تاریخ انتشار:
نظریات اقتصادی نهضت خداپرستان سوسیالیست
شاگردان فکری نخشب
آرا و اصول اقتصادی خداپرستان سوسیالیست از آثار و تالیفات محمد نخشب و مرامنامه حزب مردم ایران قابل استخراج است. این نظریات بر نفی وضع موجود و انتقاد شدید نسبت به جهتگیریهای اقتصادی رژیم پهلوی و فقر دامنگیر و شکافهای اجتماعی فزاینده در آن سالها استوار شده بود.
سوسیالیسم بومی در برابر کمونیسم روسی
در مهرماه سال 1320 یعنی یک ماه بعد از اشغال خاک ایران توسط متفقین که به تبعید رضاشاه منتهی شد، گروهی از فعالان سیاسی چپگرا با خاستگاههای مختلف سازمانی «حزب توده ایران» را تاسیس کردند. این حزب اهداف چندگانهای را دنبال میکرد اما پایههای نظری آن ملهم و مقتبس از مارکسیسم-لنینیسم یعنی ایدئولوژی رسمیکشور شوراها بود. در اتحاد جماهیر شوروی، ژوزف استالین زمامدار وقت با ارائه دکترین «سوسیالیسم در یک کشور» در تلاش بود همه نیروها و احزاب سوسیالیست و کمونیست جهان را به عنوان پیادهنظام شوروی و برای تامین منافع امپراتوری سرخ به خدمت گیرد. تز سوسیالیسم در یک کشور به عنوان بدیلی در برابر تز «انقلاب دائمی» لنین و تروتسکی طرح شد که حیات و موفقیت سوسیالیسم در شوروی را به پیروزی نیروهای وفادار به آن در همه کشورها موکول و مشروط میکرد حال آنکه استالین منافع حزب کمونیست حاکم بر شوروی را ارجح میدانست و همه احزاب کارگری را به حمایت و حراست از آن فرا میخواند. به همین سبب سازمانهای مرتبط و تحت نظارت حزب کمونیست شوروی (مانند حزب توده ایران) خواسته یا ناخواسته منافع حزب مادر را نسبت به منافع ملی و گروهی خود اولی و برتر میدانستند و عملاً در مسیر اولویتها و مقتضیات سیاست خارجی کرملین گام برمیداشتند. به همین سبب تردیدهایی در مورد درستی مرام و راه و روش حزب توده به میان آمد. در کنار این تردیدها و تحت تاثیر جذابیتهای اندیشه سوسیالیستی عدهای از کنشگران سیاسی به دنبال درافکندن بنیانی جدید بودند که با جذب نقاط قوت و دفع نقاط ضعف مسلک و مرام حزب توده، راه تازهای گشوده و آسیبهای احتمالی را به حداقل ممکن برسانند. از این رو حدود دو سال بعد از شکلگیری حزب توده، هسته اولیهای از منتقدان و مخالفان سوسیالیست آن پیرامون محمد نخشب دانشجوی حقوق دانشگاه تهران گرد آمدند و به بحث و تبادل نظر در مورد چگونگی رویارویی با انحراف عقیدتی و عملی حزب توده پرداختند. تا سال 1328 که فعالیتهای نهضت خداپرستان سوسیالیست وارد فاز علنی شد این تشکل بیشتر به مثابه یک گروه فشار برای نهضت ملی عمل میکرد. جریان عضوگیری در آن هم شیوهای متمرکز داشت که با آموزشهای سیاسی و عقیدتی با هدف کادرسازی همراه بود. اعضای این تشکل نیمهعلنی در سال 1327 مقارن با اشغال فلسطین و تاسیس رژیم اسرائیل، با همراهی آیات طالقانی و کاشانی و همکاری انجمن اسلامی دانشجویان، فداییان اسلام و اتحادیه مسلمین اولین گردهمایی را در حمایت از مردم فلسطین برگزار کردند. مدتی بعد در آستانه برگزاری انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی زمزمههایی مبنی بر درخواست آغاز فعالیت علنی نهضت شنیده شد که اختلافاتی را در میان اعضا به همراه داشت. در این میان محمد نخشب و هوادارانش در حزب معتقد بودند که ایران در آستانه یک انقلاب اجتماعی قرار دارد و فقط مبارزات حزبی میتواند این انقلاب را به بار بنشاند حال آنکه عدهای دیگر از اعضای ارشد نهضت همچون جلالالدین آشتیانی و کاظم یزدی بر تداوم راه گذشته اصرار میورزیدند. سرانجام نهضت خداپرستان سوسیالیست بر اثر اختلافات در مورد نحوه فعالیت و حضور در اجتماع به دو گروه تقسیم شد. گروهی به راه و رسم گذشته وفادار ماندند و گروه دیگر با محوریت محمد نخشب و افرادی چون حسین راضی راه فعالیت علنی در پیش گرفتند. نخشب و یارانش در سال 1329 و پس از مذاکرات فشردهای با حزب ایران و امضای موافقتنامه به تشکیلات مزبور پیوستند اما این گروه دو سال بعد از حزب ایران جدا شد و تشکلی به نام جمعیت آزادی مردم را تشکیل داد که پس از مدتی به حزب مردم ایران تغییر نام یافت. در اولین کنگره سراسری این حزب که در فروردین سال 1341 برگزار شد، ضمن تاکید بر سوسیالیسم ایرانی که «در جریان مبارزه اجتماعی مردم ایران با ظلم اقتصادی و روابط غیرانسانی و ستمگرانه جامعه طبقاتی کنونی به وجود آمده است و از تکامل تئوریهای دنیای پیشرفته از یک سو و برخورد با معتقدات ریشهداری که بنیاد ارزشهای انسانی و اخلاقی مردم را تشکیل میدهد از سوی دیگر، شکل گرفته و راه تکامل» میپیماید، آرمانها و اصول اعتقادی حزب شکلی مدون به خود گرفت. با این اوصاف سوسیالیسم راهنما و معیار عمل این جریان در وادی اقتصاد بوده که در ادامه به آن میپردازیم.
اقتصاد در اندیشه و مرام خداپرستان سوسیالیست
آرا و اصول اقتصادی خداپرستان سوسیالیست از آثار و تالیفات محمد نخشب و مرامنامه حزب مردم ایران قابل استخراج است. این نظریات بر نفی وضع موجود و انتقاد شدید نسبت به جهتگیریهای اقتصادی رژیم پهلوی و فقر دامنگیر و شکافهای اجتماعی فزاینده در آن سالها استوار شده بود. به عقیده نخشب «نبودن اقتصاد سوسیالیستی و عدم حاکمیت اجتماع بر روابط اقتصادی باعث شده با آنکه مردم این کشور در آتش بیکاری میسوزند، سرمایهها به جای آنکه در راه عمران و آبادانی اراضی و سد بستن رودخانهها و حفر چاههای عمیق و بنا کردن کارخانههای بزرگ به کار رود، یا در بانکها متراکم میشود و یا صرف تجملات و تشریفات میشود و یا خیلی که همت کنند برای بالا بردن ساختمانهای عظیم که ارزشی از نظر تولیدی ندارد، به کار میبرند.» با تبیین وضع موجود وی به سوی ارائه راهکارهایی جهت علاج درد و ترسیم دورنمای آرمانی میشتابد؛ گام اول البته تعیین تکلیف با این ایده کلاسیک است که میگوید: «انقلاب کمونیستی تنها یک انقلاب ملی نیست بلکه انقلابی است که در تمام ممالک متمدن یعنی در انگلستان، آمریکا، فرانسه و آلمان در زمان واحد صورت خواهد گرفت.» فردریک انگلس دستیار و همفکر کارل مارکس که پس از مرگ وی به تفسیر نظریات او پرداخت در تبیین انقلاب کمونیستی جهانی در کتاب اصول کمونیسم میافزاید «انقلاب در هر یک از این ممالک نسبت به آنکه کشوری دارای صنایع کاملتر، ثروت بیشتر، قوای تولید زیادتر باشد، تندتر یا آهستهتر پیشرفت میکند.» بدینترتیب انگلس پیشبینی میکند آهنگ انقلاب در انگلستان روندی تند و در آلمان روندی کند خواهد داشت ولی هر چه هست انقلاب کمونیستی خصلتی جهانی دارد و سرانجام کل کشورها را دربر خواهد گرفت. اما نخشب با استعانت از نظریات لنین به نقد عقیده انگلس میپردازد زیرا به باور او با گسترش سیاستهای امپریالیستی ممالک سرمایهداری وضع خاصی در کشورهای عقبافتاده به وجود آمده که «نهضتهای انقلابی و تودهای را بر خلاف نظر مارکسیسم از کشورهای صنعتی به سوی اجتماعات عقبمانده و فقیر» سوق میدهد. نخشب چاره کار را برپایی یک حکومت ملی و سوسیالیستی میداند که به جای سرمایهداران «حکومت، خود عامل تغییر و تحول تولید» شود و زمام پیشرفت و توسعه کشور را در دست گیرد. زیرا «ایجاد یک قدرت متمرکز دموکراتیک و استقرار سیستم اجتماعی و سوسیالیستی، پیشقراول سایر اصلاحات اجتماعی و [موجب] ارتقای سطح تولید اجتماع و رهایی کشور از فقر» خواهد شد. او در توضیح چیستی سوسیالیسم مینویسد «طرز فکر و رژیم و حکومتی که اصالت را به جامعه داده و تامین عدالت اجتماعی و محو و طرد استثمار از جامعه بشری را» سرلوحه اعمال خود قرار دهد. محمد نخشب در کتاب «ایران در آستانه یک انقلاب اجتماعی» سوسیالیسم را تنها راه قطعی و انکارناپذیر در ترقی و تکامل نظامهای اجتماعی معرفی میکند که با «تبدیل اقتصاد آزاد و بیبندوبار به اقتصاد هدایتشده و طبق نقشه، تمرکز فعالیتهای انسانی در جهات سودمند اجتماعی به جای از دست دادن و اتلاف آنها در جهتی که امیال گوناگون و هوسهای سودجویانه افراد را ارضا میسازد و بالاخره استقرار کوشش و کار اجتماعی هماهنگ و دستهجمعی به جای کار و فعالیت انفرادی و از هم جدا و پراکنده» جامعه انسانی را به سعادت میرساند. او البته با انتقاد از «عدهای سوسیالیست دگماتیست که بدون بررسی جوانب کار از یک نسخه مطابق با اصل با تعصب شدید و افراطی دفاع میکنند و خواستار تحمیل یک ایدئولوژی ذهنی زاده قرن هجده و نوزده بر تحول اجتماعی» هستند به زعم خود نوعی سوسیالیسم تحققی را در برابر مینهد که بعدها در کنگره سراسری حزب مردم ایران بدین شکل صورتبندی میشود: «سوسیالیسم نه به وسیله یک قدرت خارجی و نه بر اساس تئوریهای صرفاً تقلید شده از دیگران، بلکه باید با نیروی ناشی از تشکل آگاهانه مردم ایران و با اتکا به تئوریهای اجتماعی که در جریان مبارزه حقطلبانه مردم ما رشد یافته است، استقرار یابد. سوسیالیسم تحققی در کادر جهانی معتقد به سیاست صلح و اصل همزیستی مسالمتآمیز، کنارهگیری از جنگ سرد دو بلوک متخاصم کنونی و تقویت کشورهای آزاد و غیرمتعهد آسیایی و آفریقایی است.» نخشب به دنبال ترسیم خط فارق میان سوسیالیسم مورد نظرش با دیگر انواع سوسیالیسم، بر خداپرستی و دموکراسی به عنوان بستر لازم برای شکلگیری آن تاکید میورزد. به زعم او دموکراسی به معنای درست خود یعنی برگزاری «انتخابات آزاد و وضع و اجرای درست قانون»، زمانی مستقر میشود که «مردم با احراز نیرومندی و تشکل، راه را بر غارت و چپاول و اعمال نفوذ جمعی ستمگر و دزد که از هرج و مرج دلی شاد دارند، ببندد و قدرتی متمرکز و ملی برای استفاده از تمام نیروهای اقتصادی و عملی و هنری به وجود آورد». گرچه اصول اندیشه، کنش سیاسی و نتایج منطقی آرای محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست را میتوان از زوایای مختلف به نقد نشست اما ترجیح این است که در سطور پایانی به تاثیر اندیشههای نخشب و تشکل تحت هدایت او بر دیگر جریانها و شخصیتهای سیاسی اشاره شود.
حلقه ربط سوسیالیسم و مذهب
محمد نخشب 18 سال پس از مهاجرتش از ایران در سال 1355 در ایالات متحده درگذشت. با وجودی که بنا به روایتی ظاهراً از حجم فعالیتهای سیاسی او در اواخر عمر به میزان محسوسی کاسته شده بود اما میراث فکریاش به حیات خود ادامه داد و الهامبخش و جهتدهنده طیفی از گروهها و نیروهای سیاسی شد. نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب معتقد است «نخشب توانست به عنوان نخستین ایرانی فعال در راه تلفیق تشیع با سوسیالیسم اروپایی» اعتبار زیادی کسب کند. آرمان نهضت خداپرستان سوسیالیست در همان ابتدای کار جمعی از منتقدان وضع کشور را به خود جلب کرد. محمدتقی شریعتی و پسرش علی شریعتی که بعدها معلم انقلاب اسلامی نام گرفت از اعضا و هواداران این نهضت بودند. ابراهیم یزدی که در دولت موقت مرحوم بازرگان عهدهدار وزارت خارجه بود نیز در زمان دانشآموزی در سالهای دهه 20 به حلقه نخشب پیوست اما بعدها در زمره موسسان نهضت آزادی ایران درآمد. علیالظاهر مشی سیاسی و ایدئولوژیک نخشب مورد تایید آیتالله طالقانی نیز بوده است. این را محمد بستهنگار داماد آیتالله به نقل از ایشان بازگو میکند. حزب مردم ایران که بازوی سیاسی نهضت خداپرستان سوسیالیست محسوب میشد در اواخر دهه 30 به تشکیل جبهه ملی دوم کمر همت بست. این حزب خود در جناح چپ جبهه ملی قرار میگرفت. اما کمی بعد اختلافاتی میان اعضای جوانتر و باسابقه حزب مردم ایران بر سر مشی سیاسی و مبارزاتی مطلوب و موثر بروز کرد. جوانترها همچون کاظم سامی و حبیبالله پیمان خواستار گسترش دامنه فعالیتها و کسب آمادگی بیشتر برای مبارزات انقلابی بودند اما اعضای باسابقهتر ضمن مخالفت با این پیشنهاد میگفتند در صورت تشدید فعالیتهای حزبی احتمال برخورد ساواک و نیروهای امنیتی رژیم با اعضا بیشتر شده و هزینهها نیز به همان نسبت افزایش مییابد. به این ترتیب در سال 1342 برخی اعضای رادیکال از حزب جدا شده و جنبش آزادیبخش مردم ایران (جاما) را برای پیشبرد اهداف خود تاسیس کردند. دو سال بعد ماموران ساواک چند نفر از اعضای ارشد جاما را دستگیر و روانه زندان میکنند. حبیبالله پیمان بعد از آزادی از زندان با چند نفر از همفکران خود همچون عبدالعلی بازرگان، محمد توسلی، غلامعباس توسلی و میرحسین موسوی سنگ بنای نشریهای را به نام «جنبش مسلمانان ایران» گذاشتند که پس از آن با ایجاد تشکلی تحت عنوان «جنبش مسلمانان مبارز» به فعالیتهای خود شدت بخشیدند. اعضای این سازمان سیاسی آرمانهای نهضت خداپرستان سوسیالیست را هدف و چراغ راه خود میدانستند. افزون بر اینها شمار دیگری از روشنفکران دینی چپگرا نظیر لطفالله میثمی و عزتالله سحابی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از میراث فکری نخشب تغذیه کردهاند. در واقع اندیشه سوسیالیسم دینی در هنگامهای مطرح شد که فضای فکری و سیاسی کشور تحت نفوذ سنگین اندیشههای چپ قرار داشت و نیروهای مذهبی و معتقد نسبت به سست شدن باورها و اعتقادات مردم بیمناک بودند. محمد نخشب با ارائه نظریه تلفیقی خود در نسبت دین و سوسیالیسم باب جدیدی را در تحولات فکری معاصر گشود. اگر روشنفکران نسل اول در انتقال برخی مفاهیم از جمله پارلمانتاریسم و مشروطیت به فضای فکری ایران نقش داشتند و برخی علمای مشروطهخواه را به تفقه در باب اندیشههای مشروطه اسلامی سوق دادند، محمد نخشب نیز با ایجاد بستر فکری مساعدی جهت ارائه تعبیری فقهی از مفاهیمی مانند انقلاب و عدالت اجتماعی کار نسبتاً مشابهی را به انجام رسانده است.
دیدگاه تان را بنویسید