تاریخ انتشار:
گفتوگو با محمد اکبرپور درباره بازار ازدواج و سایتهای همسریابی
ازدواج به روایت اقتصاد
نگاه بکر به ازدواج، شبیه تشکیل یک شرکت است؛ یعنی افراد شرکتی به نام «خانواده» تشکیل میدهند که هدف آن رسیدن به حداکثر بهرهوری است. این بهرهوری هم از طریق رفع نیازهای عاطفی و هم از طریق صرفهجویی در هزینه به وسیله زندگی در یک خانه یا مشوقهای دولتی مانند کاهش مالیات و هم با تولد فرزندان، که مشابه تولید محصول است، حاصل میشود.
محمد اکبرپور، استادیار اقتصاد در مدرسه تجارت دانشگاه استنفورد و پژوهشگر مدعو در دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو که روزگاری شاگرد آلوین راث، برنده نوبل 2012 اقتصاد، بوده است در گفتوگو با «تجارت فردا» از بازار ازدواج و ویژگیهای سایتهای دیتینگ (Dating) میگوید و برای این منظور گریزی هم به مبانی نظری تحلیل اقتصادی ازدواج میزند.
اقتصاد چقدر میتواند در فهم رفتارهای انسانی و از جمله ازدواج به ما کمک کند؟
سوال خوبی است و البته پاسخ دادن به آن آسان نیست. همین الان و در همین دانشکده اقتصاد شیکاگو که من در آن مستقر هستم، پژوهشها و گفتوگوهای زیادی به این موضوع اختصاص یافتهاند که ما در اقتصاد تا کجا میتوانیم رفتار انسانها را مدل کنیم و مرزهای علم اقتصاد کجاست؟ در پاسخ به این سوال دشوار، باید ابتدا به روششناسی علم اقتصاد پرداخت. در روششناسی علم اقتصاد، شبیه به علمی مانند فیزیک، یک اقتصاددان مثل گری بکر بر اساس مشاهدات تجربی مدلی برای تبیین رفتار انسانها در مقوله ازدواج پیشنهاد میکند و میگوید افراد هزینه-فایده ازدواج را در نظر میگیرند و تصمیم بهینه را اتخاذ میکنند. سپس، تطابق مدل با دادههای تجربی مورد بررسی قرار میگیرد و احتمالاً پیشبینیهای مدل تحلیل میشود. درست مثل علم فیزیک که در آن یک تئوری پس از ارائه مورد آزمایش قرار میگیرد، تئوری بکر هم بررسی میشود. بررسی دادههای تجربی طی یک تا دو دهه اخیر اهمیت بیشتری پیدا کرده است. البته تفاوتهای بسیار جدیای بین فیزیک و علوم اجتماعی و بهطور خاص اقتصاد از نظر روششناسی و فلسفه این علوم وجود دارد که من قصد ورود به آن را ندارم و به نظرم برای این گفتوگو برخورد مشابه با آنها نسبتاً بیضرر است. بعد از بکر هم افراد بسیاری برای توضیح ازدواج، از مفاهیم اقتصادی بهره بردند. بر اساس بسیاری از مقالات اخیر که متکی به دادههای آماری است، میتوان گفت افراد در ازدواج به بدهبستانها (trade-off) توجه میکنند. ما تصور میکنیم همه چیز در ازدواج مربوط به احساس است؛ در حالی که احساسات تنها بخشی از پدیده را تشکیل میدهد. به عنوان مثال یک مقاله جدید نشان داده است وقتی در سوئد قانون پرداخت حقوق به خانمها پس از فوت همسر لغو شد، نرخ ازدواج نیز تغییر کرد. اقتصاد پیشبینی میکند این لغو حقوق به کاهش مشوقهای ازدواج بینجامد و از قضا شواهد آماری نیز موید آن بوده است؛ چنان که طی ماه پیش از اجرای قانون، نرخ ازدواج بالا رفت و به چندین برابر متوسط مدت مشابه رسید و بعد از اجرا کاهش یافت. مقالات دیگری هم هستند که به موضوع بازارهای آنلاین ازدواج میپردازند و نشان میدهند افراد به فاکتورهای مرتبط با بدهبستان مثل درآمد شخص مورد نظر یا تحصیلات یا طبقه اجتماعی توجه نشان میدهند. مثلاً اگر درآمد فرد بالا باشد، درخواستهای آشنایی ارائهشده به او در سایت افزایش مییابد. از جمله ویژگی این سایتها این است که اعضا با فرض ناشناس بودن، رفتار صادقانهتری دارند و در نتیجه با تحلیل اطلاعات این سایتها میتوان به این رسید که افراد چگونه فکر میکنند.
اقتصاد با چه روشهایی ما را در شناخت پدیده ازدواج یاری میکند؟
پیش از پاسخ به سوال شما باید گفت نگاه اقتصاد به ازدواج، کلان است و به بررسی آماری یک بازار با چندهزار نفر فعال در آن میپردازد؛ نه اینکه الزاماً رفتار تکتک افراد را پیشبینی کند. بر اساس همین بررسی کلان، اقتصاد میتواند به شما بگوید در طراحی یک سایت همسریابی چه نکاتی باید مورد توجه قرار گیرد یا اثرات سیاستهای دولت را بر رفتار افراد در مساله ازدواج پیشبینی کند؛ ولی به شکل دقیق قادر به پیشبینی رفتار یک فرد خاص نیست. با این مقدمه، دو مسیر ادبیات اقتصادی در بررسی پدیده ازدواج وجود دارد. نخست، مسیری است که توسط گری بکر آغاز شد و با پیشرفتهای فراوانی روبهرو بوده است. هسته اصلی این مسیر، مفهوم هزینه-فایده است و افراد مثل مدلهای تامین مالی، با یک ارزش گزینه (Option Value) مواجه هستند. همانطور که افراد میتوانند الان سهامی را بخرند یا صبر کنند و سهام بهتری را خریداری کنند، این امکان را دارند که اکنون دست به انتخاب همسر بزنند یا صبر کنند و گزینههای دیگری را مورد بررسی قرار دهند. در چارچوب مورد اشاره، جورسازی از نوع همسان (Assortative) است؛ یعنی ازدواج معمولاً میان افراد از یک نژاد یا در یک سطح درآمد یا تحصیلات مشابه صورت میگیرد. نگاه بکر به ازدواج، شبیه تشکیل یک شرکت است؛ یعنی افراد شرکتی به نام «خانواده» تشکیل میدهند که هدف آن رسیدن به حداکثر بهرهوری (Productivity) است. این بهرهوری هم از طریق رفع نیازهای عاطفی و هم از طریق صرفهجویی در هزینه به وسیله زندگی در یک خانه یا مشوقهای دولتی مانند کاهش مالیات و هم با تولد فرزندان، که مشابه تولید محصول است، حاصل میشود. با همین نگاه بکر پیشبینی میکند که معمولاً یک فرد ثروتمند حاضر نیست با یک فرد فقیر شرکت تاسیس کند یا احتمال تاسیس شرکت میان دو فرد از یک نژاد بیشتر است. مسیر دوم را نظریه بازی در اختیار ما قرار میدهد و به وسیله آن میتوان بازار ازدواج را مانند بسیاری از بازارها همچون بازار کار یا خرید آنلاین مورد بررسی قرار داد. در این چارچوب، «رقابت» نیز وجود دارد و به عنوان مثال 10 هزار مرد و زن در انتخاب همسر یا 10 هزار شرکت در استخدام نیروی کار با یکدیگر رقابت میکنند. تئوری بازی در چنین شرایطی الگوی رفتاری را پیشبینی میکند.
از چه زمانی این ابزار در بازار ازدواج مورد استفاده قرار گرفت؟
ورود جدی نظریه بازی به اقتصاد از اواسط دهه 1950 میلادی با مقاله جان نش صورت گرفت هرچند پیش از آن وننیومن و مورگنسترن پایههای این نگاه را بنا نهاده بودند. بعد از آن مقاله دیوید گیل و لوید شپلی درباره ازدواج پایدار در سال 1962 منتشر شد که در آن دو ریاضیدان مذکور، مساله ازدواج پایدار (Stable Marriage Problem) را حل کردند. نتایج این مقاله در بازارهای دیگری همچون جورسازی (Matching) دانشآموزان و مدارس، پزشکان و بیمارستانها یا مهندسها و کمپانیها کاربرد دارد. البته استفاده از الگوریتم مورد اشاره در بازارهای گوناگون معمولاً با تغییرات کوچک یا بزرگ زیادی همراه است، تغییراتی که الگوریتم را منطبق بر یک بازار خاص اصلاح میکند.
الگوریتم مورد اشاره دقیقاً به چه سوالی پاسخ میدهد؟
اجازه بدهید با یک مثال ساده بررسی کنیم. به عنوان مثال 10 مرد و 10 زن داریم. بر اساس تحصیلات یا ایدئولوژی یا درآمد یا موارد دیگر هر کدام از مردها رتبهبندیای از زنها در ذهن خود دارند و هر کدام از زنان نیز یک رتبهبندی از مردان در ذهن خود دارند. سوال این است که آیا میتوان این افراد را دو به دو با یکدیگر پیوند داد، به نحوی که همه افراد با هم ازدواج کرده باشند و هیچ مرد و زنی وجود نداشته باشند که هر دو به شکل همزمان یکدیگر را به شریک فعلی خود ترجیح دهند. نکته قابل توجه این است که احتمال اینکه همه افراد به محبوبترین گزینه خود برسند بسیار کم است و پرسش ازدواج پایدار این نیست که چگونه افراد به محبوبترین گزینه خود میرسند. در یک ازدواج پایدار شاید یک فرد باشد که شخص الف را به همسر فعلی خود ترجیح دهد، ولی شخص الف همسر خود را به آن فرد دیگر ترجیح میدهد. به زبانی سادهتر میتوان گفت ازدواج پایدار یعنی ازدواجی که در آن هیچ زن و مردی وجود نداشته باشند که هردو به شکل همزمان بخواهند جورسازی فعلی را برهم بزنند. نکته بسیار مهم این است که ادبیات و مدلسازی الگوریتم مورد اشاره بیش از ازدواج، در مواردی مثل استخدام پزشکان در بیمارستان یا دانشآموزان در مدارس کاربرد دارد؛ چرا که قرارداد استخدام را آسانتر و ارزانتر از ازدواج میتوان برهم زد و ازدواج عموماً مسالهای است که از نظر اجتماعی و روانی پیچیدهتر است و برهمزدن آن با هزینه بیشتری حاصل میشود.
الگوریتم گیل-شپلی درباره سایتهای همسریابی چه نتیجهای را در اختیار ما قرار میدهد؟
الگوریتم گیل-شپلی یک روش برای یافتن یک ازدواج پایدار توسط یک طراح مرکزی است. سوال این است که از نظر علمی در بازاری که افراد به شکل غیرمتمرکز به جستوجو برای یک شریک میپردازند و هیچ طراح مرکزیای وجود ندارد، اصلاً مساله پایداری چه اهمیتی دارد؟ نکته جالب این است که یک مطالعه نسبتاً جدید نظری نشان داده است که با فرض پایین بودن هزینه جستوجو، خروجی یک بازار که در آن افراد به شکل غیرمتمرکز به جستوجو برای یک گزینه مطلوب میگردند، شبیه الگوریتم گیل-شپلی میشود. این نتیجه بسیار مهمی است چرا که نشان میدهد اگر هزینه جستوجو پایین باشد، عملاً تخصیص منابع در یک بازار غیرمتمرکز، پایدار و در نتیجه بهینه خواهد بود. یک مقاله بسیار جدیدتر، این نظریه را در سایتهای همسریابی و به شکل آماری تست کرده است. مساله مهم این است که در این سایتها هزینه جستوجو بسیار پایین است و میتوان فرض مطالعه قبلی را در این بازارها تست کرد. مطالعه صورتگرفته که در مجله امریکن اکانامیک ریویو چاپ شده نشان داده است افراد در این سایتها نهایتاً به توزیعی بسیار نزدیک به توزیع بهینه میرسند و خروجی جورسازی با تقریبی خوب، پایدار است.
به فرآیند جستوجو اشاره کردید. زمانی که افراد صرف جستوجو میکنند، تابع چیست؟
زمان جستوجو وابستگی زیادی به نرخ تنزیل (Discount Rate) دارد. هزینه صبر کردن برای یک فرد 40ساله با 20ساله تفاوت دارد. مورد دیگر اینکه هدف فرد از جستوجو چیست. فرآیند جستوجو توسط فرد تا جایی ادامه پیدا میکند که کسی را بیابد که به اندازه کافی خوب باشد؛ این نتیجه شباهت زیادی به مدلهای مالی دارد که در آن افراد در جستوجو برای یک سرمایه (مثلاً یک خانه) زمان زیادی صرف میکنند، اما در نهایت بیشتر افراد به یک گزینه «به اندازه کافی» خوب رضایت میدهند چرا که یک یافتن گزینه «بینقص» ممکن است سالها زمان ببرد. سایتهای همسریابی در این زمینه کمک میکنند و به وسیله آنها میتوان به سرعت گزینههای متعدد را مورد بررسی قرار داد، هرچند میزان شناخت از طریق یک سایت همسریابی شاید به اندازه شناخت از طریق آشنایان یا همکاران، دقیق نباشد.
اگر فرض کنیم عمده درخواستهای ازدواج از سوی مردها باشد و زنها رد یا تایید را انجام دهند، نتایج نهایی برای آنها تفاوت دارد؟
گیل-شپلی نشان میدهند که چگونه نهایتاً به یک ازدواج پایدار میرسیم؛ اما باید توجه داشت که ازدواج پایدار، «یکتا» نیست و ممکن است دهها روش ازدواج پایدار وجود داشته باشد. ادبیات طراحی بازار نشان داده که اگر ارائه پیشنهاد ازدواج از سوی مردها باشد، خروجی الگوریتم، بهترین جورسازی ممکن برای آنها خواهد بود. این مساله در جورسازی رزیدنتهای پزشکی و بیمارستانها بسیار مهم است؛ چرا که اگر بیمارستانها شروعکننده الگوریتم باشند بهترین خروجی برای آنهاست و اگر رزیدنتها شروعکننده باشند، بهترین خروجی را در اختیار خواهند داشت. البته خبر خوب این است که به لحاظ آماری نشان داده شده است که وقتی اندازه بازار بسیار بزرگ شود، تعداد راهحلهای ازدواج پایدار به قدری اندک است که خروجی بازار چندان بستگی به اینکه چه کسی ارائهدهنده پیشنهاد باشد ندارد.
البته به نظر میرسد الگوریتم مورد اشاره در بازار ازدواج معمول، یکسری اصطکاکها دارد.
دقیقاً اینطور است. «جستوجو» و «جور شدن»، هر دو به شدت اصطکاک دارند. دانش افراد محدود است و حتی ممکن است خودشان را هم بهطور کامل نشناسند. اما اگر اصطکاکها کم باشد، ازدواجها به سمت پایدار شدن میروند و سایتهای همسریابی نیز عموماً در همین مسیر هستند، یعنی اصطکاکها را کاهش میدهند. اما از سوی دیگر ممکن است اتفاقات بد دیگری به وقوع بپیوندد. مثلاً در فضاهای آنلاین، افراد میتوانند سادهتر دروغ بگویند.
مشاهده شما از فعالیت سایتهای همسریابی در آمریکا چه چیز را نشان میدهد و با توجه به مجموع نقاط قوت و ضعف، نظرتان درباره این سایتها چیست؟
سایتهای همسریابی در آمریکای شمالی بسیار فعال هستند. حدود 50 درصد از جوانان مجرد آمریکایی، حداقل یک بار به این سایتها مراجعه داشتهاند. چند سال قبل آماری منتشر شد که نشان میداد در یک ماه خاص، حدود 20 درصد از ازدواجهای صورتگرفته، از طریق این سایتها بوده است. فکر میکنم این عدد در حال حاضر بیشتر شده است. بنابراین از دید اثرگذاری میتوان این بازارها را بسیار موفق دانست. البته نمیتوان بدون مطالعه دقیق ادعا کرد که سایتهای دیتینگ در مجموع مثبت هستند، اما به نظر من این سایتهای دیتینگ، ظرفیتهای بسیار بالایی برای افزایش رفاه اجتماعی با شکلگیری زوجهای با همسانی بالاتر دارند. یکی از این ظرفیتها امکان شکلگیری ضخامت بازار (Market Thickness) بسیار بالا در فضاهای آنلاین است. در زندگی متداول ممکن است گزینههای فرد برای ازدواج چند ده یا نهایتاً 100 مورد باشد و اگر او 10 ویژگی برای انتخاب همسر مدنظر داشته باشد، در این جامعه آماری ممکن است به یک گزینه به اندازه کافی خوب نرسد و نهایتاً با شخصی ازدواج بکند که چندان با او «مچ» نیست و چه بسا کار نهایتاً به جدایی بینجامد. سایتهای همسریابی برتر، ویژگیهای مورد نظر شما را جمعآوری میکنند و با بهکارگیری دانش روانشناسی تا جای ممکن لیستی از گزینهها در اختیار شما قرار میدهند که از روشهای متداول، به دلیل محدودیتهای جغرافیایی و آشنایی، دسترسی به آن امکانپذیر نیست. یعنی شما از این طریق با افرادی آشنا میشوید که بدون اینترنت امکان آشنایی با آنها وجود نداشت. ضخیم شدن بازار یا به عبارت دیگر افزایش افراد حاضر در بازار، کیفیت جورسازی را افزایش میدهد و این گزاره در مورد همه بازارها صادق است؛ از بازار کار و بازار ازدواج گرفته تا بازار خرید لباس یا میوه و ترهبار. لذا یکی از مهمترین ویژگیهای یک بازار کارا، ضخامت آن است. مورد مهم دیگر این است که بازار باید امن باشد. سادهترین معنی امنیت این است که اطلاعاتی که بازدیدکننده در اختیار سایت قرار میدهد، جای دیگری منتشر نشود. اما امنیت معنای مهم دیگری هم دارد: اینکه اطلاعات دریافتی شما از دیگران، واقعی باشد و بدانید که افراد دروغ نمیگویند؛ یعنی بتوانید اطلاعات را مورد سنجش صحتوسقم (Verifying) قرار دهید. این یکی از مهمترین دغدغههای وبسایتهای همسریابی آمریکایی است. به ویژه وقتی تعداد کاربران افزایش مییابد و مثلاً از 10 میلیون نفر عبور میکند، سنجش صحت اطلاعات تکتک کاربران دشوار خواهد بود. روش حل مساله این است که عکس، شماره تلفن و اطلاعات شبکههای اجتماعی را دریافت میکنند تا از وجود خارجی فرد ثبتنامکننده در سایت اطمینان بیابند. سپس یک فرد را برای تایید مشخصات میفرستند. درباره قد یا وزن به آسانی میتوان اطلاعات را تایید کرد؛ ولی سنجش صحت اطلاعات درآمد یا علایق هنوز بهطور کامل حل نشده است و کارآفرینان زیادی در تلاش برای ایجاد وبسایتهای جدیدی هستند که این مشکل را حل کند. ویژگی سوم، حل مساله ازدحام (Congestion) است. وقتی 10 یا 20 میلیون نفر در یک سایت همسریابی عضو باشند، فردی که ویژگیهای محبوبی دارد ممکن است در یک روز دهها پیشنهاد دریافت کند. این مساله، انتخاب را دشوار میکند. اگر فرض کنیم پس از هر پیشنهاد یک ملاقات حضوری هم وجود داشته باشد، ازدحام پرهزینهتر خواهد بود. بر اساس اقتصاد کلاسیک گفته میشود اگر هزینه ارائه پیشنهاد صفر باشد، بازار به سمت بهینگی پیش میرود؛ ولی در چنین بازاری میبینیم که در عمل اینگونه نیست چرا که وقتی هزینه بررسی یک پیشنهاد صفر نیست، لازم است که هزینه ارائه پیشنهاد هم صفر نباشد تا افراد تعداد بیشماری پیشنهاد ارسال نکنند. برای حل مشکل ازدحام، محدودیتهایی برای حداکثر تعداد پیشنهاد وضع میشود. یک روش که اخیراً بر اساس آموزههای علم اقتصاد در شاخه سیگنالینگ (علامتدهی) در یک وبسایت همسریابی بزرگ استفاده شده، استفاده از فرستادن گل رز مجازی (Virtual Rose) است، به این شکل که هر کس در هر ماه حداکثر دو گل رز مجازی دارد و به کمک آن میتواند به اشخاصی که واقعاً با آنها جور است، سیگنال بدهد. به دلیل محدودیت این سیگنالها، دریافتکننده متوجه میشود که واقعاً مورد توجه شخصی که سیگنال فرستاده قرار دارد. بهطور خلاصه در بازارهای مزدحم، پیشنهاد دادن یک هزینه جانبی به دریافتکننده پیشنهاد تحمیل میکند؛ چرا که او باید زمانی را برای مشاهده پیشنهاد یا ملاقات با شما صرف کند. گل رز مجازی، این هزینه جانبی را درونزا میکند تا ارائهدهنده پیشنهاد قبل از اقدام، به خوبی فکر کند. راه ساده دیگر این است که افراد برای هر پیشنهاد مبلغ بسیار کمی پول پرداخت کنند. این باعث میشود که افراد پیش از ارسال پیشنهاد چند لحظه به احتمال موفقیت فکر کنند! به طور خلاصه، ضخامت بازار، امنیت و کنترل ازدحام سه عامل تعیینکننده اصلی در موفقیت یک بازار هستند.
در مقایسه سایتهای همسریابی آمریکایی با نمونه ایرانی چه میتوان گفت؟
وبسایتهایی که در آمریکا فعالیت میکنند، عموماً غیرمتمرکزتر هستند. آنها معمولاً لیستی به شما ارائه میکنند و خودتان میتوانید بر اساس آنها انتخاب کنید یا حتی خودتان جداگانه به جستوجو در نمایه افراد گوناگون بپردازید. این روش ممکن است به دلایل فرهنگی در برخی کشورها امکانپذیر نباشد، اما مزیت آن این است که به دلیل عدم متمرکز بودن، بازار به شدت ضخیم است و دهها میلیون نفر در آمریکای شمالی از این سرویس استفاده میکنند. از سوی دیگر وقتی همسریابی از طریق واسطهها صورت گیرد، احتمالاً مساله صحت اطلاعات تا حد زیادی مرتفع میشود. اما مشکل اصلی داشتن واسطه و متمرکز بودن بازار در آن است که امکان گسترش بازار به چندین هزار یا چندصدهزار متقاضی به سختی وجود دارد.
راهی که توسط بکر، گیل و شپلی آغاز شد، اکنون در چه وضعیتی است؟
این سوال را میتوان درباره کلیت علم اقتصاد مطرح کرد. در دهههای اخیر، دو اتفاق مهم در علم اقتصاد روی داده است: نخست اینکه بیش از آنکه به همبستگیها پرداخته شود، مکانیسمها مورد بررسی قرار میگیرد. دوم اینکه دادههای خرد (Microdata) وارد اقتصاد شده است که با استفاده از آنها میتوان به رفتار تکتک افراد دسترسی پیدا کرد. مثلاً رفتار تکتک افراد در استفاده از کارت اعتباری، جستوجو در گوگل یا بازار ازدواج در دسترس است. 50 سال قبل با دقتی که اکنون میدانیم، نمیدانستیم آیا واقعاً درآمد یا ظاهر در ازدواج موثر هستند یا نه. با اطلاعات خرد میتوان آنچه را که در ذهن انسانها میگذرد، بر اساس رفتارشان استخراج کرد؛ چیزی که با پرسش مستقیم نمیتوان متوجه آن شد. با بررسی اطلاعات حاصله از سایتهای همسریابی میتوان به خوبی رفتار افراد را مورد تحلیل قرار دارد. لذا اتفاقی که در تحلیل اقتصاد ازدواج افتاده این است که از دادههای خرد به خوبی و گستردگی بهره گرفته میشود. وبسایتهای معتبر همسریابی، اقتصاددانانی را در کنار خود دارند که به آنها در طراحی پلتفورم و بهبود شرایط بازار یاری میرسانند و در عین حال اقتصاددانان مطالعات اقتصادسنجی و آماری متنوعی را بر اساس دادههای خرد این بازارها صورت دادهاند. البته در بخش نظری بازارهای جورسازی نیز مطالعات گوناگونی در حال پیگیری است. بسیاری از این مطالعات در تلاش برای فهم بهتر بازارهای غیرمتمرکز برای رفع مشکل امنیت بازار و حل مساله ازدحام در بازارها هستند. اما پیشبینی من این است که در سالهای پیشرو، بیشتر با بخش تحلیل دادههای خرد بازارهای همسانیابی سروکار خواهیم داشت تا بخش تئوریک نظریات.
اقتصاد چقدر میتواند در فهم رفتارهای انسانی و از جمله ازدواج به ما کمک کند؟
سوال خوبی است و البته پاسخ دادن به آن آسان نیست. همین الان و در همین دانشکده اقتصاد شیکاگو که من در آن مستقر هستم، پژوهشها و گفتوگوهای زیادی به این موضوع اختصاص یافتهاند که ما در اقتصاد تا کجا میتوانیم رفتار انسانها را مدل کنیم و مرزهای علم اقتصاد کجاست؟ در پاسخ به این سوال دشوار، باید ابتدا به روششناسی علم اقتصاد پرداخت. در روششناسی علم اقتصاد، شبیه به علمی مانند فیزیک، یک اقتصاددان مثل گری بکر بر اساس مشاهدات تجربی مدلی برای تبیین رفتار انسانها در مقوله ازدواج پیشنهاد میکند و میگوید افراد هزینه-فایده ازدواج را در نظر میگیرند و تصمیم بهینه را اتخاذ میکنند. سپس، تطابق مدل با دادههای تجربی مورد بررسی قرار میگیرد و احتمالاً پیشبینیهای مدل تحلیل میشود. درست مثل علم فیزیک که در آن یک تئوری پس از ارائه مورد آزمایش قرار میگیرد، تئوری بکر هم بررسی میشود. بررسی دادههای تجربی طی یک تا دو دهه اخیر اهمیت بیشتری پیدا کرده است. البته تفاوتهای بسیار جدیای بین فیزیک و علوم اجتماعی و بهطور خاص اقتصاد از نظر روششناسی و فلسفه این علوم وجود دارد که من قصد ورود به آن را ندارم و به نظرم برای این گفتوگو برخورد مشابه با آنها نسبتاً بیضرر است. بعد از بکر هم افراد بسیاری برای توضیح ازدواج، از مفاهیم اقتصادی بهره بردند. بر اساس بسیاری از مقالات اخیر که متکی به دادههای آماری است، میتوان گفت افراد در ازدواج به بدهبستانها (trade-off) توجه میکنند. ما تصور میکنیم همه چیز در ازدواج مربوط به احساس است؛ در حالی که احساسات تنها بخشی از پدیده را تشکیل میدهد. به عنوان مثال یک مقاله جدید نشان داده است وقتی در سوئد قانون پرداخت حقوق به خانمها پس از فوت همسر لغو شد، نرخ ازدواج نیز تغییر کرد. اقتصاد پیشبینی میکند این لغو حقوق به کاهش مشوقهای ازدواج بینجامد و از قضا شواهد آماری نیز موید آن بوده است؛ چنان که طی ماه پیش از اجرای قانون، نرخ ازدواج بالا رفت و به چندین برابر متوسط مدت مشابه رسید و بعد از اجرا کاهش یافت. مقالات دیگری هم هستند که به موضوع بازارهای آنلاین ازدواج میپردازند و نشان میدهند افراد به فاکتورهای مرتبط با بدهبستان مثل درآمد شخص مورد نظر یا تحصیلات یا طبقه اجتماعی توجه نشان میدهند. مثلاً اگر درآمد فرد بالا باشد، درخواستهای آشنایی ارائهشده به او در سایت افزایش مییابد. از جمله ویژگی این سایتها این است که اعضا با فرض ناشناس بودن، رفتار صادقانهتری دارند و در نتیجه با تحلیل اطلاعات این سایتها میتوان به این رسید که افراد چگونه فکر میکنند.
اقتصاد با چه روشهایی ما را در شناخت پدیده ازدواج یاری میکند؟
پیش از پاسخ به سوال شما باید گفت نگاه اقتصاد به ازدواج، کلان است و به بررسی آماری یک بازار با چندهزار نفر فعال در آن میپردازد؛ نه اینکه الزاماً رفتار تکتک افراد را پیشبینی کند. بر اساس همین بررسی کلان، اقتصاد میتواند به شما بگوید در طراحی یک سایت همسریابی چه نکاتی باید مورد توجه قرار گیرد یا اثرات سیاستهای دولت را بر رفتار افراد در مساله ازدواج پیشبینی کند؛ ولی به شکل دقیق قادر به پیشبینی رفتار یک فرد خاص نیست. با این مقدمه، دو مسیر ادبیات اقتصادی در بررسی پدیده ازدواج وجود دارد. نخست، مسیری است که توسط گری بکر آغاز شد و با پیشرفتهای فراوانی روبهرو بوده است. هسته اصلی این مسیر، مفهوم هزینه-فایده است و افراد مثل مدلهای تامین مالی، با یک ارزش گزینه (Option Value) مواجه هستند. همانطور که افراد میتوانند الان سهامی را بخرند یا صبر کنند و سهام بهتری را خریداری کنند، این امکان را دارند که اکنون دست به انتخاب همسر بزنند یا صبر کنند و گزینههای دیگری را مورد بررسی قرار دهند. در چارچوب مورد اشاره، جورسازی از نوع همسان (Assortative) است؛ یعنی ازدواج معمولاً میان افراد از یک نژاد یا در یک سطح درآمد یا تحصیلات مشابه صورت میگیرد. نگاه بکر به ازدواج، شبیه تشکیل یک شرکت است؛ یعنی افراد شرکتی به نام «خانواده» تشکیل میدهند که هدف آن رسیدن به حداکثر بهرهوری (Productivity) است. این بهرهوری هم از طریق رفع نیازهای عاطفی و هم از طریق صرفهجویی در هزینه به وسیله زندگی در یک خانه یا مشوقهای دولتی مانند کاهش مالیات و هم با تولد فرزندان، که مشابه تولید محصول است، حاصل میشود. با همین نگاه بکر پیشبینی میکند که معمولاً یک فرد ثروتمند حاضر نیست با یک فرد فقیر شرکت تاسیس کند یا احتمال تاسیس شرکت میان دو فرد از یک نژاد بیشتر است. مسیر دوم را نظریه بازی در اختیار ما قرار میدهد و به وسیله آن میتوان بازار ازدواج را مانند بسیاری از بازارها همچون بازار کار یا خرید آنلاین مورد بررسی قرار داد. در این چارچوب، «رقابت» نیز وجود دارد و به عنوان مثال 10 هزار مرد و زن در انتخاب همسر یا 10 هزار شرکت در استخدام نیروی کار با یکدیگر رقابت میکنند. تئوری بازی در چنین شرایطی الگوی رفتاری را پیشبینی میکند.
از چه زمانی این ابزار در بازار ازدواج مورد استفاده قرار گرفت؟
ورود جدی نظریه بازی به اقتصاد از اواسط دهه 1950 میلادی با مقاله جان نش صورت گرفت هرچند پیش از آن وننیومن و مورگنسترن پایههای این نگاه را بنا نهاده بودند. بعد از آن مقاله دیوید گیل و لوید شپلی درباره ازدواج پایدار در سال 1962 منتشر شد که در آن دو ریاضیدان مذکور، مساله ازدواج پایدار (Stable Marriage Problem) را حل کردند. نتایج این مقاله در بازارهای دیگری همچون جورسازی (Matching) دانشآموزان و مدارس، پزشکان و بیمارستانها یا مهندسها و کمپانیها کاربرد دارد. البته استفاده از الگوریتم مورد اشاره در بازارهای گوناگون معمولاً با تغییرات کوچک یا بزرگ زیادی همراه است، تغییراتی که الگوریتم را منطبق بر یک بازار خاص اصلاح میکند.
الگوریتم مورد اشاره دقیقاً به چه سوالی پاسخ میدهد؟
اجازه بدهید با یک مثال ساده بررسی کنیم. به عنوان مثال 10 مرد و 10 زن داریم. بر اساس تحصیلات یا ایدئولوژی یا درآمد یا موارد دیگر هر کدام از مردها رتبهبندیای از زنها در ذهن خود دارند و هر کدام از زنان نیز یک رتبهبندی از مردان در ذهن خود دارند. سوال این است که آیا میتوان این افراد را دو به دو با یکدیگر پیوند داد، به نحوی که همه افراد با هم ازدواج کرده باشند و هیچ مرد و زنی وجود نداشته باشند که هر دو به شکل همزمان یکدیگر را به شریک فعلی خود ترجیح دهند. نکته قابل توجه این است که احتمال اینکه همه افراد به محبوبترین گزینه خود برسند بسیار کم است و پرسش ازدواج پایدار این نیست که چگونه افراد به محبوبترین گزینه خود میرسند. در یک ازدواج پایدار شاید یک فرد باشد که شخص الف را به همسر فعلی خود ترجیح دهد، ولی شخص الف همسر خود را به آن فرد دیگر ترجیح میدهد. به زبانی سادهتر میتوان گفت ازدواج پایدار یعنی ازدواجی که در آن هیچ زن و مردی وجود نداشته باشند که هردو به شکل همزمان بخواهند جورسازی فعلی را برهم بزنند. نکته بسیار مهم این است که ادبیات و مدلسازی الگوریتم مورد اشاره بیش از ازدواج، در مواردی مثل استخدام پزشکان در بیمارستان یا دانشآموزان در مدارس کاربرد دارد؛ چرا که قرارداد استخدام را آسانتر و ارزانتر از ازدواج میتوان برهم زد و ازدواج عموماً مسالهای است که از نظر اجتماعی و روانی پیچیدهتر است و برهمزدن آن با هزینه بیشتری حاصل میشود.
الگوریتم گیل-شپلی درباره سایتهای همسریابی چه نتیجهای را در اختیار ما قرار میدهد؟
الگوریتم گیل-شپلی یک روش برای یافتن یک ازدواج پایدار توسط یک طراح مرکزی است. سوال این است که از نظر علمی در بازاری که افراد به شکل غیرمتمرکز به جستوجو برای یک شریک میپردازند و هیچ طراح مرکزیای وجود ندارد، اصلاً مساله پایداری چه اهمیتی دارد؟ نکته جالب این است که یک مطالعه نسبتاً جدید نظری نشان داده است که با فرض پایین بودن هزینه جستوجو، خروجی یک بازار که در آن افراد به شکل غیرمتمرکز به جستوجو برای یک گزینه مطلوب میگردند، شبیه الگوریتم گیل-شپلی میشود. این نتیجه بسیار مهمی است چرا که نشان میدهد اگر هزینه جستوجو پایین باشد، عملاً تخصیص منابع در یک بازار غیرمتمرکز، پایدار و در نتیجه بهینه خواهد بود. یک مقاله بسیار جدیدتر، این نظریه را در سایتهای همسریابی و به شکل آماری تست کرده است. مساله مهم این است که در این سایتها هزینه جستوجو بسیار پایین است و میتوان فرض مطالعه قبلی را در این بازارها تست کرد. مطالعه صورتگرفته که در مجله امریکن اکانامیک ریویو چاپ شده نشان داده است افراد در این سایتها نهایتاً به توزیعی بسیار نزدیک به توزیع بهینه میرسند و خروجی جورسازی با تقریبی خوب، پایدار است.
به فرآیند جستوجو اشاره کردید. زمانی که افراد صرف جستوجو میکنند، تابع چیست؟
زمان جستوجو وابستگی زیادی به نرخ تنزیل (Discount Rate) دارد. هزینه صبر کردن برای یک فرد 40ساله با 20ساله تفاوت دارد. مورد دیگر اینکه هدف فرد از جستوجو چیست. فرآیند جستوجو توسط فرد تا جایی ادامه پیدا میکند که کسی را بیابد که به اندازه کافی خوب باشد؛ این نتیجه شباهت زیادی به مدلهای مالی دارد که در آن افراد در جستوجو برای یک سرمایه (مثلاً یک خانه) زمان زیادی صرف میکنند، اما در نهایت بیشتر افراد به یک گزینه «به اندازه کافی» خوب رضایت میدهند چرا که یک یافتن گزینه «بینقص» ممکن است سالها زمان ببرد. سایتهای همسریابی در این زمینه کمک میکنند و به وسیله آنها میتوان به سرعت گزینههای متعدد را مورد بررسی قرار داد، هرچند میزان شناخت از طریق یک سایت همسریابی شاید به اندازه شناخت از طریق آشنایان یا همکاران، دقیق نباشد.
اگر فرض کنیم عمده درخواستهای ازدواج از سوی مردها باشد و زنها رد یا تایید را انجام دهند، نتایج نهایی برای آنها تفاوت دارد؟
گیل-شپلی نشان میدهند که چگونه نهایتاً به یک ازدواج پایدار میرسیم؛ اما باید توجه داشت که ازدواج پایدار، «یکتا» نیست و ممکن است دهها روش ازدواج پایدار وجود داشته باشد. ادبیات طراحی بازار نشان داده که اگر ارائه پیشنهاد ازدواج از سوی مردها باشد، خروجی الگوریتم، بهترین جورسازی ممکن برای آنها خواهد بود. این مساله در جورسازی رزیدنتهای پزشکی و بیمارستانها بسیار مهم است؛ چرا که اگر بیمارستانها شروعکننده الگوریتم باشند بهترین خروجی برای آنهاست و اگر رزیدنتها شروعکننده باشند، بهترین خروجی را در اختیار خواهند داشت. البته خبر خوب این است که به لحاظ آماری نشان داده شده است که وقتی اندازه بازار بسیار بزرگ شود، تعداد راهحلهای ازدواج پایدار به قدری اندک است که خروجی بازار چندان بستگی به اینکه چه کسی ارائهدهنده پیشنهاد باشد ندارد.
البته به نظر میرسد الگوریتم مورد اشاره در بازار ازدواج معمول، یکسری اصطکاکها دارد.
دقیقاً اینطور است. «جستوجو» و «جور شدن»، هر دو به شدت اصطکاک دارند. دانش افراد محدود است و حتی ممکن است خودشان را هم بهطور کامل نشناسند. اما اگر اصطکاکها کم باشد، ازدواجها به سمت پایدار شدن میروند و سایتهای همسریابی نیز عموماً در همین مسیر هستند، یعنی اصطکاکها را کاهش میدهند. اما از سوی دیگر ممکن است اتفاقات بد دیگری به وقوع بپیوندد. مثلاً در فضاهای آنلاین، افراد میتوانند سادهتر دروغ بگویند.
مشاهده شما از فعالیت سایتهای همسریابی در آمریکا چه چیز را نشان میدهد و با توجه به مجموع نقاط قوت و ضعف، نظرتان درباره این سایتها چیست؟
سایتهای همسریابی در آمریکای شمالی بسیار فعال هستند. حدود 50 درصد از جوانان مجرد آمریکایی، حداقل یک بار به این سایتها مراجعه داشتهاند. چند سال قبل آماری منتشر شد که نشان میداد در یک ماه خاص، حدود 20 درصد از ازدواجهای صورتگرفته، از طریق این سایتها بوده است. فکر میکنم این عدد در حال حاضر بیشتر شده است. بنابراین از دید اثرگذاری میتوان این بازارها را بسیار موفق دانست. البته نمیتوان بدون مطالعه دقیق ادعا کرد که سایتهای دیتینگ در مجموع مثبت هستند، اما به نظر من این سایتهای دیتینگ، ظرفیتهای بسیار بالایی برای افزایش رفاه اجتماعی با شکلگیری زوجهای با همسانی بالاتر دارند. یکی از این ظرفیتها امکان شکلگیری ضخامت بازار (Market Thickness) بسیار بالا در فضاهای آنلاین است. در زندگی متداول ممکن است گزینههای فرد برای ازدواج چند ده یا نهایتاً 100 مورد باشد و اگر او 10 ویژگی برای انتخاب همسر مدنظر داشته باشد، در این جامعه آماری ممکن است به یک گزینه به اندازه کافی خوب نرسد و نهایتاً با شخصی ازدواج بکند که چندان با او «مچ» نیست و چه بسا کار نهایتاً به جدایی بینجامد. سایتهای همسریابی برتر، ویژگیهای مورد نظر شما را جمعآوری میکنند و با بهکارگیری دانش روانشناسی تا جای ممکن لیستی از گزینهها در اختیار شما قرار میدهند که از روشهای متداول، به دلیل محدودیتهای جغرافیایی و آشنایی، دسترسی به آن امکانپذیر نیست. یعنی شما از این طریق با افرادی آشنا میشوید که بدون اینترنت امکان آشنایی با آنها وجود نداشت. ضخیم شدن بازار یا به عبارت دیگر افزایش افراد حاضر در بازار، کیفیت جورسازی را افزایش میدهد و این گزاره در مورد همه بازارها صادق است؛ از بازار کار و بازار ازدواج گرفته تا بازار خرید لباس یا میوه و ترهبار. لذا یکی از مهمترین ویژگیهای یک بازار کارا، ضخامت آن است. مورد مهم دیگر این است که بازار باید امن باشد. سادهترین معنی امنیت این است که اطلاعاتی که بازدیدکننده در اختیار سایت قرار میدهد، جای دیگری منتشر نشود. اما امنیت معنای مهم دیگری هم دارد: اینکه اطلاعات دریافتی شما از دیگران، واقعی باشد و بدانید که افراد دروغ نمیگویند؛ یعنی بتوانید اطلاعات را مورد سنجش صحتوسقم (Verifying) قرار دهید. این یکی از مهمترین دغدغههای وبسایتهای همسریابی آمریکایی است. به ویژه وقتی تعداد کاربران افزایش مییابد و مثلاً از 10 میلیون نفر عبور میکند، سنجش صحت اطلاعات تکتک کاربران دشوار خواهد بود. روش حل مساله این است که عکس، شماره تلفن و اطلاعات شبکههای اجتماعی را دریافت میکنند تا از وجود خارجی فرد ثبتنامکننده در سایت اطمینان بیابند. سپس یک فرد را برای تایید مشخصات میفرستند. درباره قد یا وزن به آسانی میتوان اطلاعات را تایید کرد؛ ولی سنجش صحت اطلاعات درآمد یا علایق هنوز بهطور کامل حل نشده است و کارآفرینان زیادی در تلاش برای ایجاد وبسایتهای جدیدی هستند که این مشکل را حل کند. ویژگی سوم، حل مساله ازدحام (Congestion) است. وقتی 10 یا 20 میلیون نفر در یک سایت همسریابی عضو باشند، فردی که ویژگیهای محبوبی دارد ممکن است در یک روز دهها پیشنهاد دریافت کند. این مساله، انتخاب را دشوار میکند. اگر فرض کنیم پس از هر پیشنهاد یک ملاقات حضوری هم وجود داشته باشد، ازدحام پرهزینهتر خواهد بود. بر اساس اقتصاد کلاسیک گفته میشود اگر هزینه ارائه پیشنهاد صفر باشد، بازار به سمت بهینگی پیش میرود؛ ولی در چنین بازاری میبینیم که در عمل اینگونه نیست چرا که وقتی هزینه بررسی یک پیشنهاد صفر نیست، لازم است که هزینه ارائه پیشنهاد هم صفر نباشد تا افراد تعداد بیشماری پیشنهاد ارسال نکنند. برای حل مشکل ازدحام، محدودیتهایی برای حداکثر تعداد پیشنهاد وضع میشود. یک روش که اخیراً بر اساس آموزههای علم اقتصاد در شاخه سیگنالینگ (علامتدهی) در یک وبسایت همسریابی بزرگ استفاده شده، استفاده از فرستادن گل رز مجازی (Virtual Rose) است، به این شکل که هر کس در هر ماه حداکثر دو گل رز مجازی دارد و به کمک آن میتواند به اشخاصی که واقعاً با آنها جور است، سیگنال بدهد. به دلیل محدودیت این سیگنالها، دریافتکننده متوجه میشود که واقعاً مورد توجه شخصی که سیگنال فرستاده قرار دارد. بهطور خلاصه در بازارهای مزدحم، پیشنهاد دادن یک هزینه جانبی به دریافتکننده پیشنهاد تحمیل میکند؛ چرا که او باید زمانی را برای مشاهده پیشنهاد یا ملاقات با شما صرف کند. گل رز مجازی، این هزینه جانبی را درونزا میکند تا ارائهدهنده پیشنهاد قبل از اقدام، به خوبی فکر کند. راه ساده دیگر این است که افراد برای هر پیشنهاد مبلغ بسیار کمی پول پرداخت کنند. این باعث میشود که افراد پیش از ارسال پیشنهاد چند لحظه به احتمال موفقیت فکر کنند! به طور خلاصه، ضخامت بازار، امنیت و کنترل ازدحام سه عامل تعیینکننده اصلی در موفقیت یک بازار هستند.
در مقایسه سایتهای همسریابی آمریکایی با نمونه ایرانی چه میتوان گفت؟
وبسایتهایی که در آمریکا فعالیت میکنند، عموماً غیرمتمرکزتر هستند. آنها معمولاً لیستی به شما ارائه میکنند و خودتان میتوانید بر اساس آنها انتخاب کنید یا حتی خودتان جداگانه به جستوجو در نمایه افراد گوناگون بپردازید. این روش ممکن است به دلایل فرهنگی در برخی کشورها امکانپذیر نباشد، اما مزیت آن این است که به دلیل عدم متمرکز بودن، بازار به شدت ضخیم است و دهها میلیون نفر در آمریکای شمالی از این سرویس استفاده میکنند. از سوی دیگر وقتی همسریابی از طریق واسطهها صورت گیرد، احتمالاً مساله صحت اطلاعات تا حد زیادی مرتفع میشود. اما مشکل اصلی داشتن واسطه و متمرکز بودن بازار در آن است که امکان گسترش بازار به چندین هزار یا چندصدهزار متقاضی به سختی وجود دارد.
راهی که توسط بکر، گیل و شپلی آغاز شد، اکنون در چه وضعیتی است؟
این سوال را میتوان درباره کلیت علم اقتصاد مطرح کرد. در دهههای اخیر، دو اتفاق مهم در علم اقتصاد روی داده است: نخست اینکه بیش از آنکه به همبستگیها پرداخته شود، مکانیسمها مورد بررسی قرار میگیرد. دوم اینکه دادههای خرد (Microdata) وارد اقتصاد شده است که با استفاده از آنها میتوان به رفتار تکتک افراد دسترسی پیدا کرد. مثلاً رفتار تکتک افراد در استفاده از کارت اعتباری، جستوجو در گوگل یا بازار ازدواج در دسترس است. 50 سال قبل با دقتی که اکنون میدانیم، نمیدانستیم آیا واقعاً درآمد یا ظاهر در ازدواج موثر هستند یا نه. با اطلاعات خرد میتوان آنچه را که در ذهن انسانها میگذرد، بر اساس رفتارشان استخراج کرد؛ چیزی که با پرسش مستقیم نمیتوان متوجه آن شد. با بررسی اطلاعات حاصله از سایتهای همسریابی میتوان به خوبی رفتار افراد را مورد تحلیل قرار دارد. لذا اتفاقی که در تحلیل اقتصاد ازدواج افتاده این است که از دادههای خرد به خوبی و گستردگی بهره گرفته میشود. وبسایتهای معتبر همسریابی، اقتصاددانانی را در کنار خود دارند که به آنها در طراحی پلتفورم و بهبود شرایط بازار یاری میرسانند و در عین حال اقتصاددانان مطالعات اقتصادسنجی و آماری متنوعی را بر اساس دادههای خرد این بازارها صورت دادهاند. البته در بخش نظری بازارهای جورسازی نیز مطالعات گوناگونی در حال پیگیری است. بسیاری از این مطالعات در تلاش برای فهم بهتر بازارهای غیرمتمرکز برای رفع مشکل امنیت بازار و حل مساله ازدحام در بازارها هستند. اما پیشبینی من این است که در سالهای پیشرو، بیشتر با بخش تحلیل دادههای خرد بازارهای همسانیابی سروکار خواهیم داشت تا بخش تئوریک نظریات.
دیدگاه تان را بنویسید