تاریخ انتشار:
گفتوگو با علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد دوره پهلوی درباره اشتباهات شاه
شاه فریفته درآمدهای نفتی شد
«علینقی عالیخانی» مدیری از بخش خصوصی بود که تا مقام وزارت اقتصاد ارتقا یافت. او از مقام مشاورت در اتاق بازرگانی تهران به وزارت اقتصاد رسید و نام نیکی از خود بهجا گذاشت.
شاه در اسفندماه سال 1341 در کنفرانسی که در تهران با عنوان «کنفرانس اقتصادی» برگزار شد، از اقتصاد بدون نفت سخن گفت و اشاره کرد که باید درآمدهای صادراتی جایگزین درآمدهای نفتی شود. سوال این است که شاه واقعاً به این شعار اعتقاد داشت و به آن پایبند ماند یا آن را در همان سالها نقض کرد؟
من فکر میکنم وقتی در مورد شاه و سیاستهای اقتصادی مورد علاقه او صحبت میکنیم باید از دو زمان مشخص صحبت کنیم. یک زمان، رویکردهای شاه در دهه 40 است که نسبتاً مدبرانه و کارشناسانه بود و دیگری مربوط به سیاستهای دهه 50 است که عاری از خطا نبود. در دهه 40 شاه را جدی و مصمم برای ایجاد اصلاحات میدیدم که دغدغهاش توسعه کشور بود. شاه در این دهه به خوبی دریافته بود که راه نجات کشور از فقر و بدبختی، توسعه اقتصادی است. او پی برده بود که باید به تولید، صادرات و صنعت داخلی اتکا کرد و به همین دلیل در کنفرانسی که اشاره کردید، از اقتصاد بدون نفت سخن گفت و از مقامات دولت خواست شرایط را برای رشد و شکوفایی بخش خصوصی فراهم کنند. متوجه باشید که از دورهای صحبت میکنم که سوسیالیسم، هند را بیچاره کرده بود و جمال عبدالناصر هم چیزی از صنایع مصر باقی نگذاشته بود و حتی در ترکیه هم وضع به خوبی ایران نبود. به هر حال شاه در چنین دورهای از ضرورت ایجاد صنایع ملی و تقویت تولید داخلی سخن میگفت که به نظر من مدبرانه بود. شما احتمالاً آنقدر جوان هستید که آن روزها را به یاد ندارید اما دورهای که اشاره میکنم دوره رونق افکار سوسیالیستی و کمونیستی بود و افرادی همچون مائو و چهگوارا الگوی آرمانی جوانان بودند.
با وجود طرح شعار اقتصاد بدون نفت در کتاب خاطرات شما خواندیم که حیفومیل منابع در همان دهه 40 آغاز شد. چرا این اتفاق افتاد؟
زمانی که ابتهاج سرکار آمد و سکان سازمان برنامه را در دست گرفت، بر اساس قانون، این گونه بود که مقدار زیادی از درآمدهای نفتی در اختیار سازمان برنامه قرار گیرد. ابتهاج میدانست که ممکن است دولت بعدها به این قانون بیتوجهی کند. بنابراین مقداری از درآمدهای نفتی را در بانک بینالمللی سپرده کرد. هدف او این بود که با استفاده از این درآمدها، برخی از پروژههای بزرگ را عملیاتی کند. شاه هم موافق بود ولی به دنبال این هم بود که هر وقت میخواهد بتواند از این منابع استفاده کند. ابتهاج خیلی تلاش کرد که این منابع را در حسابی دور از دسترس دولت و شاه حفظ کند. این روند دو یا سه سال به خوبی ادامه یافت اما زمانی رسید که ابتهاج و برنامههای سختگیرانهاش تحمل نشدند بنابراین او ناچار شد از کار کنار بکشد و دیگر دوره او تمام شد. بعد از اینکه ابتهاج رفت، دوره ولخرجی و گشادهدستی در هزینهکرد درآمدهای نفتی آغاز شد و دولت دیگر به توصیههای سازمان برنامه گوش نکرد. دولتمردان کار خودشان را میکردند و تصمیمها سیاسی و غیرکارشناسی شد.
وقتی به عنوان وزیر اقتصاد انتخاب شدم، از دکتر محمد یگانه دعوت کردم و پس از مدتی توانست به ایران بیاید و معاونتی برای بررسیهای اقتصادی ایجاد کردیم که در آن، بیش از صد کارشناس اقتصادی به صورت مولف و اقتصاددان کار میکردند و شروع کردیم به تهیه و تدوین برنامههای مطالعاتی برای اینکه ببینیم اولویتهای اقتصاد کشور چیست. دنبال این بودیم که زمینه را برای حضور بیشتر بخش خصوصی فراهم کنیم. در همین دوران با مرد مثبت و اثرگذاری به نام صفی اصفیاء در سازمان برنامه مواجه شدم که بعدها تبدیل به بهترین دوست من شد. او از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۴۷ رئیس سازمان برنامه بود و خیلی در این موارد با من تفاهم نشان داد. ما موفق شدیم منابع مورد نیاز برای آغاز پروژه صنعتی کردن ایران را به دست آوریم. در این زمینه شاه کمک زیادی کرد. شاه کمک کرد که پول برای توسعه صنعت داشته باشیم.
از چه منبعی، از منابع نفتی؟
منبع اصلی ما درآمد نفت بود.
آنچه اشاره کردید، چهره مثبتی از شاه ارائه میکند. تصویری بیاشتباه که خیلی خوب مدیریت میکرد. آیا این امکان وجود دارد که به اشتباهات شاه هم اشاره کنید؟
بزرگترین اشتباهات شاه در دهه 40 را باید در بزرگترین طرح او دنبال کرد. بزرگترین اصلاحات شاه در دهه 40، اصلاحات ارضی بود اما به نظر من به دلیل مشکلاتی که در مرحله دوم این طرح به وجود آمد، موفق نبود و شاه هم به اهدافی که مدنظر داشت نرسید. البته موفقیتهایی داشت اما این موفقیت بهطور کامل محقق نشد. شاید نقد دیگر من این باشد که شاه به اندازه کافی از برنامههای توسعه صنعتی حمایت نکرد. مثلاً گرفتاری بزرگ من این بود که همه با اصل برنامه وزارت اقتصاد برای صنعتی کردن ایران و آزادسازی موافق بودند. ولی وقتی بحث اجرا پیش میآمد، عقب مینشستند. آن روزها کمتر افرادی بودند که پای عواقب سیاسی و اجتماعی اصلاحات اقتصادی بایستند. انتظار من این بود که شاه حمایت بیشتری بکند اما به هر حال او دغدغههای دیگری هم داشت. البته بزرگترین اشتباهات شاه در دهه 50 رقم خورد.
اینکه شاه اصرار داشت درآمدهای نفتی را به اقتصاد تزریق کند؟
بله، شاه قصد داشت با تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور، روند توسعه را سرعت ببخشد اما غافل بود که چنین رویهای میتواند عواقب اقتصادی و سیاسی زیادی داشته باشد. به هر حال از ابتدای دهه 50 درآمدهای نفتی ایران بیشتر شد و در سال 1352 به اوج رسید. شاه به حرف کارشناسان گوش نداد و این پول را به اقتصاد تزریق کرد. این پول تورم ایجاد کرد. در کوتاهمدت، رضایت خاطر نسبی در مورد فراوانی کالاهای وارداتی به وجود آمد و مردم رفتهرفته داشتند به هیبت شیخهای عرب درمیآمدند. مصرفگرایی و تشدید واردات باعث بالا رفتن رضایت مردم در کوتاهمدت شد اما این کارها رفتهرفته اثر خود را از دست داد و شاه با مردمی مواجه شد که خواستههای زیادی داشتند.
آیا شاه هم افکار سوسیالیستی داشت؟
شاه افکار سوسیالیستی داشت اما نه به آن اندازه که نتواند دلیل رشد و توسعه غرب را بفهمد. در حقیقت شاه به آرمانهای سوسیالیستی علاقه داشت، نه به روشهای آن. گاهی احساس میکردم شاه به خاطر اینکه شاه است، وانمود میکند افکار سوسیالیستی دارد اما در واقع او این افکار را داشت. اما در کنار آن مخالف توسعه بخش خصوصی نبود. به هر حال من بیش از هفت سال وزیر اقتصاد بودم و در این مدت خیلی تلاش کردم که به بخش خصوصی میدان بدهم. شاه اگر مخالف بود، تذکر میداد یا دستور صادر میکرد که اجرای این سیاستها متوقف شود. البته باید یادآوری کنم که شاه دهه 40 با شاه دهه 50 خیلی متفاوت بود. او که در دهه 40 اینقدر روی صنعت وقت میگذاشت و علاقه نشان میداد، در دهه 50 همین صنعتگران را متهم به توطئه کرد. مثلاً شاه فکر میکرد مقصر اصلی تورم در سالهای میانی دهه 50 تولیدکنندگان هستند. بنابراین رفتاری متضاد و متفاوت با رفتار دهه 40 در پیش گرفت.
با توجه به سابقهای که داشتید، آیا شما هم به شاه هشدار دادید؟
بله، به سهم خودم چند بار یادداشتهای مفصلی تنظیم کردم و به اسدالله علم دادم که به شاه بدهد. هر بار که این نامهها داده میشد، میدانستم علم نامه را داده اما شاه هیچ واکنشی نشان نمیداد. با این حال میشنیدم که این دست نامهها را به مسخره میگیرد و به نویسندگان نامهها یا نقادان، متلکپرانی میکرد. از همه اینها مهمتر کاری بود که کارشناسان شجاع و جوان سازمان برنامه انجام دادند. آنها گزارشی در سال 1352 تهیه کردند و در آن نسبت به آینده اقتصاد کشور هشدار دادند. آنها با تهیه یک گزارش مهم نشان دادند که اقتصاد ایران به هیچوجه توان جذب این همه منابع را ندارد. آنها تاکید کرده بودند که پیش از تزریق منابع، اقتصاد کشور را باید آماده کرد. به هر حال شاه در جریان نظرات کارشناسانه و دلسوزانه این جوانان قرار گرفت اما این گزارش جدی گرفته نشد و در حقیقت مورد توجه هیچکس قرار نگرفت.
هشدارهایی که در آن گزارش به شاه داده شد، چه بود؟ این گزارش چه تصویری از آینده کشور را ترسیم میکرد؟
گزارش در سال ۱۳۵۲ نوشته شد و به صراحت در مورد آینده اقتصاد کشور هشدار داده بود. حتی میشد تصویری از اتفاقات سیاسی آینده را هم در گزارش دید. خیلی از اقتصاددانان و کارشناسان نسبت به این پدیده هشدار دادند و همین حرفهایی را که من الان با شما مطرح کردم به عرض شاه رساندند. اینکه تزریق این همه نقدینگی میتواند به مثابه بمبی برای اقتصاد باشد اما توجهی نشد.
واکنش شاه چه بود؟
واکنش شاه کمی عجیب بود. مثلاً یک جا گفته بود ما کشور را به پیش میبریم و به اقتصاددانان نشان میدهیم که بدون آنها کارهای زیادی میشود انجام داد. یک بار هم در جمع اقتصاددانان با اشاره به جملهای از روزولت گفت من اقتصاددانی میخواهم که یک دست بیشتر نداشته باشد. متاسفانه شاه در دهه 50 به جای تکیه بر توان اقتصاددانان و کارشناسان، بیشتر به مسخره کردن آنها پرداخت. اما واقعیت قضیه این بود که مملکت نمیتوانست تحمل آن وضع را داشته باشد.
آقای دکتر این بحث نقدینگی و افزایش تورم و در مجموع برخورد با بازار و صنعتگر به بهانه گرانفروشی، تا چه اندازه در شکلگیری و وقوع انقلاب موثر بود؟ چون خیلیها تحلیل میکنند که بازاریها پس از برخوردهای قضایی شاه و تشدید فشار به اصناف به انقلابیون پیوستند. فکر میکنید تا چه اندازه این قضیه موثر بود؟
اگر شاه دلارهای نفتی را فوری خرج نمیکرد، تورم عجیب میانههای دهه 50 به وجود نمیآمد. تزریق درآمدهای نفتی باعث رشد نقدینگی و پایه پولی شد و بر میزان تقاضای انواع کالاها افزود. وقتی بر میزان تقاضا افزوده شود، دولت ناچار است کالای خارجی وارد کند. واردات کالای خارجی هم نابودکننده همان صنایعی است که زمانی برای ایجاد آن زحمت کشیده بودیم. به هر حال تزریق درآمدهای نفتی در سالهای 52 و 53 منجر به تورم عجیب سالهای بعد شد و نارضایتی زیادی به وجود آورد. یک طرف نارضایتیها مردمی بودند که انتظارشان بالا رفته بود و عادت به سفرههای رنگین کرده بودند و تورم دوباره سفره آنها را کوچک کرد. یک طرف نارضایتیها، صنعتگران و تولیدکنندگان بودند که شاه متاسفانه فکر میکرد تورم نتیجه توطئه مشترک آنها و بازاریان است.
به هر حال شاه که در دهه ۴۰ چهرهای توسعهطلب از خود نشان داده بود، در دهه۵۰ تصویری متفاوت به همه نشان داد. فکر میکنم فریفته درآمدهای نفتی شده بود و نیازی نمیدید که از اقتصاددانان استفاده کند. اقتصاددانان اصولاً زمانی به درد میخورند که درآمدها محدود و تقاضا نامحدود باشد اما زمانی که درآمدها افزایش یافت، شاه نیازی نمیدید که از اقتصاددانان استفاده کند. این تجربه برای شاه گران تمام شد. او در آن سالها به جای اینکه منابع ناشی از فروش نفت را ذخیره کند و بعد خیلی آرام و با دقت آن را خرج گسترش زیرساخت انسانی، مادی و فیزیکی مملکت کند، پولها را یکباره در بازار خالی کرد. وقتی به او گفته شد که این پولها دردسرساز است، به منتقدان خود نهیب زد که شما نمیخواهید کشور پیشرفت کند. نتیجه این شد که آن تورم عجیب و غریب ایجاد شد که قابل کنترل نبود و همه چیز مملکت را به هم ریخت. من خیلی متاسفم که این را میگویم اما متاسفانه شاه که در دهه40 یکی از عاملهای پیشرفت صنعتی ایران بود برای اینکه همه را تشویق میکرد و خیلی توسعه ایران را دوست داشت ولی در دهه 50 وقتی وضع خراب شد، گفت مقصر گرانیها بازاریان و صنعتگران هستند. چرا گرانفروشی میکنند؟ بعد آنها را جریمه کرد و به زندان فرستاد. بازاریان را سرکوب و تبعید کرد و به جای برخورد اقتصادی با پدیده گرانی، بیخود و بیجهت اقتصاد را امنیتی و نظامی کرد. این کارها نارضایتی ایجاد کرد. نارضایتی در حد طغیان.
شما فکر میکنید چه دلیلی باعث وقوع انقلاب شد؟ آیا شکاف طبقاتی و اعتراض طبقه فرودست در این موضوع اثرگذار بود؟
بیشتر ناشی از اشتباهات شاه در دهه50 بود. به هر حال شاه دهه 40 اجازه نمیداد انقلاب شود اما شاه دهه50 با دست خود انقلاب را به وجود آورد.
دیدگاه تان را بنویسید