تاریخ انتشار:
بدهبستان هالیوود و والاستریت
گرگهای هالیوود
در سال ۱۹۸۷ «جردن بلفورت»(با بازی لئوناردو دی کاپریو) به عنوان کارگزار سهام در بورس والاستریت به کار مشغول است. مدیر او «مارک هانا»(با بازی متیو مک کانافی) سعی میکند به او سبکی خاص برای زندگی را توصیه کند؛ سبکی که در آن استعمال مخدر و البته خوشگذرانیهای آنچنانی در محوریت قرار دارد.
فیلم «گرگ والاستریت»، به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی»، فیلمی جسورانه، هیجانانگیز، خستهکننده، نفرتآور و درعینحال آموزنده است. این فیلم یکی از سرگرمکنندهترین فیلمهایی است که تاکنون درباره مردان نفرتانگیز ساخته شده است. «لئوناردو دیکاپریو» بازیگر و ستاره هالیوود که در این فیلم، در قالب شخصیت کارگزار سابق بورس نیویورک به نام «جردن بلفورت» ایفای نقش کرده، داستان این فیلم را به داستان «کالیگولا»، امپراتور روم شبیه دانسته است که به نظر میرسد تشبیه او از شخصیت اصلی فیلم یعنی جردن بلفورت، بیراه نبوده است. نویسنده این فیلمنامه «ترنس وینتر»، آن را با اقتباس از کتاب خاطرات کارگزار سابق بورس نیویورک یعنی جردن بلفورت نوشته که در دهههای 80 و 90 میلادی، با ورود به بورس نیویورک و وارد شدن به وادی کلاهبرداری اقتصادی، ره صدساله را یکشبه پیموده و خیلی زود ثروتمند میشود.
صراحتی که این فیلم در نمایش نماهای خشن، زننده و سوء رفتارهای کاراکتر اصلی دارد باعث شده برخی از منتقدان، اسکورسیزی را به خاطر نمایش بیپرده آنچه از سوی بسیاری، ابتذال خوانده شده، مذمت کنند. «والاستریت» در واقع یادآور دو رویداد است: کسب ثروت نامشروع و کلاهبرداری؛ پیام اصلی این فیلم این است که برای پولدار شدن در والاستریت باید از راههای غیرقانونی وارد عمل شد که در این بین، نابغههایی مثل جردن بلفورت استثنا هستند. مدت این فیلم سه ساعت است که بنا به گفته منابع آگاه، این فیلم در واقع چهار ساعت بوده که توسط تدوینگر فیلم، مدت آن به سه ساعت تقلیل یافته است.
خلاصه داستان فیلم
در سال 1987 «جردن بلفورت» (با بازی لئوناردو دی کاپریو) به عنوان کارگزار سهام در بورس والاستریت به کار مشغول است. مدیر او «مارک هانا» (با بازی متیو مک کانافی) سعی میکند به او سبکی خاص برای زندگی را توصیه کند؛ سبکی که در آن استعمال مخدر و البته خوشگذرانیهای آنچنانی در محوریت قرار دارد. جردن هرچند بعد از مدتی موفق میشود در آزمونهای کارگزاری موسوم به «سری7» شرکت و مدرک کارشناسی خود را در زمینه کارگزاری دریافت کند اما به واسطه اتفاقات رخ داده در سقوط ناگهانی ارزش سهام در 19 اکتبر 1987 که به «دوشنبه سیاه» معروف شد، کارش را در والاستریت از دست میدهد! این اتفاق موجب میشود که جردن بلفورت به فکر پیدا کردن کار دیگری بیفتد اما همسرش «تِرِزا پتریلو» (با بازی کریستین میلیوتی) آگهی مربوط به داد و ستد سهام در یک اتاق کارگزاری غیرقانونی در لانگ آیلند که سهامی با ارزشهای پایین را معامله میکند دیده و همسرش را ترغیب میکند وارد این کارگزاری شود. دیری نمیگذرد که سوابق بلفورت به کمکش آمده و فعالیتش در این کارگزاری با موفقیت روبهرو میشود. کار و بار بلفورت بر مدار سوددهی پیش میرود و او در مدتی کوتاه توسعه قابل
ملاحظهای را در شرکت خود به وجود میآورد اما از آن طرف عیاشی و خوشگذرانیهای او نیز روزبهروز افزایش مییابد. او مرتب به همسرش خیانت میکند و به مخدرهایی مانند کوکائین اعتیاد پیدا میکند. بلفورت در یکی از مهمانیهای مجللش با «نائومی لاپاگلیا» (با بازی مارگوت رابی) ملاقات کرده و این آشنایی آنقدر جدی میشود که او از همسرش جدا میشود و بعد از مدتی با نائومی ازدواج میکند. ازدواجی که یک دختر به نام «اسکایلر» ثمرهاش است. در همین اوضاع و احوال یک مامور افبیآی به نام «پاتریک دنهام»(با بازی کایل چندلر) سعی میکند به طور نامحسوس اوضاع و احوال بلفورت و شرکت تحت امرش را زیرنظر بگیرد. با امتداد تحقیقات افبیآی، «کمیسیون امنیت و مبادلات» هم وارد کار میشود و به بررسی فعالیتهای بلفورت میپردازد و...
میزان فروش فیلم
فیلم گرگ والاستریت، اثر جنجالی مارتین اسکورسیزی، بهواسطه اسم کارگردان و بازیگران مطرحی چون «لئوناردو دیکاپریو»، در گیشه نیز خوش درخشید. این فیلم در تاریخ 25 دسامبر 2013 اکران شد و پس از 14 هفته (100 روز) نمایش در 2557 سالن سینما، جمعاً 392 میلیون و 694 دلار فروش جهانی کسب کرد. نکته جالب توجه در فروش این فیلم این بود که میزان فروش آن در خارج از آمریکا تقریباً دو برابر داخل این کشور بود. بودجه ساخت این فیلم نیز 100 میلیون دلار بوده است.
نمایش این فیلم به دلیل داشتن صحنههای خشن و مصرف مواد مخدر در کشورهای مالزی، نپال، زیمبابوه و کنیا ممنوع شد و بسیاری از صحنههای آن نیز در هند و سنگاپور سانسور شد.
افتخارات
- نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای لئوناردو دیکاپریو
- نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جونا هیل
- نامزد اسکار بهترین کارگردانی برای مارتین اسکورسیزی
- نامزد اسکار بهترین فیلمنامهنویسی اقتباسی برای ترنس وینتر
- نامزد اسکار بهترین فیلم برای مارتین اسکورسیزی، لئوناردو دیکاپریو، جوی مکفارلند و رایزا عزیز
- نامزد گوی طلایی بهترین فیلم کمدی یا موزیکال
- برنده گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد کمدی یا موزیکال برای لئوناردو دی کاپریو
انتقادات
گرچه بسیاری فیلم گرگ والاستریت را جزو شاهکارهای مارتین اسکورسیزی میدانند اما بسیاری از منتقدان معتقدند این فیلم صحنههای غیراخلاقی زیادی دارد. آنها همچنین معتقدند اسکورسیزی در این فیلم سعی کرده از تخلفات مالی جردن بلفورت با افتخار یاد کند و شخصیت موجهی از او بسازد.
سایت راتن تومیتوز 77 درصد به فیلم امتیاز میدهد (امتیاز 6 /7 از 10). در سایت متاکریتیک امتیاز گرگ والاستریت 75 از 100 است.
رکس رید (نیویورک آبزور)- امتیاز 100: سرگرمی هیجانانگیز. این فیلم یک نمایش مجلل 100 میلیوندلاری است اما باید این واقعیت را بپذیریم که این فیلم عنانگسیخته و افراطآمیز است. گرگ والاستریت را مارتین اسکورسیزی ساخته که همیشه افراطی است.
رابی کالینز (تلگراف)- امتیاز 100: گرم و مرطوب مثل گوشت گوسفند تازه ذبحشده؛ هر ثانیه و هر نما از کل زمان سهساعته فیلم با زندگی یک نابغه زیادهخواه و قوی همراه است.
پیتر تراورس (رولینگ استونز)- امتیاز 100: نقشآفرینی مهیج و شستهرفته لئوناردو دیکاپریو افراطی اجرایی است که در سینما انجام داده است.
جیمز براردینلی (سایت ویل ویوز)-امتیاز 100: گرگ والاستریت به عنوان بیپردهترین فیلم کمیکی است که مارتین اسکورسیزی تاکنون ساخته و این فیلم به «پس از ساعتها» میپیوندد.
لئام لیسی (گلاباند میل)- امتیاز 100: آنچه جریان انرژی را پخش میکند نقشآفرینی لئوناردو دیکاپریو در افراطی و جذابترین و در عین حال نقطه عطف کارنامه بازیگریاش است.
مایک لاسیل (سانفرانسیسکو کرونیکل)- امتیاز 100: بهترین و لذتبخشترین فیلم آمریکایی که امسال به نمایش عمومی درآمده است.
کلودیا پوئیگ (یو اسای تودی)- امتیاز 88: سرکش و افسارگسیخته اما مسحورکننده.
تاد مکارتی (هالیوود ریپورتر)- امتیاز 80: گرگ والاستریت به اندازه شخصیتهایی که روایت میکند افراطآمیز است؛ فیلم کمدی و اپرایی مارتین اسکورسیزی. اغلب در لحظهلحظهاش دیوانهوار سرگرمکننده است که این را باید مرهون ِ انرژی پرتحرک آن، نقشآفرینیهای سرزنده و جذابیت مقاومتناپذیر تماشای پسران شیطانی دانست که دست به کارهای شیطنتآمیزی میزنند.
درسهایی که گرگ والاستریت به بازار داد
فیلم گرگ والاستریت در سال 2013، به یکی از جنجالیترین و بحثبرانگیزترین فیلمهای سال تبدیل شد. این فیلم نشان میدهد چگونه یک کارگزار بورس، با تقلب و تخلفات مالی توانست در اوان 20سالگی درآمدی معادل 100 میلیون دلار کسب کند که حتی تصور این رقم هم بسیار سخت است. این ثروت بادآورده، جردن بلفورت را بلافاصله به سمت فساد و تباهی کشاند و از او یک فرد معتاد به مواد مخدر ساخت که کاملاً عنان خود را از کف داده بود. داستان جردن بلفورت، که در فیلم گرگ والاستریت، به تصویر کشیده شد، در واقع داستانی پندآموز است و نشان میدهد از راه قانونی امکان ثروتمند شدن با بورسبازی وجود ندارد. از سوی دیگر، برخی نیز معتقدند، این فیلم در ستایش جنایاتی که بلفورت مرتکب شده، ساخته شده است. اما با این حال، برخی هم هستند که به تقلید از زندگی جردن بلفورت، دو بار طلاق گرفته، غرق در بدهی و محکوم به جنایت شده و از دید عموم جامعه بسیار منفور شدند. در نهایت، یکی از تاملبرانگیزترین بخشهای این داستان این است که در صورتی که بلفورت مسیر درستی را انتخاب کرده بود، هماینک توانسته بود هم برای خودش و هم برای مشتریانش دارایی ماندگارتری ایجاد کند. در این
بخش به برخی از درسهایی که میتوان از زندگی و تجربه بلفورت آموخت و کارهایی که برای دچار نشدن به سرنوشت او باید از آنها اجتناب کرد، اشاره میشوند.
پیدا کردن مشتری ایدهآل و تخصص
موفقیت جردن بلفورت، بر پایه یک ایده بزرگ شکل گرفت. او توانست بهخوبی اهمیت تخصص را نشان دهد. کمپانی او نهتنها سهام میفروخت بلکه سهام کمارزش را نیز به فروش میرساند. این سهام بسیار پرریسک است اما بلفورت دریافت که این سهام کمارزش تنها به مردم کمدرآمد فروخته شدهاند و تصمیم گرفت تمام بازار را تحت سیطره خود درآورد. او دریافت یک بازار بسیار وسیعتر و سودآورتر برای فروش محصول به پولدارها وجود دارد. بنابراین او حرفه خود را با تمرکز روی طبقه ثروتمند جامعه یعنی همان جامعه یکدرصدی معروف متمرکز کرد و خود را وقف تبدیل شدن به یک حاکم بیرقیب در حرفهاش کرد. او با شناسایی مشتری ایدهآلش، نه دست دراز کردن به سمت هرکسی، پایههای موفقیتش را پیریزی کرد. درواقع او سعی کرد به جای تمرکز روی مشتریان زیاد، روی مشتریان خاصی تمرکز کند.
ایجاد سیستم
فروشندگان سهام در فروش سهم به ثروتمندان ناکام ماندند زیرا این فروشندگان نمیدانستند که چگونه با مشتریانی از این دست مذاکره کنند. زیرا ثروتمندان زرنگتر از آن هستند تا اسیر حقههایی شوند که خودشان پیشتر و برای ثروتمند شدن از آنها بهره جستهاند. بنابراین، جردن بلفورت با سیستم جدید قدم به میدان گذاشت که طی آن به کارگزاران سهام آموخت با دنبال کردن این شیوه، میشود با مشتریان ثروتمند بهراحتی طرف شد. این سیستم قبل از اجرا، بارها مورد ارزیابی و ارتقا قرار گرفت و بهبود یافت. با کمک این سیستم او قادر بود به هرکسی بیاموزد که چگونه به مشتری ایدهآل خود سهام مورد نظر خود را بفروشد.
قدرت تداوم و پایداری
یکی از ویژگیهای شخصیتی که بلفورت از آن بیبهره نبود، تداوم و پایداری بود. او تا پیش از اینکه وارد بازار سهام شود، یک سرویس تحویل گوشت داشت. او به مشتریانش گوشت میفروخت اما خیلی سریع حرفه خود را توسعه داد ولی درنهایت بدهی بالایی به بار آورد و ورشکسته شد. در چنین وضعیتی، بسیاری از مردم انگیزه خود را از دست میدهند اما همانطور که بلفورت میگوید: مردم زمینه شکست خوردن را دارند، پس اگر شما از خود پشتکار و استقامت نشان دهید، میتوانید از بسیاری از مردم جلو بزنید و از همه مهمتر، زنده بمانید. وقتی کاری انجام دهید، احتمال دارد شکست بخورید اما این به این دلیل نیست که شما اشتباه کردهاید بلکه بدین معناست که به اندازه کافی نیاموختهاید. هر بار این کار را با شیوههای مختلف امتحان کنید در نهایت خواهید دید که چگونه آن کار را به درستی انجام خواهید داد. درواقع «شکست دوست شماست».
ارائه راهکار برای یک درد
در بازاریابی یک مفهوم معروف به نام «جمعیت تشنه» وجود دارد. بهعبارت دیگر، فروش کالا به فردی که از یافتن یک راهکار عاجز و ناامید شده، بسیار آسان است. همانطور که بلفورت میگوید: یکی از سوالاتی که معمولاً در مواقع خاص میپرسم این است که: بزرگترین مشکل شما چیست؟ هر چه بیشتر بتوانید مشکلات و آلام مشتریان خود را بشناسید، به همان نسبت میتوانید کالاها و خدمات خود را راحتتر به آنها بفروشید تا به کمک آن مشکلاتشان را رفع کنند.
چگونه پایانی مانند یک گرگ نداشته باشید؟
اما غمانگیزترین حقیقت درباره جردن بلفورت این بود که او هم استعداد داشت و هم پشتکار اما گمراه بود. درنتیجه، باعث شد تا او چهار سال به زندان بیفتد و 110 میلیون دلار هم جریمه بپردازد. از همه اینها بدتر، عواقب کارهای اطرافیان بلفورت، نظیر دوستان، خانواده و مشتریانی که به او اعتماد داشتند، متوجه او بود. در واقع، بلفورت مرتکب یک اشتباه کلیدی شد و آن این بود که او ذهن خود را درگیر دادن سود یا مزایا به مشتریانش نمیکرد. او نمونه بارز فردی است که نه به مشتریان و مزایای آنها برای حرفهاش، بلکه فقط به میزان پولی که درمیآورد، اهمیت میداد.
دیدگاه تان را بنویسید