ابراهیم اصغرزاده از نقش ابوطالبی در ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا میگوید
دیگ دشمنی تهران و واشنگتن دوباره جوشید
سنای آمریکا روز دوشنبه گذشته با تصویب قانونی، ورود «تروریستهای سرشناس» به خاک این کشور را ممنوع اعلام کرد. این قانون با هدف جلوگیری از ورود ابوطالبی به آمریکا مطرح شده بود. مقامات آمریکایی ابوطالبی را تروریست خواندهاند و کاخ سفید نیز میگوید به تهران اعلام شده است که انتخاب ابوطالبی به عنوان نماینده در سازمان ملل «مقدور نیست».
سنای آمریکا روز دوشنبه گذشته با تصویب قانونی، ورود «تروریستهای سرشناس» به خاک این کشور را ممنوع اعلام کرد. این قانون با هدف جلوگیری از ورود ابوطالبی به آمریکا مطرح شده بود. مقامات آمریکایی ابوطالبی را تروریست خواندهاند و کاخ سفید نیز میگوید به تهران اعلام شده است که انتخاب ابوطالبی به عنوان نماینده در سازمان ملل «مقدور نیست». با این حال به اعتقاد بسیاری از افرادی که خود دستی بر آتش گروگانگیری سفارت آمریکا داشتهاند حمید ابوطالبی قربانی تلاشهای مخالفان کینهتوز دولتهای اوباما و روحانی در ایران و آمریکا شده است و آنچنان که خود نیز میگوید نقش چندانی در این ماجرا نداشته است. با ابراهیم اصغرزاده که در کنار حبیبالله بیطرف و محسن میردامادی نقشه تصرف سفارت آمریکا را رقم زدهاند در رابطه با نقش ابوطالبی در ماجرای گروگانگیری سال 1358 گفت و گویی انجام دادهایم که بدین شرح است.
بیش از سه دهه از گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران سپری شده است اما به نظر میرسد ترکشهای این واقعه همچنان سیاستمداران ایرانی و آمریکایی را میآزارد. تازهترین موج این حملات نیز ممنوعیت ورود حمید ابوطالبی به واشنگتن است که به بهانه مشارکت او در ماجرای گروگانگیری سفارت در مرحله اجرا قرار دارد.
آنچه موجب حرکت دانشجویان خط امامی در گروگانگیری سفارت آمریکا شد دعوت از شاه مخلوع ایران و بیتوجهی به انقلابی بود که برای به زیر کشیدن سلطهطلبی قدرتهای بزرگ شرقی و غربی تشکیل شده بود. زمانی که آمریکاییها درخواست اقامت شاه در کشورشان را پذیرفتند به موضوعی دامن زدند که نتیجه آن همان ماجرای گروگانگیری سفارتشان در ایران بود. نگرانی و ترس دانشجویان از اینکه یک انقلاب مردمی به واسطه توطئه آمریکا و بقایای رژیم شاه در شرایط پس از کودتای 28 مرداد قرار گیرد موجب شد تا دانشجویان به دنبال تسخیر سفارت باشند. ما تنها زمانی سهروزه را برای این کار در نظر گرفته بودیم اما پس از آن با ورود رهبر فقید انقلاب به ماجرای گروگانگیری سفارت اوضاع تغییر کرد و به 444 روز حضور آمریکاییها در ایران انجامید.
البته در همان زمان اغلب و اکثر گروههای روشنفکری و انقلابی و حتی بخشهایی از گروه نهضت آزادی و افرادی که خود دل در گرو انقلاب داشتند از اقدام دانشجویان خط امامی حمایت کردند و طبعاً با این حرکت گروگانگیری سفارت به یک اقدام ملی تبدیل شد. اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امامی آغاز شد اما به دلیل مداخله رهبر فقید انقلاب و نامهای که ایشان در اسفند سال 1358 به مجلس نوشتند و پیگیری موضوع (گروگانگیری سفارت) را به نمایندگان سپردند از دست دانشجویان خارج شد. طولانی شدن این ماجرا نیز تماماً به این دلیل بود که حضرت امام در نامه خود متذکر شده بودند که گروگانها متناسب با امتیازات گرفتهشده آزاد شوند. علاوه بر این در آن زمان هنوز مجلس و کمیسیون ویژهای برای تعیین تکلیف این موضوع تشکیل نشده بود.
بنابراین دانشجویان خط امامی تنها در بدو امر در ماجرای اشغال سفارت مشارکت داشتند. نقش آقای ابوطالبی در این میان چه بود.
نه، اینطور هم نبود که دانشجویان خط امامی از موضوع کنار گذاشته شوند. میخواهم بگویم پس از ورود رهبر فقید انقلاب به موضوع گروگانگیری این بحث به امری ملی تبدیل شد. هسته اصلی این حرکت در نشست شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت دانشجویان مطرح شد. در آن نشست که با حضور آقایان احمدینژاد، سیدنژاد، میردامادی، بیطرف و بنده تشکیل شد پیشنهاد اشغال سفارت آمریکا به دلیل پذیرش شاه مطرح شد که البته آقایان احمدینژاد و سیدنژاد با این کار مخالفت کردند. بنابراین بنده و آقایان میردامادی و بیطرف تصمیم گرفتیم تا به نمایندگی از دانشگاههای صنعتی شریف، امیرکبیر، تهران و شهید بهشتی (دانشگاه ملی) برنامه خودمان را جلو ببریم.
آقای احمدینژاد و دوستانشان بیشتر گرایش انجمن حجتیهای داشتند و معتقد بودند دشمن اصلی انقلاب مارکسیستها و شوروی هستند و ما باید در عوض اعتراض به آمریکا به سراغ شوروی برویم. به همین دلیل هم با ما مخالفت کردند. پس از کنارهگیری آقایان احمدینژاد و سیدنژاد از تصمیم اشغال سفارت، قرار بر این شد تا در گام بعدی شورای 15نفرهای را برای پیگیری این سیاست تشکیل دهیم تا نحوه ورود به سفارت، مدت اقامت، شعارهای مورد نظر و چگونگی خروج اسناد از این مکان را مورد بررسی قرار دهیم. آقای ابوطالبی در این گروه جایی نداشت.
یعنی ایشان اصلاً در ماجرای گروگانگیری حضور نداشتند؟ اما تصاویر به جا مانده از ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا بر حضور ایشان در این اقدام دلالت دارد.
ساختار سازمانی دانشجویان در زمان اشغال سفارت سه سطح داشت. سطح نخست تصمیمگیران و هسته مرکزی را تشکیل میدادند که شورای 15نفرهای را که به آن اشاره کردم شامل میشد. این افراد بعدها سازمان دانشجویی را مدیریت کردند و در 444 روز اشغال سفارت مسوولیت مشخصی در آن داشتند. آنها تصمیمگیران و مدیران سازمان دانشجویان پیرو خط امام را تشکیل میدادند که همانطور که اشاره کردم آقای ابوطالبی در این سطح جایی نداشت.
سطح دوم دانشجویانی بودند که به صورت عادی در امور خدماتی، ترجمه اسناد و نگهداری از گروگانها و ساختمان سفارت با ما همکاری داشتند که ایشان جزو این افراد هم نبود. اما سطح سوم عبارت بود از افرادی که به جهت برگزاری مناسبتها یا ترجمه اسناد و مصاحبهها در کنار دانشجویان خط امامی حضور داشتند که این افراد یا مانند آقای شیخالاسلام و خانمها ابتکار و رجاییفر در کنار دانشجویان خط امامی حضور داشتند و یا مانند آقای ابوطالبی به صورت موقت با ما همکاری میکردند که معمولاً در دیدارهای نمایندگان سازمان ملل یا کشیشان آمریکایی با گروگانها از همکاری این افراد استفاده میشد. علاوه بر این ما میخواستیم با دعوت از اعضای سازمانهای آزادیبخش که قرار بود در تهران گردهمایی داشته باشند از توان افرادی چون آقای ابوطالبی استفاده کنیم چرا که ایشان به زبانهای فرانسه و انگلیسی تسلط داشتند. اما او هیچگاه جزو دانشجویان اشغالکننده سفارت نبود و تنها بعدها برای انجام اموری که به آنها اشاره شد به سفارت آمد.
یعنی همان موضوعی که آقای محمد هاشمی مطرح میکنند که آقای ابوطالبی به همراه آقای عبدی برای دعوت از جنبشهای آزادیخواه به الجزایر و فلسطین سفر کردند.
درست است. همانطور که اشاره کردم ما زمانی تصمیم داشتیم نمایندگان این جنبشها را به ایران دعوت کنیم. بیشتر جنبشهای مورد اشاره در الجزیره پایتخت الجزایر دفتر داشتند و به نوعی مرکزیت حضور جنبشهای آزادیبخش در این کشور قرار داشت بنابراین از آقای ابوطالبی خواستیم به الجزیره سفر کند و از سوی دانشجویان خط امامی از سران نهضتهای آزادیبخش برای سفر به تهران دعوت به عمل آورد. عمده این نهضتها در دفاع از کشور یا ملتشان در حال مبارزه بودند و محور اصلیشان نیز مبارزه با قدرتطلبی امپریالیسم بود.
در آن زمان فضای جنگ سرد بر جهان حکمفرما بود و جهان به دو قطب غرب و شرق تقسیم میشد. یک طرف کمونیسم قرار داشت و طرف دیگر کاپیتالیسم. آمریکا از تمام حکومتهای نظامی در آسیا و آفریقا به قیمت آنکه دستنشاندهاش باشند دفاع میکرد و اجازه نمیداد این کشورها به دامن شرق کشیده شوند. بنابراین استراتژی آمریکا جلوگیری از غلتیدن کشورهای جهان سوم به دامن کمونیسم بود. به همین دلیل به هر طریق که شده از حکومتهای نظامی و دیکتاتوری دفاع میکردند. یادمان نرفته است مداخلات آمریکا در ویتنام و کشورهای جهان سوم و از جمله در ایران به چه صورت بود. بر همین اساس نیز وقوع انقلاب اسلامی در آن شرایط ضربهای مهلک برای ایالات متحده به شمار میرفت که سعی میکرد به هر صورتی که شده با آثار آن مبارزه کند. دعوت از سران جنبشهای آزادیخواه برای حضور در تهران نیز به جهت شناسایی انقلاب ایران و مبارزه با قدرتطلبیهای آمریکاییها بود.
پس این همکاری به صورت محدود وجود داشته است.
همکاری آقای ابوطالبی با دانشجویان پیرو خط امام به صورت حاشیهای صورت میگرفت و در آن زمان اکثر دانشجویان و سیاستمداران روشنفکر از اقدام دانشجویان خط امامی حمایت میکردند و طبیعی بود وقتی دانشجویان خط امام از فردی تقاضای همکاری داشتند در آن فضای ضد آمریکایی و انقلابی همه از آن حمایت کنند. همکاریهای آقای ابوطالبی هم با ما به همین شکل بود و به صورت حاشیهای انجام میپذیرفت اما پس از آن آقای ابوطالبی به عنوان یک دیپلمات راهی کشورهای دیگر شد.
آیا آقای ابوطالبی شخصیتی بنیادگرا داشت. این سوال را از این حیث مطرح میکنم که آمریکاییها تا این اندازه نسبت به حضور او در واشنگتن مشکل دارند.
نهتنها آقای ابوطالبی بلکه تمامی دانشجویان خط امامی خود در 16 سال گذشته به موتور محرک اصلاحطلبی تبدیل شدهاند. تعدادی از این افراد هماکنون در زندان هستند و بخشی دیگر نیز در سالهای گذشته تلاش کردند تا قرائتهای مداراجویانه از انقلاب ارائه دهند. آنها از رفرم در حوزه سیاست حمایت میکنند. ابوطالبی اساساً یک دیپلمات است و خصلتهای انسانی و اخلاقگرایانه دارد و به هیچ وجه بنیادگرا نبود.
در بحث گروگانگیری سفارت آقای ابوطالبی نقشی نداشت.
به هیچ وجه.
پس چرا این روزها نقش ایشان تا این اندازه پررنگ شده است.
فکر میکنم این موضوع بیشتر به مسائل جناحی در ایران و آمریکا مربوط باشد. طبیعتاً در آمریکا تعدادی از نئومحافظهکاران دوست ندارند آقای اوباما در پوزیشن جدید خود (بهبود رابطه با ایران) موفق شود. دغدغه حامیان این تفکر را در اظهارات مقامات اسرائیلی و سعودی مشاهده میکنیم. وقتی که سخن از امکان حل و فصل پرونده هستهای ایران به میان میآید و آنها در اظهاراتی آتشین بر مقامات ایرانی و آمریکایی میتازند. بر همین اساس نیز معتقدم حتی اگر آقای روحانی آقای ابوطالبی را به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل معرفی نمیکرد و شخص دیگری را جایگزین او میکرد، اوضاع باز هم به همین شکل بود. یعنی به هر حال بهانهای برای تحت فشار قرار دادن اوباما به میان میآمد و شرایط به همین صورت بود. علاوه بر این نماینده ایران در سازمان ملل نماینده دولت ایران است که به آقای بانکیمون معرفی شده است و نه دولت آمریکا؛ و واشنگتن به عنوان میزبان موظف است برای او روادید صادر کند.
البته معتقدم شخص آقای اوباما نیز مشکلی با این موضوع ندارد و تنها مخالفان او در سنا و برخی از مراکز تصمیمساز هستند که تلاش میکنند با بزرگنمایی برخی موارد اجازه بهبود روابط تهران واشنگتن را از سیاستمداران دو طرف سلب کنند. این وضعیت به ضرر دولت آقای روحانی نیز هست چرا که به هر حال مخالفان داخلی نیز هر گونه عقبنشینی دولت ایران در معرفی آقای ابوطالبی را به عنوان برگ برندهای تلقی میکنند که میتوانند دولت یازدهم را به چالش بکشند.
اگر هم بخواهد همچنان بر معرفی آقای ابوطالبی اصرار داشته باشد که جمهوریخواهان آنقدر حاشیهسازی میکنند تا این نماینده ایرانی از مدیریت اصلی خود باز بماند و به ایران بازگردد. با این حال موافق نیستم که آقای ابوطالبی برگردانده شود و معتقدم آقای روحانی باید با شجاعت بایستد و از کاندیدای خود حمایت کند. اما باید برای افکار عمومی آمریکا نیز این مساله را روشن کنیم که موضوع اشغال سفارت آمریکا یک موضوع تاریخی است و نباید اجازه دهیم زندگی و وضعیت نسلهای آینده دو کشور به این موضوع گره بخورد. علاوه بر این برای مردم ایران نیز این موضوع را تشریح کنیم که در سالهای پس از انقلاب ما به اندازه کافی از مدار جاذبه آمریکا خارج شدهایم و دیگر کسی نمیگوید که اگر ایران دوباره پای میز مذاکره با آمریکا نشست مجدداً تحت تسلط این کشور قرار گرفته است. ما باید از فرصت دولت روحانی برای ارتباط با دنیا استفاده کنیم و قدمهای محکمی در این مسیر برداریم. متاسفانه تندروها در ایران و آمریکا به یکدیگر پاس گل میدهند و آن زمان است که جریان مقابل سعی میکنند با حاشیهسازی نیات خود را به سرانجام برساند.
پس از سالها تلاطم در روابط ایران و آمریکا برخی از دانشجویان خط امامی معتقدند شاید آن روز نباید سفارت را اشغال میکردند و بیش از 30 سال خصومت را به وجود میآوردند. شاید مسیر مقابله با حرکتهای غیردوستانه آمریکاییها در برابر انقلاب ایران گروگانگیری نبود.
نهتنها مساله اشغال خاک آمریکا بلکه مساله روابط ایران و آمریکا نیز مساله پیچیدهای است و نمیتوان با سادهانگاری به ارزیابی آن پرداخت و تمام کاسه و کوزهها را سر دانشجویان شکست. یک مجموعه عوامل مختلف از 28 مردادماه 32 آغاز شد و تا انقلاب ایران ادامه یافت. آمریکا پیش از کودتای 28 مرداد نهتنها در ایران بلکه در کشورهای دیگر نیز وجهه خوبی داشت.
اما پس از مرداد 32 به دلیل حمایت از شاه ایران و دولتهای فوقالعاده ارتجاعی و نظامی منفور شد. اقدام دانشجویان هم مقابله با حرکتهای اینچنینی بود. اما اینکه بگوییم که اقدام آن زمان دانشجویان درست بود یا خیر را نمیپذیرم. یعنی ما در شرایط فعلی نمیتوانیم به نقد آن اقدام بپردازیم چرا که ما در دفاع از تمامیت انقلابمان به سفارت آمریکا رفتیم. خوب قاعدتاً در شرایط فعلی که جهان دوقطبی از هم پاشیده شده و ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقهای مطرح شده است، خطری از جانب کشورهای دیگر ما را تهدید نمیکند. اما در آن زمان که انقلاب ما تازه پا گرفته بود نمیتوانستیم این برداشت را داشته باشیم. اما فکر نمیکنم ما باید همچنان رودرروی آمریکاییها قرار گیریم چرا که اوضاع جهان به کلی تغییر کرده است.
الان زمان آن رسیده است که ما به آمریکا مانند گذشته فکر نکنیم و آن را یکپارچه نبینیم. اینکه فکر کنیم همه سیاستمداران آمریکایی یک مدل فکر میکنند و همه انسانها بنیادگرا هستند، خیر اینطور نیست. در آمریکا نیز چهرههایی وجود دارند که در مقابل نئومحافظهکاران ایستادهاند و نمیخواهند آمریکا بیش از این منفور باشد. باید به آنها ثابت کنیم در ایران نیز همینطور است و با وجود اینکه مردم در گذشته دلخوشی از آمریکاییها نداشتند اما در انتخاب سال 1392 نشان دادند سیاستهای آقای احمدینژاد که کشور را به سمت انزواطلبی سوق داد دیگر طالبی ندارد.
رای مردم ما به حسن روحانی نشان داد اکثریت مردم نمیخواهند که کشور به حالت گذشته بازگردد. این موضوع باید توسط افکار عمومی جهان دیده شود و نباید مورد بیتوجهی قرار گیرد. این انتخابات که یکی از مهمترین تحولات سال گذشته جهان بود نشان داد ملت ایران میخواهد روابط خود با جهان را در مسیر جدیدی پیش برد و از جایگاه برابر با جهان سخن بگویند.
دیدگاه تان را بنویسید