اجلاس سران اتحادیه اروپا برگزار شد. نخستوزیران، روسای جمهور و صدراعظمهای اروپا نیمی از روز را برای مباحثسنگینی مانند انرژی و مالیات صرف کردند. جلسات پراضطراب سال گذشته و ترس از شکست یورو به پایان رسیدند.
جواد طهماسبی
The Economist
اجلاس سران اتحادیه اروپا برگزار شد. نخستوزیران، روسای جمهور و صدراعظمهای اروپا نیمی از روز را برای مباحث سنگینی مانند انرژی و مالیات صرف کردند. جلسات پراضطراب سال گذشته و ترس از شکست یورو به پایان رسیدند. امروز رهبران اروپا متوجه شدهاند که اصلاحات در راهند و برخی از کشورهای جنوب اروپا توان رقابتی خود را باز مییابند. بازار بدهیهای دولتی آرام گرفته است و در سال گذشته ارزش سهام 25 درصد بالا رفت. البته هنوز کسی نمیگوید که زندگی آسان است. اروپاییان درک میکنند که کار سخت و فداکاری بیشتری لازم دارند اما بدترین بخش بحران هماکنون به تاریخ پیوسته است. این داستانی اطمینانبخش است که همه دوست دارند آن را باور کنند اما متاسفانه این نظر که یورو مشکلی مربوط به گذشته است میتواند خطرناک باشد. در واقع رهبران اروپا همانند خوابگردهایی هستند که در سرزمین بیحاصل اقتصادی قدم میزنند. اقتصاد منطقه یورو به تازگی ششمین فصل متوالی کاهش تولید ناخالص داخلی را گذراند. این بیماری به کشورهای قدرتمندی مانند فنلاند و هلند سرایت کرد و آنها هم در اولین فصل سال شاهد انقباض بودند. خردهفروشی رو به کاهش است. بیکاری 12درصدی
رکورد زد و از هر چهار اسپانیایی یک نفر بیکار است. با وجود کاهش شدید مخارج باز هم دولتها با کسری بودجه دست و پنجه نرم میکنند. مجموع بدهیهای دولت، خانوارها و شرکتها بسیار بالاست. بانکها سرمایه کافی ندارند و طلبکاران بینالمللی نگران ضررهای احتمالی و ناشناخته هستند. اگر چه نرخ بهره رسمی پایین آمده است شرکتهای کشورهای جنوب اروپا از کمبود شدید اعتبارات رنج میبرند. همه این مسائل باعث میشوند دشواریهای کنونی اقتصادی هویدا شوند و چشمانداز رشد در آینده تیره بماند. شاید منطقه یورو فرو نپاشد اما آرامشی که در بروکسل دیده میشود نمیتواند نشانهای از بهبود اوضاع باشد. رهبران اروپا باید خود را از این تنبلی برهانند. آنها باید بفهمند که اگر دست به کار نشوند منطقه یورو با رکود و یا تجزیه مواجه خواهد شد. اکنون پس از سالها بحران، فهرست اقدامات لازم کاملاً مشخص است. اصلیترین کار آن است که پیوند بین بانکها و دولتهای ضعیف مستحکمتر شود. این همان هدفی است که تشکیل اتحادیه بانکی در جستوجوی آن بود. اما با کاهش فشارها طرح تشکیل اتحادیه بانکی دستخوش فرآیندهای فنی شد و این بحث پیش آمد که چه اندازه از بدهی بانکها را
میتوان به سمت آن سوق داد. یا به عبارت دیگر، آلمانیها، هلندیها و فنلاندیها تا چه اندازه باید بار اشتباهات کشورهای دیگر را بر دوش بکشند. تاخیر در تشکیل این اتحادیه ضررهای زیادی خواهد داشت. نیاز بانکهای اروپا به پول به هر وسیله ممکن باید برآورده شود. آمریکا توانست قبل از اروپا اوضاع خود را سامان دهد نه تنها به این دلیل که شدت بحران در آنجا کمتر بود بلکه به این خاطر که ایالات متحده به سرعت مشکل بانکها را حل کرد و توانایی وامدهی را به آنها بازگرداند. علاوه بر این منطقه یورو به اصلاحاتی نیاز دارد که رشد را سرعت میدهند. اتحادیه اروپا باید بازار واحد پولی مشترک را به بخش خدمات بکشاند. به جای فکر کردن به خطوط قرمز، این اتحادیه باید به پیشنهاد تجارت آزاد ایالات متحده بیندیشد. چرا که آمریکا بزرگترین شریک تجاری آنهاست. این اتحادیه باید از شدت اقدامات ریاضتی بکاهد و روند صرفهجویی در بودجهها را آهستهتر کند تا بتواند از پول نقد کشورهای قدرتمند منطقه یورو برای اجرای طرحهای اشتغال جوانان و سرمایهگذاری در بنگاههای کوچک و متوسط کشورهای حاشیه بهره ببرد. واضح است که کمبود اقدامات در زمان حاضر به خاطر ندانستن
نیست بلکه از آن ناشی میشود که ارادهای برای انجام کار وجود ندارد. بخشی از اهمالکاریها از انتخابات پیشروی آلمان در ماه سپتامبر ناشی میشود. انتخاباتی که اکثر کشورهای اروپایی به آن چشم دوختهاند و اقدامات اتحادیه نیز بر مبنای نتیجه آن تعیین میشود. اما دلیل بزرگتری هم هست. در سراسر اروپا رایدهندگان از سیاستمداران کشورشان و از اتحادیه اروپا دلخور هستند. در فرانسه فرانسوا اولاند رئیسجمهور کشور به خاطر بحرانها در وضعیتی سردرگم به سر میبرد و میزان محبوبیتش به پایینترین حد یعنی 24 درصد رسیده است. نظرسنجی اخیر مرکز تحقیقاتی پیو نشان میدهد که درصد رایدهندگان فرانسوی طرفدار اتحادیه اروپا در این کشور از 60 درصد در سال 2012 به 41 درصد در سال جاری کاهش یافته است. درصدی که حتی در بریتانیای بدبین به اتحادیه هم دیده نمیشود. ایتالیا در رکود فرو رفته است اما نمیتواند سکوی سیاسی منسجمی برای ایجاد تحولات بنا کند. همزمان، رایدهندگان دوست دارند واحد پولی مشترک را حفظ کنند: 70 درصد یونانیان هنوز از یورو طرفداری میکنند با وجود اینکه کشورشان در جریان بحران بیشترین آسیب را متحمل شد. رایگیریهای چند سال گذشته در
یونان، ایرلند، پرتغال، اسپانیا و هلند مرتباً تاکید داشتند که این کشورها در منطقه یورو باقی بمانند. همین دلیل اهمالکاری و عدم اقدام مناسب شده است. از یک طرف رایدهندگان خواهان انسجام منطقه یورو هستند اما از طرف دیگر مایل نیستند از اصلاحات دشوار اما ضروری برای بیرون کشیدن اروپا از بحران حمایت کنند. زمانی میرسد که بازار اوراق قرضه سیاستمداران را مجبور میسازد با این تناقض روبهرو شوند. این تهدید بحران مالی بود که رهبران منطقه یورو را وادار کرد بستههای نجات را معرفی کنند و وعده اجرای اصلاحات دهند. اما از زمانی که ماریو دراگی رئیس بانک مرکزی اروپا قول داد به هر بهایی منطقه یورو را از فروپاشی حفظ میکند بازارهای مالی در اغما فرو رفتند. سفتهبازان میدانند که شرطبندی بر واحد پولی مشترک بر مبنای اتکا به ترازنامه ظاهراً نامحدود بانک مرکزی اروپا انجام میشود و این به معنای احتمال ضررهای سنگین خواهد بود.
زنگهای هشدار
آقای دراگی حق داشت که برای منطقه یورو زمان بخرد. او همچنین حق داشت بانک مرکزی اروپا را به ابزارهایی برای مقابله با سفتهبازی مجهز کند. مشکل آنجاست که سیاستمداران فرصت انجام اصلاحات منظم را از دست میدهند. افراد خوشبین عقیده دارند که اوضاع پس از انتخابات آلمان بهتر خواهد شد. زمانی که رهبران آلمان در قبال اصلاحات منطقه یورو احساس تکلیف کنند. اما عدم تمایل آلمان برای رهبری اصلاحات و یا پرداخت ضررهای دیگر کشورهای اروپایی روز به روز بیشتر میشود. علاوه بر این اظهارات آقای اولاند نشان میدهد رابطه آلمان و فرانسه که همیشه در تحولات اروپا نقش کلیدی داشته است اکنون به بنبست میرسد. اما اگر رهبران منطقه یورو همانند ژاپن دهه گذشته دست روی دست بگذارند این قاره تا سالها در سایه باقی خواهد ماند. هزینه آن هم جوامعی بیانگیزه و راکد و زندگیهای تلفشده خواهد بود. اروپا برخلاف ژاپن منطقهای به هم پیوسته نیست و اگر رکود و واپسگرایی تداوم یابد ممکن است رایدهندگان از ادامه منطقه یورو منصرف شوند. اگر سیاستمداران خوابگرد اروپا نگران پول واحد و مردم خود هستند باید از خواب بیدار شوند.
دیدگاه تان را بنویسید