین بودند و با نیزه میرفتند شکار میکردند و ماهی میگرفتند و رئیس قبیله شفادهنده بود و غیره. اما ما که اینگونه نبودیم، ما هزار سال قبل برای خودمان قدرتی بودیم. ببینید از افغانستان تا شمال آفریقا در اختیار ما بوده، نه در زمان کوروش بلکه در زمان سلجوقیان، شوخی نیست. اقتصادی داشتند، برنامهای داشتند که توانستند چنین امپراتوری وسیعی را ایجاد کنند. به نظر من ما تا نفهمیم و پی نبریم که چرا به اینجا رسیدهایم و چه چیزی ما را عقب نگه داشته، راهحلهایی که میدهیم مبتنی بر آزمایش و خطا خواهد بود.
میدانید یکی از مشکلاتی که رفتهرفته گریبان این کشور را میگیرد، مساله آموزش و پرورش است. یکی از بزرگترین مشکلات مرحوم «میرزاحسن رشدیه» که او را پیشگام نهضت فرهنگی جدید در ایران میدانند این بود که نمیگذاشتند مدرسه ساخته شود. الان همه به این موضوع میخندیم ولی روزگاری در این کشور وقتی مدرسه میساختند، عدهای میریختند و دیوار مدرسه را خراب میکردند. میگفتند از این مدارس جدید کفر، زندقه و الحاد به بار میآید. یعنی جامعهای که در دوره زکریای رازی و ابوعلی سینا در ریاضیات، تاریخ، فلسفه، کیمیا و ادبیات پیشرفت کرده بوده، ۸۰۰ سال، ۹۰۰ سال بعد مدرسه را برنمیتابیده چه برسد به اینکه مثلاً فیزیک و شیمی و ریاضیات مدرن هم داشته باشد.
و اما در مورد بخش خصوصی. من معتقدم اشکال اساسی توسعهنیافتگی و کوچک ماندن بخش خصوصی ایران، ساختار سیاسی و ساختار حکومتها بوده است. لطفاً یک حکومت را در طول تاریخ ایران نشان دهید که سیاستهایش به بخش خصوصی کمک کرده باشد؟ بخش خصوصی در طول تاریخ ایران چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، در چشم بسیاری خار بوده است. بنابراین شما میخواهید بخش خصوصی توانمند شود؟ از نظر شاکله قدرت بخش خصوصی اصلاً توانمند نباشد، شما میخواهید بخش خصوصی به وجود بیاید؟ اگر راست میگویید اول قانون را درست کنید. اول قانون را درست کنید که اموال شرکتها و آدمها مصادره نشود. وقتی نهاد قانون در جامعه ضعیف است تا زمانی که قانون حاکم نباشد، نمیتوانید راجع به بخش خصوصی صحبت کنید و قانون زمانی میتواند حاکم باشد که مستقل باشد.





میدانید چرا ما همهاش دورخیز میکنیم ولی با در بسته مواجه میشویم و بعد از مدتی میفهمیم که مثل اینکه این بار اشتباه کرده بودیم و مسیر غلط بوده؟ خب چرا ژاپنیها دچار این طلسم نشدند؟ چرا مالزیاییها دچار این مشکل نشدند؟ چرا ترکها نشدند؟ چرا برزیلیها نشدند؟ چرا تایوانیها نشدند؟ چرا همه اینها یک بار استارت زدند و جهش کردند اما ۲۰۰ سال است هی آزمایش و خطا میکنیم و هنوز جهش نکردهایم؟ شاید یک دلیل آن این باشد که ما هیچوقت نخواستیم بفهمیم که چه شد که ما اساساً به این نقطهای که الان هستیم رسیدهایم؟ این را هیچ وقت نخواستیم متوجه شویم.
اتفاقاً آقای دکتر سلطانی خیلی به تاریخ نیاز داریم. اجازه بدهید دوباره شما را سوار ماشین زمان کنم و کمی جلوتر برویم. 10 سال پس از ناصرالدینشاه، مشروطه به وجود میآید. مجلس اول تشکیل شده و حدود نصف نمایندگان مجلس مشروطه، تجار هستند. همه هم تجار آدمحسابی، باسواد و خیلیهایشان هم مانند «کربلایی موسیو» سواد خارجی هم میدانند یا مثل «محمدحسن امینالضرب» بارها به فرنگ سفر کردهاند. نمایندگان این مجلس در اولین نشست متوجه میشوند که با مظفرالدینشاه طرف نیستند، چون مظفرالدینشاه چند روز بعد از صدور فرمان مشروطه میمیرد و محمدعلیشاه از تبریز به عنوان پادشاه جدید و شخص اول مملکت بر تخت مینشیند. از همان روز اول محمدعلیشاه در برابر مشروطه شمشیر را از رو بسته بود. مشروطهخواهان این را میفهمند، چون قانون اساسی تصویب شده و به تایید شاه هم رسیده بود، در متمم قانون اساسی بندهایی را اضافه کردند. تقیزاده و آقاسیدمحمد طباطبایی، آقامیرزاعلی شالفروش و بقیه مینشینند متمم قانون اساسی مینویسند و تمام اختیارات و قدرت پادشاه را از او سلب میکنند. این تاریخی است، این متمم قانون اساسی را بخوانید واقعاً آدم اشکش درمیآید که
صد سال پیش چقدر آدمهای آزادهای داشتیم. تمام اختیارات پادشاه را از او سلب میکنند، حتی پادشاه برای بودجه سالانهاش باید گردنش را کج میکرد و به مجلس میرفت تا بگوید این را به من بدهید. نه میتوانست صدراعظم عزل کند، نه میتوانست صدراعظم نصب کند، نه میتوانست وزیر معرفی کند، نه میتوانست قرارداد ببندد یعنی هیچ کاری نمیتوانست بکند، تمام اختیارات بین مجلس و قوه مجریه تقسیم شده است. از آن طرف، محمدعلیشاه هم که بچه نبود و میدانست که برخی از نمایندگان چنین برنامهای دارند. روزی که متمم قانون اساسی در مجلس اول تصویب میشود، بزرگان مجلس بلند میشوند به دربار میروند در همین کاخ گلستان میدان ارک، میروند آنجا که اعلیحضرت این متمم را توشیح کند. محمدعلیشاه قانون اساسی را میگیرد پرت میکند به صورت مجلسیها. میگوید ببینید این حقهبازیها را کنار بگذارید، چون میدانسته که در قانون اساسی چه هست. میگوید فکر نکنید که با پدرم مظفرالدینشاه طرف هستید، میگوید با جدم ناصرالدینشاه طرف هستید. ناصرالدینشاه 50 سال حکومت کرده بود و قدرت داشت. این جمله محمدعلیشاه همه تاریخ ایران است. میگوید اجداد من قدرت را با ضرب شمشیر
گرفتند اگر میتوانید بیایید با ضرب شمشیر حکومت را از من بگیرید اگر نه این حقهبازیها را کنار بگذارید. مجلسیها بلند شدند و رفتند و فکر نمیکردند که محمدعلیشاه اینقدر گستاخ و بیپرواست. همانطور که همه میدانید یک سال بعد محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست و برخی مشروطهخواهان را در باغ شاه یا میدان حر امروزی اعدام کرد. ببینید آقای سلطانی، من هم از خدا میخواهم که فرمولی حاضر و آماده باشد که ما بگوییم آقا ما این را بگذاریم جلویمان و مطابق این جلو برویم ولی نیست، وجود ندارد. بعضی وقتها که برای سخنرانی به شهرستانها میروم، دانشجویان میگویند آقای زیباکلام خوش به حال شما، ما نصف شما سن نداریم اما مثل شما امیدوار نیستیم. گاهی به من میگویند چرا اینقدر خوشبین هستی و چرا حرفهایی میزنی که فکر میکنیم داری از سیاستهای دولتی دفاع میکنی؟ به آنها میگویم برای اینکه شما چشمتان را به روی دو چیز بستهاید، من آن دو تا چیز را میبینم. خواهران و برادران از این در که بیرون رفتید، اینجا نقشه ایران نیست نگاه کنید به یک نقشه ایران، از این نقشهها که همسایگان ما را هم نشان میدهد. ببینید همسایههای شما نروژ و دانمارک و
سوئد و سوئیس و فرانسه و آلمان نیستند، همسایه شما ملامحمد عمر است، طالبان است، الهام علیاف است، شیخ کویت است، همسایههای شما اینها هستند، از چه چیزی دارید فرار میکنید. بروید به خدا شکایت کنید بگویید چرا ما را در آلمان متولد نکردی؟ بابا اینجایی که شما متولد شدید اولاً از نظر ساختار جغرافیایی همین است. دوم، به تاریختان نگاه کنید، شما نمیتوانید از تاریخ فرار کنید. در اواخر دوره زمامداری محمدرضا پهلوی، شاه قبل از اینکه از کشور خارج شود مثلاً اواسط دیماه میرسد به این نقطه که باید حکومت آشتی ملی تشکیل دهد و دو، سه نفر نامزد میشوند برای حکومت آشتی ملی، مرحوم مهندس بازرگان بوده، مرحوم دکتر سنجابی بوده که آن دوتا نمیپذیرند و دکتر غلامحسین صدیقی بوده، وزیر کشور دکتر مصدق و شاهپور بختیار. خب آن دو که نمیپذیرند و منتفی میشود. نه بازرگان میپذیرد و نه مرحوم سنجابی. دکتر صدیقی به همراه دخترش به کاخ نیاوران میآید و این را دخترش برای من تعریف کردند که شاه به او میگوید این داستانها چیست که وضع مملکت را اینچنین به هم ریختهاند؟ حالا بعد از 25 سال که همدیگر را دیدند، چون بعد از کودتای 28 مرداد، صدیقی بازداشت
شد، چون وزیر کشور بود بیش از یک سال زندان بود و بعد هم شاه او را بخشید و گفت میتواند استاد دانشگاه باشد ولی در کار سیاسی دخالت نکند. ببینید بعد از 25 سال است که اینها دارند همدیگر را دو مرتبه میبینند. شاه به غلامحسین صدیقی با طعنه و تمسخر میگوید این داستان چیست که اینها در این مملکت راه انداختهاند؟ چهکسی پشت این داستان است؟ چون شاه معتقد بود که این قضیه انقلاب حقیقی نیست و معتقد بود که آمریکا و انگلیسیها میخواهند من را بردارند بنا به دلایلی که برای خودش داشت. غلامحسین صدیقی به او میگوید که اعلیحضرت داستان آیتالله خمینی نیست، میگوید پس چه داستانی است؟ میگوید داستان یک پدر و یک پسر است. این عین جملات مرحوم غلامحسین صدیقی است. میگوید پشت این دیوارهای بلند کاخ سعدآباد و نیاوران همیشه به شما دروغ گفتهاند. 25 سال به شما حقیقت را نگفتهاند. احتمالاً شما عبدالله ریاضی را به خاطر داشته باشید. این آدم تبدیل به یک فنومن شده بود. مراسم سلام که بود، عید قربان، عید فطر، یا در مراسم چهارم آبان که تولد شاه بود، مهندس عبدالله ریاضی جمله معروفی داشت که همیشه در هر مراسم سلام این را میگفت. لباس مخصوص را به تن
میکرد و در حالی که تا کمر خم میشد میگفت اعلیحضرت بزرگترین افتخار برای مجلس، برآوردن منویات ملوکانه است. این از قوه مقننه. در قوه مجریه هم امیرعباس هویدا 13، 14 سال رسماً و علناً میگفت ما باید ببینیم که اعلیحضرت چه میگویند و قوه مجریه یعنی مجری اوامر ملوکانه. ما بدون دانستن گذشته و بدون تحلیل تاریخی نمیتوانیم برای آینده نسخه بپیچیم. شاید آقای دکتر حسینی راضی نباشند که اینجا در مورد مسائل هستهای صحبت کنیم اما کافی است به اثری که در عقب ماندن ما از قطر داشته اشاره کنم. شما همه خبره اقتصاد هستید و میدانید میزان برداشت قطر از گاز پارس جنوبی چقدر بوده و میزان برداشت ایران چقدر. قطریها زودتر از ما شروع کردند چون جنگ بود اما بعدها که جنگ تمام شد و ما هم فرصت کافی در اختیار داشتیم با تحریم مواجه شدیم. قطر از این موضوع نهایت استفاده را برد. ما در سال حدود 50 یا 51 میلیارد مکعب گاز برداشت میکنیم. قطر بیش از 150 میلیارد مکعب برداشت میکند یعنی حدود سه برابر ما. آن 100 میلیارد مترمکعبی که قطر سالانه از ما بیشتر گاز برداشت میکند میدانید چقدر میشود؟ حدوداً میشود 40 میلیارد دلار در سال. خب شما 40 میلیارد را
ضرب در دلار سه هزارتومانی کنید، میشود 120 هزار میلیارد تومان. 120 هزار میلیارد تومان قطر دارد از پارس جنوبی بیشتر از ما برداشت میکند 120 میلیارد هزار تومان را بگذارید جلوی 17 هزار میلیارد تومان که کل بودجه بهداشت و دوا و درمان در سال است آن وقت تنتان میلرزد.
برمی گردم به صحبتهای خودم. بحث این نیست که دولت با بخش خصوصی دشمنی دارد، نه. بحث بر سر مستقل بودن است، هیچ نهادی که مستقل باشد خیلی قابل تحمل نیست و بخش خصوصی هم از این قانون کلی مستثنی نیست. گذشته از آن اگر در کره جنوبی مالیات داده نشود حکومت از هم میپاشد ولی در ایران، دولت نفت و گاز دارد. فرقی نمیکند، بخش خصوصی میخواهد باشد یا نباشد، نیازی به مالیات بخش خصوصی نیست. دولت وقتی میخواهد بودجه را تنظیم کند، به چه منابعی اتکا میکند؟ اولین گزینه این است که نفت را سال آینده بشکهای چقدر میخواهیم بفروشیم و چند میلیون بشکه صادرات خواهیم داشت. یعنی سیستم به این سمت رفته است. اگر نفت نبود خیلی اتفاقات دیگر در حوزه سیاست و دموکراسی و اقتصاد میتوانست رخ دهد. منتها مشکل اساسی این است که تاریخ با اگر ساخته نمیشود. اگر نفت نمیداشتیم یا اگر نفت میداشتیم، اگر کودتای 28 مرداد نشده بود، اگر جنگ نمیشد، اگر نفت نبود و صدها اگر دیگر. تاریخ با اگرها ساخته نمیشود، تاریخ با واقعیات موجود ساخته میشود بنابراین من معتقدم ما کاملاً نیاز به واکاوی گذشته داریم و باید گذشته را بفهمیم و درک کنیم. گذشته ما پر از نکاتی است که
مانند شمع میتواند ما را راهنمایی کند. 130 سال پیش در زمان ناصرالدینشاه بحران به وجود میآید، 10 سال خشکسالی بوده و وضع مملکت خیلی بد میشود و برای اولین بار در کشور تظاهرات میشود. ناصرالدینشاه به سفر عتبات عالیات میرود و آنجا وصف میرزاحسین سپهسالار را خیلی شنیده بوده که این خیلی آدم فاضلی است، آدم ملایی است، آدم تحصیلکردهای است و واقعاً هم درست بود، در فرانسه درسخوانده بود و در هند خدمت کرده بود، با انگلیسیها کار کرده بود و آدم بسیار فهیمی بود. او را برمیدارد و به ایران میآورد و او را صدراعظم خود میکند و چیزی شبیه به دوران اصلاحات شروع میشود. مانند دوران بعد از دوم خرداد شروع میشود. صحبت از قانون میکند، صحبت از آزادی میکند، صحبت از روزنامه میکند، روزنامه اختر را میآورد، روزنامه ثریا را میآورد، میگوید که حکام و والیان در اطراف و اکناف مملکت از این به بعد حق ندارند که هر تصمیمی که دلشان خواست انجام دهند و فرمانروایی کنند، هر پولی که به دست میآورند باید مشخص باشد و هر پولی که خرج میکنند که به تعبیر امروزی بودجه است، باید مشخص شود که چقدر درآمدشان بوده، حق ندارند رشوه بگیرند، و میآید با
رویتر قرارداد میبندد که راهآهن کشیده شود، معادن استخراج شود و.... ولی خب چه میشود؟ باز دوباره یکی از آن پرشهایی که ما بهرغم دورخیز در پریدن باز افتادیم وسط جوی آب. یعنی اینکه این دفعه فکر کردیم که دیگر تمام شد، دیگر خود شاه هم پشت این مسائل است و این دفعه دیگر جهش میکنیم. در آن گیرودار مرحوم حاجملاعلی کنی، مجتهد بزرگ پایتخت نامهای به ناصرالدینشاه مینویسد که متن نامهاش را در کتاب «سنت و مدرنیته» انعکاس دادهام. به ناصرالدینشاه میگوید اگر حواست نباشد، این کلمه قبیحه آزادی ریشه تو را به باد میدهد. سه سال بعد میرزاحسین سپهسالار فرار میکند، ببینید من فکر میکنم ما اینها را باید بدانیم. گذشته را باید بدانیم که ما در کجا زندگی میکردیم، موانع توسعه سیاسی چه بوده است، موانع رشد و شکوفایی بخش خصوصی چه بوده است. اینها را نمیدانیم. نمیدانیم. خود شما میگویید ما اینها را میدانیم بعد میگویید اینها را رها کنیم برویم، نه نمیشود. مگر شما میتوانید از گذشته فرار کنید؟ مگر میشود یک ملت از گذشتهاش، تاریخش فرار کند یا اصلاً بگوید اینها مهم نیست؟




دیدگاه تان را بنویسید