جهان عرب
سقوط درون تمدن
چسبیده به دامنه خشک کوه در صحرای نینوا، صومعه مارماتی تصویری تیره از تحولات گستردهای نشان میدهد که جهان عرب را درنوردیدهاند.
چسبیده به دامنه خشک کوه در صحرای نینوا، صومعه مارماتی تصویری تیره از تحولات گستردهای نشان میدهد که جهان عرب را درنوردیدهاند. این صومعه که در قرن چهارم در نزدیکی شهر موصل بنا شد بر روی یک مرز طبیعی قرار دارد. در اینجا دشت بینالنهرین به کوههای زاگرس متصل میشود و کشاورزان عرب در جوار قبیلههای کرد قرار میگیرند. در پایین دست گسترهای از سنگها به سمت جنوب کشیده میشوند که بزرگترین ذخایر نفتی را در زیر خود جای دادهاند.
مارماتی شاهد عبور ارتشهای زیادی از سامانیان، عرب، سلجوق، مغول، صفوی و عثمانی بوده است. پس از شکست امپراتوری عثمانی به دست اروپاییان و تجزیه آن پس از جنگ جهانی اول، انگلیسیها شهر موصل را به سرزمین جدیدی تحت حاکمیت خود به نام عراق الحاق کردند. اما این کشور ساخت آنها همیشه دستخوش ناآرامیهای خشونتبار بوده است.
اکنون مارماتی شاهد تجزیه عراق و ازهمگسیختگی نظم مدرن جهان عرب است. در حاشیه یک تپه صفی از پرچمهای سیاهرنگ با شعار لاالهالاالله به چشم میخورند که مرز بین دو جهان جدید حاصل از تجزیه را نمایان ساختهاند. در سمت غرب گروه خونآشامی که خود را دولت اسلامی مینامد و در بین اعراب به داعش معروف است کنترل موصل و بخشهای وسیعی از دره رودهای فرات و دجله را تا رقه و دیرالزور در سوریه در دست دارد. در سمت غرب مبارزان کرد موسوم به پیشمرگه (مواجهشوندگان با مرگ) شهرهای اربیل، سلیمانیه، کرکوک و مناطق کوهستانی پس از آن را در اختیار دارند. در یک طرف داعش ادعا میکند که قوانین ناب الهی و خلافت سنتی اسلامی را بازگردانده است و در سوی دیگر کردها با دموکراسی مدرن ساخت بشر و ملیگرایی زندگی می کنند و امیدوارند که به زودی دولت خود را بسازند.
یک پهپاد آمریکایی در آسمان پرواز میکند. صدای انفجار از دوردست به گوش میرسد. موصل که جایزه اصلی برنده نبرد است همچنان در وضعیتی مبهم به سر میبرد. باقیماندههای مهمات دستساز جهادیها از جمله کپسول گاز آشپزخانه که به یک راکت جوش داده شده است نشان میدهد آنها با کمبود مواد اولیه مواجه شدهاند. اما آمادگی آنها برای کشته شدن در حملات انتحاری هنوز سلاحی قدرتمند است. ژنرال بهرام یاسین فرمانده بومی کردها میگوید: «پیشمرگهها توانایی محدودی دارند اما ما از کل انسانیت در جهان دموکراتیک دفاع میکنیم.»
دیگر صحبت از جنگ بین تمدنها نیست بلکه جنگی از درون یک تمدن برپا شده است. اعراب به جامعهای متشکل از پناهندگان، آوارگان و مهاجران تبدیل شدهاند.
حدود یک قرن پیش در 16 ماه می قدرتهای اروپایی به طور مخفیانه توافقنامه سایکس-پیکو (Sykes-Picot) را به امضا رساندند که به پیدایش دولتهای عرب مدرن منجر شد. استعمارگران نظامی مستبد از خود بر جای گذاشتند که آماده جنگ و کودتا بود، انسجام خود را مدیون پلیس مخفی، شکنجه و دلارهای نفتی بود و تحت حمایت طرفداران جنگ سرد و سربازان خارجی قرار داشت. در سرزمینی مملو از ثروت نفتی، اعراب از فقر رنج میبردند و به نام عظمت عربی سرکوب میشدند.
آن جهان نفرتانگیز به انتهای خود رسید اما جایگزین آن به مراتب بدتر است. یک چهره منحوس به نام صدامحسین پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 سرنگون شد اما شیاطین فرقهگرایی آزاد شدند. رهبران دیگر در قیام عربی سال 2011 سرنگون شدند: ژانویه آن سال زینالعابدین بن علی در تونس سقوط کرد، سپس در ماه فوریه حسنی مبارک برکنار شد، در لیبی معمر قذافی با کمک نیروهای هوایی غربی سرنگون و کشته شد و در یمن علی عبدالله صالح که به شدت در بمباران زخمی شده بود از مسند قدرت کنارهگیری کرد.
فقط تونس بود که تحولی دموکراتیک اما شکننده را تجربه کرد. در مصر ارتش عملیاتی علیه انقلاب به راه انداخت. در سوریه جنگی داخلی به راه افتاد که تلفات فراوانی داشت و سپس با جنگ داخلی عراق ادغام شد. لیبی به دست دو دولت رقیب تقسیم شد. در یمن جنگجویان حوثی دولت را سرنگون کردند و اکنون نیز با ائتلافی به رهبری عربستان در حال نبرد هستند.
در برخی مناطق گروههای شبهنظامی غیردولتی از دولتها قدرتمندتر شدهاند در حالی که نیروهای دولتی تا حد شبهنظامیان افول کردهاند. فرقهگرایی به اوج رسیده است. رقابت بین عربستان و ایران وخامت اوضاع را تشدید میکند. خارجیها نیز به این میدان کشانده شدهاند. آمریکا رهبری حملات هوایی علیه داعش را بر عهده دارد و نیروهای ویژه بیشتری را به منطقه میفرستد. نیروهای روسیه از حکومت بشار اسد حمایت میکنند. اما همانطور که گفته شد این جنگی درون یک تمدن است.
گزارش ویژه اکونومیست به عواملی میپردازد که سقوط نظم عربی را باعث شدند. اول، الگوهای سیاسی خودکامه منطقه شکست خوردند هرچند نظامهای پادشاهی بهتر از نظامهای جمهوری مقاومت کردند. دوم، نظام اقتصادی رانتمحور و مبتنی بر منابع طبیعی نهتنها در کشورهای تولیدکننده نفت بلکه در سایر مناطق پایداری خود را از دست داد. سوم، مداخلات بیثباتکننده از سوی آمریکا ادامه یافت و دولت باراک اوباما با خروج از منطقه به بیثباتی بیشتر دامن زد.
جهان عرب از بحران مشروعیت رنج میبرد. دولتهای عربی اغلب به عنوان فرزندان نامشروع استعمار و بسیاری از رهبران آنها به عنوان بازیچه دست استعمارگران قلمداد میشدند. ایدئولوژیهای اصلی جهان عرب از جمله عربگرایی، اسلامگرایی و اکنون سلفی-جهادیگرایی همه در پی آن بودند که مرزهای پیمان منفور سایکس-پیکو را برهم زنند. رهبران ملیگرایی همچون جمال عبدالناصر از مصر که پس از کودتای سال 1952 به قدرت رسید وعده اتحاد اعراب و آزادسازی فلسطین را سر دادند اما به هیچ جا نرسیدند.
اندک و دیرهنگام
به جز کشورهای پادشاهی نفتخیز که شهرهای باشکوهی را در دل صحرا بنا کردند اکثر اقتصادهای عربی نتوانستند به شکوفایی برسند. الگوهای دولتمحور آنها نتوانست قدرت روند جهانیسازی را مهار کند و ضعف آنها در پشت پولهای حاصل از نفت مخفی ماند. حکومتهایی که دیرهنگام تلاش کردند از الگوی چین در ترکیب آزادی نسبی اقتصادی و کنترل سیاسی تقلید کنند با نسخهای معکوس از نظام اتحاد جماهیر شوروی به کار خود پایان دادند. در روسیه سقوط مصرفگرایی به سرمایهداری فامیلبازی منجر شد، در جهان عرب آزادسازی نسبی در دهه 1990 در ابتدا فامیلبازی و سپس نفرت عمومی را به همراه داشت و در نهایت به سرنگونی رژیمها انجامید.
به جای تلاش برای دستیابی به مشروعیت از طریق دموکراسی و حاکمیت قانون، سردمداران این کشورها به قدرت «استخبارات» (پلیس مخفی) که اغلب سازمانیافتهترین نهاد دولتی بود اتکا کردند. در کشورهایی که تعصب دینی بیشتری داشتند حاکمان از سنت مذهبی پیروی از رهبران (حتی اگر رهبر بد باشد) به نفع خود استفاده کردند تا بتوانند از تفرقه بین مسلمانان پیشگیری کنند. اما اکنون تفرقه شدت گرفته است. سرکوب، زندان و شکنجه این باور را در میان مردم ایجاد کرد که حاکمان عربی خود کافران واقعی هستند.
در میان فراز و نشیبها بد نیست نگاهی به رویدادهای موازی بیندازیم. در گذشته، برخی افراد قیام عربی را تکرار مجدد دموکراسیسازی در اروپا پس از سقوط کمونیسم در سال 1989 میدانستند. بعدها مقایسه بهتری با تجزیه خشونتآمیز یوگسلاوی سابق در دهه 1990 به عمل آمد. باید گفت که بحران کنونی تازهترین مرحله در فرآیند سقوط امپراتوری عثمانی است. استانهای اروپایی آن امپراتوری در قرن نوزدهم جدا شدند، استانهای عربی در قرن بیستم فروپاشیدند و دولتهای عربی حاصل از آن اکنون و در قرن بیستویکم در آستانه اضمحلال قرار دارند. اعراب امروز با همان سوالی مواجهند که نیاکانشان در زمان عثمانی و هنگام رویارویی با مدرنیته و برتری اروپاییان از خود میپرسیدند: چرا امپراتوری اسلامی با آن شکوه و عظمت و ترکیبی از ملتهای مختلف اینچنین دچار اغتشاش شده است؟
از دیدگاه کسانی که عامل آن را برتری تمدن غرب میدانند راهحل مطلوب آن است که سکولاریسم، منطقگرایی و دموکراسی غربی اتخاذ شود. اما برای کسانی که شکست مسلمانان را ناشی از عدم تبعیت آنها از دستورات الهی میدانند تنها پاسخ بازگشت به خلوص دینی دوران پیامبر است اما همانگونه که خالد الدخیل مفسر سوری میگوید: «ما مشکل حاکمیتی مزمنی داریم که 1400 سال قدمت دارد. چه کسی جانشین پیامبر است؟ این سوال همچنان در اذهان ما باقی مانده است.»
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید