پایان رشد اقتصادی
چرخه عمر
دوران انبساط اقتصادی آمریکا در ماه ژوئن هفتساله خواهد شد و این به معنای ورود به دوران کهنسالی است. در گذشته فقط سه دوره انبساط، مدتی طولانیتر داشتند. دوران رونق اقتصادی دهه ۱۹۹۰ فقط ۱۰ سال به طول انجامید.
دوران انبساط اقتصادی آمریکا در ماه ژوئن هفتساله خواهد شد و این به معنای ورود به دوران کهنسالی است. در گذشته فقط سه دوره انبساط، مدتی طولانیتر داشتند. دوران رونق اقتصادی دهه 1990 فقط 10 سال به طول انجامید. به نظر میرسد باید این دوره دهساله را به عنوان حداکثر دوره عمر انبساط اقتصادی در آمریکا دانست. در نتیجه میتوان با نگرانی اعلام کرد روزهای انبساط کنونی رو به پایان هستند. اما یا واقعاً اینگونه است؟ جنت یلن رئیس کل فدرالرزرو آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی در ماه دسامبر اعلام کرد «به نظر من مرگ دوران انبساط به خاطر کهنسالی یک افسانه است». با این وجود این دورهها نیز میمیرند. یا خانم یلن اشتباه میکند یا عاملی باعث میشود که انبساطهای سالم اقتصادی به شکلی نابود شوند.
رکود (که به عنوان دو فصل پیدرپی سقوط تولید ناخالص داخلی تعریف میشود) همانند مرگ بخشی از حیات است. گاهی اوقات تکانههای عرضه آنها را باعث میشوند: به عنوان مثال افزایش شدید قیمت نفت در سال 1973 همانند یک افزایش شدید مالیات به مصرفکنندگان اقتصادهای ثروتمند آسیب زد و قدرت خرید آنها را از بین برد. به این ترتیب، تولید ناخالص داخلی سقوط کرد. گاهی اوقات نیز ضعف تقاضا مقصر شناخته میشود. لرزههای بازار مالی یا افزایش نرخ بهره باعث میشوند مردم پول نقد خود را حفظ کنند. این ترس و نگرانی مسری است و چرخهای از بدبینی روبه تزاید ایجاد میکند.
اما همه انبساطهای اقتصادی به اندازه انبساط در آمریکا کوتاهمدت نیستند. رکورد عمر انبساط اقتصادی در اختیار هلند است: طولانیترین دوره انبساط هلند که در سال 2008 به پایان رسید تقریباً 26 سال عمر کرد. ممکن است در اوایل سال آینده استرالیا این رکورد را بشکند. انبساط اقتصادی این کشور در سال 1991 آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. بنابراین اگر یک چرخه عمر طبیعی برای انبساط در نظر بگیریم مدت آن بیش از یک دهه خواهد بود.
گلن رودباخ از فدرالرزرو سانفرانسیسکو در اوایل امسال یک جدول آماری از انبساطهای اقتصادی آمریکا در گذشته تهیه کرد. درست همانطور که شرکتهای بیمه عمر برای مردم جدول میسازند. در کشورهای ثروتمند احتمال مرگ یک نفر از میانسالی تا اواسط دهه 80 عمر به تدریج بالا میرود و سپس یکباره بیشتر میشود. اما به نظر نمیرسد که انبساط اقتصادی با افزایش طول عمر آسیبپذیرتر شود. از زمان پایان جنگ جهانی دوم فقط 12 انبساط اقتصادی در آمریکا دیده شده است.
تعداد افرادی که زندگی کردهاند و از دنیا رفتهاند بزرگتر است. اما دادههای موجود حاکی از آن است که در زمانهایی چرخههای اقتصادی همانند انسانها پیر میشوند. به گفته آقای رودباخ در قبل از جنگ جهانی دوم احتمال بروز نکول با افزایش عمر انبساط اقتصادی بیشتر میشد. اما از دهه 1940 گذشت عمر باعث پژمردگی آن نمیشود. از نظر آماری یک انبساط اقتصادی در 40ماهگی درست به همان اندازه یک انبساط 80ماهه آسیبپذیر است (75 درصد احتمال دارد که هر دو یک سال دیگر عمر کنند).
مفهوم بهبود اقتصادی بدون چرخه حیات قابل قبول نیست. وجود چرخه تجاری محدود عاقلانهتر به نظر میرسد. به عنوان مثال اقتصادی که به تازگی از رکود خارج شده است باید فرصتهای زیادی برای سرمایهگذاری ایجاد کند. که پس از استفاده از آنها احتمال بروز یک روند نزولی شدت میگیرد. اما اقتصاددانان میگویند دلیلی ندارد چرخهها به این صورت باشند. در مقابل، این احتمال وجود دارد که با تداوم انبساط اقتصادی ترکیب رشد تغییر کند. شکوفایی بخش فناوری میتواند سرمایهای را جذب کند که در غیر این صورت به سمت زیرساختارها یا مسکن کشیده میشد. این صنایع به نوبه خود میتوانند پس از گذشت دوران فناوری عامل رشد اقتصادی باشند. اما تمام فرصتهای سرمایهگذاری باید در داخل کشور استفاده شوند و سرمایهها باید به سمت خارج جریان یابند. به این ترتیب ارزش پول کاهش مییابد و صادرکنندگان میتوانند اقتصاد را جلو ببرند. اگر پایان شکوفایی در یک بخش به بروز بدبینی در بقیه بخشهای اقتصادی منجر نشود این نمایش همچنان ادامه خواهد یافت. پس چرا باید یک اقتصاد دچار رکود شود؟ در دوران قبل از جنگ و زمانی که سن اهمیت زیادی داشت دولتها و بانکهای مرکزی نقش کمتری در
ایجاد ثبات در اقتصاد بازی میکردند. تکانههای اقتصادی از لرزشهای بزرگ گرفته تا بحران مالی به طور مرتب اتفاق میافتند. هرچه طول عمر یک انبساط اقتصادی بیشتر شود شانس بروز یک رویداد وحشتناک بالاتر میرود و اقتصاد به روند نزولی کشیده میشود.
اما پس از دوران رکود عظیم، دولتها وظیفه مقابله با بدبینی را بر عهده گرفتند. دولتهای رفاه بزرگ عوامل تثبیتکننده خودکار بیشتری فراهم کردند. بدان معنا که هزینه بیشتری برای مواردی مانند مزایای بیکاری صرف کردند. این هزینهها در هنگام ضعف اقتصادی پول بیشتری را به جامعه تزریق میکند. بانکهای مرکزی به شدت نرخهای بهره را دستکاری میکردند تا رشد اقتصادی را در مسیر خود نگه دارند و در نهایت اهدافی را برگزیدند که انتظارات رشد پایدار را تثبیت کنند.
خانم یلن و افزایش زودهنگام نرخ بهره
در سایر موارد خطای انسانی مقصر است. همانگونه که بانکداران مرکزی اعتراف میکنند کنترل آنها بر اقتصاد کامل نیست. سیاستها اغلب با تاخیر اعمال میشوند. از آنجا که نمیتوان همه تکانهها را پیشبینی کرد یک ضربه ناگهانی میتواند قبل از آنکه بانک مرکزی واکنشی نشان دهد به بروز رکود بینجامد. یا یک بانک مرکزی مخالف تورم ممکن است متوجه شود که برای تغییر مسیر بسیار دیر شده و در گذشته نرخ بهره چندینبار بهطور غیرضروری بالا رفته است. علاوه بر این، هنگامی که نرخ بهره در بسیاری از اقتصادها به صفر نزدیک میشود بانکداران مرکزی مرتب مجبور میشوند به ابزارهای غیرمتعارف روی آورند که خود حاشیه خطا را بیشتر میکند.
اما بدشانسی با بیدقتی تفاوت دارد. آن بانکهای مرکزی که از تورم بالا بیشتر نگران هستند تا تورم پایین ممکن است دچار خطا شوند و مرتب به دام رکود گرفتار شوند. بانک مرکزی استرالیا که تورم دو تا سه درصد را به عنوان هدف خود قرار داد برای خود سقف و کفی تعیین کرده است. این کار باعث میشود از بروز اشتباه و سقوط در رکود اجتناب شود. فدرالرزرو که با وجود پایین ماندن نرخ تورم در سطح کمتر از اهداف مقرر خود باز هم نرخ بهره را بالا برد این درس را یاد نگرفته است. اظهارنظرات خانم یلن در مورد دوره طبیعی عمر انبساطهای اقتصادی را نباید به عنوان ابزاری برای تبرئه خویش در نظر گرفت.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید