شناسه خبر : 11320 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پیامدهای احداثکارخانه ذوب‌آهن اصفهان در روابط ایران با غرب

شاه به‌دنبال موازنه قوا بود

ما خیال می‌کنیم خیلی از این تحریم‌های غرب علیه ایران معلول انقلاب اسلامی است در حالی که اینها از خیلی‌خیلی قبل‌تر شروع شده بود. یکی از لجاجت‌های غربی‌ها از همین موضوع ذوب‌آهن آغاز شد هم در دوره رضاشاه و هم در دوران شاه.

احداث کارخانه ذوب‌آهن اصفهان با مشارکت جدی تکنوکرات‌های شوروی، بیش از هر متغیری، در تقویت صنعتی کردن ایران دهه 40، یک پالس تهدیدآمیز به جهان غرب بود. جهانی که پیش از آن اهتمام داشت که ایران در صنایع کشاورزی و خدمات متمرکز شود. سعید لیلاز راه‌اندازی کارخانه ذوب‌آهن اصفهان در آخرین روزهای اسفند 1346 را یکی از نقاط عطف تاریخ اقتصاد و صنعت ایران می‌داند. صنعتی که ما را به جرگه کشورهایی دعوت کرد که پیش از ما، به صنایع زیربنایی و اساسی مجهز شده بودند. صنعتی که پس از آن توانستیم صنایع مس یا آلومینیوم را پی‌ریزی کنیم یا به دنبال فولاد مبارکه باشیم و آهسته‌آهسته و همزمان با آن در تبریز، ماشین‌ساز شویم. یعنی صنعت صنعت‌ساز را تاسیس کردیم و همین صنایع در دوران پس از انقلاب و جنگ نقش بسیار مهمی در پیشبرد استقلال اقتصادی ایران ایفا کرد.



احداث کارخانه ذوب‌آهن اصفهان در سال 46 چه کمکی به صنعت کشور ما می‌کرد. چه بخشی از خلاء صنعت ما را پوشش می‌داد که شاه وارد چنین ریسکی شد؟
هر حرکتی برای صنعتی شدن ایران، نمی‌توانست از ذوب‌آهن آغاز نشود. این دغدغه ایجاد ذوب‌آهن از ابتدا هم وجود داشت. به عنوان نمونه شما وقتی راه‌آهن دارید، مدیریت آن بدون فلزگدازی و بدون آهنگری سنگین امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل وقتی در کشوری راه‌آهن راه‌اندازی می‌شود، ناخودآگاه پایه‌هایی از صنعت سنگین در کنار آن شکل می‌گیرد. ذوب‌آهن یا مساله ذوب فلزات و فلزگدازی، از اواخر دوره قاجاریه در ایران مطرح و حائز اهمیت بود. ولی در دوره پهلوی به خصوص پهلوی اول روی آن حساسیت بسیار ویژه‌ای وجود داشت. به این دلیل که مبنای تبدیل ایران به یک کشور صنعتی را تشکیل می‌داد. بگذارید این‌گونه بگویم. دو استراتژی و دو روش برای صنعتی شدن در جهان حاکم بود. یک استراتژی، استراتژی بازار است که می‌گوید، از پایین و از صنایع پایین‌دستی شروع کنید. یعنی شما اول میز و صندلی وارد می‌کنید، یا خودرو، بعد اینقدر واردات افزایش می‌یابد که تولید یکسری چیزها فرق می‌کند وقتی که یکسری از قطعات و لوازمش صرف کرد، اینقدر تولید بالا می‌رود که آن زمان تولید ورق آهن برای شما به صرفه می‌شود. تولید ورق آهن که به صرفه شد، اینقدر می‌شود که تولید مثلاً سنگ‌آهن صرف می‌کند و سنگ‌آهنی که برای شما صرف می‌کند، شما هم سراغ فلزگدازی می‌روید. این روش پایین به بالاست. این روش یک روش کاپیتالیستی است. روش دوم، روش توسعه آمرانه است. در کشورهایی مثل ایران، شوروی، هند و اغلب کشورهایی که با برنامه‌ریزی متمرکز حرکت کرده‌اند، این روش به اجرا درآمده است. در ایران هم می‌دانید که ساختار برنامه‌های اقتصادی ایران و صنعتی شدن ایران، اساساً با روش‌های سوسیالیستی انجام شد. بی‌آنکه کسی به بود و نبود بازار توجه کند. در واقع از صنایع سنگین شروع کردند. به همین دلیل رضاشاه، از ابتدا دنبال صنعت ذوب فلزات و ذوب‌آهن بود. و چون هرچه تلاش کرد نتوانست از کشورهای متفقین مثل بریتانیا بگیرد، مجبور شد به سمت آلمانی‌ها روی بیاورد و یکی از عواملی که روابط انگلیسی‌ها با رضاشاه را تیره کرد این بود که ایران سعی کرد فولاد و کارخانه ذوب فلزاتش را از آلمان بگیرد.

‌یک بار دیگر هم صنیع‌الدوله با آلمانی‌ها چنین مراوده‌ای داشت؟
بله، قبل از جنگ جهانی دوم هم، از آلمان کارخانه‌اش وارد شد و قرار بود در کرج تاسیس شود ولی هیچ‌گاه صندوق‌هایش باز نشد و بعداً هم یکی از اهدافی بود که وقتی متفقین به ایران آمدند، اول از همه سراغ این کارخانه ذوب‌آهن رفتند. چون بقیه‌اش را هم از بین ببرند. هر چه مانده بود از بین بردند. بعد از این ماجراها، از اواخر دهه 1330، ایران دوباره تلاش کرد برای اینکه بتواند ذوب‌آهن را در ایران راه بیندازد و این بار به آلمان فدرال، آلمانی که جزو بلوک غرب بود مراجعه کرد. در مذاکراتی که آقای رضا نیازمند در خاطراتش آورده است آلمانی‌ها حتی به ایران آمدند ولی در اواسط دهه 40 به طور ناگهانی در حالی که مذاکرات‌شان در حال نهایی شدن بود، بدون اینکه به میزبان اطلاع دهند از ایران رفتند. یعنی ایرانی‌ها فردا‌ی آن روز به جای حضور در میز مذاکره، خبر شنیدند که اینها از ایران خارج شده‌اند. بنابراین، ایران دید اگر بخواهد صنعتی شود چاره‌ای نیست جز اینکه به سمت بلوک شرق برود. تنها بدیلی که برای صنعت فلزگدازی وجود داشت بلوک شرق بود که در قراردادهای سال 1343 صفی‌اصفیاء و پیشتر از آن هم وجود دارد، و بر مبنای آن ایران به ازای گازی که به اتحاد شوروی می‌داد اجرای این پروژه را از آنها می‌خواست. چون روش ال‌سی و روش‌های معمول نقل و انتقال پول بین ایران و شوروی، نمی‌توانست برقرار باشد. به خاطر تفاوت ساختارهای شبکه بانکی، اینها با یک روش تهاتر آن را اجرا کردند. ولی به هر حال بسیار اتفاق مهمی بود. به گونه‌ای که می‌توان گفت ورود صنعت سنگین به ایران، از زمان تاسیس ذوب‌آهن اصفهان اتفاق افتاد. چون ذوب‌آهن اصفهان برای صنعت ساختمان که یکی از پررونق‌ترین صنایع ایران بود آهن تولید می‌کرد و بدون داشتن صنعت ذوب فلزات امکان‌پذیر نبود که بتوانید کار ساختمانی انجام دهید و هم اینکه خود تاسیس این صنعت و نگهداری آن صنعت، به رشته‌های فنی و مهندسی پیچیده‌ای نیاز داشت که تا آن زمان بستر آن اصلاً در ایران وجود نداشت. یعنی بعضی وقت‌ها می‌دانید، این کارهایی که اینها می‌کردند. اسمی نداشت شما در خاطرات علم یا خاطرات پرویز ثابتی، می‌بینید که می‌گوید که مثلاً توده‌ای‌ها را ما اجازه داده بودیم که در ذوب‌آهن اصفهان استخدام شوند.

‌بله، آقای دکتر امیرعلی شیبانی هم به چنین نکته‌ای اشاره کرده‌اند.
به این خاطر که اینها به نیروهای تحصیلکرده و باهوش نیاز داشتند. اصلاً ما رشته‌های دانشگاهی مناسب اینها را حتی نداشتیم. اینها بایستی تعلیم می‌دیدند و خود این ایجاد ذوب‌آهن پایه‌ای برای فولاد مبارکه شد. بعداً فولاد مبارکه کمک کرد به ایجاد آن یا خود طرح توسعه‌اش. به هر حال این صنعت جایگاه خیلی کلیدی داشت. اینکه ایران توسعه اقتصادی و صنعتی را از صنعت سنگین و پایه شروع کرد به خاطر ماهیت نظام توسعه‌ای آمرانه‌ای بود که در ایران حاکم شد.

‌بیشتر در دوره پهلوی اول چنین عنوانی معنا دارد؟
نه، در هر دو دوره ما شاهد چنین نوع توسعه‌ای بودیم. شما اگر عنوان کتاب من را نگاه کنید، نوشته است موج دوم توسعه آمرانه در ایران. توسعه به خاطر آمرانه بودنش، همیشه ما یک فولاد یا یک فلزگدازی در استراتژی‌های توسعه‌مان داشته‌ایم. دوره رضاشاه، فولاد کرج، دوره شاه فولاد ذوب‌آهن اصفهان و بعد از انقلاب هم دیگر صنعت فولاد اصلاً از حالت تک‌طرحی بیرون آمد و ایران به یک بازیگر نسبتاً مهم در صحنه بین‌المللی تولید فولاد جهان تبدیل شد.

‌اما در کنار صنعتی کردن ایران، مهم‌ترین پرسشی که در این بحث وجود دارد، چرخش ایران به سمت شوروی آن زمان بود. یعنی اینکه اقتصاد ایران در عصر پهلوی دوم تقریباً در دهه 30 و 40 با همکاری‌های غرب شکل گرفت. از حضور مشاوران هاروارد در قلب دستگاه برنامه‌ریزی در ایران تا کمک آمریکا در چارچوب اصل 4 ترومن. بنابراین با این حجم از ارتباط با غرب ناگهان شاه چرخشی به سمت شوروی کرد که در قطب‌بندی سیاسی جهان کاملاً در تضاد با قطب دیگر جهان بود. این را چطور ارزیابی می‌کنید؟
البته ناگهانی هم نبود. قبل از آن هم پدر او این کار را کرده بود. به سمت یک قطب مخالف رفته بود. به این خاطر که بتواند حوائجش را برطرف کند. من این حرف را بارها گفته‌ام. برقراری موازنه بین قدرت‌های جهانی به خصوص قدرت‌های متخاصم، یک سیاست ‌بسیار قدیمی ایران در تمام 400 سال اخیر بوده است. یعنی از زمان صفویه به این سمت این دیپلماسی وجود داشته است. دیپلماسی به مفهوم واقعی و امروزی آن در جریان بوده است. همواره در بخش اصلی تاریخ ایران برقراری توازن بین قدرت‌های خارجی مطرح بوده است. یعنی همیشه، هرگاه توانسته است، این کار را با موفقیت انجام دهد، آن را به اجرا گذاشت و این مساله را به صورت یک موازنه بین نیروهای سیاسی مختلف انجام داد. ما در دوره صفویه این را می‌بینیم. در دوره قاجاریه این را می‌بینیم. در دوره پهلوی اول شاهد آن بودیم و در دوره پهلوی دوم هم می‌بینیم. به محض اینکه رهبران ایران موفق شدند یک استقلال نسبی یا یک آرامش نسبی در کشور پدید بیاورند، برای اینکه بتوانند به منافع اقتصادی کشور حداکثر کمک را کرده باشند، به برقراری موازنه روی آورده‌اند. در این مورد خاص هم، ایران یقین پیدا کرده بود که از طرف ایالات متحده و مجموعه کشورهای غربی، هرگز قادر نخواهد بود از آنها موافقتی را جلب کند. نه صنعت ماشین‌سازی بگیرد و نه صنعت ذوب‌آهن را. شاه به این جمع‌بندی یقینی رسیده بود. یعنی یک عامل جدی رویکرد ایران به سمت مسکو این بود، عامل دوم رویکرد ایران به سمت مسکو، مساله فنی و اقتصادی ماجراست. ببینید، ما یک همسایگی‌ای با اتحاد شوروی داشتیم و الان با روسیه داریم که این همسایگی، در بعضی از مواقع و مقاطع مزاحم ماست و در بعضی دیگر به ما رانت می‌دهد که یک امتیاز طبیعی ایجاد می‌کند. آنجایی که مزاحم ماست، آنجایی است که ما در سه حوزه با روسیه از قدیم برخورد منافع داشته‌ایم، الان هم داریم. این سه حوزه، یکی قفقاز، یکی آسیای میانه و دیگری هم خزر است. ما در این سه حوزه، از قدیم مشکل داشته‌ایم. یعنی از دوره نادرشاه، با روسیه مساله داشتیم. خب، در کنار این در واقع نقطه برخورد منافع، جاهایی هم بوده است که نقطه اشتراک منافع ما بوده است و آن وابستگی‌ها و نزدیکی‌های جغرافیایی بوده است. به گونه‌ای که برای اتحاد شوروی صرف می‌کرد که گاز ایران را از نواحی جنوب ایران به نواحی جنوبی اتحاد شوروی منتقل کند و در عوض، گاز سیبری را به جای اینکه مثلاً به جنوب اتحاد شوروی بکشد، این را ببرد به سمت اروپا. اگر دقت کنید، این در حالی بود که در آن سال‌ها، ما سالانه ده‌ها میلیارد مترمکعب گاز خود را در هوا می‌سوزاندیم. به خاطر فقدان امکان استفاده یا صادرات گاز.

‌موانع این معضل در چه بود؟ چرا ما زودتر به فکر این روابط نیفتادیم؟
استحضار دارید که ایران در بن‌بست صادرات گاز قرار دارد. هنوز هم هست. یعنی بن‌بست صادرات گاز ایران، یک بن‌بست ژئوپولتیک است که به این سادگی‌ها حل نمی‌شود. اگر شما به اسناد جلسه شورای اقتصاد شاه رجوع کنید، اینها از همان نیمه دهه 40، به این جمع‌بندی رسیده بودند که ایران از نظر ژئوپولتیک مشکل صادرات گاز دارد. بنابراین تصمیم گرفته بودند که آن مشکل را به اشکال مختلف حل کنند. یک راه‌حلش این بود که ما در ایران، صنایعی ایجاد کنیم که مصرف‌کننده گاز باشد و آن صنایع و محصولاتش را صادر کنیم. رویکرد ایران به سمت صنایع فلز، مثل آلومینیوم، مس و آهن، از اینجا درآمد. مثلاً شاه می‌گفت ما باید بتوانیم جنوب سواحل شمال خلیج فارس و جنوبی ایران را به گونه‌ای برق‌کشی کنیم که شب‌ها، نور آن از طرف مقابل سرزمین مقابل هم دیده شود. راه دیگرش و مسیر دیگر و کار دیگری که کرد این بود که گاز ایران را با لوله‌کشی به نواحی جنوبی اتحاد شوروی صادر کنند، چون مثلاً چیزی حدود 1500 تا دو هزار کیلومتر لوله‌کشی می‌خواست و البته نزدیک‌ترین لوله‌کشی ممکن بود. چون می‌دانید، اکنون همین صدور گاز ایران به استانبول حدود سه هزار کیلومتر راه می‌خواست و در جاهای دیگر هم همین طور. مثلاً ما در پاکستان و افغانستان، به خاطر مسائل ژئوپولتیک امکان صادرات گاز نداشتیم. در آینده هم نخواهیم داشت. بنابراین ایران برای اینکه بتواند از بن‌بست بیرون بیاید، باید به سمت کالای قابل صادرات تمایل پیدا کند. می‌دانید که این پروژه‌های عسلویه، اساساً پروژه‌هایی است که مربوط به این است که گاز را تبدیل به کالای قابل صادرات کند. چون گاز ایران قابل صادرات نیست. بنابراین، بخشی از نزدیکی ایران به مسکو مسائل سیاسی بود، مثل آن چیزی که شاه همیشه می‌خواست که هم از آمریکایی‌ها می‌ترسید و از انگلیسی‌ها نفرت داشت و از هر دو اینها به شدت می‌ترسید و تا آنجا که برای او امکان داشت مدام دنبال این بود که موازنه‌ای بین اینها برقرار کند و می‌گفت ما همسایه شوروی هستیم و بایستی حواس‌مان به اینها باشد و در روابط بین شرق و غرب نمی‌توانیم شوروی را نادیده بگیریم. به همین دلیل هم همیشه گوشه‌چشم و نیم‌نگاهی به مسکو داشت بعد از اینکه نیرومند‌تر شد، سیاست مستقل‌تری در صحنه بین‌المللی در پیش گرفت. یک انگیزه دیگرش، انگیزه فنی و اقتصادی بود و انگیزه دیگرش هم که اول از همه عرض کردم این است که به این یقین رسیده بود که غربی‌ها حاضر نیستند به ایران صنایع ماشین‌سازی بدهند. خب، فولاد مبارکه را می‌دانید، بعد از اینکه ذوب‌آهن اصفهان به جمع‌بندی و به تولید رسید و شروع به تولید کرد، تازه حاضر شدند که راجع به آن بحث کنند. این را به ایران نمی‌دادند. در صنایع ماشین‌سازی هم هنوز هم نمی‌دهند. ما خیال می‌کنیم خیلی از این تحریم‌های غرب علیه ایران معلول انقلاب اسلامی است در حالی که اینها از خیلی‌خیلی قبل‌تر شروع شده بود. یکی از لجاجت‌های غربی‌ها از همین موضوع ذوب‌آهن آغاز شد هم در دوره رضاشاه و هم در دوران شاه.

‌در کتاب آقای نیازمند ایشان اشاره می‌کنند که آلمانی‌ها آمدند و قرار بود قرارداد احداث کارخانه ذوب‌آهن را با ایران امضا کنند، روز قرار ما دیدیم اینها سر قرار نیامدند وقتی پیگیری می‌کنیم، می‌بینیم که آمریکایی‌ها به رئیس‌جمهور آلمان زنگ می‌زنند و او را تهدید می‌کنند که چنانچه چنین کاری کنید، کسب و کار ما در آمریکا به هم خواهد خورد. اما وقتی که روس‌ها این کار را کردند، غرب هیچ‌گونه واکنشی نشان نداد. چرا؟
ما نمی‌دانیم که غرب هیچ گونه واکنشی نشان داده است یا خیر، از سال‌های 1351 و 1352 به بعد، روابط آمریکا با ایران شروع به بدتر شدن می‌کند. روابط ایران و انگلیس شروع به بدتر شدن می‌کند. شما این را بعد از سقوط نیکسون می‌بینید، اصلاً مناسبات جان فورد با شاه شروع به وخیم‌تر شدن می‌کند. نامه‌ای از جان فورد به شاه در خاطرات علم چاپ شده است که این نامه حاوی یک تهدید بسیار روشن است. سال 54 شاه وقتی این نامه را می‌بیند، به قدری عصبانی می‌شود که به علم می‌گوید به اینها بگو غلط کرده‌اید. علم هم فردا صبح که متن را می‌آورد، شاه می‌بیند که نامه ملایم است. به علم می‌گوید چرا این نامه آن تندی‌ای را که من می‌خواهم ندارد. بروید آن را تغییر بدهید. اینها همه برای زمانی است که ما فکر می‌کردیم که شاه، آمریکایی است و اینها همه در درون حکومت شاه سپری شده است. ببینید، غربی‌ها دنبال منافع خودشان بودند. و خود شاه هم بعد از سرنگونی‌اش، در کتاب خاطراتش، بالاخره بعضی جاها ادعا می‌کرد من به خاطر سیاست مستقلم کنار گذاشته شدم. ولی زمینه‌های اختلاف بین شاه و کشورهای غربی، از همان سال‌های 51 و 52 بر سر قیمت و بر سر تولید نفت و بر سر مسائل مختلف اقتصادی بروز و ظهور کرده بود. منتها این به صحنه مطبوعات و رسانه‌ها کشیده نمی‌شد.

راه‌اندازی ذوب‌آهن اصفهان چقدر در تحولات اقتصادی دهه‌های 40 و 50 موثر بود؟
بسیار موثر بود. من راه‌اندازی ذوب‌آهن اصفهان را همان گونه که در همان روز افتتاح به روز جمعه پولادین معروف شد، یکی از نقاط عطف تاریخ اقتصاد و صنعت ایران می‌دانم. بالاخره ما به جرگه کشورهایی پیوستیم که به معنای واقعی کلمه وارد صنایع زیربنایی و اساسی شده بودند. پیرو آن بود که ما توانستیم برویم سراغ صنعت مس یا توانستیم سراغ آلومینیوم برویم. رفتیم سراغ فولاد مبارکه و آهسته‌آهسته و همزمان با آن در تبریز، ماشین‌ساز شدیم. یعنی صنعت صنعت‌ساز را تاسیس کردیم و خود اینها در دوران جنگ، بعد از انقلاب نقش بسیار مهمی در پیشبرد استقلال اقتصادی ایران ایفا کردند و توانستند که کار کنند. به هر حال به لحاظ سنتی یادتان باشد، در ادبیات دهه‌های 1340 تا 1380، ایران کشوری صنعتی تلقی می‌شد که توان فلزگدازی داشت. این فکری بود که در تمام بلوک شرق، در هند، در ایران، در برزیل، در مکزیک و در تمام کشورهای مشابه، در واقع حاکمیت داشت و بر اساس این آمده بود.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها