تاریخ انتشار:
به بهانه فرارسیدن موسم تدوین برنامه ششم توسعه
کدام پارادایم؟
ر اساس قانون، سال ۱۳۹۴ سال پایان برنامه پنجم توسعه قرار گرفته و دولت باید برنامه پنجساله ششم را همین امسال به تصویب رساند
70 سال سابقه برنامهریزی در اقتصاد ایران باید تا اکنون عوایدی نصیب کرده باشد که امروز دولتمردان کشور نه از نبود زیرساخت در کشور بنالند، نه از توسعهنیافتگی گلایه کنند. برنامههای توسعه هریک با ساز و کاری و از سوی طیفی در اقتصاد ایران طراحی شدند، اما هر روز و در مواضع مسوولان گلایه و نالیدن وجود دارد. این گلایهها نشان میدهد، همچنان توسعه در محاق است و اقتصاد ایران باید در جستوجوی راهی باشد، ورای راههایی که تاکنون رفته، تا تجربه این 70 سال برنامهریزی را عملیاتی به کار گیرد.
بر اساس قانون، سال 1394 سال پایان برنامه پنجم توسعه قرار گرفته و دولت باید برنامه پنجساله ششم را همین امسال به تصویب رساند. در این میان اما و اگرهای بسیاری از سوی کارشناسان طرح شده است. برخی معتقدند بنا بر تجربه کشورمان در برنامههای پنجساله و ناکامی عجیبی که تقریباً این برنامهها، از جهت عدم انطباق با نتایج به دستآمده دارند، باید یا طول برنامههای پنجساله کمتر شود یا بهکلی، برنامهریزی برای توسعه در ایران بلاموضوع تلقی شود. البته این عده از کارشناسان استدلال دیگری نیز چاشنی رای خود دارند که سرعت تحولات در دنیای امروز آنچنان شتابان است که امکان پیشبینی فرآیندها در قالب برنامههای پنجساله امکانپذیر نیست و ناگزیر اگرچه برنامه هم تدوین میشود اما باید هر ساله تغییرات بنیادینی در آن انجام شود، بنابراین نیاز اقتصاد به برنامه در دنیای امروز ضروری به نظر نمیآید.
قسم دیگری از اقتصاددانان کشور باور دیگری دارند. این طیف معتقدند برنامهریزی برای توسعه در کشور ضروری است اما آنقدر برنامه و قانون در کشور وجود دارد که برنامهریز اقتصادی در وهله نخست باید این قوانین را پالایش کرده تا مزاحمتی که از این ناحیه متوجه امر توسعه در کشور است، برطرف شود. در واقع این بخش از اقتصاددانان توسعه را نتیجه یک فرآیند درونی و اصلاح فرهنگی میدانند که باید از جامعه آغاز شود و در سطح دولت، تحولات نهادی سرانجام و مصداق این خواست تعریف میشود.
اگر چه هر دو طیف اقتصاددانان در کشور بر سر نوع برنامهریزی و حتی ساختار حاکم بر برنامهها اختلافات اساسی با یکدیگر دارند اما هر دو طیف در یکجا و یک مفهوم ائتلاف و اشتراک نظر دارند و آن اجماع برای توسعهخواهی در سطوح نخست حاکمیت است.
تجربه برنامههای اول تا پنجم اقتصادی نشان میدهد با آمدن دولتی و رفتن دولتی دیگر برنامه تدوینشده به وسیله دولت پیشین از سوی دولت جدید به هیچ انگاشته میشود. اقتصاددانان به جد بر این باورند، اتفاقی که برای برنامه چهارم توسعه و چشمانداز 20ساله کشور افتاد، نتیجه نگرش کوتاهمدت در اقتصاد و حاصل همین عدم اجماع در سطح ملی حاکمیت برای توسعه و روش رسیدن به آن بود که با آمدن دولت نهم و دهم، برنامه چهارم توسعه و برنامه چشمانداز 20ساله مورد بیتوجهی قرار گرفت.
تجربه برنامههای اول تا پنجم اقتصادی نشان میدهد با آمدن دولتی و رفتن دولتی دیگر برنامه تدوینشده به وسیله دولت پیشین از سوی دولت جدید به هیچ انگاشته میشود. اقتصاددانان به جد بر این باورند، اتفاقی که برای برنامه چهارم توسعه و چشمانداز 20ساله کشور افتاد، نتیجه نگرش کوتاهمدت در اقتصاد و حاصل همین عدم اجماع در سطح ملی حاکمیت برای توسعه و روش رسیدن به آن بود که با آمدن دولت نهم و دهم، برنامه چهارم توسعه و برنامه چشمانداز 20ساله مورد بیتوجهی قرار گرفت.
اکنون واقعیت ماجرای برنامهریزی در اقتصاد ایران چیست؟ در آستانه تدوین برنامه ششم توسعه اقتصادی دولت یازدهم با چه پارادایم و استراتژی توسعه، برنامه ششم را مینویسد؟ ارزیابی پنج برنامه که تاکنون در اقتصاد ایران اجرا شده است کجا انجام میشود و عملکرد آنها به چه نحوی است؟ آیا برنامهای با طول عمر پنجساله برای امروز اقتصاد ایران کارآمدی دارد؟ بهتر نیست بهجای برنامهریزی و اضافه کردن بر حجم انبوهی از قوانینی که مزاحم اقتصاد و توسعه کشور هستند، بر پذیرش و باور به توسعه در سطح ملی، اجماع ایجاد کرد؟
دیدگاه تان را بنویسید