تاریخ انتشار:
آیا خانواده عامل پیدایش آسیبهای اجتماعی است؟
محمل پذیرش تغییر
اگر جوامع دوام پیدا میکنند به خاطر استمرار ساخت آنهاست. خانواده کوچکترین نهاد ساختیافته در اجتماع است و انتقال فرهنگ از این طریق به وقوع میپیوندد.
اگر جوامع دوام پیدا میکنند به خاطر استمرار ساخت آنهاست. خانواده کوچکترین نهاد ساختیافته در اجتماع است و انتقال فرهنگ از این طریق به وقوع میپیوندد. کارکردگرایان نیز به عنوان کوچکترین نهاد کارکردی از خانواده یاد میکنند. ضرورت وجودی خانواده در دورههای مختلف تاریخی را میتوان به کارکردهای متعدد آن اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناسانه منتسب کرد. نقشهای اجزای خانواده نیز بر مبنای همین کارکردها تعریف میشود. تغییرات کارکردی از ضرورتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برمیخیزد و خانواده محملی برای پذیرش تغییرات در این حوزههاست. اما تنها حوزههای کلان ساختی و کارکردی مطالعات خانواده را دنبال نکردهاند. در نگاه فرهنگی نیز خانواده تجلی تضاد ارزشهای سنتی و مدرن شناخته میشود. تغییرات تمدنی در آن به وضوح دیده میشود.
در نگاه جامعهشناسانه نیز تغییرات خانواده را با درجه توسعهیافتگی و گسترش نظام تقسیم کار در جامعه مرتبط دیدهاند. دگرگونیهای خانواده در ایران معلول پیدایش صنعت، شهرگرایی وسیع، نیازهای امروزین از جمله ضرورت تحرک جغرافیایی و گسترش حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی بوده و به این اعتبار بازگوی تعارض ارزشهای سنتی و نوین در جامعه است. اما دو مولفه انطباقپذیری ساختار خانواده با محیط اجتماعی نوین و مقوله مصرف و سبک زندگی جدید از جمله مولفههای مهم در فهم اجتماعی نهاد کوچک خانواده و تغییرات آن است. آنچه در همه رویکردها به خانواده بسیار بیش از ضرورت وجود و ماهیت خانواده بحث میشود تغییرات مختلف اعم از شکل و حجم تا کارکرد و ماهیت خانواده است. در واقع ما از خانواده انتظاراتی داریم، در شرایطی که انتظارات برآورده نمیشود، خانواده را تغییریافته تلقی کرده و به دنبال چرایی تغییراتیم. گاهی فروپاشی نظام خانواده، کمرنگ شدن جایگاه خانواده یا کاسته شدن از ارزشهای خانوادگی توجیهاتی است که به جای مشکلاتی فراگیرتر در جامعه میشنویم. نکته اما اینجاست که ماهیتی که در حال تغییر است، ادب، فرهنگ، اخلاق، ویژگیها و شرایط
اجتماعی-اقتصادی است که در خانواده بازنمود پیدا میکند.مولفههای مهمی وجود دارد که انواع خانواده را میسازد. تفاوت تحصیلات و شغل و شیوه زندگی، احراز تخصص در رشتههای جدید از یکسو و از سوی دیگر تحرکات مکانی خانواده در شکلگیری ویژگیهای خانواده نقش دارند. از طرف دیگر نوع اتصال خانواده به شبکههای خویشاوندی هم تابع آن است. در واقع این مولفهها میتواند چند نوع خانواده ایجاد کند:
1- خانواده مستقل هستهای با تعداد فرزندان محدود و مرد و زن شاغل: پدر و مادر در این خانواده هردو دارای تحصیلات بالا و دانشگاهی هستند (البته گاهی داشتن سرمایه خانوادگی جایگزین تحصیلات میشود). هردو شاغل بوده و درآمدشان بسته به نیاز خانواده وارد خانه و خانواده میشود. خانوادهای که متعلق به جوامع صنعتی شده با نگاههای امروزین است. اشتغال فرزندان و درگیرشدن ایشان در مخارج خانوار هنوز معنایی ندارد و به فرض اشتغال ایشان درآمدشان صرف نیازهای خودشان میشود. این خانوادهها اغلب طبقات متوسط جامعه شهری را دربر میگیرند. در برخی از خانوادههای طبقه بالا یا خانوادههای سنتیتر اشتغال زنان به شکل تفنن دنبال میشود یا زنان بهرغم داشتن تحصیلات درگیر اشتغال نمیشوند. مصرف بیشترین جایگاه را دارد و برمبنای طبقه اقتصادی شیوه مصرف و سبک زندگی ایشان نیز دستهبندی میشود.
2- خانواده مستقل هستهای با تعداد فرزندان بالا و مرد شاغل: تحصیلات پدر و مادر پایین است و گاهی سواد ندارند. در این خانواده مادر خانهدار و پدر نانآور خانه به حساب میآید. تعداد فرزندان بیش از تعداد فرزندان در خانوادههای گروه اول است. به دلیل تحصیلات پایینتر اشتغال پدر در مشاغلی با سطوح منزلتی و درآمدی پایینتر است و خانواده به لحاظ طبقه اجتماعی در زمره طبقات متوسط رو به پایین یا طبقات پایین به حساب میآید. این خانوادهها هم اغلب در شهرها ساکناند و به دلیل عدم تحرک دارای شبکههای خویشاوندی در داخل شهرها هستند. جامعه مصرفی برای ایشان بدیلهای مصرفی گروه اول را فراهم آورده و در جامعه کنونی تلاش خانواده گروه دوم بهرغم تفاوت درآمدی، شباهت در مصارف ظاهری با گروه اول است. عاملی که گاهی فروپاشنده انسجام این نوع خانواده هم هست.
3- خانواده مستقل هستهای مهاجر با تعداد فرزندان بالا و اغلب فقط مرد شاغل: تحرکهای مکانی اعم از درونشهری و برونشهری و پدیده حاشیهنشینی نوع جدیدی از خانواده را به وجود آورده است. این خانوادهها که به دلیل تغییرات مکانی شبکه خویشاوندی خویش را نیز از دست دادهاند اغلب در حاشیه شهرها سکنی گزیده و به شرط موفقیت در کسب و کار و یافتن موقعیت وارد شهرها شده و به شکل ناقص تبدیل به خانوادههای گروه دوم میشوند. در این خانوارها زنان خانهدار و تعداد فرزندان زیاد است. فرزندان به شرط امکان اشتغال کار میکنند. دخترانشان زود ازدواج میکند و ازدواج فرزندان وسیلهای برای کاستن از مشکلات حاشیهنشینی و اقتصادی است. خانوادههایی که اغلب طبقات پایین اقتصادی را تشکیل میدهند. به دلیل مشکلات فراوان حاشیه شهرهای بزرگ که اغلب محل تجمع مشکلات و آسیبهایی است که در شهر جایشان محدود است، این خانوادهها سیمای محیطی را میگیرند و با انواع مشکلات میتوانند درگیر باشند. چرخه باطل فقر به دلیل ویژگیهای محیطی وجود دارد و برخلاف گروههای شهری حتی امکان بهرهبردن از کمکهای شبکه خویشاوندی از ایشان سلب شده است.
4- خانواده پدری توسعهیافته و گسترده با فرزندان زیاد: یکی از قدیمیترین مدلهای خانواده را خانواده گسترده گویند که بیشتر در شهرهای کوچک و روستاها اثری از آن میتوان دید. خانوادههایی که در آن تحصیلات بالا نیست، اما پیشه جاافتاده توسط پدر، فرزندان را در شغل پدر نگه میدارد. اشتراک در کسب و کار حتی اگر به لحاظ فیزیکی خانواده را در کنار هم نگه ندارد، اما همسفره بودن معنایی فراگیرتر است که برای این خانوادهها اتفاق میافتد. این نوع از خانواده به دلیل تغییر در تحصیلات فرزندان، اشتغالهای جدید و از بین رفتن فعالیت پیشهوری و ظهور مشاغل نو امکان ادامه یافتن نیافته است. در خانوادههای شهری این سبک از خانوادهها را بیشتر اهالی بازار و کسب و کارهای قدیمی یا بزرگ تشکیل میدهند. پدرانی که به علت تمکن مالی امکان پشتیبانی تمام و کمال از فرزندان را داشته و خانواده در هم تنیده نگهبان آسیبهای احتمالی خانواده است.
در هر مدل از این خانوادهها کارکردهای خانواده همچنان برقرار است. ممکن است کارکردها تغییر کرده باشند اما وجود دارند. خانواده محلی برای انواع صرفههای اقتصادی بود. به لحاظ شغلی خانواده مرجعی برای انتخاب بود و تا اشتغال کامل فرزندان و حتی تشکیل خانواده جدید برای ایشان فرزند را حمایت میکرد. همین حمایت عاملی برای دخالت و نظارت دائمی شبکه خویشاوندی ایجاد میکرد. اما وقتی شغلهای بزرگ با تقسیم کار تبدیل شدند به شغلهای خردی که کارمندی و کارگری فراگیرترینشان شد، دیگر شغل پدر از هویت افتاد. اگر پیشتر صنفها و پیشهها هویت داشتند و افراد از هویت آن برای تمام نسلها برداشت میکردند، امروز با تقسیمکار، مشاغل بیهویت شدند. شغل بیهویت در نسل دامنهدار نمیتوانست باشد. صاحب شغل پدر نبود که بتواند آن را در فرزندان به ارث بگذارد. با دولتی شدن پیشهها حتی به نوعی مشاغل بیصاحب هم شدند. مشاغل بیهویت و بیصاحب خانواده بزرگ نمیساخت. خانوادهها کوچک و در حد وسع مشاغل تعریف شدند. حقوق مزدبگیری، امکان مزد به فرزند دادن و شاگردپروری نداشت. شبکههای خویشاوندی با گسستن زنجیرههای پیوند مشاغل از دست رفت. خانوادههای جدید بسته به
شرایط جدید تغییر کردند. ساختارها، فرهنگ و فضای سرمایهداری جدید سبک زندگیهای جدید با خود آورد. همه اینها خود را در خانواده متجلی کرد. حال خانواده جدید که اقتصاد نماد هویتیاش شده و حتی با تحصیلات بر آن نماد تکیه بیشتری شده، در مقابل مشکلات اقتصادی آسیبپذیرتر شده است. طبیعی است که فروپاشی اقتصادی در یک خانواده یعنی از دست رفتن آن خانواده. تلاش فرهنگی زیادی لازم است تا خانواده بتواند انسجام خود را ورای مسائل اقتصادی به دست بیاورد. وقتی ساختارهای جامعه مثل مشکلات حاشیهنشینی هم هویدا شوند، ذرههای آخر انسجام خانواده فرومیپاشد. اما یک واقعیت بزرگ همچنان خودنمایی میکند. خانواده عاملی برای پیدایش آسیبها نیست. از دست رفتن انسجام در خانوادهها، بزه نمیآفریند. ساختار و مشکلات و حتی فرهنگ و تمدن در جامعه است که در خانواده تجلی مییابد. خانوادهای که گاهی میتواند در مقابل ناملایمات مقاوم باشد و گاهی نمیتواند. گناه نبود شغلهای بومی، گناه از دست رفتن شغلهای دارای هویت صنفی، گناه نبودن انسجام شغلی، گناه افزایش شغلهای مزدبگیری و عادت دادن مردم به آن، گناه عدم امکان ایجاد شغلهای جایگزین و هزار مشکل اقتصادی
دیگر را نمیتوان به کارکرد خانواده مرتبط دانست. از خانواده باید به اندازه خودش انتظار داشت، تا بتواند در این شرایط و با این وضع برجا بماند.
دیدگاه تان را بنویسید