تاریخ انتشار:
رقابت بر سر تنزل ارزش پولها برای بهبود شرایط اقتصادی ادامه دارد؟
جنگ ارزشها
«جنگ ارزی» اصطلاحی است که بیانگر تلاش کشورها برای تضعیف پولهایشان است تا به این وسیله بتوانند تورم در داخل و مزیت تجاری در صادرات به نسبت شرکای تجاریشان به دست بیاورند. در حقیقت یعنی جنگی که سلاح آن پول کشورها و نه تجهیزات نظامی آنهاست. این کاهش ارزش مدیریتشده پول البته با سقوط ارزشهای لجامگسیخته و ناشی از بحرانهای سیاسی، جنگها و تحریمها متفاوت است.
«جنگ ارزی» اصطلاحی است که بیانگر تلاش کشورها برای تضعیف پولهایشان است تا به این وسیله بتوانند تورم در داخل و مزیت تجاری در صادرات به نسبت شرکای تجاریشان به دست بیاورند. در حقیقت یعنی جنگی که سلاح آن پول کشورها و نه تجهیزات نظامی آنهاست. این کاهش ارزش مدیریتشده پول البته با سقوط ارزشهای لجامگسیخته و ناشی از بحرانهای سیاسی، جنگها و تحریمها متفاوت است. در مورد جنگ ارزی، بانک مرکزی با ابزارهای در دست خود که از اصلیترین آنها کاهش نرخ بهره یا چاپ پول است، ارزش پول خود را تا رسیدن به سطح مورد نظرش کاهش میدهد و پس از رسیدن به اهداف خود نیز این کار را متوقف میکند. اما در مورد بحرانهای سیاسی و اجتماعی از جمله جنگها و تحریمها، شوک ارزی رخ میدهد و مدیریت پول از دست بانک مرکزی خارج میشود و تمام دغدغه بانک مرکزی آن است که با هر ابزاری این روند را متوقف کند که لزوماً هم نمیتواند در کوتاهمدت پیروز باشد. از نمونه این نوع کاهش ارزش پول نیز میتوان به سقوط ارزش روبل روسیه در چند ماه اخیر در پی بحران اوکراین و سقوط ارزش ریال ایران در پی تشدید تحریمها و کاهش درآمد نفتی اشاره کرد.
جنگ ارزی اخیر دنیا از سال 2008 و در پی بحران مالی در آمریکا شروع شد و کشورها به کاهش ارزش پولهای خودشان به عنوان راهی برای خروج از رکود و اشتغالزایی نگاه میکردند. اگرچه به نظر میرسد که اقتصاد دنیا بسیار رو به بهبودی بوده و روزهای تاریک چند سال قبل گذشته است، اما شروع سال 2014 مقارن شده است با شروع مرحله جدیدی از جنگ ارزی و تلاش اقتصادها برای دستکاری ارزش پولهایشان. این دستکاریها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. یکی آن دسته که کشورهای مختلف دخالت بانک مرکزی آنها را پذیرفتهاند و شکایتی نسبت به آن ندارند. بارزترین ارزهای این گروه، ین ژاپن و فرانک سوئیس هستند. ین ژاپن در اثر برنامه خرید اوراق قرضهای مشابه فدرالرزرو آمریکا در حال کاهش ارزش است و فرانک سوئیس نیز به طور مصنوعی در اثر دخالت مستقیم بانک مرکزی این کشور برای نگهداشتن کف 2/1 فرانک سوئیس در برابر یورو، کاهش ارزش داده شده است. خصوصیت مهم این دو بانک آن است که به طور علنی برنامه دخالت در بازار ارز و کاهش ارزش ارزهای خود را در جریان دارند و دیگر کشورها نیز این موضوع را پذیرفتهاند و در ضمن وضعیت اقتصادی این دو کشور به شکلی نیست که برای خروج از این برنامهها تحت فشار باشند و به نوعی رفتار آنها توجیه شده است.
برخلاف این دو بانک مرکزی که رفتار آنها در بازار پذیرفته شده است، گروه دومی وجود دارد که بانکهای مرکزی آنها در حالی سیاستهای انبساطی را دنبال میکنند که به عقیده بسیاری نباید به این شکل این سیاستها تداوم داشته باشد و دلیل تداوم چیزی جز جنگ ارزی و کاهش دستکاریشده پولهایشان نیست. در راس همه این گروه، دلار آمریکا و فدرالرزرو یا همان بانک مرکزی آمریکاست. فدرالرزرو، بزرگترین بازیگر جنگ ارزی است که جنگ در این جبهه را از زمان شروع بحران بانکی سال 2008 با چاپ مقادیر عظیمی دلار آغاز کرده است و نتیجه آن کاهش شدید ارزش دلار در چند سال اخیر بوده که خود را در افزایش قیمت طلا، نفت و دیگر کالاها نشان داده است. اما آمریکا با توجه به شرایط اقتصادی خود به نوعی در آخرین مراحل کاهش ارزش دلار است و این بانک کاهش سیاستهای انبساطی خود در قالب خرید اوراق قرضه را نیز آغاز کرده است. اما این اتفاق به جز در مقطعی در سال 2013، افزایش شدید ارزش دلار را در پی نداشت. مهمترین دلیل آن نیز تاکید این بانک بر پایین نگهداشتن نرخ بهره در نزدیکی صفر حتی در صورت قطع کامل برنامه خرید اوراق قرضه بوده است. در میانه این تلاش فدرالرزرو برای کاهش ارزش دلار، سرمای شدید هوا در ابتدای سال 2014، آمارهای اقتصادی آمریکا را در جهت منفی متاثر کرد و به کمک این بانک آمد تا انتظارات برای بهبود سریع اقتصاد آمریکا و خروج از سیاستهای انبساطی آن تعدیل شود و دلار آمریکا همپای بازدهی بازار اوراق قرضه با کاهش مواجه شود.
بازیگر بعدی که بازار ارز خود را در خلاف جهت انتظارات آشکارا دستکاری میکند، چین است. سالهای طولانی است که اقتصادهای عمده دنیا و در راس همه آمریکا از چین میخواهند که دست از دستکاری ارزش یوان بردارد و تعیین ارزش آن را به بازار بسپارد به این امید که ارزش یوان افزایش یافته و کسری تجاری کشورهای مختلف به خصوص آمریکا با چین بهبود یابد. در ابتدای سال 2014 چین برای حرکت در این جهت، محدوده تغییر قیمتی یوان را یک درصد و سپس دو درصد افزایش داد اما در نهایت یوان به جای تقویت در برابر دلار، ارزشش کاهش یافت. همین اعتراض آمریکا را در پی داشت که چین نیز در مقابل استدلال کرد که جهت حرکتی قیمت یوان طبق بازار آزاد باید در دو جهت افزایش و کاهش باشد و نه فقط در جهت افزایش ارزش یوان که خواسته و مطلوب آمریکاست. اگرچه این استدلال درست بود اما در طبیعی بودن کاهش دوباره ارزش یوان تردید وجود داشت و آمریکا و دیگران را قانع نکرد. یوان پس از مدتی از حرکت کاهشی بازایستاد اما هنوز دولت این کشور برای آزادسازی واقعی ارزش یوان تحت فشار است.
بانک مرکزی انگلیس نیز یکی از بارزترین حاضران در جنگ ارزی است. در حالی که آمارهای اقتصادی انگلیس تمامی اهداف از قبل اعلامشده این بانک از جمله بیکاری را برآورده کرده است و نیز نگرانی زیادی در ایجاد حباب در بازار مسکن این کشور وجود دارد، اما این بانک حتی یک قدم از سیاستهای انبساطی پولی خود عقبگرد نکرده است و جالب اینکه حتی پیشبینیهای خود از رشد اقتصادی و تورم را نیز دستنخورده باقی گذاشت. همین رفتار بانک مرکزی انگلیس دلیل مهمی بوده است که از افزایش ارزش لجامگسیخته پوند در برابر دلار و یورو جلوگیری شود، اگرچه افزایش چند درصدی آن به دلیل انتظارات بازار تاکنون غیرقابل جلوگیری بوده است. به هر حال در انگلیس سیاستمدارها مدام از کارنامه خوب اقتصادی خود دم میزنند و اعداد اقتصادی مهم نیز بهتر از پیشبینیها هستند و بانک مرکزی انگلیس دیر یا زود باید جریان پول ارزان و سیاستهای انبساطی خود را معکوس کند.
یکی از مهمترین حلقههای بالقوه جنگ ارزی، یورو است. یورو در سال 2013 و در ابتدای سال 2014 به شدت در برابر ارزهای مختلف به خصوص دلار افزایش ارزش داشته است. این افزایش ارزش از یکجهت طبیعی است و آن اینکه اعتماد سرمایهگذاران به این حوزه بازگشته است. اما این افزایش ارزش یورو برای این حوزه که دوران نقاهت را طی میکند خبر خوبی نیست. یورو قوی، هم مزیت صادراتی این حوزه و هم تورم را کاهش میدهد. رئیس بانک مرکزی اروپا این هفته همپای بسیاری از غولهای تولیدی این حوزه پولی اشاره کرد که ارزش یورو بیش از حد بالاست و باید کاهش یابد. مهمترین تفاوت بانک مرکزی اروپا با دیگر بانکهای مرکزی آن است که این بانک تمامی تیرهای خود برای مقابله با بحران مالی را شلیک نکرده و مهمترین ابزار پولی یعنی برنامه خرید اوراق قرضه از طریق چاپ پول را در اختیار دارد و به راحتی میتواند با اتخاذ این سیاست عرضه یورو را افزایش و ارزش آن را کاهش دهد. اما تمامی دلیل نیاز به اقدام در جهت کاهش ارزش یورو با ابزارهای پولی، عدم تمایل آمریکا و دیگر اقتصادهای برتر برای پذیرش افزایش ارزش پولهایشان در برابر یوروست که همین میتواند نبرد اقتصادی دنیا را وارد فاز جدیدی کند.
اما جنگ ارزی محدود به ارزهای مهم و اقتصادهای بزرگ نبوده است. حتی ردپای بانک مرکزی نیوزیلند که پول اقتصاد نهچندان بزرگی را مدیریت میکند نیز در این میان دیده میشود. اگرچه دلار نیوزیلند، اولین ارز از اقتصادهای پیشرفته دنیاست که بانک مرکزیاش بعد از یک سال وعده دادن بالاخره در جهت سیاستهای انقباضی حرکت کرده و نرخ بهره را افزایش داده است، اما این بانک از همان ابتدای اتخاذ سیاستهای انقباضی که مسلماً افزایش ارزش دلار نیوزیلند را در پی میداشت، از افزایش ارزش دلار نیوزیلند ابراز نگرانی کرده و تهدید کرده است که به استفاده از تمامی ابزارهای ممکن برای کاهش ارزش دلار این کشور متوسل خواهد شد. این در حالی است که بر همگان واضح است که دست این بانک لااقل در کوتاهمدت برای کاهش ارزش محسوس ارزش دلار این کشور خالی است. در نهایت نیز خوششانسی این بانک به کمک آن آمد و آمار نهچندان خوب بیکاری این کشور بود که باعث شد کمی فشارهای افزایشی بر دلار این کشور کاهش یابد.
در پایان باید اشاره شود که جنگ ارزی که از سال 2008 که بحران مالی در آمریکا شروع شد و به تمام دنیا سرایت کرد، تاکنون شاهکلید درک بسیاری از اتفاقات پولی و رفتارهای اقتصادی در دنیا بوده است. اما با گذشت شش سال از شروع بحران به نظر میرسد رقابت برای کاهش ارزش پولها برای بهبود شرایط اقتصادی هنوز ادامه دارد و اقتصادهای درگیر در رکود و تورم پایین سعی دارند برخلاف وعدههای قبلی تا حد ممکن از مزایای ارزهای ارزان خود به هر طریقی بهره ببرند.
جنگ ارزی اخیر دنیا از سال 2008 و در پی بحران مالی در آمریکا شروع شد و کشورها به کاهش ارزش پولهای خودشان به عنوان راهی برای خروج از رکود و اشتغالزایی نگاه میکردند. اگرچه به نظر میرسد که اقتصاد دنیا بسیار رو به بهبودی بوده و روزهای تاریک چند سال قبل گذشته است، اما شروع سال 2014 مقارن شده است با شروع مرحله جدیدی از جنگ ارزی و تلاش اقتصادها برای دستکاری ارزش پولهایشان. این دستکاریها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. یکی آن دسته که کشورهای مختلف دخالت بانک مرکزی آنها را پذیرفتهاند و شکایتی نسبت به آن ندارند. بارزترین ارزهای این گروه، ین ژاپن و فرانک سوئیس هستند. ین ژاپن در اثر برنامه خرید اوراق قرضهای مشابه فدرالرزرو آمریکا در حال کاهش ارزش است و فرانک سوئیس نیز به طور مصنوعی در اثر دخالت مستقیم بانک مرکزی این کشور برای نگهداشتن کف 2/1 فرانک سوئیس در برابر یورو، کاهش ارزش داده شده است. خصوصیت مهم این دو بانک آن است که به طور علنی برنامه دخالت در بازار ارز و کاهش ارزش ارزهای خود را در جریان دارند و دیگر کشورها نیز این موضوع را پذیرفتهاند و در ضمن وضعیت اقتصادی این دو کشور به شکلی نیست که برای خروج از این برنامهها تحت فشار باشند و به نوعی رفتار آنها توجیه شده است.
برخلاف این دو بانک مرکزی که رفتار آنها در بازار پذیرفته شده است، گروه دومی وجود دارد که بانکهای مرکزی آنها در حالی سیاستهای انبساطی را دنبال میکنند که به عقیده بسیاری نباید به این شکل این سیاستها تداوم داشته باشد و دلیل تداوم چیزی جز جنگ ارزی و کاهش دستکاریشده پولهایشان نیست. در راس همه این گروه، دلار آمریکا و فدرالرزرو یا همان بانک مرکزی آمریکاست. فدرالرزرو، بزرگترین بازیگر جنگ ارزی است که جنگ در این جبهه را از زمان شروع بحران بانکی سال 2008 با چاپ مقادیر عظیمی دلار آغاز کرده است و نتیجه آن کاهش شدید ارزش دلار در چند سال اخیر بوده که خود را در افزایش قیمت طلا، نفت و دیگر کالاها نشان داده است. اما آمریکا با توجه به شرایط اقتصادی خود به نوعی در آخرین مراحل کاهش ارزش دلار است و این بانک کاهش سیاستهای انبساطی خود در قالب خرید اوراق قرضه را نیز آغاز کرده است. اما این اتفاق به جز در مقطعی در سال 2013، افزایش شدید ارزش دلار را در پی نداشت. مهمترین دلیل آن نیز تاکید این بانک بر پایین نگهداشتن نرخ بهره در نزدیکی صفر حتی در صورت قطع کامل برنامه خرید اوراق قرضه بوده است. در میانه این تلاش فدرالرزرو برای کاهش ارزش دلار، سرمای شدید هوا در ابتدای سال 2014، آمارهای اقتصادی آمریکا را در جهت منفی متاثر کرد و به کمک این بانک آمد تا انتظارات برای بهبود سریع اقتصاد آمریکا و خروج از سیاستهای انبساطی آن تعدیل شود و دلار آمریکا همپای بازدهی بازار اوراق قرضه با کاهش مواجه شود.
بازیگر بعدی که بازار ارز خود را در خلاف جهت انتظارات آشکارا دستکاری میکند، چین است. سالهای طولانی است که اقتصادهای عمده دنیا و در راس همه آمریکا از چین میخواهند که دست از دستکاری ارزش یوان بردارد و تعیین ارزش آن را به بازار بسپارد به این امید که ارزش یوان افزایش یافته و کسری تجاری کشورهای مختلف به خصوص آمریکا با چین بهبود یابد. در ابتدای سال 2014 چین برای حرکت در این جهت، محدوده تغییر قیمتی یوان را یک درصد و سپس دو درصد افزایش داد اما در نهایت یوان به جای تقویت در برابر دلار، ارزشش کاهش یافت. همین اعتراض آمریکا را در پی داشت که چین نیز در مقابل استدلال کرد که جهت حرکتی قیمت یوان طبق بازار آزاد باید در دو جهت افزایش و کاهش باشد و نه فقط در جهت افزایش ارزش یوان که خواسته و مطلوب آمریکاست. اگرچه این استدلال درست بود اما در طبیعی بودن کاهش دوباره ارزش یوان تردید وجود داشت و آمریکا و دیگران را قانع نکرد. یوان پس از مدتی از حرکت کاهشی بازایستاد اما هنوز دولت این کشور برای آزادسازی واقعی ارزش یوان تحت فشار است.
بانک مرکزی انگلیس نیز یکی از بارزترین حاضران در جنگ ارزی است. در حالی که آمارهای اقتصادی انگلیس تمامی اهداف از قبل اعلامشده این بانک از جمله بیکاری را برآورده کرده است و نیز نگرانی زیادی در ایجاد حباب در بازار مسکن این کشور وجود دارد، اما این بانک حتی یک قدم از سیاستهای انبساطی پولی خود عقبگرد نکرده است و جالب اینکه حتی پیشبینیهای خود از رشد اقتصادی و تورم را نیز دستنخورده باقی گذاشت. همین رفتار بانک مرکزی انگلیس دلیل مهمی بوده است که از افزایش ارزش لجامگسیخته پوند در برابر دلار و یورو جلوگیری شود، اگرچه افزایش چند درصدی آن به دلیل انتظارات بازار تاکنون غیرقابل جلوگیری بوده است. به هر حال در انگلیس سیاستمدارها مدام از کارنامه خوب اقتصادی خود دم میزنند و اعداد اقتصادی مهم نیز بهتر از پیشبینیها هستند و بانک مرکزی انگلیس دیر یا زود باید جریان پول ارزان و سیاستهای انبساطی خود را معکوس کند.
یکی از مهمترین حلقههای بالقوه جنگ ارزی، یورو است. یورو در سال 2013 و در ابتدای سال 2014 به شدت در برابر ارزهای مختلف به خصوص دلار افزایش ارزش داشته است. این افزایش ارزش از یکجهت طبیعی است و آن اینکه اعتماد سرمایهگذاران به این حوزه بازگشته است. اما این افزایش ارزش یورو برای این حوزه که دوران نقاهت را طی میکند خبر خوبی نیست. یورو قوی، هم مزیت صادراتی این حوزه و هم تورم را کاهش میدهد. رئیس بانک مرکزی اروپا این هفته همپای بسیاری از غولهای تولیدی این حوزه پولی اشاره کرد که ارزش یورو بیش از حد بالاست و باید کاهش یابد. مهمترین تفاوت بانک مرکزی اروپا با دیگر بانکهای مرکزی آن است که این بانک تمامی تیرهای خود برای مقابله با بحران مالی را شلیک نکرده و مهمترین ابزار پولی یعنی برنامه خرید اوراق قرضه از طریق چاپ پول را در اختیار دارد و به راحتی میتواند با اتخاذ این سیاست عرضه یورو را افزایش و ارزش آن را کاهش دهد. اما تمامی دلیل نیاز به اقدام در جهت کاهش ارزش یورو با ابزارهای پولی، عدم تمایل آمریکا و دیگر اقتصادهای برتر برای پذیرش افزایش ارزش پولهایشان در برابر یوروست که همین میتواند نبرد اقتصادی دنیا را وارد فاز جدیدی کند.
اما جنگ ارزی محدود به ارزهای مهم و اقتصادهای بزرگ نبوده است. حتی ردپای بانک مرکزی نیوزیلند که پول اقتصاد نهچندان بزرگی را مدیریت میکند نیز در این میان دیده میشود. اگرچه دلار نیوزیلند، اولین ارز از اقتصادهای پیشرفته دنیاست که بانک مرکزیاش بعد از یک سال وعده دادن بالاخره در جهت سیاستهای انقباضی حرکت کرده و نرخ بهره را افزایش داده است، اما این بانک از همان ابتدای اتخاذ سیاستهای انقباضی که مسلماً افزایش ارزش دلار نیوزیلند را در پی میداشت، از افزایش ارزش دلار نیوزیلند ابراز نگرانی کرده و تهدید کرده است که به استفاده از تمامی ابزارهای ممکن برای کاهش ارزش دلار این کشور متوسل خواهد شد. این در حالی است که بر همگان واضح است که دست این بانک لااقل در کوتاهمدت برای کاهش ارزش محسوس ارزش دلار این کشور خالی است. در نهایت نیز خوششانسی این بانک به کمک آن آمد و آمار نهچندان خوب بیکاری این کشور بود که باعث شد کمی فشارهای افزایشی بر دلار این کشور کاهش یابد.
در پایان باید اشاره شود که جنگ ارزی که از سال 2008 که بحران مالی در آمریکا شروع شد و به تمام دنیا سرایت کرد، تاکنون شاهکلید درک بسیاری از اتفاقات پولی و رفتارهای اقتصادی در دنیا بوده است. اما با گذشت شش سال از شروع بحران به نظر میرسد رقابت برای کاهش ارزش پولها برای بهبود شرایط اقتصادی هنوز ادامه دارد و اقتصادهای درگیر در رکود و تورم پایین سعی دارند برخلاف وعدههای قبلی تا حد ممکن از مزایای ارزهای ارزان خود به هر طریقی بهره ببرند.
دیدگاه تان را بنویسید