یارانهها تخصیص منابع را به هم میریزند
بررسی هدفمندی یا هدرروی یارانه نان در نظام اقتصادی ایران در گفتوگو با فرخ قبادی
فرخ قبادی، اقتصاددان، میگوید: در اقتصادهای مبتنی بر بازار تنها عاملی که به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان علامت میدهد که چه تصمیمی در مورد تولید و مصرف اتخاذ کنند، قیمتهای نسبی است.
فرخ قبادی، اقتصاددان، میگوید: در اقتصادهای مبتنی بر بازار تنها عاملی که به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان علامت میدهد که چه تصمیمی در مورد تولید و مصرف اتخاذ کنند، قیمتهای نسبی است. او در ادامه توضیح میدهد: یارانهها تخصیص منابع را به هم میریزند چون برای تخصیص منابع هیچ راهی جز نگاه کردن به قیمتهای نسبی نداریم و در اقتصاد ما این قیمتها دستکاری شدهاند و واقعیتهای اقتصادی را منعکس نمیکنند. این اقتصاددان با تاکید بر اینکه اساساً یارانه دادن به سمت عرضه راه غلطی است، میگوید: یارانه را باید به صورت تمبرهای غذا یا کوپن الکترونیک به مصرفکننده داد تا مشخص باشد یارانه به چه کسانی و برای خرید چه چیزی داده شده است. به این ترتیب مصرف کالاهای لوکس یارانه نخواهند گرفت و تولیدکننده هم ضربه نمیخورد چون وادار نمیشود محصولش را ارزان بفروشد.
♦♦♦
اخیراً خبرهایی منتشر شده که نشان میدهد بار دیگر استفاده از نانهای ارزانقیمت به جای خوراک دام توجیه اقتصادی پیدا کرده است. این وضعیت ناشی از کدام خطای سیاستگذار در تخصیص یارانه نان است؟
مساله یارانهها در نظام اقتصادی ایران بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از آن است که بتوان آن را به یارانه نان محدود کرد. بر اساس گزارشی که صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۱۸ از آمار مربوط به سال ۲۰۱۷ منتشر کرده، در آن سال تولید ناخالص داخلی ایران ۹۲ /۴۳۲ میلیارد دلار بود و تولید ناخالص داخلی سرانه کشور ما در همان سال 5 /305 دلار شد. در عین حال هم صندوق بینالمللی پول و هم دیگر نهادهای بینالمللی، روش دیگری برای محاسبه تولید ناخالص داخلی (GDP) به کار میبرند که آرامآرام در ایران هم در حال مرسوم شدن است و آن محاسبه تولید ناخالص داخلی بر اساس برابری قدرت خرید (PPP) است. مثلاً کسی که در ایران به آرایشگاه مردانه میرود 20 هزار تومان میپردازد، در آمریکا برای دریافت همین خدمت 20 دلار پرداخت میکنند. اما میدانیم که هر دلار معادل هزار تومان نیست. در نتیجه محاسبه GDP با قیمتهای بازار دو کشور منعکسکننده قدرت خرید مردم دو کشور نیست. در محاسبه GDP بر اساس برابری قدرت خرید، باید ببینید یک سبد کالای مشابه در ایران چقدر تمام میشود و در آمریکا یا ترکیه یا کره جنوبی چقدر تمام میشود. وقتی تولید ناخالص داخلی (GDP) را بر اساس برابری قدرت خرید (PPP) محاسبه میکنیم، تولید ناخالص داخلی (GDP) ایران میشود 1 /644 میلیارد دلار که از این نظر ما رتبه 18 را در دنیا داریم و تولید ناخالص داخلی سرانه ما 20 /200 دلار میشود که از این نظر رتبه ۶۷ جهان را داریم. این تفاوت بزرگ دو علت عمده دارد؛ یک علت آن این است که برخی از کالاها و بهویژه بسیاری از خدمات، غیرقابل مبادله (Nontradable) هستند که آنها را نمیتوان صادر کرد. همچنین به علت فقر عمومی که در کشور ما وجود دارد، در ایران قیمت خدمات پایینتر است ولی خدمات کم و بیش همان خدمات هستند. علت دوم و مهمتر که میخواهم بر آن تاکید کنم یارانههایی است که پرداخت میشود. مثلاً الان شما در اینجا گوشت مرغ را کیلویی 12 هزار تومان میخرید، اما همین گوشت که از ایران به اربیل عراق صادر شده، در آنجا کیلویی بیش از 40 هزار تومان فروخته میشود. در آمریکا گوشت مرغ کیلویی 16 /4 دلار است که هر طور حساب کنید، از ایران بسیار گرانتر است. این تفاوت قیمتها عمدتاً به علت سرکوب قیمتها و یارانههایی است که در نظام اقتصادی ایران پرداخت میشود. البته بزرگترین یارانه در کشور ما به حاملهای انرژی مربوط میشود. سازمان بینالمللی انرژی (IEO) همهساله محاسبه میکند که قیمت نفت در دنیا چقدر است و در کشورهای مختلف چقدر فروخته میشود. ما بنزین را لیتری هزار تومان میخریم، اما در ترکیه بنزین را لیتری 9 /1 یورو و در یونان لیتری 65 /1 یورو میخرند. بهطور کلی قیمت انرژی در کشورهای مختلف بسیار بالاتر از ایران است. میزان کل یارانههایی که در ایران برای سوخت پرداخت میشود توسط سازمان جهانی انرژی (IEA) محاسبه شده است؛ یعنی اختلاف قیمتی که مصرفکنندگان ایرانی میپردازند نسبت به قیمت جهانی سوخت (که در واقع هزینه فرصت آن است). بر این اساس، یارانهای که در ایران برای گاز پرداخت میشود 299 هزار میلیارد تومان است. این هزینه فرصت برای برق 190,900 میلیارد تومان و برای بنزین 305,900 میلیارد تومان است. علاوه بر این، هزینه فرصت تخصیص دلار 4200تومانی به یک عده خاص، بر اساس محاسبات مرکز پژوهشهای مجلس، معادل 42 هزار میلیارد تومان است. هزینه یارانه نقدی 62,662 میلیارد تومان و سایر یارانهها 78,079 میلیارد تومان است. جمع اینها 978,541 میلیارد تومان است. فقط شش کشور دیگر (عمدتاً کشورهای در حال توسعه فقیر) در دنیا هستند که تفاوت تولید ناخالص داخلی دلاری (GDP) آنها با تولید ناخالص داخلی بر اساس برابری قدرت خریدشان (PPP) از ما بیشتر است. یارانههای انرژی که ما میپردازیم از یارانههای انرژی در کشور 3 /1 میلیاردنفری چین بیشتر است. اقتصاد کشور ما یک اقتصاد یارانهای است و هیچکس به درستی و دقت نمیداند که کل یارانههای پرداختی ایران چقدر است.
چه اندازه میتوان یارانه نان را یک یارانه هدفمند در نظام اقتصادی ایران ارزیابی کرد؟
پرداخت یارانهها اتفاقات بسیاری را به دنبال دارد از جمله اتفاقی که امروز گفته میشود درباره نان افتاده است. در اتحاد جماهیر شوروی سابق، نهادی به نام «گاسپلن» وجود داشت. این نهاد تقریباً برای تمام فعالیتهای اقتصادی در سراسر کشور برنامه داشت و مثلاً به کارخانهها تعیین تکلیف میکرد که مواد اولیه را از کجا و به چه قیمتی بخرند، چقدر دستمزد بدهند، چه محصولی را به چه میزان تولید کنند و به چه قیمتی و به کجا بفروشند. همه در شوروی مجبور بودند از این برنامه تبعیت کنند. این نظام بسیار ناکارآمد بود و به عقیده من یکی از عوامل فروپاشی اقتصاد این کشور همین شیوه تخصیص منابع بود.
در نظامهای مبتنی بر بازار، تخصیص منابع توسط بازار انجام میشود، به این معنا که هر کسی بر اساس سودی که انتظار دارد از یک فعالیت دریافت کند، تصمیم میگیرد آن کار را انجام بدهد یا ندهد. به عبارت دیگر در اقتصادهای مبتنی بر بازار تنها عاملی که به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان علامت میدهد که چه تصمیمی در مورد تولید و مصرف اتخاذ کنند، قیمتهای نسبی است. اگر قیمتهای نسبی واقعیتهای اقتصادی را منعکس کنند، تخصیص منابع به نحوی کارآمد انجام میشود، ولی اگر قیمتها دلبخواهی یا دستوری تعیین شوند، یعنی مثلاً دولت تصمیم بگیرد به عدهای دلار ارزان یارانهای بدهد یا تصمیم بگیرد قیمت مرغ 10 هزار تومان باشد یعنی قیمت را سرکوب کند، قیمتهای نسبی تحریف میشوند و علامت غلط میدهند. در نتیجه تخصیص منابع بهشدت ناکارآمد میشود. من مثالی میزنم؛ زمانی قیمت گازوئیل در سراسر کشور ما 165 ریال برای هر لیتر بود. در همان زمان کرایه حمل گازوئیل از بندر امام به شمال کشور 300 ریال برای هر لیتر بود. این گازوئیل را در شمال کشور به همه با همان قیمت 165 ریال میفروختند. در کشورهای پیشرفته دنیا وقتی کسی میخواهد مثلاً یک مرغداری تاسیس کند، اولین چیزی که به آن فکر میکند محاسبه هزینه انرژی است و همه مرغداریها عایقبندی میشوند تا تبادل حرارت کم شود و در مصرف انرژی صرفهجویی صورت گیرد. در آن زمان در ایران عایقبندی یک مرغداری کوچک 11 میلیون تومان هزینه داشت. طبیعی است فردی که در آن زمان میخواست یک واحد مرغداری راه بیندازد، پیش خود میگفت چرا این هزینه را برای عایقبندی صرف کنم وقتی میتوانم با گازوئیل لیتری 165 ریال گرمای لازم را تامین کنم و در نتیجه هیچکس به عایقبندی فکر نمیکرد. اما وقتی با هدفمندی یارانهها قیمت گازوئیل به لیتری 150 تا 300 تومان رسید، تمام مرغداریها بهشدت متضرر شدند و بسیاری از آنها کارشان را تعطیل کردند. مرغداران متضرر تقصیری نداشتند چون بر اساس قیمتهای موجود تصمیم گرفته بودند. مقصر کسی بود که قیمتها را غیرواقعی کرده بود. مشابه آن همین کاری است که امروز درباره بنزین میکنند. بنزین را لیتری هزار تومان میفروشند در حالی که میتوانند آن را صادر کنند و برای کشور درآمد به دست بیاورند. درباره گاز هم همین وضعیت را داریم؛ در کشور ما تنها چیزی که در ساختمانسازی به آن فکر نمیکنند تبادل حرارت است، چون انرژی ارزان است. به عبارت دیگر یارانهها تخصیص منابع را به هم میریزند چون برای تخصیص منابع هیچ راهی جز نگاه کردن به قیمتهای نسبی نداریم و در اقتصاد ما این قیمتها دستکاری شدهاند و واقعیتهای اقتصادی را منعکس نمیکنند. هیچکس دلش نمیخواهد نان را به گاوها بدهد، ولی در بسیاری از استانها زمانی به جای کنجاله، به مرغ گندم میدادند چون قیمت کنجاله و ذرت بالا بود و گاه یافت نمیشد. به زبان دیگر قیمتها منعکسکننده واقعیتهای اقتصادی نبود.
هدف از تخصیص یارانه نان چیست و چرا تخصیص یارانه به نان و خرید تضمینی گندم به هدف خود نمیرسد؟
به طور کلی در ایران نمیتوانیم قیمت نان را بالا ببریم. الان کارگران حتی مصرف پنیر خودشان را هم کم کردهاند. از اردیبهشتماه سال جاری تا یک ماه قبل، فروش پنیر حدوداً 23 تا 25 درصد کاهش داشته است چون مردم کمدرآمد پول ندارند پنیر بخرند. در این وضعیت نمیتوان قیمت نان را هم بالا برد، ولی تخصیص یارانه با سازوکار کنونی ناکارآمد است و همه محاسبات را به هم میریزد. شیوههای کارآمدتر و کمهزینهتری برای این اهداف وجود دارند. در آمریکا تا چندی قبل از «تمبر غذا» برای تامین امنیت غذایی کمدرآمدها استفاده میشد؛ افراد کمدرآمد مثلاً با پرداخت ماهی 100 دلار به مبلغ 600 دلار تمبر غذا میگرفتند و میتوانستند با این تمبر غذا همه مواد غذایی را (بهجز مشروبات و دخانیات) خریداری کنند. امروز کارت الکترونیک جایگزین تمبر غذا شده و همان کار را انجام میدهد. تمام کشورهای اروپایی نیز با روشهایی کم و بیش مشابه، امنیت غذایی مردم را تامین میکنند. حسن این روش این است که قیمتهای نسبی تحریف نمیشوند، تخصیص منابع با کارایی صورت میگیرد، اما در عین حال امنیت غذایی اقشار کمدرآمد نیز تامین میشود. در ایران هم راهحل اساسی همه این مسائل این است که دهکها را شناسایی کنند و به چند دهک پایین کارت الکترونیکی بدهند که با آن بتوانند کالاهای اساسی را تهیه کنند، بدون اینکه قیمت در سراسر کشور سرکوب شود. این بهترین شیوه است که در تمام دنیا از آن استفاده میشود و برای دولت هم بسیار ارزانتر از وضعیت فعلی خواهد بود. دولت میتواند به جای اینکه به چند نفر دلار 4200تومانی بدهد، بگوید دلار آزاد است، ولی اقشار کمدرآمد میتوانند با کارتی که به آنها داده میشود مرغ ارزان یا نان ارزان بخرند. هیچ دلیلی وجود ندارد که دولت به ثروتمندان یارانه نان بپردازد.
گفته شده در سال جاری بیش از شش هزار میلیارد تومان برای خرید تضمینی گندم و یارانه نان اختصاص داده شده است. این سیاست تا چه حد به نفع یا زیان کشاورز است؟
کشاورزان از این وضعیت بهشدت ناراضی هستند. در استانهای شمالی که از قطبهای کشاورزی کشور هستند، دلالان گندم را از کشاورز به جای قیمت «تضمینی»، تا 2300 تومان هم خریدهاند و انبار کردهاند چون میدانند قیمت جهانی گندم چقدر است و نهایتاً در فرصتی گندمها را با قیمت بالاتر در بازار میفروشند. ولی کشاورز بهشدت ناراحت است چون هزینهها بسیار بالا رفته و قیمت خرید تضمینی پاسخگوی هزینهها نیست. اغلب کشاورزان توان نگهداری گندم را هم ندارند و مجبور به فروش به قیمت تضمینی میشوند.
دولت وقتی یارانه میدهد باید هدف مشخصی برای آن داشته باشد، وگرنه چرا باید یارانه بپردازد؟ یارانه از بیتالمال برداشته میشود، بنابراین برای پرداخت آن باید دلیل مشخصی وجود داشته باشد. همین تفاوت 5000 دلار درآمد سرانه با 20 هزار دلار درآمد سرانه که به آن اشاره کردم، عمدتاً به خاطر یارانههایی است که پرداخت میشود. متاسفانه با این یارانهها وضعیتی که در بسیاری موارد ایجاد شده مشابه همین اتفاقی است که برای نان افتاده است. چون نان کالای خیلی حساسی است بیشتر به چشم میآید، وگرنه مساله یارانهها یک مساله بسیار بزرگ است و صرفاً به نان و گندم محدود نیست. به طور کلی اشکالی در سیستم یارانه دادن در اقتصاد ایران وجود دارد و وقتی هم یارانهای را یکبار دادند دیگر دشوار میتوانند آن را بردارند. در ضمن، در تمام دنیا خرید تضمینی معنای کاملاً متفاوتی دارد. مثلاً در آمریکا هزینه تولید ذرت را حساب میکنند و میگویند اگر قیمت ذرت از این میزان پایینتر آمد، دولت آن را با آن قیمت مشخص میخرد تا کشاورز متضرر نشود. ولی در ایران یک قیمت تضمینی تعیین میکنند در حالی که عدهای حاضرند آن محصول را از کشاورز به قیمتی بالاتر بخرند ولی اغلب کشاورزان نمیتوانند بفروشند. بنابراین حتی به مفهوم خرید تضمینی هم توجه نمیشود.
آیا دولت دلیل قانعکنندهای برای خرید تضمینی گندم و تخصیص یارانه به نان دارد؟
دولت میخواهد نان گران نشود، ولی آیا دادن نان یارانهای به همه مردم درست است؟ آیا منطقی است کسی که در ماه 10 میلیون تومان درآمد دارد، نان یارانهای بگیرد؟ به چه دلیل؟ باید به عدهای از مردم که نیاز دارند و درآمدشان کم است مثل کارگران و کارمندان کمدرآمد کمک شود، ولی با روش کنونی دارند به همه یارانه میدهند و در نتیجه هزینه آن بسیار بالا درمیآید. اگر گندم امسال به قیمت واقعی آن فروخته میشد، باید هر کیلو 2200 تومان فروخته میشد درحالیکه نرخ خرید تضمینی گندم کیلویی ۱۷۰۰ تومان است. از سوی دیگر قیمت آرد و قیمت نان تولیدشده در نانواییها را هم کنترل میکنند. دولت با این اقدامات بدون شک قیمت نان را پایین نگه داشته است، اما هزینه این کار بالاست زیرا همه مردم، از جمله خانوارهایی که درآمدهای بسیار بالا دارند نیز برای نان و کالاهای دیگر یارانه میگیرند. برای دسترسی آسان مردم کمدرآمد به نان روشهای بسیار منطقیتری وجود دارد.
چه کسانی از این سیاست هزینهبر و ناموفق نفع میبرند و مانع اصلاحات میشوند؟
همیشه یارانهها یکسری ذینفع دارند. بهترین نمونه ذینفعان یارانهها همین کسانی هستند که دلار ارزان میگیرند. دولتمردان که خودشان میدانند و اغلب گفتهاند نباید این کار را بکنند ولی آن را ادامه میدهند چون قدرت ذینفعان زیاد است. زور این گروهها بر زور دولت میچربد. برای هر یارانه گروههای ذینفعی وجود دارد که دلشان نمیخواهد یارانهها قطع شود چون در فرآیند تخصیص یارانهها از بالا تا پایین عدهای هستند که از آن نفع میبرند. وگرنه از نظر منطق، من هیچگاه ندیدهام کسی دفاع چندانی از دلار یارانهای داشته باشد. منافع قدرتمندی پشت یارانهها هست و به همین علت بسیاری از یارانهها را نمیتوان بهراحتی حذف کرد. اوایل سال گذشته معاون اول رئیسجمهوری اعلام کرد که ما به هرکس هر چقدر بخواهد، دلار 4200تومانی میدهیم. حدوداً 9 میلیارد دلار در عرض دو سه هفته رفت و هنوز هیچکس نمیداند چه کسی دلارها را گرفت و با آنها چه کرد. 9 میلیارد دلار پول خیلی زیادی است. یک آمریکایی معمولی در طول عمرش یک میلیون دلار پول نمیبیند. بعد از مدتی کالاها را گروهبندی کردند و تخصیص ارز 4200تومانی را به واردات برخی کالاها محدود کردند، اما میدانید همین موضوع که واردات کدام کالاها مشمول دریافت ارز 4200تومانی شوند چه منافعی برای عدهای به همراه داشت و چه منازعاتی در این مورد درگرفت؟ و در طول مدتی که این تصمیمات گرفته شد، چه منابعی جابهجا شد؟ هنوز هم این موضوع ادامه دارد. همین ارز یارانهای که امروز به واردات اقلام دارویی تخصیص میدهند، بسیاری از آن واقعاً برای دارو مصرف نمیشود چون کارخانههای داخلی گلایه میکنند که این مواد دارویی به دستشان نمیرسد. نتیجه نهایی همه این مسائل این است که دشوار میتوان از طرف عرضه قیمتها را کنترل کرد. حتی وقتی کالایی که با دلار 4200تومانی وارد شده، بلافاصله به بازار عرضه شود، قیمت آن با تورم 40درصدی وفق پیدا میکند و نمیتوان گفت چون کالایی از ابتدا با قیمت ارزان وارد شده، ارزان هم به دست مصرفکننده میرسد. بنابراین اساساً یارانه دادن به سمت عرضه راه غلطی است. یارانه را باید به صورت تمبرهای غذا یا کوپن الکترونیک به مصرفکننده داد تا مشخص باشد یارانه به چه کسانی و برای خرید چه چیزی داده شده است. به این ترتیب مصرف کالاهای لوکس یارانه نخواهند گرفت و تولیدکننده هم ضربه نمیخورد چون وادار نمیشود محصولش را ارزان بفروشد.