تاریخ انتشار:
احمد کریمیاصفهانی از ضرورت تبیین عملکرد محمود احمدینژاد میگوید
باید شفافسازی کنیم
حدود یک سال تا پایان عمر دولت یازدهم باقی مانده و بازار گمانهزنیهای انتخاباتی داغ شده است. در این میان اما فعالیتهای محمود احمدینژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم به این حدثو گمانهها، سمت و سویی تازه بخشیده است. برخی معتقدند قصد او ورود به کارزار انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ است. وعده توزیع یارانه ۲۵۰ هزارتومانی که از ساختمان محل استقرار او و همرانش شنیده شد.
حدود یک سال تا پایان عمر دولت یازدهم باقی مانده و بازار گمانهزنیهای انتخاباتی داغ شده است. در این میان اما فعالیتهای محمود احمدینژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم به این حدث و گمانهها، سمت و سویی تازه بخشیده است. برخی معتقدند قصد او ورود به کارزار انتخابات ریاست جمهوری 1396 است. وعده توزیع یارانه 250 هزارتومانی که از ساختمان محل استقرار او و همرانش شنیده شد. اما در مقابل، گروهی با انواع ترفندها از جمله افشاگری در مورد عملکرد دولتهای نهم و دهم و به ویژه احمدینژاد به گونهای سعی دارند حساسیت جامعه را نسبت به این جریان حفظ کنند. به بهانه این افشاگریها در مورد احمدینژاد با احمد کریمیاصفهانی عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی و دبیرکل جامعه اسلامی اصناف و بازار به گفتوگو نشستهایم. البته پاسخ این پرسش را هم از این فعال سیاسی اصولگرا جویا شدهایم که اگر دولت او یا سیاستهایش ادامه پیدا میکرد، کشور اکنون دچار چه وضعیتی بود. او معتقد است رئیسجمهور پیشین، صدمات جبرانناپذیری در همه ابعاد به کشور وارد ساخته و لازم است با تبیین عملکرد و سیاستهای دوران تصدیگری او، مخاطره بازگشت او برای تمامی آحاد
جامعه شفافسازی شود.
از ابتدای سال جاری محمود احمدینژاد سفرهای متعددی به شهرهای مختلف کشور داشته و بار دیگر این شائبه تقویت شده که قصد او از این فعالیتها، تبلیغات و ورود به گود انتخابات است. شما به عنوان یک فعال سیاسی و اقتصادی که سالها در نهاد قدرتمندی همچون بازار فعالیت داشتهاید، فکر میکنید آقای احمدینژاد نزد مردم تا چه حد شانس و اقبال دارد؟
البته نمیتوان گفت لزوماً این سفرها یا تبلیغات به منزله ورود به عرصه انتخابات است. اما میتوان این گمانه را مطرح کرد که نیت او از این سفرها، از دو حالت خارج نیست. یا اینکه خود آقای احمدینژاد قصد ورود به انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 را دارد، که البته به دلیل سوابق و نیز مسائلی که احتمال دارد برای او پیش بیاید، به نظر من کمی دور از انتظار است.
همچنین این احتمال نیز وجود دارد که احمدینژاد شخص دیگری را به عنوان جایگزین مد نظر داشته باشد که بتواند مسیر و خط فکری او را پیش ببرد. از طرفی بسیاری از عوامل و اطرافیان آقای احمدینژاد پروندههای قطوری در دستگاه قضایی کشور دارند که به نحوی هم با احمدینژاد ارتباط پیدا میکند. علاوه بر این موارد، آقای احمدینژاد مسائلی را نیز برای اصل نظام جمهوری اسلامی ایجاد کرد؛ به گونهای که با عملکرد و رفتار خود کرامت انسانها را از بین برد. ادبیات او، ادبیاتی غیرمنطقی و شعاری بود. افراد اگر کمی به حافظه خود مراجعه کنند، حاشیههای ریز و درشتی را در زمان مدیریت اجرایی آقای احمدینژاد میتوانند به یاد آورند. به عنوان مثال همیشه صحبت از این بود که ایشان در جیب خود اسامی 300 نفر از مفسدین اقتصادی را دارد. اگرچه ممکن است این سخن دروغ بوده باشد که در این صورت لازم بود او تحت تعقیب قرار گیرد که البته این امر صورت نگرفت.
از طرفی به فرض اگر سخن ایشان صحت داشته باشد، چرا این لیست را به مراجع ذیصلاح یا نهادهایی که به مفاسد اقتصادی رسیدگی میکنند، نسپرد؟ رویهای که او در این زمینه در پیش گرفت به نفع مملکت و ملت ایران نبود. به هر حال یکی از این دو احتمال صحیح است، که هر یک اگر صحیح باشد، عملکرد آقای احمدینژاد را زیر سوال میبرد. موضوع بعدی این است که زمانی که ایشان در راس امور کشور قرار داشتند، این انتظار وجود داشت که با افزایش قیمت نفت، شکوفایی اقتصادی حاصل میشد. قیمت میانگین فروش هر بشکه نفت در زمان رئیسجمهوری احمدینژاد 110 دلار بود و درآمدهای نفتی در هشت سال ریاست جمهوری ایشان از مجموع این در آمدها طی 26 سال بیشتر بود. مسائل بسیاری از این دست قابل یادآوری است؛ اما مهمترین مساله حیف و میل شدن درآمدهای نفتی از سوی دولت احمدینژاد بود؛ بیش از 500 میلیارد دلار درآمد ارزی طی دو دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد نصیب دولت او شده که اکنون مشخص نیست دقیقاً این منابع صرف چه اموری شده است.
البته که در نتیجه سوء مدیریت آقای احمدینژاد بسیاری از اطرافیان او منتفع شدند که هم اکنون مسائل متعددی برای آنها پیش آمده است. در عین حال به رغم ابلاغ اصل 44 قانون اساسی توسط مقام معظم رهبری در سال 1384، هیچ کارنامه روشنی از اجرایی شدن این ابلاغیه در دولت آقای احمدینژاد موجود نیست. حتی از منظر اعتقادی نیز آقای احمدینژاد در موارد متعددی که قابل انکار هم نیست، آسیبهای بسیاری بر جامعه وارد کرد. اینکه گفته میشود، برای امام زمان (عج) صندلی خالی میگذاشت، ادعای ملاقات با امام زمان در جنگل را داشت و کاروان دولت را در بیابان برای همین موضوع معطل نگه میداشت، یا همان ماجرای جنجالی هاله نور و مواردی از این دست لطمات زیادی به اعتقادات جامعه وارد کرد. به خصوص اینکه طی 11 روز آقای احمدینژاد خانهنشین شده بود تا با یک توهم شبهکودتایی، مردم را علیه کسانی که با او مخالفاند، بشوراند؛ امری که در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته که دولت 11 روز امور خود را تعطیل کند.
در دوره ریاستجمهوری احمدینژاد، درگیریها و اختلاف دولت و مجلس به اوج رسید. دامنه این اختلافات گاه به حوزه نظارت مجلس بر مصوبات دولت نیز میرسید و لغو برخی مصوبات مربوط به دولت از سوی مجلسنشینان نیز به کرات رخ داد. اما دولت وقت این نظارت را برنمیتافت و نسبت به لغو مصوبات غیرقانونی هم بیتوجه نشان میداد. او این آزادی عمل را چگونه کسب کرده بود؟
باید تاکید کنم که اگر امروز به تبیین عملکرد آقای احمدینژاد پرداخته نشود، نظام یک روزی باید هزینه سنگینی را پرداخت کند که البته باز هم دیر شده است.
عدم تبعیت و اجرای قانون در دولتهای نهم و دهم نیز موضوعی قابل تامل است. تا جایی که کشور تا وضعیت شبهدیکتاتوری پیش رفت که متاسفانه دستگاههای نظارتی از جمله مجلس برخوردی با او نکردند. این موارد به همراه سایر حواشی، حاصل عملکرد دو دولت آقای احمدینژاد بود که شاید کشور را 30 تا 40 سال به
عقب برگرداند.
حال آنکه امروز کشور میتوانست به خوبی به واسطه امکانات و مواهب الهی بیمه شود و بیگانگان نیز قدرت دستدرازی به آن را نداشتند. امروز اگر به دنبال اجرایی شدن الزامات اقتصاد مقاومتی هستیم، این واقعیت را نیز باید در نظر بگیریم که با توجه به منابع سرشار این دو دوره، این امکان وجود داشت که اقتصاد کشور چنان مقاوم شود که دشمنان در آن سوی مرزها، هیچگاه نتوانند برای کشور مسالهای ایجاد کنند و مواضع خود را به کشور تحمیل کنند.
اما گفته میشود در همه کشورها رفتار سیاستمدار بهگونهای خواهد بود که به خود و جریان حامی خود بیشترین منافع را برساند. اما ظاهراً در برخی کشورها به ویژه کشورهای نفتی قدرت رئیسجمهور برای تخریب اقتصاد بیشتر است. از سوی دیگر، در مواقعی که شرایط نامناسبی در اقتصاد حاکم است و اعتماد کافی در مورد این موضوع وجود نداشته باشد که سیاستگذار سیاستهایی را اتخاذ کند که در کوتاهمدت و میانمدت به افراد جامعه صدمه نزند، ترجیح افراد جامعه این خواهد بود رایدهندگان کسی را انتخاب کنند که همین مقدار کم را به آنها اعطا میکند. با این وصف آیا باید نگران روی کار آمدن دوباره احمدینژاد یا امثال او بر مسند قدرت بود؟
اگر این مسائل به خوبی برای مردم تبیین شود، طبیعی است که کسی به او یا گماشته او اقبالی نشان نخواهد داد. اینکه وقتی به محلی میرود و تعداد معدودی هورا میکشند، در بسیاری موارد متداول است. پرداخت یارانهها نیز اگرچه مورد استقبال بخشی از مردم از جمله دهکهای پایین درآمدی قرار گرفت، اما اگر این مساله به خوبی مورد واکاوی قرار گیرد، ملاحظه خواهد شد که اگر دولت آقای احمدینژاد مبلغ محدودی به حساب مردم واریز کرده، اما در مورد مسائل دیگر زیان قابل توجهی به آنها وارد کرده است. اگر همین منابع صرف اشتغالزایی میشد، امروز کشور با بحران بیکاری مواجه نبود. فرض کنید در یک خانواده چهار نفره، یک نفر بیکار است و این خانواده در مجموع کمتر از 200 هزارتومان در ماه دریافت میکنند. حال اگر این فرد شاغل بود به مراتب میتوانست با یک زندگی شرافتمندانه، رفاه بیشتری برای خانواده خود به همراه بیاورد. اما دولت احمدینژاد با ترویج فرهنگ مستمریبگیری، ملت را به سوی فقر سوق داد که مطمئناً زیبنده ملت ایران نیست.
شما معتقدید که این موارد باید برای مردم تبیین شود اما این نگرانی وجود دارد که مردم ترجیحات کوتاه را به منافع بلندمدت ترجیح دهند. به عنوان مثال این موضوع از جانب جریان آقای احمدینژاد مطرح شده است که در صورت پیروزی در انتخابات، میزان یارانه را تا 250 هزارتومان نیز افزایش میدهند. فکر میکنید چگونه باید مردم را نسبت به عواقب تصمیمات به ظاهر عقلایی آنها آگاه کرد؟
من باید تاکید کنم که اگر امروز به تبیین عملکرد آقای احمدینژاد پرداخته نشود، نظام یک روزی باید هزینه سنگینی را پرداخت کند که البته باز هم دیر شده است. اگر هر شخص حقیقی و حقوقی از جمله مسوولان نظام، متفکران و حتی فعالان اقتصادی کشور به تبیین عملکرد اسفبار آقای احمدینژاد بپردازند و آن را برای مردم شفافسازی کنند، مردم به خوبی میتوانند در این زمینه تصمیم درستی بگیرند. این مردم، همان مردمی هستند که انقلاب اسلامی را شکل دادهاند بنابراین همه به نحوی وظیفه دارند تا با تبیین عملکرد دولتهای نهم و دهم، چشمان مردم را بیشتر باز کنند.
در این میان اما باید از یک خطای احتمالی به شدت حذر کرد؛ اینکه برخورد با پدیده احمدینژاد از بعد سیاسی صورت گیرد. البته احمدینژاد خود را جزو اصولگرایان نمیداند. اما اگر مخالفت با او به مجادلات اصولگرایی و اصلاحطلبی تنزل داده شود، مردم این گمان را میبرند که اینها دعواهای سیاسی است.
بنابراین لازم است این وجه به خوبی تمیز داده شود. بزرگان کشور حتماً از اینکه مقابله با پدیده احمدینژاد به عنوان یک مساله سیاسی تلقی شود، باید پرهیز کنند. حال آنکه این مساله برای ما حیاتی است و نه مساله سیاسی. لازم است عملکرد آقای احمدینژاد از منظرهای مختلف از جمله اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی، اعتقادی و حتی سیاست خارجی تبیین شود.
بزرگترین اشتباهی که ممکن است در صورت ارتکاب به آن، آقای احمدینژاد را بار دیگر در مسند قدرت قرار دهد، همین است که تقابل با او به منزله یک مساله سیاسی تلقی شود. بنابراین پرهیز از این نکته ضروری به نظر میرسد. به عقیده من حتی اشخاصی که نشانههای حزبی و جناحی بارزی دارند، نباید در تقابل با احمدینژاد سخن بگویند. بنده نیز به عنوان یک کارشناس اقتصادی و اجتماعی عملکرد احمدینژاد را مورد نقد قرار میدهم و نه از وجه جناحی.
شما در یکی از مصاحبههای خود عنوان کرده بودید آقای احمدینژاد به دنبال فرصت است. او این فرصت را در کجا جست و جو میکند؟
همانگونه که پیش از این نیز مورد اشاره قرار دادم، آقای احمدینژاد ذهن متوهمی داشت و هرگاه به جایی میرفت و میدید که مردم دور او جمع میشوند و برای او زندهباد میگفتند، توهم جدیدی را در ذهن پرورش میداد که مردم میتوانند به او متوسل شوند. او میخواست مردم را به جای ریشه با شاخه مرتبط کند. به عقیده من در خلال آن 11 روز که خانهنشینی را پیشه کرد، قصد احمدینژاد محک زدن جامعه بود که آیا میتواند نوعی نافرمانی از نظام را میان مردم به وجود بیاورد و آنها را علیه نظام بشوراند یا خیر. اما پاسخی که میخواست دریافت نکرد. بر همین اساس او به دنبال فرصتی بود که در آن مقطع حاصل نکرد. البته در حال حاضر نیز به دنبال چنین فرصتی است.
او طی هشت سال ریاست دولت، هنوز کار خود را نیمهتمام میداند. به زعم او وقتی کارش به پایان میرسد که ذهنیات خود را محقق کند. حتی در انتخابات دوره یازدهم نیز به دنبال تایید صلاحیت گرفتن آقای رحیممشایی برای تصدی ریاست دوره بعدی دولت بود که خوشبختانه موفق نشد. اکنون نیز مترصد فرصت مجددی است تا بتواند اهداف خود را جامه عمل بپوشاند که البته با تدبیر مردم راه به جایی نخواهد برد.
آقای مصباحیمقدم اخیراً افشاگری کردهاند که آقای احمدینژاد در زمان تصدی دولت، به رهبری عنوان داشته که کشور به آخر خط رسیده است. این «آخر خط» کجا بود؟
زمانی که انسان به جایی میرسد که دیگر نتواند اهداف خود را پیش ببرد، گمان میبرد از دست هیچکس دیگری کاری ساخته نیست. از آنجا که آقای احمدینژاد دنیا را در خود خلاصه میدید، احتمالاً وقتی به بنبست رسید، این توهم را پیدا کرد که واقعاً همینطور است. حال آنکه کشور هرگز با وجود یک ولی فقیه آگاه و مقتدر به بنبست نخواهد رسید و آن کس که متوقف شده بود، خود آقای احمدینژاد بود و نه کشور.
وضعیت کسب و کار شما در دولتهای آقای احمدینژاد چه وضعیتی پیدا کرد؟
من فکر میکنم به دلیل عدم اجرای شفاف سیاستهای اصل 44 قانون اساسی، مشکلات گوناگونی برای فعالان کسب و کار پدید آمد. چنانچه مطابق با نظر مقام معظم رهبری، اداره بنگاههای اقتصادی به بخش مردمی سپرده میشد، یقیناً مساله کسب و کار رونق پیدا میکرد، معضل بیکاری تقریباً مرتفع میشد، اقتصاد ایران از وابستگی خود به نفت میکاست و تحریمها بیاثر میشد. اما چنین نشد و این نتیجه سوءمدیریت و عملکرد دولتهای نهم و دهم است. متاسفانه عملکرد آقای احمدینژاد منجر به تحریک دشمنان برای وضع تحریمهای بیشتر شد و زمینهای را فراهم آورد که بدخواهان فشار بیشتری به کشور وارد سازند. هدف نهایی دشمنان از وضع تحریم این بود که برای ملت ما تنگنا و فشار به وجود بیاورند که در اثر این فشار مردم ناراضی شوند و علیه نظام بشورند. شگردی که این روزها به خوبی ملتهای دیگر را در مقابل نظامهایشان قرار میدهد و مشابه آن در سوریه، یمن و امثالهم اجرا شده است. آقای احمدینژاد با عملکرد دولت خود متاسفانه به پیشبرد این هدف کمک کرد. همین مساله به تنهایی عدم کفایت و صلاحیت آقای احمدینژاد را ثابت میکند.
اگر دولت آقای احمدینژاد ادامه پیدا میکرد، با توجه به سیاستها و عملکردی که به نمایش گذاشت، فکر میکنید که اکنون وضعیت کشور به کجا میرسید؟
اگر سیاستهای آقای احمدینژاد ادامه مییافت، با اطمینان باید گفت خسارتهایی که در طول این هشت سال به کشور وارد شده بود، امروز شاید با شدت بیشتری همراه بود. خوشبختانه دست آقای احمدینژاد برای مردم رو شد.
اما به عقیده من همچنان راه درازی تا شناخت کامل شخصیت و عملکرد آقای احمدینژاد وجود دارد. اما جا دارد که بگویم اکنون نیز گهگاهی شاهد آن هستیم که دولت یازدهم نیز در برخی سیاستها، رویهای مانند دولت آقای احمدینژاد را دنبال میکند.
به عنوان نمونه میتوان به رفتارهای شعارگونه و عدم تمکین از برخی مسائل ریشهای مملکت در دولت آقای روحانی اشاره کرد. اکثر این موارد نیز به دلیل آن است که دولتها عموماً تعیینکننده دولت بعدی هستند. اگر دولتها عملکرد خوب و قابل قبولی به نمایش بگذارند، طبیعی است که با همان سیاستها دوام مییابند؛ اما دیدیم که به دلیل عملکرد بسیار بد آقای احمدینژاد، آن سیاستها متوقف شد و دولت آقای روحانی روی کار آمد. حال اگر دولت آقای روحانی نتواند کارنامه قابل قبولی از خود باقی بگذارد - به ویژه از منظر انتظاراتی که به دنبال برجام برآورده نشد- شاهد آن خواهیم بود که دولت را تحویل شخص دیگری خواهد داد. متاسفانه باید این را مورد اشاره قرار دهم که روسای دولت در کشور ما، هیچیک نتوانستند تمامی خواستههای مردم و نیز اهداف نظام را بهطور کامل برآورده سازند؛ اهدافی که با نظر بلند امام راحل(ره) تعیین شده بود. ایشان در جلسه مهمی فرمودند که ما سه مرحله مهم در پیش داریم؛ اولین مرحله اسلامی کردن کشور ایران، مرحله دوم اسلامی کردن ممالک اسلامی، و مرحله سوم اسلامی کردن جهان و سپردن آن به صاحب اصلی.
این هدف بسیار بلند است و البته تا حدودی حاصل شده است. اما اگر همهروسای جمهور با توجه با اولویتهای این هدف کار میکردند، میتوانستند ایران را در تمامی دنیا به عنوان یک الگو جلوه دهند. آن الگو به کشورهای اسلامی دیگر تسری پیدا میکرد و در صورت موفقیت، امروز کل کشورهای جهان راه نجات خود را پیروی از راه الهی میدانستند. متاسفانه خیلی از رئیسجمهورهایی که آمدند، مانع تحقق این هدف مهم شدند.
دیدگاه تان را بنویسید