الگوی بازنشستگی در کشورهای سوسیال دموکرات چگونه است؟
آسودهخیالان مرفه
اگر بخواهیم درباره صندوقهای بازنشستگی، و تامین اجتماعی صحبت کنیم، باید ابتدا به سراغ مفهومی کلیتر برویم و آن، رفاه به معنی اجتماعی آن است.
اگر بخواهیم درباره صندوقهای بازنشستگی، و تامین اجتماعی صحبت کنیم، باید ابتدا به سراغ مفهومی کلیتر برویم و آن، رفاه به معنی اجتماعی آن است. به لحاظ نظری، رفاه اجتماعی تعبیری است که بیشتر به یک وضعیت چندجانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی معطوف است و حفظ شأن انسانها و مسوولیتپذیری جامعه در قبال آن و ارتقای توانمندی کلیت جامعه در عرصههای فردی و جمعی از اهداف اساسی آن است. قبل از هر چیز باید تاکید داشت که رفاه اجتماعی، سازمانی عظیم، گوناگون و پیچیده است. یادآور میشود در اینجا برداشت از مفهوم سازمان، فراتر از یک شکل و ساختار تشکیلاتی است و به جمیع مناسبات اجتماعی و اقتصادی و نیز ساخت قدرت و مفاهیمی همچون دموکراسی و جامعه مدنی اطلاق میشود. به عنوان مثال، یکی از پایههای اندیشهای در زمینه رفاه اجتماعی به نظریه اخلاقی دولت هگل بازمیگردد که بر مبنای آن، وظیفه اخلاقی دولت، حفظ امنیت و ایجاد اعتماد عمومی به کارکردهای جامعه در جهت حفظ منافع یکایک افراد جامعه است و عدالت نیز در این زمینه نقش بسزایی بر عهده دارد، و زمانی که عدالت، بعد اجتماعی به خود میگیرد، احساس امنیت و رفاه در افراد جامعه رو به پایداری
میرود.
البته این موضوع همچنان که از تعریفش برمیآید، دیگر از مباحث مرتبط با رفاه اجتماعی جنبه سیاسی آن است که توجه به موضوع دولت رفاه در چارچوب آن قابل طرح است. دولت رفاه به نوعی بیانگر وجه کاربردی مباحث نظری رفاه اجتماعی به شمار میرود که از اواسط قرن بیستم به صورت مشخصتری مطرح شد که یکی از بارزترین عناصر در تفکر معاصر، ادغام نظریه رفاه در دولت است. دولت رفاه پاسخی به زمینههای اختلافزا در جوامع معاصر به شمار میرود که پیوستگی آن با مسائل سیاسی و بالطبع، بسط دموکراسی و توسعه سیاسی ارتباط دارد. بحث ایجاد جامعه مدنی، شهروند و حق اجتماعی از جمله مباحث پایهای مربوط به این امر به شمار میرود.
با تمام اینها، هنوز در مورد رفاه اجتماعی اجماع جهانی وجود ندارد و به همین دلیل تعاریف مختلفی از آن شده است. سازمان ملل متحد رفاه اجتماعی را دامنه وسیعی از فعالیتها و برنامههایی تعریف میکند که تحت نظارت و با کمک دولت برای بهزیستی افراد و جامعه انجام میشود. تعریف دیگر به اتحادیه بینالمللی تامین اجتماعی، رفاه اجتماعی مربوط میشود که میگوید: «نظامی که به منظور خدمت و کمک به افراد به وجود میآید تا سلامت، زندگی بهتر و موجبات روابط مناسبتری را برای پیشرفت استعدادها، قابلیتها و تواناییهای انسان فراهم سازد، رفاه اجتماعی نام دارد.»
البته یک موضوع در این میان، واضح و مبرهن است، و آن اینکه مفهوم نوین رفاه اجتماعی امروزه ضمن در برداشتن همه آن مفاهیم، متکی بر مسوولیت جامعه در برابر آحاد مردم متکی است. همچنین ضرورت پذیرش این مسوولیت از سوی کسانی که به نوعی در فرآیند تولید، ضمن برخورداری از مزیتهای جامعه شرکت دارند، انکارناپذیر است چراکه بدین ترتیب قادر خواهند بود، پیامدهای منفی ناشی از تولید خود را نیز پوشش دهند که البته شکل توزیع درآمد از جمله این پیامدها به شمار میآید. از این جهت یکی از جدیترین مسائل مرتبط با رفاه اجتماعی، در کنار سیاستهای بازتوزیعی، تحت عنوان تامین زندگی آتی و دوران ازکارافتادگی مطرح میشود که ذیل عنوان تامین اجتماعی قرار میگیرد. این قبیل مسائل یکی از مهمترین مواردی است که لزوم سیاستگذاری اجتماعی را آشکار میسازد. از همین رو در ادامه به آن میپردازیم.
سیاست اجتماعی
سیاست اجتماعی گرچه از جنبههای مختلف با رفاه اجتماعی همسو است به نوعی که گاه مترادف یکدیگر به کار میروند، اما از نظر نوع رویکرد به مساله و نیز نحوه کارکرد، با رفاه اجتماعی مرزبندی دارد. سیاست اجتماعی از یکسو معطوف به تدبیر و اجراست و به نوعی ابزار پیوند برنامههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی محسوب میشود و از سوی دیگر به عنوان پوششی عام برای برنامههای مختلف دولت در عرصههای گوناگون به شمار میرود. عدهای آن را مداخله عامدانهای میدانند که دولت برای تحصیل به اهداف رفاهی با توزیع مجدد منابع در میان شهروندان انجام میدهد. بنابراین تعریف، سیاستگذاری اجتماعی حالتی خاص از دخالت دولت است که از طریق اهداف اجتماعی مانند عدالت اجتماعی، مساوات و عدم تبعیض، حفاظت از افراد آسیبپذیر و برنامهریزی مدبرانه زندگی پیگیری میشود.
به طور کلی در ادبیات اقتصادی میتوان سیاست اجتماعی را در سه زمینه متمرکز دانست: اول، ساختار و ترکیب مفهوم رفاه. دوم، توضیح خاستگاه و عملکرد مسائل در اجرای برنامههای رفاه اجتماعی و نهایتاً شکلدهی و ردهبندی نظریهها. اگرچه سیاست اجتماعی یک رشته علمی و دانشگاهی است، اما مرزبندی محسوسی نیز در قلمرو کارکردی آن باید قرار داد. در واقع میتوان گفت تاکید آگاهانه بر تحول اجتماعی مضمون اصلی سیاست اجتماعی را تشکیل میدهد. به عبارت بهتر سیاست اجتماعی به عنوان روندی است که از طریق آن رفاه یا بهزیستی جامعه به حداکثر میرسد. ضمن آنکه حیطه عملکردی آن به تولید و توزیع کالاهای عمومی، از جمله تامین اجتماعی و مساله بازنشستگی برمیگردد. از دانشمندان علوم سیاسی، سیاست اجتماعی به نوعی همزاد ایجاد حق رای و نگاه به دموکراسی نیز به شمار میرود. وقتی مشارکت در تعیین قدرت به عنوان حق شهروندی تعریف شد و عموم جامعه حق اظهارنظر پیدا کردند، دولتها نیز برای کسب رای و جلب توجه آرای عمومی، سیاست اجتماعی را در کنار سیاستهای دیگر اقتصادی، سیاسی و دفاعی قرار دادند و از اینرو روند دموکراسی آنان را مجبور به ارائه آن کرد. تا بدین جا از رفاه
و لزوم سیاستگذاری صحبت کردیم. آنچه در ادامه میآید، معرفی مختصر یکی از نمونههای موفق (اگر نگوییم موفقترین نمونه) تامین اجتماعی در دنیا، یعنی کشورهای حوزه اسکاندیناوی است.
اسکاندیناویاییها
در نگاه اول، سوسیالدموکراسی که در اسکاندیناوی جریان دارد، کاملاً با کاپیتالیسم آمریکایی و کمونیسم متفاوت است. درواقع این سیستم محصول پیوند ایدهآلهای سوسیالیسم و ایدهآلهای کاپیتالیسم است. به عنوان یک نمونه عینی میتوان به کشور سوئد اشاره کرد، جایی که روح سرود ملیاش، درباره غرور ملی، جنگ، رفاه و افتخارات گذشته نیست، بلکه درباره زمینی در دامنه کوهستانها، سکوت و لذت زندگی است. یا ارزشهای بنیادین فرهنگ کشورهای این خطه عبارت است از برابری، دموکراسی، آزادی، ثبات، امنیت و شایستگی.
این نحله فکری اعتقاد دارد کلیه مسائل از راه بهکارگیری درست و همهجانبه «خرد» و عقل آدمی حلشدنی هستند. به طور خاص، این کشورها نشان دادهاند که میتوان تمام باورها را در واقعیت اجتماعی گنجاند. نتیجه تلاش آنها در این راه شیوه کاملاً منحصربهفردی از زندگی است. شیوهای که منجر به حیاتی آرام، به درستی نظمیافته، مرفه، با صنعتی پیشرفته میشود، و همراه با نوآوریهای اقتصادی و مبتنی بر عقل سلیم است.
البته این موارد صرفاً به حوزه اقتصاد و سیاست مرتبط نمیشود و ریشههای دیگری نیز دارد. برای نمونه، به لحاظ فرهنگی، ساکنان این کشورها بهخصوص سوئدیها، مشاغلی را ترجیح میدهند که بتواند بر خودشکوفایی آنها تاثیر بیشتر بگذارد و آنها بتوانند در فرآیند و محیط کاری خود به عنوان یک فرد رشد کنند. کشورهای اسکاندیناوی بهویژه سوئد اغلب به عنوان کشوری در نظر گرفته میشوند که سیاستهایش باید از سوی کشورهای دیگری که خواهان گسترش اندازه دولتشان هستند، تقلید شود. دلیلش شاید ترکیب بخش عمومی بزرگ با بسیاری از خصایص جذاب همچون نرخ جرم و جنایت پایین، امید به زندگی بالا و درجه بالایی از انسجام اجتماعی است.
نکته دیگر که به رفاه اجتماعی در کشورهای این حوزه کمک کرده است، اصلاحات بازار و تصمیمات مرتبط با سیاستگذاری اجتماعی است که حسابهای بازنشستگی شخصی از جمله مهمترین آنهاست. برای مثال در سوئد، از دهه 70 میلادی که اصلاحات قانون کار و اتحادیههای کارگری در این کشور سروسامان گرفت، سیاستهای حمایتی بهویژه برای زمان بازنشستگی بهبود پیدا کرد. استخدامهای مرتبط با نیازهای شغلی در کشور و نیز بهبود اعانهها و بیمههای بیکاری از جمله این موارد هستند.
در نهایت، چنان که در ابتدای مطلب نیز اشاره شد، نکته جذاب و کلیدی در مورد این کشورها، یا به طور کلی کشورهایی که سیاستهای سوسیالدموکراسی در آنها جریان دارد، ایجاد تعادلی بهینه میان سیاستهای لیبرال و سیاستهای سوسیالیستی است که با محوریت رفاه اجتماعی و توازن توزیع درآمد تجلی پیدا میکند.
دیدگاه تان را بنویسید