تاریخ انتشار:
علیاصغر سعیدی از دلایل جامعهشناختی سهلانگاری میگوید
نقطه تاریک مدرنیته
شنیدن و خواندن درباره حوادثتلخ و اغلب دلخراشی که در اطرافمان رخ میدهد، دیگر جزیی از روزمرگیهای ما ایرانیها شده. اگرچه، این حوادثبه دلیل بیاحتیاطی و سهلانگاری حادثهدیدگان رخ میدهد اما سهلانگاری و وقوع این حوادثریشههای دیگری هم دارد. «علیاصغر سعیدی»
شنیدن و خواندن درباره حوادث تلخ و اغلب دلخراشی که در اطرافمان رخ میدهد، دیگر جزیی از روزمرگیهای ما ایرانیها شده. اگرچه، این حوادث به دلیل بیاحتیاطی و سهلانگاری حادثهدیدگان رخ میدهد اما سهلانگاری و وقوع این حوادث ریشههای دیگری هم دارد. «علیاصغر سعیدی» جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با تجارت فردا به واکاوی رفتارهای سهلانگارانه میپردازد و هنگامی که به آرای جامعهشناسان مشهوری مانند آنتونی گیدنز نظر میاندازد، رفتارهای پرخطر را که به نحوه سهلانگارانه رخ میدهد، «نقطه تاریک مدرنیته» برمیشمارد. او میگوید: «در کشورهای توسعهیافته سهلانگاری بهعنوان عملی غیرعقلانی، نوعی انگ اجتماعی نیز محسوب میشود؛ بهویژه در فعالیتهای صنعتی.» او در این گفتوگو تحلیلی هم از حوادث ناشی از کار در ایران دارد و به این نکته اشاره میکند که «مدرنیزه شدن ابزار صنعتی که ایرانیها از آن بهره میگیرند، در امتداد تغییرات فرهنگی نبوده است. گویی ما هنوز در دوران سواری بر حیوانات هستیم.»
با توجه به اینکه روانشناسان معتقدند، بروز سهلانگاری، ناشی از رفتارهای فردگرایانه است و سهلانگاری در فرهنگهای فردگرا بیش از فرهنگهای جمعگرا مشاهده میشود، آیا در علم جامعهشناسی که بهعنوان دانش بررسی رفتارهای جمعی شناخته میشود، میتوان برای «سهلانگاری» ما به ازایی یافت؟ بهطور کلی علم جامعهشناسی چگونه این رفتار را توضیح میدهد و تحلیل میکند؟ آیا پژوهشی جامعهشناختی در زمینه سهلانگاری صورت گرفته است؟
در جامعهشناسی کشورهای صنعتی برای کاهش حوادث ناشی از کار تحقیقات بسیاری انجام شده است. جامعهشناسی اگرچه علم مطالعه رفتارهای جمعی افراد است، اما مسلماً در این مورد مهم نیز تحقیقاتی دارد و حرفهایی زده است. سهلانگاری خصوصیتی است که در تقابل با جامعه مدرن یا صنعتی بیشتر خود را نشان داده است و از سوی الگوهای نظری و اصول علمی مختلف مورد بحث واقع شده است. منظورم این است که وقتی جامعه تغییر کرده و برخی ابعاد صنعتی شدن در آن پدیدار شده سهلانگاری معنا پیدا کرده. حتی روانشناسی سهلانگاری و بیاحتیاطی نیز که حوزه مهمی در تحقیقات این مساله است با همین تغییرات مرتبط است. فکر میکنم شاخصسازی و کارهای تجربی بسیاری در حوزههای دیگر علوم اجتماعی در این مورد انجام شده است. در جامعهشناسی هم این گونه است. در جامعهشناسی این مساله را اخیراً در حوزه سبک زندگی و فرهنگ مصرفی نیز که به رفتارهای پرخطر منجر شده است، مورد بررسی قرار دادهاند. در حوزه جهانی شدن نیز جامعهشناسان مشهوری مانند آنتونی گیدنز رفتارهای پرخطری را که به نحوه سهلانگارانه رخ میدهد نقطه تاریک مدرنیته میدانند؛ چرا که به عقیده گیدنز پایه بروز این رفتار رشد
آیینهای شخصی است، نه آیین جمعی. این بحث با ریسکهای جدید مانند ریسکهای تولیدشده انسان مدرن نیز درگیر است. یعنی برخی رفتارهای سهلانگارانه در جامعه مصرفی را ناشی از ظهور انسان بازتابی میدانند.
شما به رابطه فرهنگ مصرفی و شکلگیری رفتارهای سهلانگارانه اشاره کردید؛ این رابطه چه تاثیری روی کنش مردم ایران گذاشته است؛ آیا میتوان گفت ایرانیها مردمی سهلانگارند؟
این نظرات نوعی استنباط محقق است. این روزها بسیار دیده میشود که برخی، چنین انگارههایی را بر زبان میرانند که ایرانیها تنبلاند یا ایرانیها سهلانگارترین مردم جهان هستند. این نوع استنباطها پایه تجربی و حتی نظری ندارد. به نظر میرسد، در ایران، میزان سهلانگاری میان گروههای اجتماعی و قومی مختلف، متفاوت باشد. حتی اگر به برخی سفرنامهها یا مردمنگاریها توجه کنید، این خصوصیت را در بین مردم بسیاری کشورها بهویژه در مناطق روستایی که خلقوخوی سازگار با طبیعت دارند، بیشتر پیدا میکنید. حتی میتوانم بگویم، نوعی از رفتار سهلانگارانه در برخی از کشورهای توسعهیافته بیش از کشورهای در حال توسعه دیده میشود. بنابراین مردم ایران بهطور خاص تافته جدا بافتهای نیستند.
سهلانگاری گاه منجر به، به خطر افتادن سلامت جسمی میشود و گاه به موجب سهلانگاری، کارایی شغلی و تحصیلی افراد کاهش مییابد. اما بهطور کلی سهلانگاری همواره خود را در اتلاف زمان و به تاخیر انداختن انجام امور مهم نشان میدهد. تاخیر در انجام این امور ممکن است منجر به بروز حادثه شود یا منجر به از دست رفتن فرصتها. شاید بهتر باشد این پرسش را این گونه مطرح کنم که آیا ایرانیها مردمانی دقیقهنودی هستند؟
بازهم تاکید میکنم تا ما تحقیق مقایسهای نکردهایم این گزاره درست به نظر میآید. شاید ما ایرانیها سهلانگار نشان دهیم و وقتی با مشکل روبهرو میشویم تازه یادمان میآید، تدابیری که از قبل باید انجام میدادیم به دلایل مختلف ازجمله سهلانگاری و غفلت انجام ندادهایم. این هم ممکن است ضررهای بسیاری برای فرد و جامعه داشته باشد. چون وظایف را به موقع انجام ندادهایم. دلیل دیگر رفتارهای سهلانگارانه ما این است که توسعهیافته نمیاندیشیم و عمل نمیکنیم. البته مانند آنچه در جوامع صنعتی در جریان است، هرچه فرد محتاطتر عمل کند، زیان کمتری میبیند.
بهطور کلی سهلانگارها دارای چه ویژگیهایی هستند؟
معمولاً سهلانگاری این گونه تعریف میشود که افراد وظایف کمتر مهم را انجام میدهند و وظایف فوری را به تاخیر میاندازند یا کارهای لذتبخش را بر کارهای کمتر لذتبخش ترجیح میدهند. اصل لذتبخشی شاید عامل اصلی و ویژگی کلیدی سهلانگاری باشد. اما این هم کاملاً مورد وفاق نیست، چرا که فلسفه اخلاقی که پایه دولت رفاهی غرب بوده است، یوتیلیتاریسم یا مکتب اصالت فایده است که ریشه در اخلاق اپیکوریان داشته است. بر اساس اصول این مکتب تمامی سیاستهای دولت باید فایدهای ارزشمند برای مردم و کارکرد مفیدی داشته باشد و برای اینکه چنین کارکردی صورت بگیرد اصل اساسی باید این باشد که بالاترین سعادت برای بیشترین تعداد مردم فراهم شود و هر سیاستی که ضرر و ناراحتی را برای بیشترین مردم به همراه داشته باشد باید به حداقل برسد؛ حتی اگر به زیان اقلیتی باشد. روش کار نیز برای محاسبه بر اساس درجه لذت یا دردی است که در هر مرحله از عمل با آن روبهرو هستیم. با این حساب، مردم غرب بسیار سهلانگارترند چون دنبال بیشترین لذت هستند. لذا باید بگویم خصوصیتهایی که برای تعریف سهلانگاری به کار میبرند، دقیق نیست و مساله را در کلیت خود توضیح نمیدهد. اتفاقاً
غربیها که دنبال لذت بیشتر هستند برای جلوگیری از بیاحتیاطی در شرایط بسیار پراسترستری زندگی و کار میکنند. خود جامعه مبتنی بر بازار و زندگی در شرایط بازار باز استرسآور است و اریک فروم نیز در اینکه چطور همین شرایط در قرن گذشته باعث شد مردم اروپا به فاشیسم رو بیاورند، نظریه جالبی ارائه کرده است. به هر حال میخواهم بگویم نه سهلانگاری کاملاً با لذتجویی جور درمیآید و نه محتاط بودن نشانه دوری از لذتجویی است. باید مساله را در هر مورد و در هر زمینه خاص کندوکاو کرد. ویژگیهای دیگری که برای سهلانگاری ذکر کردهاند مانند وقت تلف کردن، رقابت نکردن، ترس از شکست، پایین بودن عزتنفس است که ضمن اینکه فردی و روانشناختیاند مساله را امری اجتماعی توصیف نمیکند.
آیا رفتارهای سهلانگارانه مردم یک کشور به توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی آنها ارتباطی دارد؟ در این زمینه چه تفاوتی میان ایرانیان و ساکنان کشورهای توسعهیافته وجود دارد؟
کشورهای توسعهیافته در بعد صنعتی و اقتصادی قطعاً در کار صنعتی سهلانگار نیستند؛ اما ممکن است از نظر ابعاد سبک زندگی یا بروز رفتارهای پرخطر سهلانگارتر از ما باشند. برای اینکه الکلیسم به یکی از معضلهای سیاستهای بهداشتی غرب تبدیل شده است و هزینههای درمان را روزبهروز بالاتر میبرد که ناشی از یک سبک زندگی خاص مبتنی بر رفتارهای پرخطر است. در کشورهای توسعهیافته سهلانگاری بهعنوان عملی غیرعقلانی، نوعی انگ اجتماعی نیز محسوب میشود. بهویژه در فعالیتهای صنعتی. در حالی که در کشورهایی نظیر ایران شاید این رویه برعکس باشد. یادم میآید با قایقی فاصله بندرعباس و جزیره قشم را طی میکردیم. وقتی از قایقبان درخواست جلیقه نجات کردم در حالی که در کیسهای کنارش گذاشته بود با مسخره گفت تو جلیقه میخواهی؟ به دنبال او بقیه سرنشینان قایق نیز خندیدند. گویی به من به خاطر اینکه ترسو هستم انگ میزدند. در بسیاری مواقع کنش فرد محتاط با انگ ترسویی مواجه میشود. سهلانگاری را میتوان در حوزه تحقیق پیرامون رابطه اقتصاد و فرهنگ یا صنعت و فرهنگ نیز دید. برخی جامعهشناسان این رابطه را با مفهوم سرشت یا خلقوخو مطالعه کردهاند. مانند
«پییر بوردیو» که سهم عمدهای در این گونه مطالعات دارد. بر اساس این مطالعه میتوان گفت که کشورهای در حال توسعه نوعی سرشت یا خلقوخویی دارند که به صورت یک کنشگری بادوام و به شکل سهلانگاری خود را نشان میدهد. یعنی خصوصیت سهلانگاری فرد، تحت تاثیر گذشته یا سرشت او قرار دارد و وقتی با این سرشت با واقعیتهای جهان جدید روبهرو میشود سهلانگارتر نشان میدهد.
یعنی انسان اقتصادی یا صنعتی که آن را بیشتر در جوامع توسعهیافته میبینیم چنین خصلتی ندارد؟
شاید بهتر باشد بگویم، انسان صنعتی، هیچ گذشته یا سرشتی ندارد و هر چیزی را که انجام میدهد، همواره جدید است. بر اساس این نظر بوردیو، شاید بتوان گفت سهلانگارها سرشت و خلقوخویی دارند که اعمال آنها را سازمان و جهت میدهد. البته او این گونه اعمال از جمله سهلانگاری را، سرشتی ماقبل سرمایهداری میداند که خارج از واقعیتهای جهان سرمایهداری و صنعتی قرار دارد. نتیجه کار این میشود که در رودررویی با مسائل جهان سرمایهداری که از روبهرو شدن با آن نمیتوان اجتناب کرد، بیسازمانی زیادی ایجاد میشود. مثلاً ما ناگزیریم میوههای جهان صنعتی را داشته باشیم و حتی از داشتن آن لذت هم میبریم اما پیامدهای آن با سرشت و خلقوخویی که داریم در تضاد است. مثالی بزنم. در مقطعی، به بازدید کارخانهای که مشغول نوشتن تاریخ آن هستم، رفتم که ماشین پخت بیسکویتی در این کارخانه وجود داشت و طول آن به 80 متر میرسید. زیر این ماشین نیز مشعلهایی برای برشته کردن بیسکویت قرار گرفته بود. میگفتند این دستگاه بسیار حساس است. وقتی دقیق نگاه کردم دیدم که کارگران کتری آب جوش و برخی دیزی غذایشان را در کنارههای مشعل گذاشتهاند. به نظرم رسید که خلقوخوی
سنتی کارگر ما این گونه، درگیر تولید کالایی حساس شده. این امر قطعاً روی بهرهوری و هزینه تولید موثر است. نتیجه اینکه کیفیت محصول در مقایسه با نوع خارجی آن بسیار نازل خواهد بود. یا چند وقت پیش عدهای از دانشجویان را برای بازدید کارخانهای برده بودم. مهندس راهنما میگفت لطفاً باهم حرکت کنید و از خط زرد پایتان را آنطرفتر نگذارید و ضمناً ساکت باشید و هر سوالی دارید از من بپرسید. بیشتر دانشجویان از این سه دستورالعمل احتیاطی که نظم نظام صنعتی رعایت آن را میطلبد پیروی نکردند.
بر اساس نظر بوردیو شاید بتوان گفت تفاوت مهمی میان سرشت اقتصادی و صنعتی مردم در حال توسعه و سرشت عقلانی مردم جامعه سرمایهداری وجود دارد. در کشورهای در حال توسعه ممکن است مانند جایی که بوردیو تحقیق کرده باشد یعنی الجزایر تلف کردن زمان و سهلانگاری با پول و هزینهاش سنجیده نشود؛ به این دلیل که آنها درگیر خلقوخویی غیرصنعتی هستند. طرز تلقی نسبت به پول و هزینه سهلانگاری بهویژه در صنعت و کنش اقتصادی در کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته یکی نیست. بیشتر آنچه در کشورهایی مانند ما از اصول سرمایهداری دیده میشود به نوعی تحمیل شده است و تطبیق سرشت غیرصنعتی با شرایط جدید و صنعتی مشکل و دردآور است. مدرنیزه شدن ابزار صنعتی که ایرانیها از آن بهره میگیرند، در امتداد تغییرات فرهنگی نبوده است. گویی ما هنوز از ابزارهای اولیه استفاده میکنیم. عقلانیت صنعتی کارگر ایرانی نیز آنگونه که کارگر انگلیسی از آن برخوردار است، نیست.
برخی این سهلانگاری ایرانیها را به ریسکپذیری آنها نسبت میدهند، به این مفهوم که افراد سهلانگار بیش از سایرین خطرپذیر هستند. آیا چنین نسبتی را میتوان پذیرفت؟
البته در تحلیل این موضوع باید به این نکته توجه داشت که انسانها با دو نوع ریسک مواجه هستند؛ ریسک منفی و ریسک مثبت. ریسک منفی به سهلانگاری مربوط میشود نه ریسک مثبت. سرمایهگذار با ریسک مثبت سروکار دارد و هرچه میزان ریسک غیرقابل محاسبه شود از ریسکپذیری اجتناب میکند. مثلاً اگر پیمانکار ساختمانی در کشورهای توسعهیافته یک خطای کوچک ماهرترین نیرویش -مثلاً برداشتن کلاه ایمنی در حین کار تنها برای چند لحظه- را ببیند او را نمیبخشد و فوراً اخراجش میکند؛ چرا که میزان پذیرش درخواست آمادگی او در پروژههای آینده از سوی دولت یا دیگران بسیار کاهش مییابد و سود بسیاری را از دست میدهد. نظارتها بر پیمانکاری نیز در آنجا دقیق است. یک پروژه ساختمانی تحت نظارت دوربینهای 24ساعته قرار دارد.
آنچه در مورد سهلانگاری مردم گفته میشود ریسک منفی است. این ریسکها که در رفتارهای پرخطر خود را نشان میدهد، نشانه توانایی و بازتابی شدن افراد است. اما هرچه بر آگاهی او -یعنی فهم فرد از حوزهها و چشمانداز خطر و رفتارهای پرخطر- افزوده میشود سهلانگاریاش کاهش مییابد. سیاستهای کاهش ریسکهای منفی یعنی ریسک تولیدشده توسط افراد همانا دادن آگاهی بیشتر از طریق گشودن حوزه عمومی است. حتی اگر به قیمت مشوش شدن افکار مردم تمام شود مردم باید ببینند پیامدهای رفتار سهلانگارانهشان چیست و این را باید از دیگرانی ببینند که قبلاً سهلانگارانه عمل کردهاند. پس باید بین خطرپذیری مثبت و منفی تفکیک قائل شد.
بر اساس گزارشهای رسمی که در مورد حوادث کار در ایران منتشر شده است، سهم حوادث ناشی از کار در ایران نسبت به آنچه در جهان رخ میدهد، نزدیک به 5/0 درصد است؛ اما سهلانگاری یکی از عوامل اصلی بروز این حوادث شناخته میشود. تحلیل شما در این باره چیست؟
آمار مربوط به وقوع حوادث در ایران بسیار معنیدار است و با استنباطهای نظری که مورد اشاره قرار گرفت، تا اندازهای سازگار است. در ایران برای مثال در بخش ساختمان به سبب ورود فناوریها و ماشینآلات جدید و نیز بلندمرتبهسازی، حوادث ناشی از کار و سهلانگاری بیشتر شده. هزینه آن هم بالاتر رفته. چرا که در بخش درمان نیز باید ماشینآلات پزشکی بیشتری خریداری و وارد شود و سازمانهای بیمه نیز باید خسارات بیشتری بپردازند.
حال آنکه 20 درصد حوادث شغلی در بخش ساختمان رخ میدهد. رشد حوادث هم صعودی است. بهطوری که در فاصله سالهای 1386 تا 1390 سهم حوادث بخش ساختمان از 18 به 24 درصد افزایش یافته است. شاید به این دلیل که نیروی کار در بخش ساختمان بیشتر از کمسوادان و مهاجران تشکیل شده است. شاید این انگاره درست به نظر برسد که افراد هنوز درکی از کار صنعتی در این بخش ندارند. در این بخش، بیشترین حادثه مربوط به سقوط کردن و لغزیدن است. این نشان میدهد وسایل ایمنی یا وجود ندارد یا استفاده نمیشود و اگر وجود دارد به دلیل دشواریهای استفاده از این وسایل، کارگران از استفاده کردن از آن خودداری میکنند، گویی میخواهند مانند سر مزرعه کار کنند. درست است که بیش از 90 درصد آسیبدیدگان ناشی از کار ساختمانی بهبود یافتهاند اما دچار کمتوانی بلندمدت شدهاند. بیشترین آسیبدیدگان در استانهای آذربایجان شرقی و خوزستان بودهاند و کمترین در یزد. اما این آمارها چیزی را در مورد تفاوت سرشت و خلقوخوی استانی نشان نمیدهد؛ چرا که محاسبه بر اساس ضریب شیوع نیست -یعنی تعداد کل حوادث در مدت معین تقسیم بر تعداد کل افراد در معرض خطر است. اما بر اساس این ضریب در
سال 89 بیشترین ضریب شیوع حوادث در میان مردان مربوط به استان گیلان بوده با میزان 54 درصد و کمترین در کرمان بوده با کمتر از یک درصد. این امر نشان میدهد در گیلان نسبت حوادث ناشی از کار بیشتر است و باید در مورد علل آن تحقیقات بیشتری صورت گیرد. حداقل باید به وضع آموزش و نظارت جدی بازرسان بهطور مستقل رسیدگی کرد. جالب اینکه، توزیع حوادث ساختمانی برحسب علت وقوع حادثه در سالهای 89 تا 90 نشان میدهد 58 درصد ناشی از بیاحتیاطی بوده است. از سوی دیگر، گروههای سنی کمتر مثلاً بین 20 تا 29 نزدیک به 40 درصد حوادث کار را به خود اختصاص دادهاند. به همین سبب این گزاره که بیاحتیاطی تا اندازهای با متغیرهای زمینهای مانند گروههای سنی مرتبط هستند گزاره درستی است. ضریب رفتارهای پرخطر در جوانان بیشتر است؛ به علاوه خطر بیاحتیاطی در نزد جوانان وقتی گروهی هستند بسیار بیشتر میشود. مساله دیگری که در آمارهای حوادث ناشی از کار مهم است این است که ازکارافتادگیهای ناشی از حوادث هم در صنایع فلزات اساسی و محصولات شیمیایی بیشتر است و هم در کارخانههای بزرگ و این نشان میدهد نهتنها سهلانگاری ساختاری یا فرهنگی در کشور وجود دارد بلکه
سهلانگاری مدیریتی و نظارتی هم مزید بر علت شده است. اگرچه، برخی سهلانگاریها ساختاریاند اما تا حدی قابل پیشگیری هستند. برای مثال، عدم تناسب جسمی و روحی فرد با شغل او، موجب بروز حوادث ناشی از کار میشود که میتوان با آموزش فنی و حرفه و نیز نظارت بر مقررات از بروز آن جلوگیری کرد. یا مثلاً تاثیر هوا در حوادث ناشی از کار. آمارها نشان میدهد بیشترین حوادث در تابستان و پاییز رخ میدهد. یا اینکه برخی حوادث به مقولهای به نام سازمان اجتماعی صنعت که به صنعت فوردیسم موسوم است بازمیگردد یعنی الینه شدن -یا ازخودبیگانگی - فرد از خودش به سبب کار مداوم است. این امر نهتنها روی کارایی و بهرهوری تاثیر میگذارد بلکه روی حوادث ناشی از کار هم موثر است. مدتهاست که ظهور مدیریتهای پستفوردیسم تغییر در این سازمان اجتماعی را هدف قرار دادهاند.
دیدگاه تان را بنویسید