تاریخ انتشار:
چگونه فراز و نشیبهای اقتصاد نفت فرصتها را به تهدید مبدل کرد
نفت و نیمقرن در تکاپوی توسعه
شاخصهای اقتصاد ایران را در مقایسه با کشورهای در حال توسعه و نیمهتوسعهیافته آن روز میکاوید تا روزهایی که کرهایها و ژاپنیهای چشمتنگ به قصد کسب تجربههای اقتصادی نوینبخش خصوصی نوپای کشور از موسسات و نهادهای اقتصادی ایران بازدید میکردند
ماجرای متغیر مداخلهگر نفت و رشد اقتصادی ایران که از 50 سال گذشته یکی از کانونیترین دغدغههای رجال و نخبگان سیاسی-اقتصادی کشور بود تاکنون فراز و نشیبهای متعددی را تجربه کرد. از روزهایی که صفیاصفیا در سازمان برنامه، خطکشی بر دست، شاخصهای اقتصاد ایران را در مقایسه با کشورهای در حال توسعه و نیمهتوسعهیافته آن روز میکاوید تا روزهایی که کرهایها و ژاپنیهای چشمتنگ به قصد کسب تجربههای اقتصادی نوینبخش خصوصی نوپای کشور از موسسات و نهادهای اقتصادی ایران بازدید میکردند که راهی به دنیای کمتر شناختهشده ایرانیها بیابند تا آنکه هویدا و انصاری رشد هشتدرصدی اقتصاد بالیده از رونق چرخههای اقتصادی کشور را به رخ آنان بکشند، کموبیش نیمقرن گذشته است. ایران پس از فرار آخرین پادشاه و سقوط نهادها و موسسات اقتصادی برآمده از عصر پهلوی دوم، سالهایی را در جنگ تحمیلی سپری کرد که با کاهش رشد اقتصاد ملی، بیکاری و فرار گسترده سرمایههای ملی از کشور توام بود. عصر سازندگی و نوسازی اقتصاد ایران پس از جنگ، این دغدغه و نگرانی از کاهش رشد اقتصادی در سالهای دفاع مقدس را با بازسازی مجدد کشور و جذب سرمایههای خارجی و ایرانیان
دورمانده از کشور به اوج هشتدرصدی رساند و کشور دوباره نفسی تازه کرد. دوران اصلاحات تجربه ممتازی در افزایش رشد اقتصادی کشور بود که خاطره یکی از مثالزدنیترین دوران طلایی اقتصاد کشور را از خود برجای گذاشت. هنوز جامعه اقتصادی کشور از طعم خوش رونق اقتصاد کشور سرخوش و ناباور بود که ظهور دولت عدالتورزی چون محمود احمدینژاد طی هشت سال، با درآمدهای سرشار و افسانهای نفت، چنان بنیان اقتصادی کشور را زیر و رو کرد که رشد 9درصدی اقتصاد ایران عصر خاتمی، برای بسیاری از ساکنان این مرز و بوم، پنداری به افسانهای کهن و دستنیافتنی میماند. هشت سال چنان با درآمدهای هنگفت نفت، مشغول شدند که برای بسیاری از نخبگان یادآور رجزهای شاه و وزیر دربارش علم در برابر اعراب و روسای جمهور آمریکا بود.
تصاحب سهم 56درصدی حاصل از صادرات نفت از سال 1338 تا 1391 طی هشت سال دولتهای نهم و دهم، چنان قدرتی به دولت بخشید که گفتمانی فراتر از مرزهای ملی و میهنی را در بین خود رایج کرده بودند که نه در عرصههای بینالملل که حتی در داخل نیز قابل فهم و درک نبود.
شگفت آنکه، مهرهگردانان نفت چنان در داخل و خارج تاختند که به تدریج شریانهای حیاتی کشور از کنترل آنان خارج شد که کارشناسان و متخصصان اقتصادی برای اخذ مهمترین آمارها به موسسات و نهادهای بینالمللی رجوع میکردند. دولت احمدینژاد زمانی کشور را به دست دولت اعتدالگرا سپرد که اقتصاد از نفسافتاده و بیرمق از جان، دیگر نایی برای تحرک نداشت که خود را با همسایگان عقبافتاده و جنگزده اطراف و حتی واپسین کشورهای دورمانده از توسعه مقایسه کند.
آنچه در همه این نیمقرن برای نخبگان ایرانی در هالهای از ابهام ماند و حیرت آفرید، فقدان ثبات و پایداری در تثبیت نسبی رشد اقتصاد ملی، کاهش تورم دورقمی و تعادل و بهینهسازی در نظام دادوستدهای اقتصادی بود. گویا در همه این سالها، همه دریافتند آنچه به بیثباتیها و نوسانها عرصه جولان میدهد و فرصت بهینه را از اقتصاد ملی میستاند و آشکارا به پیشبینیهای معمول اقتصادی پشت پا میزد، نفت این ماده حیاتی بود که بیش از آنکه فرصتساز و توسعهبخش باشد هر بار با ظهور و افول مظاهر و فرآوردههای خود به همه پیشبینیها رکب میزد و سناریو ذلتبار جدیدی را به ساکنان این مرز و بوم تحمیل میکرد و حیرتی را پدیدار میساخت. حیرتی که پس از همه ادوار رونق و وفور اقتصاد نفتی با خود در پی داشت که چگونه با وفور و رونق این ماده حیاتی و جذب میلیاردها دلار درآمد نفتی هنوز به توسعهای نیمبند هم دست نیافتهایم.
در دومین سال از دوره دوم دولت احمدینژاد وقتی رئیس عالیترین بخش قوه مجریه مدعی شد دولت میتواند با بهای 10دلاری قیمت نفت، کشتی توفانزده کشور را سکانداری کند برخی از متخصصان و کارشناسان اقتصاد نفت با توجه به ناکارآمدیهای دولت در دیگر بخشهای اجرایی کشور این ادعا را در ردیف دیگر وعدهها و آرزوهای دستنیافتنی دولت تنها یک شعار و بلوف سیاسی دانسته و اعتباری بر آن قائل نشدند. چه آنکه، کشور در همان روز با بهای نفت 100دلاری کموبیش همان ریاضتی را به مردم تحمیل میکرد که در دوره تنگدستانه هشتساله جنگ تجربههای آن را از سر گذرانده بودند. هفته گذشته اما معاون امور راهبردی رئیسجمهور بهرغم کامیابیها و گشایشهایی که دولت در تعاملات جهانی اخیر کسب کرده است و میرود که فضای روانی حاصل از توافقات نسبی دولتمردان ایرانی در برخی لابیهای جهانی چرخههای زنگارگرفته صنعت و تولید کشور را به حرکت درآورد، از قابلیتها و توانمندیهای دولت اخیر این را دانسته که میتواند کشور را با فروش یک میلیون بشکه در روز اداره کند. تجربهای که تنها یکی دو بار آن هم در کوران سالهای جنگ تجربه شد. روزهایی که اقتصاد کشور حتی در
سطوح معیشتی خود گرفتار بود و آشکارا راهی جز تن دادن به سناریو تحمیلی مخالفان خود در اوپک نداشت. با این همه در روزهای اخیر آژانس بینالمللی انرژی برآورد کرده است که صادرات نفت ایران در ۹ماهه ابتدایی ۲۰۱۳، به 1/1 میلیون بشکه در روز رسیده است، در حالی که این رقم در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به ترتیب، 5/2 و 7/1 میلیون بشکه در روز بوده است. صادرات فعلی نفت ایران احتمالاً در حدود 2/1 تا 3/1 میلیون بشکه در روز است. بازار نفت در ایران طی سه دهه اخیر افتوخیزهای متفاوتی را پشت سر گذاشت. پیش از آن وفور و رونق بازار نفت ایران را به یکی از پردرآمدترین کشورهای جهان مبدل کرد. اما چنان به فساد و بیعدالتی در کشور دامن زد که ملت راهی جز برانداختن نظام پهلوی ندیدند. سالهای پس از انقلاب، جنگ تحمیلی کشور را با مشکلاتی مواجه ساخت که اگر فضای معنوی حاکم بر انقلاب نمیبود تحمل آن ناممکن مینمود. سالهای جنگ، این مزیت را داشت که اتحاد و انسجام ملی و مخاطرات ناشی از هجوم دشمن، تنگنای حاصل از کاهش قیمت نفت را چندان به مذاق ملت تلخ نکرد. جنگ و رشادتهای آن، مردم را چنان به خود مشغول داشت که تا نیمههای جنگ مردم چندان از سختیها گله
نداشتند. میانههای جنگ تنها زمانی که قیمت نفت اوج گرفت، رفتار مردم به تدریج به سمت اسراف و بیانضباطیها سوق یافت. اگر قیمت نفت همچنان در اوج میماند شاید جهت جنگ به نتیجهای دست مییافت که برای بسیاری از رزمندگان جبههها نقض غرض میشد . میانگین نفت 23 دلاری و فروش 102 میلیاردی نفت در دوران 8 ساله کابینه جنگ، کشور را از پیچ خطرناکی بیمه کرد. دولت سازندگی زمانی کابینه را بر عهده گرفت که قیمت نفت با یکی از پایینترین نرخهای خود در سالهای دهه 60 مواجه بود. نفت 16 دلاری اگرچه از بحران جنگ عبور کرده بود اما کشوری که 13 استان آن گرفتار پیامدهای جنگ بود، نیازمند بازسازی همهجانبهای بود که افزایش بهای نفت میتوانست به کشور جان تازهای ببخشد. میانگین قیمت نفت در این دوره 17 دلار بود و دولت با فروش 123 میلیارد دلاری به کار خود پایان داد. دولت اصلاحات کشور را با قیمت 12 دلاری نفت تحویل گرفت اما نشاط سیاسی، فضای باز اجتماعی و امید به
سرمایهگذاریهای خارجی، آنچنان به اقتصاد کشور شتاب داد که دولت طی دو دوره منتهی به سال 83، با فروش 206 میلیاردی رکورد کمنظیری را در تاریخ اقتصاد ایران ثبت کرد. اما دولت احمدینژاد، که روی موج شکوفایی اقتصاد دولت گذشته یکی دو سالی را با فراست و سبکبالی گذراند، با افزایش 246درصدی قیمت نفت نسبت به دولت گذشته، سهمی از درآمدهای نفت را از آن خود کرد که در تاریخ 100ساله نفت سابقهای نداشت. کشور از طریق صادرات نفت، بیش از 578 میلیارد دلار درآمد کسب کرد. درآمدی که بیش از همه درآمدهای نفتی در سه دهه گذشته بوده است. بر اساس آخرین یافتههای دفتر محاسبات شرکت ملی نفت کشور، کل درآمدهای نفتی ایران از سال 1360 تا سال 1392 برابر 92/1010 میلیارد دلار بوده که درآمد هشت سال احمدینژاد از این 31 سال، بیش از 57 درصد را از آن خود کرد. یعنی 57درصد درآمدهای نفتی کشور در دو دولت احمدینژاد تجمیع شده است و کل درآمدهای سه دولت قبلی روی هم برابر 59/432 میلیارد
دلار ثبت شده است. به عبارت روشنتر، شش دولت موسوی، هاشمی و خاتمی در کنار هم تنها نزدیک به 75درصد دو دولت احمدینژاد، درآمدهای نفتی داشتند. با این همه، آنچه از خلال این اعداد و آمار میتوان دریافت آنکه ایران طی همه این نیمقرنی که بیش از 50 سال پیش از آن در معرض درآمد نفت قرار گرفته به توسعه نیمبند قابل اتکایی هم دست نیافته است. آنچه از دید بسیاری از کارشناسان نفت مهم و حائز اهمیت نشان میدهد اینکه در این سالها بیش از آنکه حجم و بهای قیمت نفت در رفع و رجوع مشکلات درازمدت کشور اثربخش بوده باشد نگاه استراتژیک و راهبردی مدیریت کلان کشور نسبت به اختصاص مصارف این درآمدها حائز اهمیت است. تجربه 35 سال اخیر این یافته را تقویت میکند که رفتار جامعه اقتصادی نسبت به مصارف و درآمدهای آن این بیم را ایجاد کرده که اساساً نفت مهمترین عامل تغییر در رفتار دولت- ملتها بوده است. مخصوصاً زمانی که کاربست تهیه بودجههای سالانه کشور عمدتاً با محوریت درآمدهای نفتی تدوین میشود. از آنجا که سهم مستقیم نفت در تولید ناخالص داخلی ایران بیش از 30 درصد اعلام شده که با افزایش قیمت نفت این درصد افزایش مییابد، مکانیسم و کاربست اختصاص
درآمدها اجباراً بهگونهای باشد که خواهناخواه برنامهریزی مستقیم یا غیرمستقیم یک اقتصاد متاثر از سیاستهای نفتی باشد که همین امر توجه و تمرکز در فرآوردههای نفتی را دوچندان میکند. این عامل به علاوه نقشآفرینی نفت در بازار جهانی و نیز جذب و دفع کشورها در ظهور و افول بازیگران صحنههای بینالمللی آشکارا نفت را به مهمترین بازیگر دو قرن گذشته تبدیل کرده است که خودبهخود ایفاکنندگان نقش سیاسی و اقتصادی را به قهرمانان و خائنان ملی و بینالمللی مبدل کرده است. چنان که تقاضای جهانی برای نفت در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است و هماکنون میزان مصرف به 90 میلیون بشکه نفت در روز رسیده که پیشبینی میشود تا سال ۲۰۲۰ میلادی به روزانه ۱۱۵ میلیون بشکه برسد. به یاد داشته باشیم ۴۰ سال پیش وقتی سازمان اوپک شکل گرفت، تنها پنج کشور بیش از یک میلیون بشکه نفت در روز تولید میکردند و نفت عمدتاً در کشورهای صنعتی مصرف میشد. حجم مبادلات تجاری آن نیز ۱۰ میلیون بشکه در روز بود. اکنون اما ۱۷ کشور بیش از یک میلیون بشکه نفت در روز تولید میکنند. عمده تقاضا برای نفت، متعلق به آسیا و جهان در حال توسعه است و هماکنون حجم مبادلات
تجاری این ماده، روزانه حدود ۴۰ میلیون بشکه است. بنابراین آنچه اقتصاد کشور ما را در بیثباتی و نوسانات اقتصادی متلاطم نگه میدارد احتیاطاً شاید دو عامل بیشتر نباشد، یکی وابستگی اقتصاد ملی به نفت و دیگری مدیریت یک اقتصاد نفتی در جهانی که به شدت با بازار متلاطم نفت در وضعیت نوسان قرار میگیرد و این تلاطم، مستقیماً در نحوه تصمیمگیریها اثربخش خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید