تجربههای سیاسی و اقتصادی احداثذوبآهن در سه مقطع تاریخی قاجار و پهلویها
راهنما به راست، چرخش به چپ
بیشک این یک خطای تاریخی است که چرخش شتابزده در سیاستهای آخرین شاه ایران نسبت به جهان غرب را تنها بهحساب افزایش ناگهانی قیمت نفت در ابتدای دهه ۵۰ و تورم لجامگسیخته ناشی از آن بگذاریم. کم و بیش چنین اشتباهاتی به وفور از سوی مورخان و کارشناسان اقتصادی در داخل و خارج صورت گرفته است. حال آنکه اولین جهتگیری در مقابله با غرب هنگامی رخ داد که شاه از کمکها و همکاری غرب در احداثکارخانه ذوبآهن ناامید و منصرف شد.
بیشک این یک خطای تاریخی است که چرخش شتابزده در سیاستهای آخرین شاه ایران نسبت به جهان غرب را تنها بهحساب افزایش ناگهانی قیمت نفت در ابتدای دهه 50 و تورم لجامگسیخته ناشی از آن بگذاریم. کم و بیش چنین اشتباهاتی به وفور از سوی مورخان و کارشناسان اقتصادی در داخل و خارج صورت گرفته است. حال آنکه اولین جهتگیری در مقابله با غرب هنگامی رخ داد که شاه از کمکها و همکاری غرب در احداث کارخانه ذوبآهن ناامید و منصرف شد. چند سال بعد در 23 اسفند 1346 با مشارکت جدی و حیاتی اتحاد جماهیر شوروی و نیز دور از چشمان آمریکاییها، در احداث یک کارخانه عظیم صنعتی ذوبآهن در شهر سنتی اصفهان آتش زیر این عقده خاکسترشده زبانه کشید و در سخنانی تهدیدآمیز علیه جهان غرب خود را به نمایش گذاشت. شاه در افتتاح ذوبآهن اصفهان، مغرورانه رو به جهان غرب، آنها را از ادامه سیاستهای بازدارنده علیه ایران منع کرد. «هر مملکتی، هر رویهای که نسبت به ایران بگیرد میتواند انتظار رویه متقابل از طرف ما داشته باشد و این زمان رسیده است که ما میگوییم نسبت به رفتار خارجی رویه متقابل خواهیم گرفت. اخطار میکنم اگر دوستان فعلی ما منافع ایران را از هر جهت به
خصوص در خلیج فارس محترم نشمارند باید از سوی ما انتظار همان رویه را داشته باشند. امروز این صحبتهایی را که من با شما ملت ایران اظهار میدارم از درون رختخواب یا از زیر پتو نیست این اظهارات ظاهرسازی و جنگ زرگری نیست. این از داخل خاک و از قلب ملت ایران اظهار میشود.» چندان نیازی نبود که شاه اقدام عملی دیگری از خود بروز دهد. حضور پرشماری از کمونیستها در واحد تازه تاسیسیافته، و روابط همدلانه رهبران شوروی در تداوم بخشیدن این ارتباط، خود به تنهایی کافی بود که بلوکبندی جدیدی را در منطقه رقم زند.
دغدغه و آرزوی بستر مطمئنی برای صنعتی شدن ایران از اواسط دوره ناصری به یکی از اهداف اصلی برخی از تکنوکراتهای ایرانی مبدل شده بود که با ایجاد تمهیدات و نوآوریهایی برای صنعتی شدن ایران به چنین فرآیندی روی آورده بودند. دوره ناصری از عهد قاجار مقدمهای برای مدرنیته ایرانی بود که توامان تناقضاتی نیز با خود همراه داشت، در عین حال، سفیران و نمایندگانی برای گذار به جامعه صنعتی نیز در آن بال و پر گشودند که در سالهای مشروطه در قالب خطابهها و نطقهای در مجلس ملی خود را نشان دادند.
صنعتی کردن ایران در عهد مظفری
صنیعالدوله اولین رئیس مجلس ملی ایران یکی از تدوینکنندگان قانون اساسی کشور، بارزترین فناوران ایران بود که در کنار ابداعات و سیاستورزی مدرن در عرصه سیاسی به انتقال فنون و حرف از جهان غرب روی آورد. انتقال صنایع نساجی، کبریتسازی و قند از مهمترین نوآوریهایی بود که او در آخرین سالهای حیات ناصرالدینشاه به آن مبادرت کرد. در کنار آن، پایهگذاری صنعت کوره آهنتراشی (ذوبآهن) در آخرین سال حکومت ناصرالدینشاه او را از بسیاری از فعالان سیاسی و رجال اقتصادی عصر متمایز ساخت. اما ترور ناصرالدینشاه و بیکفایتی مظفرالدینشاه و بلوایی که در مجلس مشروطه بر پا شد او را از ادامه تحولاتی که خود موجد آن بود، بازداشت. بنابراین اولین خاطرهای که ایرانیان از صنعت ذوبآهن در ذهن دارند عزم و همتی بود که از نهاد ناآرام صنیعالدوله برخاسته بود. او بود که اولین کوره ذوب ایران را در سلطنت مظفرالدینشاه بنا نهاد. صنیعالدوله ابتدا یک کوره ذوبآهن وارد کشور کرد و در داودیه فعلی نصب کرد. سنگآهن این کوره از کوههای «پس قلعه» با چهارپایان حمل و به کارگاه منتقل میشد و
زغالسنگ آن هم از منطقه شمشک استخراج میشد. فعالیت این کوره چندماهی طول نکشید که رقبای غولپیکر خارجی با رقابت شدید آن را به ورشکستگی کشاندند. در آن زمان هنوز حمایت از صنایع داخلی مد نشده بود و به همین جهت نخستین تجربه احداث کوره ذوبآهن کشور آن روز از بین رفت و حتی آثاری از آن هم در داودیه باقی نماند.
عصر رضاشاه، نخستین تلاشهای سازمانیافته
پس از تجربه صنیعالدوله، یک سال بعد از تاجگذاری رضاشاه، در مهرماه 1305 مرحوم مستوفیالممالک در برنامه دولت خود به مجلس شورای ملی وعده داد که در ایران کارخانه ذوبآهن تاسیس کند. اما چنین وعدهای بنابه مشکلات و تنگناها و البته عقبماندگیهای از پیش مانده کشور عملی نشد. سهل است سالهای بعد نیز چندان کسی به یاد چنین فناوریهای صنعتی هم نیفتاد. بخشی از صنایع کشور به غلتک افتاد و کمبودها به تدریج خود را نشان داد. روزی رضاشاه به دنبال آمار واردات آهن بود. وقتی آمار واردات آهن نیمه دوم سالهای 1313 و 1314 را طلب کرد به عرض او رسید. شاه با مشاهده آمار قدری از متولیان صنعت عصبانی شد و به وزرای خود گفت چرا برای یک کالای استراتژیک اینچنین به خارج وابسته باشیم؟ چرا نباید از ارزی که برای آهن به خارج میفرستیم بهره دیگری نبریم و در داخل کارخانهای برای این صنعت احداث نکنیم؟
به دنبال آن بلادرنگ مهدی فرخ اولین وزیر صناعت و آن روزها والی آذربایجان به تهران احضار و با انتصاب او به تصدی اداره صناعت مساله ذوبآهن مورد اقدام عاجل قرار گرفت. سه ماه بعد، رضاشاه اولین کلنگ تاسیسات کارخانه را در امینآباد «پشت کوه بیبی شهربانو» واقع در شهرری به زمین زد و چندی بعد هم اداره صناعت تبدیل به وزارت صناعت شد. ولی پس از چند ماه فرخ دلمرده از ادامه راه استعفا کرد. او بعدها در بخشی از خاطراتش از محمود بدر وزیر دارایی شکوه کرد و نوشت: «محمود بدر وقتی پول در اختیارم نمیگذاشت و عرصه را بر من تنگ میکرد بهناچار باید از کابینه خارج میشدم.» با استعفای فرخ مکان کارخانه هم تغییر یافت و کرج برای این کار انتخاب شد.
نخستین قرارداد رسمی تاسیس ذوبآهن در ایران، در زمان رضاشاه در سال 1317 با کمپانی «دماگ کروپ» بسته شد. ابوالحسن ابتهاج که در آن زمان دبیر شورای اقتصاد دولت بود، نوشته است «امضای قرارداد با این شرکت که از بزرگترین شرکتهای صنعتی آلمان بود با عجله و بدون مطالعه کافی انجام شد و در نتیجه محل نامناسبی در کرج برای این کار تعبیه شد که پس از جنگ جهانی دوم متوقف شد... برای اجرای چنین طرحی لازم بود مطالعات بسیار دقیقی، مخصوصاً از نظر تعیین محل مناسب برای احداث کارخانه به عمل بیاید، به طوری که دسترسی به معادن سنگآهن و زغالسنگ و آب مورد نیاز آسان باشد.»
امانالله میرزا (جهانبانی) دولتمردی که پس از فرخ عهدهدار اداره صناعات کشور شد شتاب و ناشکیبایی رضاشاه را در احداث این ذوبآهن در خاطرهای به خوبی بازگو کرده است: «وقتی رضاشاه برای مسابقات اسبدوانی به ترکمنصحرا میرفت از من که برای مشایعت شاه رفته بودم، میپرسد که کار ذوبآهن چطور شد؟ من پاسخ میدهم: «مشغول هستیم». رضاشاه میگوید تا من از سفر برمیگردم باید این کار تمام شده باشد.» بعدها امانالله میرزا در خاطرهای به ابتهاج گفته بود، «من نمیدانستم چطور این کار را 10روزه تمام کنم. به هر حال شب و روز با نمایندگان دماگ-کروپ مذاکره کردند و قرارداد ذوبآهن را در کرج، با هزینه 23 میلیون مارک، امضا کردند. بدون اینکه واقعاً بدانند چه کار میکنند.»
از سوی دیگر، بانک جهانی به کلی با احداث کارخانه ذوبآهن در کشورهای در حال توسعه مخالف بود، به این علت که بعضی از این کشورها بدون مطالعه کافی از احداث کارخانه ذوبآهن، زیان فراوان دیده بودند. بانک جهانی اعتقاد داشت احداث کارخانه ذوبآهن در بیشتر کشورها با شتاب و زیر فشار زمامداران وقت صورت گرفته است، چرا که این افراد اصرار داشتند طرح بزرگ و چشمگیری به اسم آنها ایجاد شود.
بعدها برای تهیه مقدمات کار اسماعیل زنجانی از سوی سازمان برنامه به سرپرستی بخش ذوبآهن تعیین و یک متخصص فرانسوی هم مامور همکاری با او شد. این دو مطالعاتی درباره کارخانه ذوبآهن کرج انجام دادند و از روی آن گزارشی تهیه کردند. بعدها نماینده دماگ-کروپ به یکی از کارشناسان ایرانی گفت تاسیس ذوبآهن در کرج به این دلیل امکانپذیر نبود که معادن شمال ایران به اندازه کافی سنگآهن نداشت و تنها مصرف دو سال کارخانه را تامین میکرد. گذشته از آن زغالسنگ این ناحیه برای مصرف کورههای ذوبآهن مناسب نبود. «وقتی طرف ایرانی از او پرسید که چگونه چنین محلی برای ایجاد ذوبآهن انتخاب شد، پاسخ داده بود که با اجبار و ابرام رضاشاه محل کارخانه در کرج تعیین شد و کمپانی کروپ هم به ناچار پذیرفت.» به این ترتیب محل نامناسبی انتخاب شد و مقداری از ماشینآلات نیز از آلمان به ایران حمل و در کرج نصب کردند. هنگام وقوع جنگ جهانی دوم شوروی باقیمانده ماشینآلات را در بین راه توقیف کرد و در نتیجه طرح ذوبآهن کرج ناتمام ماند.
برآمدن تکنوکراتهای جوان در پهلوی دوم
پس از پایان یافتن تجربه نخست دماگ-کروپ در عصر رضاشاه، سازمان برنامه مجدداً در اواسط دهه 30 دست به کار شد. برای اولین بار در سال 1337 ابوالحسن ابتهاج مطالبی پیرامون ذوبآهن اظهار داشت و اعلام کرد نمایندگان کروپ به تهران میآیند. کمی بعد عدهای از کارشناسان آن کارخانه در اوایل اسفندماه 1338 به ایران آمدند و مدت 10 روز با مقامات سازمان مذاکره کردند. در همین زمان ناگهان شایع شد که سازمان برنامه برای ساختمان کارخانه ذوبآهن از اعطای اعتبار لازم خودداری میکند. پس از مدتها مدتها کشمکش بین بود و نبود تامین اعتبار در سازمان برنامه، سرانجام این سازمان فقدان منابعی به این منظور را تایید کرد. مذاکراتی که در آن وقت جریان داشت برای اجرای مرحله اول صنعت ذوبآهن بود که اجرای آن چهار سال به طول میانجامید و هزینه آن چهار میلیارد و 680 میلیون ریال پیشبینی شد و محصول این مرحله 90 هزار تن بود که 35 هزار تن آن آهن متوسط و 35 هزار تن آهن سبک و 20 هزار تن آهنهای دیگر بود ولی سازمان برنامه برای تحقق این هدف خود اعتباری نداشت در حالی که قانون برنامه
هفتساله دوم برای تاسیس کارخانه ذوبآهن به ظرفیت 60 الی 90 هزار تن در سال اعتباری به میزان دو هزار میلیون ریال تصویب کرده بود.
با خروج کارشناسان کروپ از تهران، تقریباً مذاکرات بینتیجه ماند. در اردیبهشتماه سال 1338 مجدداً گروه دیگری از کارخانه کروپ به تهران آمدند و موضوع تامین اعتبار جهت احداث ساختمان کارخانه ذوبآهن مجدداً مورد بررسی قرار گرفت. دکتر ارهارد وزیر اقتصاد دولت آلمان با پرداخت اعتباری به مبلغ 800 میلیون مارک برای کلیه هزینههای مراحل مختلف پروژه ذوبآهن ایران موافقت کرد. ولی اعتباری که ابتدا به ایران داده میشد 360 میلیون مارک بود. در اواخر 1338 یعنی در دورانی که کار ذوبآهن در سازمان برنامه متمرکز بود و کار ساختمان آن عمداً شروع نشده بود تمام کارهای مربوط به تاسیس ذوبآهن زیر نظر وزارت صنایع و معادن قرار گرفت و موضوع پرداخت اولین پیشقسط مطرح شد و قرار شد جهت تامین اعتبار چند کارخانه داخلی کشور به فروش برسد اما همین مساله پیشقسط از محل فروش کارخانههای دولتی سنگی بود که جلوی این کار انداخته شد، زیرا فروش این کارخانهها عملی به نظر نمیرسید و چند کارخانه کوچک روی دست دولت مانده بود.
بدین ترتیب آنچنان که آشکار شد، مطالعات کروپ و صرف میلیونها تومان هزینه حتی یک نتیجه مثبت به بار نیاورد تا اینکه در سال 1339 اعلام شد کار ساختمان ذوبآهن ایران در ازنا بین کارخانه کروپ و شرکت مکو تقسیم شد و به علاوه عملیات ساختمانی از سوی یک موسسه سوئدی و اقداماتی جهت تامین اعتبار از بانک جهانی صورت گرفت. به طور قطع و مسلم معلوم نبود که کارخانه ذوبآهن ایران چه مشخصاتی باید داشته باشد؟
کارشناسانی که در دهه 40 با شورویها مذاکره کردند به یاد میآوردند که کمپانی دماگ-کروپ در مدت 30 سال بیش از 100 بار در چارچوب هیاتهای مختلف به ایران آمده یا از ایران نمایندگانی به آلمان رفتند و چندین بار نیز قراردادهایی برای مطالعه و طرح و غیره منعقد کردند. پیش از جنگ مساله ذوبآهن در دست اجرا و اقدام بود. به طوری که وقتی در شهریورماه 1320 متفقین به ایران حملهور شدند تقریباً 8500 تن از مواد و لوازم کارخانه ذوبآهن به ایران وارد شده بود که 2500 تن آن مواد نسوز بود و بخشی از آن کارخانه با کشتی از آلمان به ایران حمل شد. در دریای احمر نزدیک بندر (ماساوا) از سوی متفقین توقیف شد و متاسفانه ناقص ماند. پس از پایان جنگ مدتها از سوی دولت اقداماتی برای استرداد قطعات توقیفشده و نصب کارخانه خریداریشده به عمل آمد ولی این مذاکرات به جایی نرسید و بالاخره پرونده آن به کلی بسته شد و از آن به بعد مطالعاتی پیرامون احداث کارخانه در شهر ازنا در استان لرستان و سپس در کرمان به عمل آمد و کار سازمان ذوبآهن ایران وارد مرحله جدی شد. با تشکیل وزارت اقتصاد در ابتدای دهه 40 مساله تاسیس کارخانه ذوبآهن وارد مرحله تازهتری شد و
عدهای کارشناس و متخصص ایرانی جهت تعقیب این کار استخدام شد.
در سال 1343 اعلان مناقصه ذوبآهن ایران در جراید مهم جهان منتشر و متعاقب آن پیشنهادهایی از سوی کشورهای صنعتی جهان تسلیم ایران شد که در آنها متقاضیان حاضر شدند در تاسیس کارخانه با پرداخت وام یا نصب یا بهرهبرداری و اداره یا سرمایهگذاری در کارخانه با ایران همکاری کنند. در این میان پیشنهاد اتحاد شوروی از همه بهتر و به صرفه اقتصادی مقرونتر بود. پس از رفت و برگشتهای هیاتهای مذاکرهکننده ایران و شوروی، بالاخره در ساعت 11 صبح 22 دیماه 1344 قرارداد نهایی ذوبآهن ایران در مسکو به امضا رسید و علاوه بر آن در همان موقع قراردادهای دیگری مانند همکاریهای فنی و اقتصادی ماشینسازی انتقال گاز منعقد شد.
رضا نیازمند یکی از اعضای اصلی هیات مذاکرهکننده ایرانی در ماجرای انعقاد این قرارداد، چگونگی و نحوه محاسبات ایران و تهاتری که بین ایران و شوروی رایج شد، فرآیند به نتیجه رسیدن چنین توافقی را بعدها اینگونه تشریح کرد: «آن سوی رودخانه ارس روسیه بود و روسها که گاز میبردند کنتور داشت. طبق آن کنتور بانک مرکزی ایران قیمت صادرات گاز به ایران را مینوشت که ما اینقدر از آنها طلب داریم. روسها هم وقتی که ماشینآلات را به ما تحویل میدادند بانک مرکزی قیمت آن را در دفاترش مینوشت تا حسابها پایاپای بشود. من هنگام مذاکرات حضور داشتم. چه در مورد ذوبآهن که عضو هیات بودم و چه در مورد ماشینسازی اراک که شخصاً خودم خریدار بودم. روسها 200 نفر فرستادند ایران که همه کمونیست بودند! همه مهندسان لازم هم از روسیه آمدند چون ما اینجا مهندس کافی نداشتیم. برای ذوبآهن باید روسها زغال از معادن ایران تهیه کنند علاوه بر آن ذوبآهن مقداری آب لازم داشت. همه این کارها مهندس باتجربه لازم داشت. همه مهندسان از شوروی میآمدند. به این ترتیب پس از سالها که روابط ایران و شوروی همیشه غیردوستانه بود، اوضاع و روابط بین ایران و شوروی خوب و
دوستانه شد.»
یکی از نگرانیهایی که از دیرباز در روابط ایران و شوروی وجود داشت گرایش مارکسیستی آن کشور بود که تمایل شدیدی به صدور آن در جهان داشت. دغدغهای که ریسک این روابط را به شدت افزایش میداد و شاید در صورت بروز چنین مشکلی کیان و اساس میهن به مخاطره میافتاد. نیازمند بروز چنین خطری را در آن روزها محاسبه کرده بود اما به رغم آن این روابط را عاری از این تمایلات دیده بود.
«روسها هم الحق والانصاف خوب کار میکردند و اصلاً دنبال کمونیستبازی نبودند. روسها قول داده بودند و گفته بودند مطمئن باشید که ما کمونیستبازی و جاسوسبازی درنمیآوریم. بالاخره بعد از یک عمر عدم اطمینان و دشمنی روسها با ما رفیق شده بودند. در عین حال ما خیلی خوشحال بودیم که اگر آمریکاییها ناراحت بشوند، مانعی ندارد چون آمریکا نفوذ داشت روی انگلیسیها و روابط ما را کنترل میکرد، آمریکا روی آلمان هم نفوذ داشت، ولی نمیتوانست روی شوروی اعمال نفوذ کند و این موجب شده بود که ایران تا حدی آزادی عمل داشته باشد و بتواند برنامههای خود را با شوروی بدون اعمال نفوذ آمریکا اجرا کند. خوبی قرارداد ما با روسیه این بود که ماشینآلات ذوبآهن و ماشینسازی اراک و لولهکشی سرتاسری گاز تا روسیه را روسها میدادند و ما به جای آن به آنها گاز میدادیم. آن هم گازهایی که ما میسوزاندیم.» لایحه ذوبآهن در جلسه چهارم اسفند 1344 به اتفاق آرا به تصویب نمایندگان پارلمان رسید و از آن به بعد اقدامات اولیه تاسیس کارخانه به سرعت پیشرفت و ساختمان بزرگترین واحد صنعتی کشور با ارزش کارخانهای به میزان 25 میلیارد ریال به دست مهندسان و
کارشناسان ایران و شوروی افتتاح شد.
ظرفیت اولیه کارخانه ذوبآهن ایران 600 هزار تن فولاد پیشبینی شده بود که ظرف سه سال بعد مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. مرحله دوم این واحد صنعتی که دو سال بعد کلید میخورد ظرفیت توسعه آن را به یک میلیون تا یک میلیون و 200 هزار تن ارتقا میداد. نوع کوره مرتفع و سوخت آن زغالسنگ تعیین شده بود و تعداد شش هزار نفر کارگر جهت ساختمان آن از روز نخست مشغول به کار میشدند.
دوره نوین؛ اعلام جرم علیه غرب
ساعت 9 صبح 23 اسفند 1346، شاه و وزیر دربار و نخستوزیر وارد فرودگاه اصفهان شدند و مورد استقبال مقامات و مسوولان شهر اصفهان قرار گرفتند. دقایقی بعد، هلیکوپتر حامل شاه وارد محل کارخانه ذوبآهن اصفهان شد و طلسمی که 42 سال آرزوی آن در بین دولتمردان ایرانی حسرت به دل شده بود شکسته شد.
شاه که از سوی اسدالله علم وزیر دربار، امیرعباس هویدا نخستوزیر، علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد، جعفر شریفامامی رئیس مجلس سنا، امیرعلی شیبانی مدیرعامل ذوبآهن و مهندس همایونفر استاندار اصفهان همراهی میشد در همان لحظات نخست، پشت تریبون رفت و ضمن تشریح تاریخی این خواست ملی، این آرزوی دیرینه خود را اینگونه بازخوانی کرد: «امروز برای ملت ایران روز مبارک و میمونی است زیرا یکی از آرزوهای دیرین ملی ما به خواست خداوند متعال برآورده شده است. قبل از شهریور 1320 که مملکت ایران با استقلال، سیاست ملی خود را دنبال میکرد پدر من دست به ایجاد کارخانه ذوبآهن زده بود. ولی جنگ بینالملل دوم و آثار آن این امر را متوقف کرد و آثار بعدی جنگ و ایجاد نفوذهای بیگانه و همچنین ایجاد دستجات مختلف، ستون پنجم و اشکالات گوناگون چنان پایههای این مملکت را متزلزل کرده بود که تا مدتها دچار نوسانات داخلی و کجرویها و گمراهی یا تیشه به ریشه زدنها در این مملکت بودیم. تا اینکه بالاخره رستاخیز ملت ایران در 1332 ایران را از مهلکه نجات داد و اجازه داد که در ششم بهمن 1341 با انقلاب همهجانبه و ملی ایران دو مرتبه این مملکت به سرنوشت خود مسلط شود و
راه استقرار سیاست مستقل ملی خود را پیدا کند.»
سپس با اشاره به مداخلههای غرب و دستاندازیهایی که در پروژههای ملی کشور ایجاد میکردند، افزود: «هر مملکتی هر رویهای که نسبت به ایران بگیرد میتواند انتظار رویه متقابل از طرف ما داشته باشد و این زمان رسیده است که ما میگوییم نسبت به رفتار خارجی رویه متقابل خواهیم گرفت نه اینکه از ما دوستی و احیاناً از خارجی تا اندازهای نگاه محبتآمیز باشد. اخطار میکنم اگر دوستان فعلی ما منافع ایران را از هر جهت به خصوص در خلیج فارس محترم نشمارند باید از طرف ما انتظار همان رویه را داشته باشند. امروز این صحبتهایی را که من با شما ملت ایران اظهار میدارم از درون رختخواب یا از زیر پتو نیست، این اظهارات ظاهرسازی و جنگ زرگری نیست، این از داخل خاک و از قلب ملت ایران اظهار میشود.»
و سپس با اشاره به تجربه تعامل ایران و غرب در استخراج و خرید نفت ایران و ممانعتهایی که به خواستهها و پیشنهادهای ایران از خود بروز داده بودند، خاطرنشان کرد: «ما حرفی نداریم که شرکتهای فعلی نفت ایران را با حفظ منافع ایران و با احترام گذاشتن به احتیاجات ایران صادر کنند و وسیله تحصیل درآمد ایران باشند. ولی حرف ما این است که این تصمیمات یکطرفه نمیتواند باشد. ضمناً ما نیز به عنوان صاحب این نفت، یعنی صاحب اصلی آن و صاحب این سرزمین در استخراج این ثروت نظراتی داریم. چون احتیاجات مملکت روشن است معلوم است که در چه راهی درآمدهای مملکت خرج میشود... هیچ دستگاهی و هیچ شرکت سازمانی نمیتواند به خاطر قراردادی که با ما دارد بگوید مقدار معینی از منابع مملکت شما را استخراج و صادر میکنیم و مابقی ثروت خودتان را نمیتوانید دست بزنید چون ما مایل نیستیم از آن بهرهبرداری کنید. یعنی در واقع صاحب این ثروت را در استفاده از منابع خود محروم نمایند. به هر حال تکلیف این کار به زودی روشن خواهد شد.»
پس از او، علینقی عالیخانی وزیر جوان اقتصاد کشور در جایگاه ایستاد و نقش و منزلت ذوبآهن اصفهان را در تحولات آتی صنعت کشور ترسیم کرد. «بیگمان امروز برای همه ملت ایران روز بزرگی است چرا که با اراده و همت ملی یکی از آرزوهای دیرینه ملت صورت عمل به خود میگیرد. ولی از آن بالاتر امروز را باید بحق نقطه عطفی در تاریخ اقتصادی و صنعتی ایران دانست. با پیدایش این واحد غولآسا نهتنها به نحو بیسابقهای بر قدرت صنعتی و فنی کشور افزوده میشود بلکه چهره مناطق مرکزی ایران دگرگونی فاحشی مییابد. به خاطر این طرح برنامههای زیربنایی عظیمی به صورت ساختمان سد شاهعباس کبیر، راهآهن اصفهان به یزد و کرمان، توسعه شبکه برق و غیره در سراسر این منطقه در دست اجراست.»
اسدالله علم وزیر دربار، همان شب، افتتاح پروژه ذوبآهن را با خاطرهای از مذاکره در مسکو که در معیت شاه صورت گرفته بود در یادداشتهای خود اینچنین ثبت کرده. «هیچ خاطرم نمیرود وقتی که در رکاب شاهنشاه سه سال قبل به مسکو رفتم، این قرار گذارده شد. شاهنشاه مرا به کناری خواستند، در صورتی که هر دو نفر در باغ بودیم و رادیوهای کوچک را در جیب خودمان باز کرده بودیم که امواج گیرنده را خراب کند. خیلی آهسته فرمودند: فکر میکنی دوستان ما بگذارند این کار عملی شود؟ عرض کردم، نیت اعلیحضرت پاک و قصد خدمت به کشورتان و مردم است، هزار مرتبه هم از آمریکاییها و انگلیسیها و آلمانیها این کارخانه را خواستهایم، ندادهاند. اگر هم بدهند، در مقابل دلار میخواهند. در صورتی که ما به اینها گاز میدهیم، گازی که 50 سال مفت سوخته است. پس در این زمینه حق ایراد ندارند. فرمودند: راست میگویی، به امید خدا تصمیم میگیریم. بعد عرض کردم، اجازه فرمایید یکی را هضم کنیم، نوبت دیگری خواهد رسید. گردش چرخ جهان هم به نفع ماست.» یک دهه بعد اسدالله علم در بستر بیماری بود که میدید که چگونه چرخ جهان به ضرر و زیان او و شاه چرخید. از قضا این چرخش را در
نامهای به شاه نوشت و در آن از وخامت اوضاع کشور به شاه هشدار داد که منتظر بحرانهای بزرگتری باشد. شاه روز بعد به هویدا گفته بود: «علم مشاعرش را از دست داده است!»
دیدگاه تان را بنویسید