تاریخ انتشار:
نماد اضمحلال ساحل خزر، تغییر کاربری اراضی کشاورزی نیست
چگونه راه به خطا بردهایم؟
حدادعادل خود در تشخیص فاجعه و جنایت محیط زیستی در شمال کشور راه به خطا رفته و از تغییر کاربری اراضی کشاورزی به سکونتگاههای مسکونی و ویلاهای آنچنانی به عنوان نماد تخریب و اضمحلال در نوار باریک ساحل مازندران یاد کرده است.
شاید اگر قرار باشد خطکشی یا معیاری برای نگاه غلط به توسعه در شمال کشور ارائه دهیم، هیچ خطکشی گویاتر از عینکی نباشد که حدادعادل -یکی از سیاستمداران فرهنگی و نخبه کشور- از آن برای ترسیم خطا در ترسیم نقشه راه توسعه در استانهای گلستان، مازندران وگیلان بهره برد! به سخنی سادهتر، حدادعادل خود در تشخیص فاجعه و جنایت محیط زیستی در شمال کشور راه به خطا رفته و از تغییر کاربری اراضی کشاورزی به سکونتگاههای مسکونی و ویلاهای آنچنانی به عنوان نماد تخریب و اضمحلال در نوار باریک ساحل مازندران یاد کرده است. در صورتی که جنایت بزرگتر، تخریب رویشگاه هیرکانی -یعنی باستانیترین و ارزشمندترین جنگل موجود در جهان- و تبدیل آن به اراضی کشاورزی، کشتزارهای برنج و چای و پردیسهای کیوی و دیگر مرکبات بوده است! روندی که از بیش از پنج دهه پیش در شمال ایران آغاز شده و در سالهای اخیر بیش از پیش شتاب گرفته است.
بزرگترین جنایت آن است که به نام اشتغالزایی و توسعه اجازه دادیم، میزان ورود دام سنگین در دل ارزشمندترین رویشگاههای جنگلی ما چنان افزایش یابد که ذیگونگی یا تنوع زیستی درختان هیرکانی به کمینه خود تقلیل یابد. بزرگترین فاجعه آن است که به نام طرحهای جنگلداری، اقدام به پاکتراشی جنگلها و کاهش تنوع زیستی آن کردیم و اجازه دادیم بخشی از نیازهای چوبی کشور از فروش درختانی تامین شود که سهم سرانه هر ایرانی از آنها، کمتر از یکچهارم متوسط جهانی آن است. نگارنده چندی پیش به باختر استان گیلان سفر کرده و از نزدیک از بخشی از رویشگاههایی جنگلی در ارتفاعات تالش (منطقه چوبر و خطبهسرا) بازدید کرد؛ جایی که میزان ریزشهای آسمانی آن بیش از دو هزار میلیمتر است. رویشگاههایی که انتظار میرود به دلیل همین ویژگی منحصربهفرد، دارای بهترین وضعیت زیستی و بیشترین تنوع گونهای باشد. اما شوربختانه جز گونههای اندکی چون لیلکی، خُرمندی و درخت گردو، هیچ پایهای در منطقه مورد بازدید مشاهده نشد. باورکردنی نیست اما حقیقت آن است که اغلب گونههای اصلی و ارزشمند درختی در هیرکانی از راش و افرا گرفته تا بلوط و آزاد، تقریباً به طور کامل از منطقه
حذف شده بودند. حتی دلیل بقای چند گونه باقیمانده هم، استفاده از برگ این درختان برای تعلیف دام است و نه مدیریت خردمندانه جنگل، سودجویان محلی هم از ضعف توان نظارتی و حفاظتی سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور نهایت سوءاستفاده را به عمل آورده و با قطع کامل سرشاخه درختان از تنه به بالا، میکوشیدند نور بیشتری به کف جنگل بتابد تا علف بیشتری بروید و درنتیجه علوفه افزونتری برای دام حاصل شود.
در واقع، حقیقت تلخ آن است که حتی آنچه به نام جنگل سبز مشاهده میکنیم، چیزی جز جنگلی مخروبه و در آستانه احتضار نیست. اگر میزان رخداد سیلهای حادثهخیز و مرگبار در شمال ایران رو به افزایش است، اگر نرخ فرسایش خاک همچنان رکوردها را جابهجا کرده و سبب کاهش عمق متوسط تالاب انزلی از 14 متر به کمتر از یک متر شده و اگر بیشتر سدهای مخزنی، به جای پر بودن از آب، با شتابی دمادم افزاینده از رسوب و زباله پر شده و میشوند؛ همه و همه مصداقهایی به مراتب زنهاردهندهتر از مشاهداتی است که رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی را نگران کرده است.
آقای حدادعادل باید بدانند که محیط زیست، بستر توسعه است و نه یکی از ارکان آن مانند فرهنگ و اقتصاد. اگر سرزمینی دچار بدهکاری بومشناختی (اکولوژیکی) شود، امکان برگشت آن به شرایط عادی به مراتب دشوارتر و هزینهبارتر از ترمیم وضعیت کشوری است که با خطر ورشکستگی اقتصادی روبهرو شده است.
پرسش این است که چگونه در طول همه این سالها اجازه دادیم تا نخست به بهانه توسعه کشاورزی و صنعتی و سپس به بهانه استقرار شهرکهای توریستی، ارزشمندترین ذخایر ژنتیکی هیرکانی نابود شوند و نرخ زمینخواری و ساحلخواری در شمال کشور رکوردشکن شود؟ چگونه اجازه دادیم تا آزادراه دیگری به نام تهران-شمال، قلب هیرکانی را به پهنای بیش از یکصدمتر بخراشد؟ مگر ظرفیت بارگذاری این نوار باریک چقدر است و مگر اینک که آن آزادراه ساخته نشده، مجالی برای آرامش و آسایش در شمال کشور باقی مانده است؟
به باور نگارنده، اصرار بر ساخت آزادراه تهران-شمال، اصرار بر نابودی جنگل ابر به بهانه احداث جاده، اصرار بر ساخت کارخانه کُکسازی یا استقرار پالایشگاه در جنب میانکاله و نظایر آن ... خود مصداق بارزی از خطای راهبردی در تعیین نقشه راه توسعه شمال کشور بوده و هست؛ خطایی که اینک ابعاد ویرانگرش در افت کمی و کیفی منابع آب و خاک، کاهش چشمگیر رویشگاههای جنگلی، ظهور بیش از 800 هزار هکتار جنگل مخروبه، افزایش سیل، بحران زباله و پسماند، بحران شیوع بیماریهای خطرناک و کاهش شمار گونههای حیات وحش خود را نشان میدهد.
اگر قرار است شمال ایران، همچنان نگین سبز وطن باقی ماند، باید چیدمان توسعه در آن خطه بر بنیاد سند آمایش سرزمین و شناخت مزیتهای واقعیاش در حوزه اکوتوریسم (گردشگری مسوولانه) و رونق کسبوکارهای سبز از نو تعریف شود. کافی است به یاد آوریم که وسعت جنگلهای فندق در ترکیه در طول دو دهه گذشته هفت برابر افزایش یافته و درآمد این کشور از توریسم از مرز 70 میلیارد دلار در سال گذشته است؛ آن هم در کشوری که به هیچ عنوان زیباییها و چشماندازهای طبیعیاش یارای برابری و مقایسه با جنگلهای باستانی ایران را ندارد. گمان میبرم درنگ در همین واقعیت ساده، آشکارا نشان دهد که ما چرا و چگونه راه به خطا بردهایم؟
دیدگاه تان را بنویسید