تاریخ انتشار:
پویا علاءالدینی عوارض روحی و روانی ترافیک را بررسی میکند
ترافیک مردم را با هم دشمن میکند
استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است: وقتی افراد در یک جامعه و در یک سطح کنار یکدیگر زندگی کنند و اقشار مختلف در طول روز با شرایط اجتماعی یکسان با هم ارتباط دارند، واکنش بهتری نسبت به هم خواهند داشت. عدالت اجتماعی در چنین شرایطی برقرار خواهد شد و مردم خلق و خوی بهتری نسبت به هم خواهند داشت. این در حالی است که تهران از این نوع عدالت اجتماعی تهی شده است. با آمدن ماشینهای گرانقیمت، آدمها بر اساس ماشینی که بر آن سوار میشوند، طبقهبندی شدهاند و این نوع قشربندی، در ایجاد برخی تنشهای روحی و روانی در شهروندان بیتاثیر نیست.
مردم از واژه قفل شدن ترافیک استفاده بکنند یا نکنند؟ وقتی هر روز صبح یکی از دغدغههای اصلی شهروندان، چگونگی تحمل ترافیک سنگین و گاهی کاملاً ایستا در بزرگراهها و خیابان کلانشهرها بهویژه تهران است و گذر از آن به گذر از هفتخوان رستم میماند، وقتی عصر همان روز، این معضل باز هم بر خستگی کار روزانه اضافه میشود و انواع تنشها، نزاعها و تبعات روحی و جسمی را به همراه دارد، میتوان نسبت به آن بیتفاوت بود؟ روزهای ابتدای ماه مهر، روزها و شبهای بارانی و برفی، مناسبتها و گاهی کاملاً بیدلیل، نه روی زمین امیدی به گشایش در عبور و مرور وجود دارد نه زیرزمین؛ مترو هم جوابگوی نیاز روزافزون شهروندان نیست. همهچیز به کلافی سردرگم میماند که علاوه بر انواع آسیبهای اقتصادی و زیستمحیطی، رفتار شهروندی را نیز تحت تاثیر قرار داده است. «پویا علاءالدینی» استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در رشته برنامهریزی شهری و مهندسی ترافیک هم تحصیل کرده است و از کارشناسان این حوزه به شمار میرود. او در گفتوگو با «تجارت فردا» بهجامعهشناسی تاثیرات این پدیده پرداخت.
فکر میکنید گسترش وسایل نقلیه، تراکم جمعیت و سختتر شدن رفتوآمد در سطح کلانشهرها و حتی شهرهای کوچکتر، عوارض روحی و روانی در مردم جامعه ایجاد کرده است؟
کیفیت زندگی شهری در تهران پایین است. یکی از عواملی که باعث پایین آمدن کیفیت زندگی در تهران شده، ترافیک است. ترافیک، باعث آلودگی هوا، آلودگیهای صوتی و تراکم ماشینها شده است و این موارد عوارض روحی و روانی زیادی برای شهروندان به دنبال دارد. پرخاشگری و نزاعهای اجتماعی یکی از پیامدهای اجتماعی ترافیک است. اضطراب، استرس و درگیریهایی که هم برای عابران پیاده و هم برای رانندگان به یک میزان ایجاد شده است از دیگر پیامدهاست. گاهی حتی برای افراد حاضر در پیادهراهها بیشتر است، مثلاً یکمرتبه سر وکله موتورسیکلتی وسط پیادهرو پیدا میشود و ترس زیادی را در جان عابران میاندازد. این وضعیت یک نوع اغتشاش کامل ترافیکی برای افراد جامعه اعم از پیاده و سواره است. این موارد از یکسو کیفیت زندگی در شهر تهران را کاهش میدهد و از سوی دیگر هزینههای زیادی را به شهروندان تحمیل میکند. افراد جامعه بدون اینکه بخواهند باید مدت زیادی از وقت روزانه خود را صرف توقف در ترافیکهای خیابان کنند. این اتفاق هزینههای زیادی به کل اقتصاد جامعه وارد میکند و روی زندگی اجتماعی شهروندان تاثیر میگذارد.
اشاره کردید و جامعهشناسان نیز گفتهاند این وضعیت باعث به وجود آمدن نوعی پرخاشگری در جامعه شده است، شما در این باره چه نظری دارید؟
بهطور معمول افراد با قرار گرفتن در ترافیک دچار استرس و عصبیت میشوند و این حالات روحی در طولانیمدت پرخاشگری را در پی خواهد داشت. نمیتوان انتظار داشت این ازدحام و تراکم ماشینها روی اعصاب آدمها تاثیر نگذارد و به آنها تنش و اضطراب وارد نکند. حتی اگر فردی فاصله محل کار تا محل زندگیاش کم باشد، بازهم گاهی این فشارهای روحی را احساس میکند. فشارهایی که در رفتارهای روزمره ما بازتاب خواهد داشت و به گونههای مختلف بروز پیدا میکند. افراد در زندگی اجتماعی کمتحمل شدهاند، تحت استرس قرار دارند و مدام در حال عجله هستند. از طرف دیگر اساساً رانندگی و رفتوآمد در شهر تهران با پرخاشگری و توهین عجین شده است. گاهی حتی بیدلیل و بدون اینکه مقصر معلوم باشد به یکدیگر توهین میکنیم، صرفاً به این دلیل که از مهلکه رها شویم و نقش طلبکار را داشته باشیم.
به نظر میرسد مردم در ترافیک، نامهربان و کمگذشت شدهاند. آیا در چنین شرایطی باید نتیجه گرفت جامعه ایرانی در حال گذر از یک جامعه مهربان، تعارفی و اهل گذشت به جامعه نامهربان و کمگذشت است؟
در کلانشهرهایی نظیر تهران، جامعه دچار شرایطی است که افراد یکدیگر را به شکل دشمن میبینند، این رفتار حین رانندگی، سوار شدن به مترو و اتوبوس و حتی ایستادن در صفهای مختلف دیده میشود. به نظر میرسد افراد در مراودات شهری با یکدیگر نامهربان هستند. در حالی که شاید همین افراد در دیگر موقعیتهای اجتماعی، رفتارهای متفاوتی غیر از این خصم و دشمنی از خود بروز دهند. البته در جواب این پرسش شما باید بگویم متاسفانه در حال از دست دادن اخلاقیات، ادب و تعارفاتی که در باور ایرانیها ریشه داشته هستیم. این پدیده زاییده جامعه مدرن است. افراد در جامعه مدرن به این دلیل که همدیگر را نمیشناسند، مناسبات و خویشاوندی بین هم احساس نمیکنند و بعضاً دیده میشود که به هم احترام نمیگذارند. این نوع بیاحترامیها در رانندگی، پیادهرو و صفهای مختلف دیده میشود و در حین رانندگی تاثیر بیشتری دارد چون افراد در این موقعیت آسیبپذیرتر و کمتحملتر هستند. در نتیجه اگر کسی ناگهان جلو آنها بپیچد تاثیر روحی بیشتری روی آنها میگذارد و قطعاً در چنین شرایطی واکنش نشان میدهند. این در حالی است که روابط مدرن اجتماعی باید تحت تاثیر تحولات، تغییر و
شیوههای جدیدی ایجاد کند. مردم نباید بر اساس اینکه همدیگر را میشناسند یا با هم خویشاوند یا همسایه هستند به هم احترام بگذارند و از هم مراقبت کنند. باید این احساس را به جامعه القا کرد که مناسبات اجتماعی تغییر کرده و میتوان صرفاً به دلیل شهروندان یک شهر بودن به هم احترام گذاشت و حقوق یکدیگر را محترم شمرد.
افراد جامعه بدون اینکه بخواهند باید مدت زیادی از وقت روزانه خود را صرف توقف در ترافیکهای خیابان کنند. این اتفاق هزینههای زیادی به کل اقتصاد جامعه وارد میکند و روی زندگی اجتماعی شهروندان تاثیر میگذارد.
فکر میکنید اگر شهر تهران دچار این وضع ترافیکی نامتعارف نبود، روابط اجتماعی مردم نسبت به هم محترمانهتر بود و احساس اضطراب و خستگی از ترافیک روزانه به این شکل در مراودات آنها اثر نمیگذاشت؟
قطعاً همینطور است؛ در شهرهایی که افراد با وسایل حملونقل عمومی رفتوآمد میکنند، مراودات اجتماعی مناسبتر است. بیتردید حجم ترافیک در نوع ارتباط مردم و واکنشهای اجتماعی روزمره اثرگذار است. حذف ماشین و گسترش مسیرهای پیادهرو و وسایل حملونقل عمومی در شهرها، اثرات اجتماعی خیلی مناسبی خواهد داشت. وقتی افراد در یک جامعه و در یک سطح کنار یکدیگر زندگی کنند و اقشار مختلف در طول روز با شرایط اجتماعی یکسان با هم ارتباط دارند، واکنش بهتری نسبت به هم خواهند داشت. عدالت اجتماعی در چنین شرایطی برقرار خواهد شد و مردم خلق و خوی بهتری نسبت به هم خواهند داشت. این در حالی است که تهران از این نوع عدالت اجتماعی تهی شده است. با آمدن ماشینهای گرانقیمت، آدمها بر اساس ماشینی که بر آن سوار میشوند، طبقهبندی شدهاند و این نوع قشربندی، در ایجاد برخی تنشهای روحی و روانی در شهروندان بیتاثیر نیست.
بهطور مشخص استفاده از خودرو شخصی را در تهران عامل ایجاد شکاف اجتماعی و به دنبال آن نامهربانی شهروندان نسبت به یکدیگر میدانید؟
بیتردید با استفاده از خودرو شخصی بدون اینکه خودمان متوجه باشیم در ایجاد این شکاف تاثیر داریم. در شهرهای موفق دنیا که حتی بیش از کشور ما اقشار ثروتمند دارند، افراد در عبور و مرور روزانه در یک سطح قرار دارند. یعنی رئیس یک کمپانی بزرگ در توکیو صبح برای رسیدن به محل کارش از مترو استفاده میکند و کارگرش هم با همین وسیله رفتوآمد میکند. اقشار مختلف جامعه کنار هم زندگی میکنند و همین کنار هم بودن باعث میشود از یکدیگر یاد بگیرند و مسائل متقابل اجتماعی را درک کنند. این اتفاق پیامدهای خیلی مثبتی در جامعه بهجا خواهد گذاشت. خودرو در جوامع باعث قشربندی و شکاف اجتماعی میشود. مثلاً در تهران هیچوقت یکسری افراد بالادست جامعه در پیادهروها یا وسایل حملونقل شهری دیده نمیشوند. این افراد خود را تافته جدابافته از جامعه میدانند و کسر شأن آنهاست که از وسایل حملونقل شهری استفاده کنند. در حالی که گاهی این افراد در پست و موقعیتهای شغلی قرار دارند که باید از احوال طبقات مختلف جامعه باخبر باشند تا بتوانند در کار خود موفق عمل کنند. به نظر میرسد افراد جامعه از اینکه با چه وسیلهای در شهر رفتوآمد میکنند، مرتبه میگیرند و
مثلاً بر این باور هستند که استفاده از اتوبوس و مترو کسر مرتبه آنهاست. درحالیکه اگر از زاویه توسعه نگاه کنیم، استفاده از وسایل حملونقل شهری نوعی توسعهیافتگی و جایگاه اجتماعی والا برای افراد است.
به نظر میرسد افراد در مراودات شهری با یکدیگر نامهربان هستند. در حالی که شاید همین افراد در دیگر موقعیتهای اجتماعی، رفتارهای متفاوتی غیر از این خصم و دشمنی از خود بروز دهند.
فکر میکنید برای جلوگیری از عوارض روحی و روانی و قشربندی اجتماعی که ترافیک در شهر ایجاد کرده است چه تمهیداتی باید اندیشید؟
به نظر میرسد در هفتههای اخیر و با واکنشهای اعضای شورای شهر نسبت به معضل ترافیک که حاشیههایی نیز به دنبال داشت، مسوولان شهری به این نتیجه رسیدهاند که این شیوه شهرسازی که تاکنون رایج بوده، اشتباه بوده است. نباید تمام بودجه صرف ساخت تونل، اتوبان و دوطبقه کردن بزرگراهها میشد. انگار کارشناسان پذیرفتهاند که هرچقدر هم این اتوبانها را افزایش دهند، باز معضل ترافیک به قوت خود باقی است و راهکار را باید در جای دیگر دنبال کرد. اینکه مسوولان شهری به نتیجه رسیدهاند که افزایش اتوبانها درواقع حجم و بار ترافیک شهر را بیشتر میکند، خودش یک گام به جلو است. باید مدل عبور و مرور شهر را تغییر داد و بهجای افزایش اتوبانها و مسیرهای ماشینرو به مسیرهای پیادهروها توجه نشان داد و وسایل حملونقل عمومی را گسترش داد. اکثر کشورهای دنیا که کمتر از ما تحت فشار ترافیک هستند و بودجه و تکنولوژی بیشتری نسبت به ما در اختیار دارند و مثلاً بهراحتی میتوانند اتوبانهای سهطبقه بسازند، این کار را نمیکنند. چون زودتر از ما به این نتیجه رسیدهاند که ساخت اتوبان و گسترش جادهها پاسخگوی ترافیک شهر نیست. این کشورها راهحل معضل ترافیک را
در گسترش پیادهروها و افزایش کیفیت وسایل حملونقل شهری میدانند.
در کنار وظایف مسوولان، درباره نقش جامعه و کنشگری شهروندان چه نظری دارید؟ آیا وقت آن نرسیده که جامعه نسبت به مسائل شهری نقش فردی خود را بهدرستی ایفا کند؟
این تصور غلطی است که قبل از ایفای نقش درست مدیریت شهری، از مردم توقع فرهنگ و خودآگاهی داشته باشیم. من فکر میکنم مسوولان میخواهند از مسوولیت خود شانه خالی کنند و مسائل را گردن فرهنگ جامعه بیندازند. این در حالی است که افزایش فرهنگ جامعه منوط به فرهنگسازی است. نمیتوان انتظار داشت جامعه نسبت به همه تحولات خودآگاهی داشته باشد و بهصورت خودکار در مواجهه با هر پدیدهای فرهنگ استفاده از آن را هم از خود بروز دهد. مثلاً درباره مترو قطعاً از روز اولی که این وسیله وارد کشور شد، لازم بود روش استفاده از آن را به مردم درست و حرفهای آموزش میدادیم، اما در این زمینه کمکاری کردیم و اکنون بعد از 20 سال نتیجه این کمکاری را درک میکنیم. اینکه هنوز بعد از این همه سال روش استفاده صحیح، ایستادن در صف، وارد شدن، رعایت ادب و باقی مسائل را حین استفاده از مترو یاد نگرفتهایم. درباره رانندگی و آداب آن هم این اتفاق افتاده است. به نظر میرسد قاعدهای برای رانندگی در شهرها وجود ندارد، ضعف شدید اعمال اجرای قانون دیده میشود و این مسائل طبیعتاً روی فرهنگ جامعه اثر میگذارد. مثلاً در همه جای دنیا اگر یک جوان پشت فرمان اتومبیلی
بنشیند، دوست دارد که گاز بدهد یا رفتارهای پرخطر انجام دهد، اما در این کشورها با قوانین و فرهنگسازی کاربردی این فرصت را به جوانشان نمیدهند و مشکلی هم پیش نمیآید. یا در کشورهای دیگر که اتوبانهای بهتر و ماشینهای باکیفیتتری نسبت به ما دارند، چرا مردم آرامتر و اصولیتر رانندگی میکنند؟ چون از روز اول به آنها فرصت این کار داده نشده است. درباره شرایط رانندگی که امروز در ایران شاهد آن هستیم باید بدانیم همه چیز از روز اول باعث بروز این مشکلات شده است. انگار اصول و قواعد را یک عمر رها کرده بودیم و حالا از راه رسیدهایم و میگوییم چرا این وضعیت رانندگی و واکنشهای اجتماعی مردم است؟ قطعاً اگر از روز اول پیشگیری میکردیم کار به این وضع وخیم نمیرسید که اکنون کاری از دست کسی برنیاید. باید اول شهرسازی درست باشد بعد از مردم توقع فرهنگ داشت. شهرسازی تهران مشکلات زیادی دارد، مشکلاتی از شیب خیابانها گرفته تا پیادهروهای نامناسب. وقتی در شهر تهران پیادهرو وجود ندارد چطور میتوان انتظار داشت مردم با ماشین رفتوآمد نکنند. گاهی حتی خیابانها را پهن میکنند و پیادهرو را برمیدارند. وقتی از اول پیادهروهای تهران مشکل
داشته و پر از پستی و بلندی بوده، مردم هم به خیابان عادت کردهاند و حتی 200 متر را هم با تاکسی میروند.
آیا مقررات راهنمایی و رانندگی هم در بروز این رفتارهای ترافیکی تاثیر دارد؟
قوانین راهنمایی و رانندگی فضا را بهگونهای مستعد قرار دادند که کار به اینجا برسد و حالا دیگر نمیتوانند کاری کنند. به نظر میرسد مشکل تا حدی بزرگ شده که حل آن نیازمند کارهای عجیب و غریب است. در حالی که اول راه میشد با یکسری کارهای ابتدایی همه را در مسیر استفاده منطقی از اتومبیل قرار داد. در خیلی از خیابانها نوشته اگر پارک کنید با جرثقیل ماشین را میبرند. درحالیکه این اتفاق نمیافتد. به نظر میرسد پلیس این تابلوها را گذاشته و گفته که من این را گذاشتهام اما هر کاری دوست دارید انجام دهید. پلیس تمام قوانین و ضوابطی را که گذاشته اجرایی نمیکند. باید دید مشکل این عدم توجه راهنمایی و رانندگی به مشکلات ترافیک چیست؟ من میخواهم یادآوری کنم که نیروهای انتظامی ایران از بهترینهای دنیا هستند و آموزش درست روی آنها انجام شده است. اما باید مشکل را پیدا کرد. اگر نیروها کم هستند و پاسخگوی نیاز شهر نیستند بیتردید باید آنها را افزایش داد و بهجای افزایش حقوق نیروهای پشتمیزنشین به این بخش بودجه تزریق کرد.
با توجه به اینکه شما در رشته مهندسی ترافیک و مدیریت برنامهریزی شهری نیز تحصیل کردهاید، تحقیقات و مطالعاتی را که درباره ترافیک تهران تاکنون انجامشده چطور ارزیابی میکنید؟
مطالعات ترافیکی درستی در شهر تهران انجام نشده است. مطالعات ترافیکی نباید فقط جنبه اقتصادی و اجتماعی داشته باشد، بلکه باید همه تالمات روحی و روانی انسان را ارزیابی کند. در این زمینه یک مطالعه و پژوهش قابل قبول انجام نشده و اگر شده به کار گرفته نشده است. باید این سوال را از مسوولان شهری پرسید که این بودجههای سنگینی که صرف پژوهشهای مختلف ترافیکی میشود کجا میرود؟ چرا هرچه مطالعات و تحقیقات در این زمینه انجام میشود، غلط است؟ مثلاً چرا مطالعه شده که اگر فلان اتوبان در فلان منطقه احداث شود، وضعیت بار ترافیک آن منطقه بهتر میشود، اما واضح و مبرهن میبینیم که نهتنها این مشکل حل نشده که حادتر هم میشود.
چرا کسی پاسخگوی این وضع نیست که همه مطالعات ترافیکی غلط است. به نظر من مهندسان ترافیکی به جامعه و مسوولان بالادستی خود کلک میزنند. درواقع میگویند ما کارمان را درست انجام میدهیم و مشکل از فرهنگ اجتماع است. درحالیکه اگر شهرسازی درست بود، اجتماع چنین واکنشهایی را از خود بروز نمیداد. ما اکنون در جامعه آثار افزایش ترافیک را میبینیم، نباید فکر کنیم که همه مشکل از مردم است و مهندسان ترافیک کارشان را درست انجام دادهاند. شاید اگر مدل شهر تهران بهجای گسترش اتوبان به کیفیت پیادهروها میپرداخت مردم بهجای پناه بردن به ماشین شخصی از وسایل حملونقل عمومی بهره میبردند. پس اگر امروز شاهد پرخاشگری مردم به خاطر ترافیک هستیم باید بدانیم که این پیامد مدیریت غلط مسوولان در شهر است. چراغقرمزها هم مشکل دیگر شهر تهران است.
چراغقرمز نباید یکمرتبه پنج دقیقه عابر را پشت خط خیابان نگه دارد، این کار صحیح نیست. معلوم است که عابر پیاده نمیتواند پنج دقیقه را تحمل کند، مسلماً از وسط خیابان رد میشود و با ماشینها تداخل پیدا میکند و سرعت آمدوشد ماشینها را کاهش میدهد. شهر باید برای پیادهها طراحی شود و وقتی چراغها و پیادهروها برای پیادهها طراحی شود، ترافیک هم درست میشود. پارکینگها و اینکه تمام خیابانهای تهران و خانهها دارای پارکینگ هستند هم مشکل دیگر شهر تهران است. الان خانوادهها هر کدام چند ماشین در پارکینگ دارند. اتفاقاً باید بهجای ارائه پارکینگ به خانهها برعکس عمل کنند و برای پارکینگ خانهها از مردم عوارض بگیرند. وقتی از پارکینگ خانه مردم عوارض گرفته میشود دیگر همه چند تا اتومبیل را برای اعضای خانواده خود نمیخرند. اینها همه مانند یک چرخه است و روی هم تاثیر میگذارد.
چرا کسی پاسخگوی این وضع نیست که همه مطالعات ترافیکی غلط است. به نظر من مهندسان ترافیکی به جامعه و مسوولان بالادستی خود کلک میزنند. درواقع میگویند ما کارمان را درست انجام میدهیم و مشکل از فرهنگ اجتماع است. درحالیکه اگر شهرسازی درست بود، اجتماع چنین واکنشهایی را از خود بروز نمیداد. ما اکنون در جامعه آثار افزایش ترافیک را میبینیم، نباید فکر کنیم که همه مشکل از مردم است و مهندسان ترافیک کارشان را درست انجام دادهاند. شاید اگر مدل شهر تهران بهجای گسترش اتوبان به کیفیت پیادهروها میپرداخت مردم بهجای پناه بردن به ماشین شخصی از وسایل حملونقل عمومی بهره میبردند. پس اگر امروز شاهد پرخاشگری مردم به خاطر ترافیک هستیم باید بدانیم که این پیامد مدیریت غلط مسوولان در شهر است. چراغقرمزها هم مشکل دیگر شهر تهران است.
چراغقرمز نباید یکمرتبه پنج دقیقه عابر را پشت خط خیابان نگه دارد، این کار صحیح نیست. معلوم است که عابر پیاده نمیتواند پنج دقیقه را تحمل کند، مسلماً از وسط خیابان رد میشود و با ماشینها تداخل پیدا میکند و سرعت آمدوشد ماشینها را کاهش میدهد. شهر باید برای پیادهها طراحی شود و وقتی چراغها و پیادهروها برای پیادهها طراحی شود، ترافیک هم درست میشود. پارکینگها و اینکه تمام خیابانهای تهران و خانهها دارای پارکینگ هستند هم مشکل دیگر شهر تهران است. الان خانوادهها هر کدام چند ماشین در پارکینگ دارند. اتفاقاً باید بهجای ارائه پارکینگ به خانهها برعکس عمل کنند و برای پارکینگ خانهها از مردم عوارض بگیرند. وقتی از پارکینگ خانه مردم عوارض گرفته میشود دیگر همه چند تا اتومبیل را برای اعضای خانواده خود نمیخرند. اینها همه مانند یک چرخه است و روی هم تاثیر میگذارد.
دیدگاه تان را بنویسید