تاریخ انتشار:
بررسی تغییرات طبقه متوسط در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
زجر طبقاتی
علیاصغر سعیدی، دانشیار جامعهشناسی اقتصادی دانشگاه تهران، با اشاره به اینکه اقدامات دولت احمدینژاد به بدتر شدن وضعیت معیشت گروههای میانی و پایین طبقه متوسط و کمتر شدن مرزبندی گروههای مختلف منجر شده است، میگوید: «اینکه گروههای جامعه همپوشیهای درآمدی زیادی داشته باشند به نظر امر مطلوبی نمیرسد، داشتن یک جامعه یکدست که محتاج یارانه نقدی باشند چیزی نیست که آرزوی کسی باشد چون قابلیتهای افراد متفاوت است و ایجاد چنین جامعهای انگیزهها را از بین خواهد برد.
آیا اقدامات دولتهای نهم و دهم با کاهش قدرت اقتصادی و توان پسانداز طبقه متوسط به تضعیف این طبقه منجر شده است؟ علیاصغر سعیدی، دانشیار جامعهشناسی اقتصادی دانشگاه تهران، با اشاره به اینکه اقدامات دولت احمدینژاد به بدتر شدن وضعیت معیشت گروههای میانی و پایین طبقه متوسط و کمتر شدن مرزبندی گروههای مختلف منجر شده است، میگوید: «اینکه گروههای جامعه همپوشیهای درآمدی زیادی داشته باشند به نظر امر مطلوبی نمیرسد، داشتن یک جامعه یکدست که محتاج یارانه نقدی باشند چیزی نیست که آرزوی کسی باشد چون قابلیتهای افراد متفاوت است و ایجاد چنین جامعهای انگیزهها را از بین خواهد برد. اصل تفاوت یکی از اصولی است که انگیزه پیشرفت و تلاش ایجاد میکند و به زبان اقتصادی باعث سرمایهگذاریهای مختلف از جمله سرمایهگذاری آموزشی میشود، اما اگر این انواع سرمایهگذاری بازده نداشته باشد و افراد نتوانند تمایز گروهی و طبقاتی ایجاد کنند، نمیتوان این سرمایهگذاریهای اجتماعی و فرهنگی را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد تا افراد جایگاه واقعیشان را به دست آورند. این نوعی زجر طبقاتی هم به شمار میآید.»
در سالهای گذشته طبقه متوسط چه تغییراتی به خود دیده است؟
تعریفی که افراد و مقامات از طبقه متوسط ارائه میدهند متفاوت است. اما منظور بیشتر مقامات و اقتصاددانان از تغییر وضع طبقه متوسط وضع اقتصادیشان است و آنها را بر اساس دهکهای اقتصادی از هم متمایز میکنند، در حالی که ممکن است وضع اقتصادی طبقه متوسط نزول پیدا کرده باشد اما از هویت طبقاتیاش چیزی کاسته نشده باشد، چون سرمایه اقتصادی تنها یک بعد هویتبخش طبقه و گروه اجتماعی است. در نتیجه برای پاسخ به سوال شما باید نخست ابهامات مختلفی را که در مورد منابع و سرمایههای مختلف طبقه متوسط وجود دارد، یعنی منابع و سرمایههایی که این طبقه را طبقه میکند و گروههای مختلف آن و رابطه آنها با هم و نسبت رابطه اقشار مختلف این طبقه با سایر اقشار، مانند افراد و گروههای طبقه مسلط و اقشار پایین یا محروم توضیح داد، وگرنه کارمان از کلیگویی فراتر نخواهد رفت. اگر به تغییرات این طبقه بعد از انقلاب تا به حال نگاه کنیم موقعیت اقتصادی اقشار و گروههای طبقه متوسط به شدت در نوسان بوده است. در دوره جنگ تحمیلی این موقعیت به سبب مشکلات اقتصادی نسبت به دوره قبل از آن افت شدیدی کرد اما در دوره سازندگی تا حدی وضع اقتصادیاش ترمیم شد، اما تحول به
معنای طبقاتی را در دوره اصلاحات پیدا کرد و زمینه اجتماعی و سیاسی رشد این گروه به لحاظ فرهنگی تا اندازهای تثبیت شد، اما در دهه اخیر سیر نزولی طی کرده است. اگرچه موقعیت اقتصادیاش دست به دست شده، اما منابع دیگری برای حفظ موقعیت گروهی کسب کرده است.
پس از نظر شما تغییرات در وضع اقتصادی طبقه متوسط در سالهای اخیر وجود داشته اما آنها را از بین نمیبرد؟
کاملاً درست است. طبقه در اثر رکود اقتصادی در ستم و رنج قرار میگیرد اما از بین نمیرود چون منابع هویتبخش دیگری دارد. به علاوه، طبقه متوسط جدید و سنتی در ایران در چهار دهه اخیر دستخوش دگرگونی عمده اقتصادی شده است و توصیف ویژگیهای آن مستلزم تحقیقات جامعهشناختی و اطلاعات پایهای وسیعی است. آنچه معمولاً افراد و گروههای مختلف در مورد طبقه متوسط میگویند حاصل تحقیقات موردی و استنباطی است که محققان از مشاهدات خود از جامعه در حال گذار ایران ابراز میکنند. تردیدی نیست که گروههای مختلفی از این تغییرات منتفع شدند بهویژه گروههای متوسط سنتی و گروههایی هم زیان کردهاند اما از بین نرفتهاند، بلکه منابع بین آنها جابهجا شده. ممکن است مثلاً بر اثر تورم فشارهای اقتصادی متفاوتی به این گروهها آمده باشد اما اینها از مقولات دیگری هویت میگیرند که از بین رفتنی نیست، مثلاً شیوه زندگی، هنجارها و ارزشهای اقشار مختلف این طبقه تفاوتهای زیادی با یکدیگر و از سوی دیگر، با گروهها و اقشار دیگر دارد. این تفاوت شیوه زندگی مسلماً هم در دوران رکود اقتصادی و هم در رونق تاثیرات متفاوتی بر تقویت این اقشار خواهد گذاشت.
این جابهجاییها در مورد اقشار سنتی و مدرن به چه صورت بوده است، منظورم این است که چه منابعی دست به دست شده است؟
بعد از انقلاب، اقشار متوسط سنتی قدیمی شامل بازاریان، تجار و پیشهوران و کسبه بودهاند که جایگاههای متفاوت اقتصادی داشتند. برخی از این اقشار جایگاه و پایگاه سیاسی مختلف را به دست آوردند و موقعیت اقتصادیشان بدون در نظر گرفتن تحولات و نوسانات اقتصادی بهبود چشمگیری کرده است و کنترل منابع مختلفی را به دست گرفتهاند. البته اینها منابعی بود که در اثر انقلاب و حذف اقشار مسلط دوران پهلوی رها شده بودند، اما برخی از آنان چون موقعیتشان در طبقه مسلط بهرغم پایگاه اقتصادی و سابقه سیاسیشان پایدار نبوده در رویارویی با گروههای دیگر، در جریان تحولات سیاسی، به لایههای پایینتر طبقه مسلط سقوط کردهاند. به عبارت دیگر، برخی از این اقشار، اگرچه پایگاه سیاسیشان را از دست دادهاند اما به سبب پایگاه اقتصادی مستحکمی که دارند همچنان در میان اقشار طبقه مسلط طبقهبندی میشوند. منظورم از این توضیحات این است که روشن کنم که وقتی از طبقه متوسط صحبت میکنیم و از تغییراتش، چه دامنهای را بحث میکنیم.
علت اینکه به نظر میرسد این جابهجایی در کنترل منابع در گذشته کمتر بوده و بعد از انقلاب تحرک اجتماعی بیشتر شده، چه میتواند باشد؟
اینکه گروههای جامعه همپوشیهای درآمدی زیادی داشته باشند به نظر امر مطلوبی نمیرسد، داشتن یک جامعه یکدست که محتاج یارانه نقدی باشند چیزی نیست که آرزوی کسی باشد؛ چون قابلیتهای افراد متفاوت است و ایجاد چنین جامعهای انگیزهها را از بین خواهد برد.
یکی از ویژگیهای اقشار مختلف در طبقه مسلط بعد از انقلاب این است که چون فعالیتهای مستقل در بین نخبگان سیاسی، نسبت به وضعیت قبل از انقلاب میسرتر شده، فرصتهایی بیشتری برای، هم پیشرفت آنها و هم گرفتن پایگاه و قدرت سیاسی فراهم میکند و هم دستاوردهای مادی به همراه داشته است. همچنین، امکان فعالیت مستقل، جابهجاییهای متعددی در لایههای مختلف طبقه مسلط ایجاد کرده است. با فعالیتهای رسمی و غیررسمی متعددی که نخبگان سیاسی، با موقعیت اقتصادی مختلف، انجام دادهاند و کماکان انجام میدهند، توانستهاند جایگاههای بهتری را در لایههای طبقه مسلط حفظ کنند یا به دست آورند. بهطور مثال، برخی از گروههای متوسط مذهبی، در سالهای اخیر موقعیت بهتری در طبقه مسلط به دست آوردند. برخی اقشار میانی نیز توانستهاند در سالهای اخیر با فعالیتهای غیررسمی و استفاده از سرمایه اجتماعی خود و شبکه روابط اجتماعی و اعتماد بین گروهی، اطلاعات زیادی را بین خود توزیع کرده و سرمایه اقتصادی زیادی را بین خود به گردش درآورند. بخشی از این اقشار در بین گروههای مختلف طبقه مسلط نیز وجود دارند. در مقابل، در دورههای مختلف، بعد از انقلاب، گروههای کوچکی نیز
از طبقه مسلط بیرون رانده شدهاند و موقعیت اقتصادیشان متزلزل شده است. تقویت این اقشار در لایههای طبقه مسلط، با بهبود وضع اقتصادی بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود. بهروشنی میتوان گفت اینها از تحولاتی که در گرفتن جایگاه بهتری در طبقه مسلط در جریان است تقویت یا تضعیف میشوند تا از تغییرات اقتصادی، چرا که هنوز دارای سرمایه اجتماعی مکفی هستند که بتوانند منابع از دست رفته اقتصادی خود را ترمیم کنند، اگرچه در مورد پس گرفتن موقعیت سیاسی تردیدهایی وجود دارد.
چرا سیاستهای دولت قبل ضد منافع طبقه متوسط بود و از این طریق چه آسیبهایی به اقتصاد کشور وارد شد؟
به نظر من علت اینکه اقدامات دولت قبل به زیان برخی گروههای طبقه متوسط تمام شد به جابهجایی منابع و کنترل بر آن در برخی گروههای بالای طبقه متوسط و مسلط جامعه برمیگردد. پیامد این جابهجایی وخیمتر شدن وضع گروههای میانی و پایین طبقه متوسط بود. اگر از مفاهیم هزینه و درآمد با مفهوم دهک یا صدک درآمدی استفاده کنیم خواهیم دید که وضعیت معیشتی آنها بدتر شده به نحوی که مرزبندی گروههای مختلف کمتر شده است.
این مساله چه پیامدی دارد؟
اینکه گروههای جامعه همپوشیهای درآمدی زیادی داشته باشند به نظر چیز مطلوبی نمیرسد، داشتن یک جامعه یکدست که محتاج یارانه نقدی باشند چیزی نیست که آرزوی کسی باشد چون قابلیتهای افراد متفاوت است و ایجاد چنین جامعهای انگیزهها را از بین خواهد برد. اصل تفاوت یکی از اصولی است که انگیزه پیشرفت و تلاش ایجاد میکند و به زبان اقتصادی باعث سرمایهگذاریهای مختلف از جمله سرمایهگذاری آموزشی میشود، اما اگر این انواع سرمایهگذاری بازده نداشته باشد و افراد نتوانند تمایز گروهی و طبقاتی ایجاد کنند، نمیتوان این سرمایهگذاریهای اجتماعی و فرهنگی را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد تا افراد جایگاه واقعیشان را به دست آورند. این نوعی زجر طبقاتی هم به شمار میآید.
سیاست دولت فعلی درباره طبقه متوسط چیست؟
با شناختی که از دولتمردان فعلی و ایدههایی که مطرح میکنند داریم، به نظر میرسد سیاست این دولت با قبول تفاوتهایی که بین گروههای مختلف وجود دارد توزیع فرصتهای برابر بین گروهها باشد تا توزیع مستقیم ثروت ملی. تفاوت بین اقشار مختلف میتواند بر حسب نابرابری در دارایی یا مالکیت، یا دیگر منابع مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد شود. علاوه بر این تمایز بین اقشار، بر حسب تفاوت در دسترسی آنها به انواع سرمایه از جمله سرمایه فرهنگی شکل میگیرد. سرمایه دیجیتالی نیز سرمایه دیگری است که میتواند در دنیای معاصر نابرابری اجتماعی ایجاد کند و از جمله منابعی محسوب میشود که با رونق اقتصادی و رفع محدودیت از آن، نهتنها نابرابری را کاهش خواهد داد -بهویژه در مقایسهای منطقهای و بینالمللی- بلکه به تقویت اقشار مختلف طبقه متوسط خواهد انجامید، زیرا این گروهها با سرمایه فرهنگی که در اختیار دارند از سرمایه دیجیتالی برای بهبود موقعیت اجتماعیشان بهتر استفاده خواهند کرد. اگر این موارد را بپذیریم، برای برابر کردن فرصت به نظر من سیاست دولت باید این باشد که این فرصتها را در اختیار تمامی افراد قرار دهد؛ یعنی بهطور خلاصه توزیع
امکانات آموزشی و توزیع اطلاعات برابر باشد تا افراد با پتانسیلهای مختلف از این سرمایهها خودشان استفاده کنند و صاحب دارایی شوند. سیاست دیگری که فکر میکنم بهرغم اینکه دولتمردان فعلی آن را میپذیرند، موانع اجرایی فراوان دارد این است که دولت سیاستهای شایستهسالاری را بعد از توزیع فرصتهای برابر ایجاد کند تا اقشار متوسط مدرن از جمله تحصیلکردگان دانشگاهی که ابعاد مختلف سرمایه فرهنگیشان بالاست امکان تبدیل این سرمایهها اعم از فرهنگی و دیجیتالی را به سرمایه اقتصادی پیدا کنند. کمتوجهی به این موضوع افراد را در هر سطحی به دولت وابسته کرده است و با نوسانات درآمد دولت به آنها آسیب میرساند و نتیجهاش یأس این اقشار میانی جامعه و کاهش کیفیت سرمایههای فرهنگی است. درست است که گروههای مختلف جوانان فارغالتحصیل نظام آموزش عالی با دسترسی به سرمایه فرهنگی نخستین گامها را در بالا رفتن از نردبان طبقاتی و لایههای مختلف قشرهای اجتماعی برداشتهاند تا فاصله خود را با گروهها و اقشار بالاتر در طبقه متوسط کم کنند و دسترسی آنها به این نوع سرمایه نشان میدهد نابرابری در میان این گروهها ساختیافته نبوده و انقلاب اسلامی این
ساخت را دگرگون کرده است، اما این گروههای جوان موقعیت اقتصادی مطلوبی برای حفظ جایگاه طبقاتیشان پیدا نمیکنند و وظیفه این دولت حل این مساله است. تا زمانی که این گروهها ناتوان از تبدیل سرمایه فرهنگی به اقتصادی هستند در حفظ این سرمایه که تا حدی به موقعیت اقتصادی نیز برمیگردد با مشکل روبهرو هستند. بهطور مثال روشنفکران، نویسندگان، روزنامهنگاران، هنرمندان، دانشگاهیان و بهطور کلی ارباب قلم در میان لایههای برخوردارتر از منابع سرمایه فرهنگی قرار داشتهاند. تعلقات طبقاتی این گروهها به ارزشهای جهان مدرن است و ممکن است به سبب این تعلقات نتوانسته باشند در اقشار مختلف طبقه مسلط جای گیرند. به علاوه این گروهها بهراحتی نمیتوانند این سرمایه فرهنگی را به سرمایه اقتصادی تبدیل کنند. در نتیجه آنچه ممکن است با پیشرفت اقتصادی رخ دهد تقویت اساسی در وضع آنها نخواهد داشت. به علاوه، نظر به ساختار رانتی اقتصاد، نمیتوان تصور کرد که این گروهها از بهبود اوضاع اقتصادی و درآمدی دولت بیشترین بهره را ببرند چون به پایگاههای سیاسی چندانی دسترسی ندارند، یا اینکه میتوان گفت به سبب فقدان سرمایه اجتماعی لازم یا شبکه روابط اجتماعی،
اطلاعات لازم برای تغییر موقعیت خود را که لازمه شرکت در اقشار مختلف طبقه مسلط است نیز ندارند. دولت فعلی باید به فکر این گروهها باشد در غیر این صورت انگیزه پیشرفت نزول میکند یا به فرار بیشتر نخبگان و گروههای مختلف میانی منجر خواهد شد.
جان گرفتن دوباره طبقه متوسط در ایران نشانه چه تحولی خواهد بود؟
جان گرفتن دوباره طبقه متوسط، اولاً نشان از تحرک اجتماعی است. این تحرک تنها طبقه متوسط را جان دوباره نمیدهد بلکه گروههای بیشتری را از پایین به بالا میآورد و موقعیت گروههای دیگر را تغییر میدهد. به عبارت دیگر، تحرک اجتماعی سریع گروهی را از پایین به بالا و گروهی را از بالا به پایین میآورد. جامعه نیازمند چنین تحرکی است تا بتواند نیروهای مختلفی برای توسعه در بخشهای مختلف بهویژه بخش خصوصی و کارآفرینی تولید کند. نشانه دیگر جان گرفتن طبقه متوسط توجه به سبکهای زندگی مطلوب است. به نظر من رشد آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد و طلاق، که در سالهای اخیر نگرانکننده بوده، با جان گرفتن دوباره طبقه متوسط بهبود خواهد یافت چون گروههای زیادی از طبقه متوسط هویت اجتماعیشان را از سبکهای زندگیشان میگیرند، بنابراین هنگام وجود مشکلات اقتصادی بیش از دیگران متحمل خسارت و زجر در زندگی میشوند. بنابراین طبقات میانی که چه به دلیل ناتوانی از انجام سبکهای زندگی هویتبخش و چه به دلیل ناتوانی در تبدیل سرمایه فرهنگی به سرمایه اقتصادی، در فشار بیشتری قرار دارند، با بهبود وضع اقتصادی جان خواهند گرفت. به طور مثال، برخی به بازار
راکد کتاب و تیراژ مجلات اشاره کرده و با توصیه و کمپین مردم را به خریدن کتاب ترغیب میکنند اما توجهی به این مساله ندارند که نخریدن کتاب برای افرادی که سرمایه فرهنگی بالایی دارند، خود به تنهایی زجرآور است و یکی از دلایل رکود بازار کتاب وضع بد اقتصادی گروههای متوسط مدرن جامعه است. نشانه دیگر جان گرفتن این طبقه اعتبار و منزلت آنهاست. منزلت اجتماعی نیز به تعبیر ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی، به معنای تفاوت در میزان احترام و شأن اجتماعی که دیگران به افراد و گروهها نسبت میدهند، میتواند به شناخت اقشار میانی کمک کند. به این اعتبار، میتوان با احتیاط گفت اگرچه هنوز در میان افراد و گروههای مختلف طبقه متوسط این منزلت وجود دارد اما مسلماً با بهبود وضع اقتصادی افزایش خواهد یافت.
کدام تفکر در کشور طبقه متوسط را ضعیف میخواهد؟
به نظر من هر سیاستی که گروهی تازه به دوران رسیده را به ناگهان ایجاد کند یا سیاستی که با بهبود ناگهانی و بیش از حد وضع اقتصادی گروه جدیدی ایجاد کند خودش نابرابری و ناعدالتی ایجاد کرده و به ضرر گروههای مختلف طبقه متوسط بهطور کل است. منظورم بیشتر رانتگیران در هر سطوحی هستند. این سیاستها انگیزه فعالیت طبقه متوسط را کاهش میدهد. لازم است توضیح دهیم که برخی ممکن است از رشد طبقه متوسط هراس داشته باشند، اما گروههای مختلفی از طبقه متوسط هستند که تنها به فکر حفظ شأن و اعتبار و منزلت خود هستند و رغبتی به کسب پایگاههای سیاسی و درگیری در روابط سیاسی ندارند. اما اگر بپذیریم که منزلت از طریق سبکهای زندگی نمود پیدا میکند، داشتن نشانهها و نمادهای منزلتی با بهبود وضع اقتصادی ممکن میشود. شغل، خانه، مسکن، پوشاک، رفتن به رستوران یا سفرهای خارج همگی به شکلگیری و قوام پایگاه اجتماعی بسیاری از اقشار میانی کمک میکند و جایگاه فرد را از دید دیگران ارتقا میدهد. بنابراین گروههای مختلفی هستند که وضعشان از این طریق با بهبود اقتصادی بهتر میشود.
آیا امکان بزرگ شدن طبقه متوسط در دولت روحانی وجود دارد؟
البته که ممکن است. اما بزرگ شدن یا تقویت اقشار میانی بدون تغییر در موقعیت سایر گروهها رخ نمیدهد، زیرا بهبود وضع اقتصادی و موقعیت طبقات متوسط به موقعیت سایر گروهها بهویژه طبقات مسلط و میزان توزیع ثروت در اقشار میانی بستگی دارد. مسلم است بعد از انقلاب نظم جدید اجتماعی جایگزین نظام گذشته شد. در وهله اول به نظر میرسید این جایگزینی بهسرعت تثبیت شود، اما دگرگونی عمده در اندازه و حدود قشرهای اجتماعی، حداقل در سه مقطع شامل سالهای اول انقلاب، سالهای بعد از جنگ و سالهای بعد از اصلاحات ادامه داشته است، به نحوی که تحرک فردی قابل توجهی رخ داده است و گروهها و افراد زیادی از طریق شبکههای اجتماعی و گروهی، شأن و مقام اقتصادی و اجتماعی بالاتر و فرصتهای بیشتری پیدا کرده و بهسرعت پیشرفت کردهاند. به جای صنعتگران بزرگ، مدیران دولتی در صنایع مستقر شدند؛ با گسترش سریع دستگاه اداری، لشگری و کشوری، گروههای مختلف طبقات از جمله افرادی از طبقات محروم گذشته، از طریق نظام آموزش، طبقه متوسط جامعه را گستردهتر کردند. در این میان، فرصتهای اقتصادی اندکی نیز نصیب بخش خصوصی، از جمله تجار حامی مالی انقلاب شد. تکنوکراتهای
انقلابی، بر بخش خدمات مدرن از جمله بانک، بازارهای مالی و بیمه تسلط یافتند و بخشی نیز در ساختمان و صنعت شروع به فعالیت کردند. با وجود این بخش اعظم اقتصاد در سازمانهای دولتی و موازی دولتی باقی ماند. یکی از حسنهایی که بزرگ شدن یا تقویت طبقه متوسط خواهد داشت این است که نابرابری بین اقشار میانی طبقه متوسط و اقشار بالایی آن را کاهش میدهد و یکی از پیامدهایش کاهش فعلی تنفری است که این گروههای جامعه از سرمایه دارند، بهویژه در شرایط فعلی که بخشی از این سرمایهها در جامعه خود را با مصرف تظاهری به نمایش میگذارند. برخی از این نمایش ثروتها، به سبب نابرابری اقشار میانی و بالایی چنان است که تنها عدهای خاص میتوانند در تجربه مصرف آن مشارکت کنند و نمیتوان آن را به مثابه یک سبک زندگی عمومی محسوب کرد، اما بسیاری نمایشهای ثروتی را که به صورت استفاده از کالاهای لوکس انجام میشود اقشار میانی جامعه هم میتوانند تقلید کنند. بنابراین اقشار میانی با سرمایه فرهنگی حتی نمیتوانند تجربه مصرف اقشار بالایی جامعه را داشته باشند و آن را به مثابه سبک زندگی جدید تجربه کنند. با بهبود وضع اقتصادی این شکاف در بین سبک زندگی اقشار مختلف
همچنان باقی خواهد ماند.
دیدگاه تان را بنویسید