تاریخ انتشار:
پراکندگی فقر در جهان به چه صورت است؟
دستهای خالی
ریشهکن کردن فقر در جهان نخستین هدف بانک جهانی است. سه مولفه برای ارزیابی میزان فقر در جهان نقش دارند. مولفه نخست، قابلیت قیاس هزینههای زندگی در کشورهای مختلف است. اطلاعات کلیدی برای این قیاس، برابری قدرت خرید(PPP) خواهد بود. دومین مولفه، تعریف خط فقر بر مبنای PPP است.
ریشهکن کردن فقر در جهان نخستین هدف بانک جهانی است. سه مولفه برای ارزیابی میزان فقر در جهان نقش دارند. مولفه نخست، قابلیت قیاس هزینههای زندگی در کشورهای مختلف است. اطلاعات کلیدی برای این قیاس، برابری قدرت خرید (PPP) خواهد بود. دومین مولفه، تعریف خط فقر بر مبنای PPP است. کشورها خط فقر خود را عمدتاً بر مبنای نیازهای اساسی معین میکنند. مولفه سوم، حل مشکل کمبود اطلاعات قابل اعتماد در برخی اقتصادها و جمعآوری اطلاعات موجود خواهد بود. این سه جزء برآورد تعداد فقرا را در جهان امکانپذیر میکند.
از زمان اولین گزارش توسعه جهانی در سال 1990، سهم افرادی که با درآمد روزانه کمتر از 90 /1 دلار در جهان زندگی میکنند به طور پیوسته کاهش یافته است. این کاهش با سرعت متوسط 1 /1 درصد در سال صورت گرفته است. در مجموع تعداد کل افراد فقیر در این مدت (به جز بازه زمانی 1997 تا 1999) به طور مداوم کاهش داشته است. در این مدت، به کمک بهبود در دسترس بودن آمار مهم، پیشرفت فوقالعادهای در کاهش فقر ایجاد شده است. در نتیجه بر اساس گزارش سال 2016 بانک جهانی، نسبت فقر جهانی (headcount ratio)1 در سال 2013 بر اساس برآوردهای مبتنی بر نظرسنجی در 137 کشور دنیا بررسی شد. در سال 2013 نزدیک به 767 میلیون نفر زیرخط فقر بینالمللی (90 /1 دلار در روز) زندگی میکردند. این به آن معناست که از هر 100 نفر 11 نفر (7 /10 درصد) فقیر محسوب میشوند که این میزان 7 /1 درصد کمتر از سال 2012 بوده است.
با توجه به اینکه آستانه 90 /1دلاری، استانداردهای پایین زندگی را با خود به همراه دارد، با وجود پیشرفتهای اخیر، فقر همچنان به طرز غیرقابلقبولی بالاست. شکاف فقر (poverty gap)2، نشان میدهد که فقرا در یک کشور یا منطقه خاص تا چه حد زیرخط فقر قرار دارند. این شکاف به عنوان نسبتی از خط فقر بیان میشود و نشاندهنده فاصله متوسط تمامی فقرا نسبت به خط فقر است. در حالی که شکاف فقر جهانی کوچک است (2 /3 درصد)، شکاف فقر در جنوب صحرای سینا تقریباً پنج برابر نرخ جهانی است. این نشان میدهد که این منطقه نهتنها بیشترین فقرای جهان را در خود جای داده است بلکه فقرای این منطقه به طور متوسط فاصله بیشتری با آستانه 90 /1دلاری فقر شدید دارند. از سال 2002، تعداد فقرای جهان روند نزولی پیوستهای را دنبال کرده است؛ موضوعی که نشان میدهد میزان فقر حتی در زمان بحران مالی 2008 و 2009 نیز کاهش داشته است. با وجود نرخ رشد جمعیت سریع در مناطق فقیرتر، این روند قدرتمند در سال 2013 با خارج شدن 114 میلیون نفر از فقر
شدید به اوج خود رسید.
در دو دهه اخیر تعداد فقرای جهان به طرز قابلتوجهی کاهش یافته است. در مقایسه با سال 1990، تعداد افرادی که در سال 2013 زیرخط فقر زندگی میکردند 1 /1 میلیارد نفر کاهش پیدا کرده است. در این مدت رشد جمعیت جهان تقریباً 9 /1 میلیارد نفر بوده است.
تعداد کل فقرا در این سالها از بیش از 8 /1 میلیارد نفر به 767 میلیون نفر کاهش یافته است. این موضوع نشان میدهد که سالانه به طور متوسط 50 میلیون نفر (به اندازه جمعیت کره جنوبی یا کلمبیا) از فقر فرار میکنند. این پیشرفت در بازه زمانی 2002 تا 2013 بسیار چشمگیر بوده است؛ زمانی که به طور متوسط 75 میلیون نفر در سال از فقر رهایی پیدا کردند.
فقر شدید نیز در جهان روندی نزولی داشته است. نمودارهای منطقهای فقر در نتیجه پیشرفت نابرابر تغییر کرده است. در سال 2013 از نظر تعداد فقرا کشورهای جنوب صحرای آفریقا سهم بیشتری را نسبت به تمام مناطق دیگر از آن خود کردند به طوری که سهم این منطقه به نسبت کل فقرای جهان 7 /50 درصد (389 میلیون نفر) بود.
این یک تغییر قابلتوجه در جغرافیای فقر جهانی در دو دهه بعد از 1990 بوده است؛ زمانی که نیمی از فقرای جهان در آسیای شرقی و حوزه پاسیفیک زندگی میکردند. در واقع منطقه جنوب صحرای آفریقا ابتدا در سال 2005 از آسیای شرقی و در سال 2011 از جنوب آسیا گوی سبقت را ربود و خود را به عنوان فقیرترین منطقه جهان معرفی کرد. در سال 2013 یکسوم از فقرای جهان در جنوب آسیا زندگی میکردند. آسیای شرقی با سهمی 3 /9درصدی، آمریکای لاتین و حوزه دریای کارائیب با سهم 4 /4درصدی و اروپای شرقی و آسیای مرکزی با سهمی 4 /1درصدی رتبههای بعدی را در فقر جهانی به نام خود ثبت کردهاند.
دلیل اصلی این تغییر جغرافیایی ناشی از این است که منطقه جنوب صحرای آفریقا به نسبت آسیای شرقی و منطقه پاسیفیک در کاهش فقر اندکی با تاخیر عمل کرده است. تعداد رو به رشد فقرا در جنوب صحرای آفریقا یک استثنا به شمار میآید. افزایش فقرا در منطقه جنوب صحرای آفریقا در حالی رخ میدهد که سهم فقرا در جمعیت منطقه کاهش یافته و این منطقه رشد اقتصادی چشمگیری از خود نشان داده است. در نتیجه تعداد افرادی که زیرخط بینالمللی فقر در منطقه جنوب صحرای آفریقا زندگی میکنند از اوایل دهه 1990 به تدریج افزایش یافته (به جز بازه زمانی 2002 تا 2005) و در سال 2010 به اوج خود رسیده است. پس از آن، تعداد کل فقرا در منطقه روندی نزولی گرفته و از 399 میلیون نفر در آن سال به 389 میلیون نفر در سال 2013 رسیده است. توانایی پیشرفت اقتصادی برای کاهش فقر در جنوب صحرای آفریقا تقریباً با رشد جمعیتی و در بسیاری از موارد، با توزیع نامتوازن مزایای رشد اقتصادی جبران شده است.
پیامدهای جغرافیای کنونی فقر منطقهای و جهانی این است که اگر هدف ریشهکن کردن فقر میسر شود، اکثراً کاهش فقر در آینده از سوی منطقه جنوب صحرای آفریقا و پس از آن آسیای جنوبی خواهد بود. این موضوع به این دلیل است که نقش آینده آسیای شرقی و پاسیفیک در کاهش فقر کل، به دلیل کاهش سریع در سالهای گذشته کمرنگتر خواهد بود. در مجموع پیشرفت آتی با هدف ریشهکن کردن فقر احتمالاً در سالهای آینده کمتر خواهد شد اگر شتاب روند کاهش فقر کنونی در منطقه جنوب صحرای آفریقا اتفاق نیفتد. روند کاهش فقر منطقهای در شکلگیری روند کنونی نسبت فقر در جهان کمک شایان توجهی داشته است. در این مورد، منطقه آسیایشرقی و پاسیفیک عملکرد قدرتمندی را از خود نشان داده است. در بازه زمانی 23ساله منتهی به سال 2013، نسبت افرادی که زیرخط فقر زندگی میکنند در این منطقه از 7 /56 به 5 /3 درصد کاهش پیدا کرده است؛ رقمی که به هدف سهدرصدی بانک جهانی برای سال 2030 بسیار نزدیک است. در آخرین آمار سال 2013 نسبت فقر در آمریکای لاتین و حوزه دریای کارائیب (4 /5 درصد) در بازه زمانی 2008 تا 2013 سالانه تنها 3 /0 درصد کاهش یافته است، این در حالی است که بین سالهای 2002
تا 2008، کاهش نسبت فقر به طور متوسط سالانه یک درصد بوده است. اروپای شرقی و آسیای مرکزی نیز رشدی آهسته و پیوسته (نزدیک دو درصد) را در نرخ افراد فقیر از خود نشان دادهاند. برآورد فقر در آسیای جنوبی رشد چشمگیری داشته است، به ویژه در پنج سال منتهی به سال 2013، زمانی که متوسط کاهش سالانه به 9 /2 درصد رسیده بود. در واقع در حالی که تقریباً از هر دونفری که در این منطقه زندگی میکردند یک نفر فقیر محسوب میشد، نسبت فقر با افت متوسط 3 /1درصدی در سال به 1 /15 درصد کاهش یافته است. در سال 2013-2012، تغییرات در میزان فقر بسیار قابل توجه بود. نرخ افراد زیرخط فقر جهانی از 4 /12 به 7 /10 درصد کاهش یافته و تعداد افراد فقیر 114 میلیون نفر کاهش پیدا کرد. این افت شدید ناشی از افت فقرا در دو منطقه آسیای شرقی و پاسیفیک (71 میلیون نفر) و آسیای جنوبی (37 میلیون نفر) بود که کاهش نسبت فقری معادل 6 /3 و 4 /2درصدی را به ثبت رساندند. علت این کاهش چشمگیر در آسیای شرقی چین و اندونزی و در جنوب آسیا
هند بود. در همین حال در جنوب صحرای آفریقا، تعداد افراد فقیر تنها چهار میلیون نفر کاهش پیدا کرد تا نسبت فقر در این منطقه سطح بالای 41درصدی را نشان دهد. سهم فقرا در اروپای شرقی و آسیای مرکزی نیز نزدیک به 25 /0 درصد کاهش پیدا کرده و به 3 /2 درصد رسیده است در حالی که در آمریکای لاتین و حوزه دریای کارائیب، میزان افراد فقیر 2 /0 درصد کاهش یافته و به 4 /5 درصد رسیده است. بیشترین میزان افراد فقیر در کشورهایی با درآمد متوسط رو به پایین زندگی میکنند. این موضوع با وجود درآمد متوسط بیشتر و نسبت فقر پایینتر این کشورها در مقایسه با کشورهای کمدرآمد صورت گرفته است. حدود 439 میلیون نفر در کشورهایی با درآمد متوسط رو به پایین، زیرخط بینالمللی فقر زندگی میکنند. این میزان 181 میلیون نفر بیشتر از کشورهای کمدرآمد است. این حقیقت ناشی از آن است که برخی از پرجمعیتترین کشورهای دنیا، با تعداد فقرای بیشتر، در دستهبندی درآمدی متوسط رو به پایین قرار دارند. به طور کلی، مردم کمتری در کشورهای کمدرآمد زندگی میکنند. کشورهایی که طبق آخرین آمار در سال 2013، تنها هشت درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند. این در حالی است که 40 درصد از
مردم دنیا در کشورهایی با درآمد متوسط رو به پایین و 35 درصد از مردم جهان در کشورهایی با درآمد متوسط رو به بالا ساکن هستند. کشورهایی که بیشترین نسبت فقر را به خود اختصاص دادهاند، با کشورهایی که بیشترین تعداد فقرای جهان را دارند متفاوت هستند. تمامی کشورهای دسته اول (بالاترین نسبت فقر) در جنوب صحرای آفریقا قرار دارند و تنها سه کشور جمهوری دموکراتیک کنگو، ماداگاسکار و موزامبیک در هر دو دسته حضور دارند. در میان کشورهایی که بیشترین نسبت فقر را دارند، جمهوری دموکراتیک کنگو با نسبت 9 /75درصدی و جمعیتی نزدیک به 55 میلیون نفر فقیرترین کشور دنیا محسوب میشود. نسبت بالای ماداگاسکار (78 درصد) و موزامبیک (60 درصد) نیز باعث شده به ترتیب 9 /17 میلیون و 9 /15 میلیون نفر از ساکنان این دو کشور زیرخط فقر به سر ببرند. با وجود این تقریباً نیمی از فقرای دنیا در کشورهای واقع در جنوب صحرای آفریقا زندگی میکنند. تنها چهار کشور از 10 کشور فقیر دنیا (از نظر تعداد فقیر) در این منطقه حضور ندارند. بنگلادش، چین، هند و اندونزی این چهار کشور هستند. این موضوع به این دلیل است که با وجود فقر نسبتاً پایین، این چهار کشور جمعیت بسیار بالایی
دارند. هند با 224 میلیون فقیر، در راس بیشترین تعداد افراد زیرخط فقر بینالمللی قرار دارد. پس از این کشور نیجریه با 86 میلیون نفر در جایگاه دوم قرار داشته و هند سومین کشور دنیا از لحاظ تعداد فقرا محسوب میشود. به طور کلی، طبق گزارش بانک جهانی، 5 /243 میلیون نفر در کشورهایی با نسبت فقر بالای 50 درصد زندگی میکنند در حالی که 356 میلیون نفر در اقتصادهایی زندگی میکنند که نسبت فقر 30 تا 50درصدی دارند.
در جنوب صحرای آفریقا، مصرف متوسط فقرا روزانه 16 /1 دلار بوده (بر اساس PPP سال 2011) که 74 /0 دلار زیرخط فقر بینالمللی است. اندازه فاصله فقر نشان میدهد که ریشهکن کردن فقر در آینده نزدیک تا چه حد دشوار خواهد بود. این موضوع نشان میدهد که فقرای کمتری به نسبت گذشته از فقر رهایی پیدا میکنند. این موضوع ممکن است پیامدهای مهمی در کندتر شدن کاهش فقر در آینده داشته باشد. ضرب درآمد مورد نیاز برای خارج کردن هر فقیر از زیرخط فقر در تعداد کل فقرای دنیا نشان میدهد که چه میزان هزینه برای ریشهکن کردن فقر مورد نیاز خواهد بود. این به معنای تجویز سیاستهای جدید یا قضاوت در خصوص سیاستهای کنونی نیست بلکه یک تخمین حدودی از هزینههای دستیابی به هدف ریشهکن کردن فقر با استفاده از سادهسازی فرضیات است. در حالی که این میزان در سال 1990 در حدود یک درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی بود، در سال 2013 کمتر از 2 /0 درصد GDP جهانی را شامل میشود. این میزان همچنین در حدود 50 درصد درآمدهای مالیاتی است که سالانه از طریق معافیت مالیاتی از دست میرود. بنابراین کمبود درآمد نسبت به خط فقر در میان فقرای سراسر جهان، تقریباً در مقایسه با
اقتصاد جهانی قابل صرفنظر کردن است. البته باید یادآور شد که ریشهکن کردن فقر نیازمند تلاش بیشتری در به اشتراکگذاری رفاه خواهد بود.
پینوشتها:
1- نسبت جمعیت موجود یا افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند به کل جمعیت.
2- فاصله کلی فقرا نسبت به خطر فقر که نشاندهنده عمق فقر است.
دیدگاه تان را بنویسید