خشکیدن حیات
مسعود موسویشفائی بحران آب در خاورمیانه را از منظر تهدید امنیت انسانی تحلیل میکند
از بهکارگیری یک سلاح جدید در خاورمیانه سخن به میان میآورد. سلاحی که از جنس حیات است اما ظاهراً این بار کارکرد دیگری خواهد داشت؛ آب! مسعود موسویشفائی، دانشیار روابط بینالملل در دانشگاه تربیت مدرس در این گفتوگو با اولویت قائل شدن نسبت به امنیت انسانی در برابر امنیت ملی در چالش زیستی بحران آب در خاورمیانه، تاکید دارد که این مساله خطیر و سرنوشتساز به ویژه در چنین منطقه خشک و پرالتهابی از جهان از جمله مسائلی است که باید از منظر امنیت انسانی به آن پرداخته شود تا بتوان این معضل را به شکلی اساسی و به دور از مسائل فرعی و فرسایش زمانی حلوفصل کرد. او بر این باور است که درکی که نسبت به این مساله وجود دارد، در چارچوب همکاری نمیگنجد بلکه بیشتر بر حلوفصل اختلافات تاکید میشود، در حالی که بحران آب را نمیتوان بهجای اتخاذ نگاه سلسلهمراتبی، تنها با قرار دادن یک بازیگر در بالا حل کرد، بلکه این چالش همگانی را باید به صورت افقی و به گونهای چندبعدی مدیریت کرد.
♦♦♦
سیستم آبی خاورمیانه را چگونه میتوان تشریح کرد و باتوجه به ضروریتر بودن مصرف مادهای مانند آب حتی نسبت به نفت، وضعیت ایران در تنش آبی خاورمیانه چگونه خواهد بود؟
از منظر روابط بینالملل، تصویری که از شرایط آبی خاورمیانه میتوان ترسیم کرد، آن است که تغییرات اقلیمی تاثیرات خود را به جد بر این منطقه گذاشته و به صورت روزانه شاهد وخیمتر شدن شرایط هستیم. آمار و ارقام منتشرشده از شرایط اقلیمی در خاورمیانه همگی بر این بحران تاکید دارند. منطقه خاورمیانه به شکلی تاریخی بستر کمآبی را در خود داشته است اما امروزه عوامل دیگری نیز دستبهدست هم دادهاند تا موضوع آب از موضوعی در «سیاست سفلی» به امری در «سیاست اولیا» مبدل شود و بعد امنیتی آن تقویت شده است.
یکی از این عوامل تاسیس و فروپاشی دولتهاست. بعد از جنگ جهانی دوم و استقرار تدریجی دولتها به ویژه در این منطقه، طرحهای توسعه آبی در کشورها مطرح شد و این امر به ویژه در عراق، ترکیه، افغانستان و سوریه دنبال شد. در تعقیب طرحهای توسعه آبی که با درکی از روشهای همکاریجویانه نیز همراه نبود، هر کشوری در فضای آنارشیک تنها به فکر منافع خود بوده است. پیادهسازی این طرحهای آبی به شکل طبیعی عوارضی را در مناطق پاییندستی داشته است. به طور مثال مسائل آبی افغانستان در ایران قابل مشاهده است و طرحهای توسعه آبی ترکیه، تاثیرات خود را بر عراق و سوریه و به شکلی غیرمستقیم بر ایران گذاشته است. روندی که بر وخامت مسائل اقلیمی افزوده است، دولتسازیهایی بوده که در قرن بیستم صورت گرفته و به دنبال آن طرحهای توسعه آبی است که اجرایی شده است. از طرف دیگر در 30 سال گذشته منطقه خاورمیانه شاهد فروپاشی و شکنندگی برخی از دولتها نیز بوده است. نتیجه این امر، نبود متولی مشخص برای امور و منابع آبی در کشورهای این منطقه بوده است. در نتیجه ظهور همزمان طرحهای توسعهای و شکنندگی دولتها در کشورهایی چون عراق، سوریه و افغانستان بر بحران آبی در منطقه دامن زده و شرایط فعلی را ایجاد کرده است. این در حالی است که بسیاری از مناطق جهان نیز با مساله کمآبی دستوپنجه نرم میکنند و پدیدهای عام و فراگیر در جهان است؛ مساله کمآبی و تغییرات اقلیمی به خودی خود و به تنهایی نمیتواند شرایط را بدینسان وخیم کند، اما در خاورمیانه، عوامل دیگری نیز دستبهدست هم دادهاند تا این امر، امری در سیاست اولیا باشد و حساسیتهای شدیدی بر روی آن ایجاد کرده است تا آنجا که برای کشورهای منطقه بسیار دشوار شده تا در این قالب به همکاریای دست پیدا کنند.
چقدر این احتمال وجود دارد که ایران به طور جدی به این تنشها وارد شود و جنگی واقعی در این حوزه به وقوع بپیوندد؟ این تنشها و کمبود منابع آبی چه آثاری بر امنیت ملی در حوزه داخلی کشورها خواهد داشت و چه آثاری در حوزه برونمرزی از خود ساطع خواهد کرد؟
بیشک ایران در این تنش و بحران حضور دارد و عوارضی که از مناطق بالادستی مثل افغانستان به ایران وارد میشود، غیرقابل انکار است. اقداماتی که ترکیه بر روی دجله و فرات انجام میدهد نیز بر روی ایران اثرگذار است. همچنین شرایط شکنندگی دولت در عراق و سوریه سبب دامنگیری ایران شده است. به طور مثال چشمههای غبار در عراق و وضعیت گردوغبار در عراق که غرب ایران را درگیر کرده و نشانههای آن تا مرکز تهران نیز محسوس است، از جمله این آثار است. دامنه تاثیرات شوری آب تا شیراز کشیده شده و پیامدهای آن در مهاجرت افراد در کشور نیز قابل رویت است. بسیاری از مناطق در حال خالی شدن از سکنه است و وضعیت بیکاری حاصل از این خشکسالی و بهتبع آن تمایل پیدا کردن افراد ساکن در مرزها به سوی قاچاق همگی نشان از آن دارد که این بحران در ایران نیز همچون سایر کشورهای خاورمیانه جدی است. ایران به طور عملی از پیامدهای امنیتی این موضوع متاثر میشود.
اینکه آیا چیزی به نام «جنگ آب»، بدین معنا که دو کشور یا بازیگر در منطقه ما بر سر موضوع آب با یکدیگر وارد جنگ شوند، بسیار بعید به نظر میرسد. در این میان ممکن است بر سر ادعاهای تاریخی همچون اروند، تعیین مرز و اینکه این رود به چه کشوری متعلق است، درگیریهایی صورت بگیرد. اما بر سر مساله دسترسی به منابع «آبی» و آن چیزی که ناشی از کمبود آب است، رخ دادن جنگ نامحتمل به نظر میرسد. با همه این احوال، بسیار محتمل است که در درگیریها و تنشهایی که در این منطقه رخ خواهد داد از آب به عنوان سلاح استفاده شود؛ نشانههای این امر هماکنون نیز به چشم میخورد. معضل کمآبی میتوانست در شرایطی دیگر و در مناطق دیگری به امری برای همکاری بدل شود چراکه همکاریها از دل معضلات متولد میشوند.
در منطقه خاورمیانه اما به نظر میرسد که از آب به مثابه «سلاح» استفاده میشود و این امری خطرناک است. دسترسی به منابع آبی، بعید است که به تنهایی عامل جنگ به معنای کلاسیک آن باشد ولی در تنشها و درگیریها احتمال استفاده از آن بسیار بالاست. دسترسی به منابع آب به صورت غیرمستقیم میتواند تاثیرات گستردهای داشته باشد و مهاجرت، اشتغال و تنشهای قومی و مذهبی برای آب تنها بخشی از این تاثیرات است. این مساله همچنین بر مسائل داخلی نیز تاثیراتی جدی دارد و به صورت مفروض میتواند در عراق و سوریه شرایط را برای وقوع یک جنگ داخلی، ظهور ترورسیم و دخالت بازیگر خارجی فراهم کند؛ همچنانکه پیش از این نیز در این منطقه سابقه داشته است. رابطه معناداری بین نیروگیری گروههای داعش و تنشهای آبی در عراق و سوریه وجود دارد. این گروهها در مناطق کمآب و نواحیای که با سوءمدیریت منابع آب دستوپنجه نرم میکردند، سربازگیری خوبی داشتند. این مصائب، زمینه را مساعد کرده بود تا مهاجرت، بیکاری و اختلافات قومی، مذهبی و قبیلهای در این کشورها ریشه دواند و برخی طبقات دستخوش تنزل اجتماعی شوند و بعدها به داعش ملحق شوند. این بدان معنا نیست که پیوستن مردم به داعش صرفاً به دلیل آب بوده اما نشاندهنده آن است که مساله آب چطور میتواند زمینهساز و تشدیدکننده وضعیت جنگی شود. اما بعید است که روزی از خواب بیدار شویم و ببینیم دو کشور تنها به دلیل آب با یکدیگر وارد جنگ شدهاند.
به طور مشخص، برای ایران که در شرق از سوی افغانستان دچار تنش آبی است و از غرب نیز اختلافاتی با عراق و ترکیه دارد، کدام حوزه تنش را میتوان حوزهای پرمخاطرهتر تلقی کرد؟
در شرق کشور به دلیل پاییندست بودن و وضعیت شکنندهای که در افغانستان وجود دارد و منطقی که بر روابط حاکم است، این ناحیه در معرض آسیب بیشتری است. گاهی منطق روابط حاکم میان بازیگران بر پایه همکاری است ولی وقتی دولتهای جدیدی تاسیس میشوند، حساسیت ویژهای بر تملک منابع خود دارند و این امر در افغانستان حاکم است. هیچوقت دولت-ملت و ملتسازی به صورت کامل و به معنای مدرن آن در افغانستان محقق نشده است. در فرآیند ملتسازی که میتوانست افغانستان را از یک وضعیت قبیلهای به هویت یکپارچه ملی سوق دهد، اشکالاتی وجود دارد و مسیر طبیعی خود را طی نکرده است. این فرآیند همچنین با دولتسازی به کمک قدرتهای خارجی نیز توام شده است. اکنون که دولت و ملت در مراحل اولیه شکلگیری است و ما نیز باید از این رخداد خوشحال باشیم و حمایت کنیم، اما کشورهایی که در ابتدای این مسیر قرار دارند بسیار بر روی منابع و مایملک خود حساس هستند. صحبتهای اشرف غنی در باب بهرهبرداری از سدی در افغانستان نشان میدهد که طرز صحبت کردن به گونهای است که گویی این کشور تازه به استقلال رسیده است. این ادبیات در ترکیه نیز جاری است.
این فرهنگ از منظر همکاریهای بینالمللی، ابتدایی و عقبمانده است. در نتیجه وجود چنین شرایطی، ایران در شرق خود با مشکلات بیشتری روبهروست. در غرب، مشکلاتی که متوجه ایران است شامل مسائل دجله و فرات است. ایران نسبت به این رودها، موقعیتی شبهساحلی دارد. در نقاطی ایران حالتی بالادستی نسبت به دجله و فرات دارد اما ایران از منظر نقشآفرینی، تاثیرپذیری گستردهای ندارد. موضع ایران نسبت به دجله و فرات باید از جنس امنیت انسانی باشد. این بدان معناست که طرحهای توسعهای ترکیه در بالادست دجله و فرات، سوءمدیریت و عدم مدیریت منابع آبی در کشورهای شکننده عراق و سوریه، پیامدهای امنیت انسانی را متوجه ایران کرده است. این پیامدها برای ایران جزو اولویتهای سطحبالا محسوب نمیشود ولی پیامدهای امنیت انسانی گریزناپذیری دارد. گردوغبارهای واردشده از چشمههای غبار دجله و فرات و آلودگی و شوری آب از جمله این پیامدهاست. در نتیجه، آب برای ایران از سوی شرق یک مساله امنیت ملی است اما در غرب ایران به عنوان کشوری در همسایگی دجله و فرات، امنیت از جنس مخاطرات انسانی دغدغه است.
اگر مسائل دجله و فرات را به سوی مسائل «امنیت ملی» ببریم، ایجاد و ساخت همکاریها دشوار میشود. ایران در سوی جبهه دجله و فرات، حوزه نفوذ سیاسی و امنیتی دارد و اگر نگاه امنیتی را وارد این معادلات کنیم، میتوان گفت که تقریباً امکان هرگونه همکاری در این زمینه منتفی خواهد شد. چراکه بین کنشگران این منطقه به شدت بیاعتمادی وجود دارد و رویکرد ایران باید امنیت انسانی باشد. مساله امنیت ملی، مساله دولت است و زمانی امنیت ملی به وجود میآید که دولت منابع قدرت را در اختیار میگیرد و برای خود ظرفیتسازی میکند. در حوزه امنیت انسانی، مرجع انسانها هستند و امنیت انسانی به معنای رهایی از حس تهدید است. زمانی امنیت انسانی بهدست میآید که مردم مخاطب آن حوزه، حس رهایی از تهدید را داشته باشند. در نتیجه صرف جمعآوری ابزارها و ادوات قدرت از جنس نظامی، نمیتواند تضمینکننده امنیت انسانی باشد. خلاصه آنکه به همان اندازه که رویکرد ما در شرق، امنیت ملی است، در غرب، بیشتر باید به سوی نگاه «امنیت انسانی» حرکت کنیم. بسیاری بر این باورند که مسائل توسعه و امنیت انسانی، مسائلی بیاهمیت است اما وقتی آلودگی و بیماریهای واگیردار در حال کشتن مردم یک کشور است، این به معنای آن است که نمیتوانید تنها در قالب امنیت ملی، به چالشها پاسخ دهید و باید در پی امنیت انسانی نیز باشید.
باتوجه به افزایش درگیریهای برآمده از اثرات کاهش منابع آب در خاورمیانه و نارضایتیهای فراوان کشورهایی از جمله ایران، سوریه، و حتی مصر در مساله آب و تقسیم عادلانه و مشترک این منابع، کدام کشورها در این حوزه، ظرفیت بحرانی شدن بیشتری دارند؟ خاورمیانه با این معضل بزرگ به کدامسو حرکت خواهد کرد؟
از منظر آبی، ایران و در محیط پیرامونی آن، عراق از این نظر وضعیت خوبی ندارند. عراق وضعیتی به مراتب بدتر دارد و سوریه نیز به همین شکل است اما نقشآفرینی عراق در مسیر حل و مدیریت این مساله در حال پررنگتر شدن است. از آنجا که عراق، قربانی فعالیتهای توسعهای آبی ترکیه در بالادست دجله و فرات است، به همین دلیل، عراق صدای بلندتری دارد و با جمعیت کمتر و ثروت زیاد حاصل از نفت و منابع انرژی (نسبت به ترکیه) و ارتباطی که با بازیگران مختلف منطقه دارد میتواند در این قضیه تاثیرگذار ظاهر شود. عراق با وضعیت نهچندان مناسب اما اخیراً به نوعی، میانجی مذاکرات بین ایران و عربستان سعودی شده است و پیوندهایی نیز با آمریکا دارد و همین روابط و ارتباط با ترکیه نشان میدهد که عراق پیوندها و فعالیتهایی را در مورد مساله آب با ترکیه برقرار کرده و ابتکاراتی را در دست گرفته است. همانطور که اشاره شد، منطق حاکم بر منطقه، نگرشی مضیق بر مقوله امنیت است و با توجه به وضعیت اقلیمی حاکم بر منطقه، وضعیت ایران، عراق و سوریه، وضعیت بسیار نامناسبی است. عراق احتمالاً به سمت تبدیل شدن به بازیگری قدرتمند در مورد مساله دجله و فرات حرکت کند و با اینکه در پاییندست این دو رود قرار دارد اما میتواند از وضعیت بهتری برخوردار باشد. پاییندست بودن به این معنی نیست که بازیگر پاییندست، هیدروهژمونی نداشته باشد. همانطور که مصر در پاییندست نیل قرار دارد اما بازیگر اصلی در این حوزه است چراکه پیوندهای متعددی با این حوزه دارد. عراق نیز همین وضعیت را دارد و نقش عراق به سوی پررنگتر شدن حرکت خواهد کرد زیرا بیشترین عوارض این مساله بر روی عراق به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال، در مسائل بانکی نیز احتمالاً شنیدهاید که اگر شما یک میلیون تومان به بانک بدهی داشته باشید، بانک بر شما هژمونی دارد اما اگر 10 میلیارد دلار بدهی داشته باشید، این شما هستید که بر بانک هژمونی پیدا میکنید. با وجود این، وقوع جنگ دور از ذهن به نظر میرسد اما آینده همکاری این کشورها روشن نیست و افق امیدوارکنندهای در پیشرو وجود ندارد. درکی که نسبت به این مساله وجود دارد، در چارچوبهای «همکاری» نمیگنجد بلکه بیشتر بر «حل اختلافات» تاکید میشود. یعنی مشکلاتی بین کشورهای این حوزه وجود دارد که برای حلوفصل اختلافات، مکانیسمهایی تدارک دیده میشود که البته ابزارهای مثبتی است اما برای اینکه با این قضیه برخورد درستی صورت بگیرد نیاز به یک بازاندیشی اساسی است.
همانطور که تاکید کردم، امنیت انسانی به طور روزمره حس تهدید را در درون مردمی که درگیر حوزه آب هستند بیدار نگه میدارد. دولتها زمانی به سوی همکاری در ذیل این مساله خواهند رفت که نگرش خود را بازتر کرده و آن را از دریچه امنیت انسانی بنگرند. در مساله میدان و دیپلماسی که این روزها نیز مطرح شده است موکد نکتهای بود که کماکان در مساله امنیت ملی، تفکر جنگ سرد حاکم است. یادمان نرفته است که تا همین یک دهه قبل، مسائل زیستمحیطی یا تغییرات اقلیمی در زمره مسائل فانتزی یا اصطلاحاً لاکچری قرار میگرفت؛ مسائلی که گویی خارج از اهمیت است. کماکان نیز این باور وجود دارد و به عنوان نمونه، دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، اصل قضیه گرمایش زمین را نیز انکار میکرد. بنابراین، در منطقه خاورمیانه، تعارفات اینچنینی وجود دارد و این مسائل بیشتر به منزله ژستهایی است که هم برای سیاستمداران، رایآور است و هم برای برخی، شأن و منزلت ایجاد میکند اما بحث بر سر این است که این مسائل تا چه میزان در اولویتهای عملیاتی قرار داده میشوند. در روابط بینالملل، دولت بازیگر اصلی تلقی میشود اما این نگاه موجب خلق مسائلی شده است، از جمله معطل ماندن مسائلی مانند بیماریهای واگیردار، جرائم سازمانیافته، گروههای تروریستی و تغییرات اقلیمی که روابط بینالملل برای آنها پاسخی ندارد چون بازیگر اصلی را دولت میداند و این تصور را داشته است که دولت میتواند امنیت ملی خود را حفظ کند. اگر پدیدهای مانند کرونا نیز به وجود نیامده بود به چنین مسائلی پرداخته نمیشد. با این حال هنوز نمیتوان اطمینان داشت که دولتهای منطقه ما به بلوغ کافی رسیده و متوجه وخامت و ضرورت این موضوع وابسته به اقلیم باشند. زمانی این اتفاق رخ میدهد که پذیرفته شود که مساله آب، محیط زیست، مهاجرت و... موضوعاتی در درون روابط بینالملل هستند. اگرچه این حوزه همواره مدعی بوده است که در وضعیت آنارشی، بقا حائز اهمیت است و منظور از بقا هم، پایداری دولت-ملتهاست اما بقای بلاواسطه مردم، الان در حال تهدید است و روابط بینالملل نمیتواند مدعی شود که چون دولت بازیگر اصلی است، موضوعاتی که امنیت انسان را به خطر میاندازند، مساله اصلی تلقی نمیشوند. یعنی مردم و انسانها توقع پاسخ به مشکلات در حوزه آب، بیماریهای واگیردار، مسائل اقلیمی و... را دارند.