رفتارشناسی اقتصادی زمینداران شمالی
ملاقات عرضه و تقاضا
اقتصاددانان فرض را بر این گذاشتهاند که عملکرد اقتصادی افراد در راستای افزایش منافع و ارضای نیازهای مادی یا معنوی خود است. برای نمونه اگر شخصی از کالا یا خدمت خاصی لذت میبرد تلاش برای کسب آن در قالب این تعریف قرار میگیرد.
اقتصاددانان فرض را بر این گذاشتهاند که عملکرد اقتصادی افراد در راستای افزایش منافع و ارضای نیازهای مادی یا معنوی خود است. برای نمونه اگر شخصی از کالا یا خدمت خاصی لذت میبرد تلاش برای کسب آن در قالب این تعریف قرار میگیرد. بنابراین هر عملی که از انسان سر میزند در راستای برآوردن حداکثر مطلوبیت او است. تخریب شالیزارها و اراضی در شمال کشور هم اگر از همین زاویه بررسی شود میتواند به نتایج عینیتر برسد. در زمانی که هزینه کاشت، داشت و برداشت در بلندمدت برای کشاورزان مقرون به صرفه نیست چگونه میتوان توقع داشت یک کشاورز در جهت خلاف رفتار عقلایی حرکت کند و به کشاورزی ادامه دهد. وقتی او میتواند با فروش زمین خود ثروت مناسبی کسب کند و آتیه فرزندان خود را در این حالت بهتر از زمان کشاورزی تامین کند آیا موعظه یا هشدار جوابگو است؟
کشاورزان شمالی به سهم خود تلاش کردند از طریق زراعت اقتصاد خانواده را اداره کنند اما فضای اقتصاد کلان اجازه نداد این خواست قلبی به یک رفتار اقتصادی تبدیل شود.
برای نمونه «کیوی» محصول شمال ایران نبود اما به دلیل آنکه در این منطقه امکان تولید آن بود کشاورزان تلاش کردند با تبدیل باغات و شالیزارها به تولید این محصول شمع کمجان کشاورزی را زنده نگه دارند.
اما با از دست رفتن مزیت برداشت این محصول نیز چارهای برای تغییر کاربری زمینها باقی نماند.
یک اتفاق ساده
برای کسانی که دلسوزانه حسرت از دست رفتن شالیزارها و کشتزارهای شمال را دارند و نگرانند شمال ایران به سرنوشت ارتفاعات تهران گرفتار شود یک نکته باید قابل تامل باشد.
فاصله بابلسر تا رامسر 150 کیلومتر است، همین مسافت برای فاصله انزلی تا آستارا قابل تخمین است. کسانی که از جاده بابلسر تا رامسر یا عکس آن حرکت میکنند مشاهده کردهاند اطراف جاده یک وجب جای خالی ندارد. مسیر جاده پر است از ویلاها و شهرکهای ویلایی. اما در مسیر آستارا تا انزلی چنین چشماندازی وجود ندارد و زمینها تقریباً بکر و دستنخورده باقی مانده است. چرا در منطقهای با یک خصلت آب و هوایی دو چشمانداز مختلف وجود دارد؟ تئوریهای اقتصادی برای این سوال هم پاسخ دارد. در مازندران به دلیل دسترسی سریعتر مرکزنشینان تقاضای بالاتری وجود دارد از آن طرف نیاز هم شدید است بنابراین عرضه و تقاضا یکدیگر را زیاد ملاقات کردهاند. اما در مسیر انزلی به آستارا وجود بازارچههای مرزی، کارخانه چوب چوکا، امکان دامداری در ارتفاعات تالش و در مجموع تنوع درآمدی، نیاز برای فروش زمین و کسب ثروت را کاهش داد. البته فاصله این منطقه با تهران نیز از تقاضا برای خرید زمینها کاسته بود. نتیجه این شد که عرضه و تقاضا در این محدوده یکدیگر را کمتر ملاقات کردند و زمین از گزند تبدیل شدن به ساختمان مصون ماند.
با این بحث در تحلیل شمالفروشی نمیتوان عوامل اقتصادی را نادیده گرفت و هر راهکاری بدون توجه به آن محکوم به شکست است. در خصوص طرحهای جامع هم باید گفت گرچه شمال کشور نیازمند چنین طرحی است اما وقتی در مرکز کشور طرح جامع وارد حاشیههای سیاسی میشود چگونه میتوان انتظار داشت در مناطق حاشیهایتر طرحهای جامع جواب دهد.
دیدگاه تان را بنویسید