روایت تاریخی یا تصویر اسطورهای
روایت تاریخی یا تصویر اسطورهای
معمولاً برای همه کسانی که به حوزه اجتماعی میاندیشند و زندگی خود را وقف فهم مسائل و کنشهای مدنی مربوط به برونرفت از بحران میکنند، عقوبتهای گوناگونی از محرومیت شغلی، عدم ارتقا، سرکوب صدا، حذف هر نوع سازماندهی و پیوند اجتماعی و... از سوی ساختار قدرت در نظر گرفته میشود و به اجرا درمیآید.
در نشست «آناتومی اقتصاد سیاسی ایران» که 27 دیماه 1397 تشکیل شد، یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، رامین معتمدنژاد، استاد اقتصاد بینالملل در پاریس، و مراد فرهادپور به طرح دیدگاههای خود در زمینه اقتصاد سیاسی ایران پرداختند. هر سه استاد نسبت به اختلالات نظام اقتصادی و اجتماعی ایران، در زمینه فساد فراگیر، خروج سرمایه انسانی و مالی، بحران آب، محدودیتهای گوناگون در زمینه سیاستهای منطقهای و بینالمللی دغدغه و نگرانی دارند. جامعه ایران دچار مشکلات گوناگونی است. یکی از مهمترین این مشکلات این است که فضای گفتوگو عمدتاً به صورت جزایر غیرمرتبط با هم و بدون پیوند با نیروی اجتماعی است و از فقدان حساسیت بوروکراسی و ساخت سیاسی نسبت به طرح اندیشهها رنج میبریم. این موقعیت محصول تاریخ ما و بخش بزرگی از کشورهای توسعهنیافته است. جوامع توسعهیافته حداقل 200 سال است به این درک اساسی رسیدهاند که فهم مسائل اجتماعی و پیدا کردن راهحل برای برونرفت از بحران نیازمند حداقلهایی از آزادی، امنیت، نظام حقوقی به طور نسبی کارا و بوروکراسی نسبت به مشکلات حساس است. این حداقلها در ایران امروز فراهم نیستند. معمولاً برای همه کسانی که به حوزه اجتماعی میاندیشند و زندگی خود را وقف فهم مسائل و کنشهای مدنی مربوط به برونرفت از بحران میکنند، عقوبتهای گوناگونی از محرومیت شغلی، عدم ارتقا، سرکوب صدا، حذف هر نوع سازماندهی و پیوند اجتماعی و... از سوی ساختار قدرت در نظر گرفته میشود و به اجرا درمیآید. اگر از تنفسهای کوتاهمدت تاریخ معاصر بگذریم، سازماندهی نیروهای اجتماعی در ایران بهغایت سخت و امکانناپذیر بوده است. قدرت مسلط طی بیش از 90 سال میخواست کلیت جامعه را بر اساس چارچوبهای ترجیحی «ابرمرد مسلط» بنا کند. ذهنیت ابرمرد در قبیله و اندیشه پیشامدرن با روتوشی از اندیشههای تجدد در فهم خاورمیانه ریشه دارد. در چنین فضای اجتماعی، حلقههای فکری رنگ و بوی متن را در خود بازتولید میکنند. گرچه به ولتر، روسو، لاک، کانت، مارکس، هابر ماس و... در منابع پژوهشی و گفتاری ارجاع داده میشود، اما افراد هنگامی که در مقام توضیح اندیشه و طرح نظری مسائل هستند، دچار آشفتگی و پراکندهگویی میشوند و از فقدان حداقل مستندات معتبر رنج میبرند.
طرح مباحثی که در نشست اخیر از سوی اباذری و سایر سخنرانان درباره اقتصاد سیاسی ایران ارائه شد تا زمانی که چند مساله اساسی ایران تشریح نشده و پاسخ شفافی به آن داده نشود همچنان خواننده را در ابهام رها میکند.
برخی از مسائل کلان ایران که لزوماً ربطی به تغییر مالکیت ندارد به این شرح است:
اقتصاد کشاورزی ایران با محدودیت آب مواجه است.
بوروکراسی ایران به شدت متورم است و بخش بزرگی از بودجه، صرف پرداخت حقوق و دستمزد میشود.
نفت و مشتقات آن یکی از منابع اصلی تامین ارز (از 50 تا 90 درصد طی 90 سال) برای واردات صنعتی و سرمایهگذاری است.
تامین درآمدهای ارزی به شرایط منطقهای و بینالمللی، رشد اقتصادی و نوآوری تکنولوژیک تولید انرژی وابسته است.
فقدان نوآوری در زمینه تولید محصول، وابستگی تکنولوژیک شدید به خارج و کپیبرداری.
مدیریت دولتی در تولید، سیاستگذاری و تنظیم قوانین، آییننامه و اجرای آن به شدت ناکاراست.
در چنین موقعیتی راهحل این مسائل باید مشخص شود. آیا میخواهیم جزیره در بسته باشیم یا در ارتباط با تحولات جهانی حرکت کنیم؟ در صورت ارتباط با نظام بینالملل آیا از دیالکتیک روابط مصون خواهیم بود؟ آیا بدون ظرفیتهای مدیریتی، اداری، فنی و دانشی امکان برونرفت از بحرانها وجود خواهد داشت؟ این ظرفیتها چگونه خلق خواهد شد؟ آیا واگذاری دوباره بنگاهها به دولت یا کارگران مساله ناتوانی از رقابت در بازار جهانی را حل میکند؟ آیا صنایع ما قادر به تامین ارز مورد نیاز خود در خرید ماشینآلات و مواد اولیه از طریق صادرات هستند؟ با تغییر مدیریت سیاسی، چقدر میتوان از بار بوروکراسی کاست؟ آیا نظام اداری در صورت تغییر مالکیت به نیروی کارا، مسوول و پاسخگو تحول مییابد؟ اگر چنین است چرا اکثر کشورهای جهان که با مالکیت دولتی اداره میشوند ناکاراترین نظامهای تولیدی را به ارمغان آوردند؟
تجربه مدیریت تعدادی از کارخانههای دولتی پس از شهریور 1320 که جریانهای سیاسی بر آن مسلط بودند، همچنین تجربه مدیریت کارخانههای دولتی در سالهای 1358 تا 1360 که سهم نیروی کار در مدیریت شدید بود، همچنین کنترل ایدئولوژیک بین مهر 1360 تا 1370 تجربههایی از بینظمی و ناکارایی شدید بود. در زمینه کمیت و کیفیت تولید نیز پاسخگویی وجود نداشت. در این دورهها مدیریت بنگاه به مدیریت سازمان اداری بدل شده بود که فاقد هرگونه رقابتپذیری با بنگاههای خارجی شده بود. یکی از دلایل عمده تعطیلی صنایع پس از جنگ، زیان انباشته (و تامین هزینه از طریق بخش عمومی) و ناتوانی در رقابت بود.
یکی از ادعاهای آقای اباذری در مورد کارآفرینی است: «در طول این 40 سال یک کارآفرین هم نداشتهایم که از رانت استفاده نکرده باشد. و با فکر و خلاقیت خودش موفق شده باشد آنهایی هم که در دوره شاه بودند شرکای دربار پهلوی بودند و موقعی هم که رفتند میزان وامی که از دولت گرفته بودند از چیزی که گرو گذاشته بودند بیشتر بود. به دروغ میگویند دولت رفته است و مصادره کرده است. مصادرهای در کار نبود. عدهای وام گرفته بودند و فرار کرده بودند.»
سخنران به گونهای از تاریخ معاصر سخن میگوید که گویی همچون عصر نوسنگی هیچگونه داده مستندی در این زمینه وجود ندارد و با ذکر احکام غیابی درباره همه فعالان اقتصادی خواننده را به شگفتی وامیدارد که بهراستی این ارزیابی همان چیزی نیست که انقلابیون در تیر 1358 داشتند و بدون تحقیق درباره صحت آن حکم صادر کردند؟ ادعاهایی که درباره پیوند سیاست و اقتصاد، بدهی بانکی، فرار کنشگران و... در ایران مطرح میشود از دل کدام پژوهش صورت گرفته است؟
اگر منظور از کارآفرینی به معنای شومپیتری آن «تخریب خلاق» فرض شود، بدون شک در ایران و کثیری از کشورها غیر از اروپا، آمریکا، ژاپن، چین، کره جنوبی و تایوان کارآفرینی به این مفهوم معنا ندارد. ظرفیتهای صنعتی، اقتصادی و دانشی در ایران و کشورهای مشابه به گونهای است که تا افق آینده نزدیک، امکان نوآوری کالایی و مدیریتی در سطح بینالمللی وجود ندارد. همانطور که جامعهشناس، اقتصاددان، حقوقدان، فیلسوف و نظریهپرداز در طراز طرح نظریه و مفاهیم مربوط به این رشتهها پس از 84 سال از تاسیس دانشگاه تهران نداریم. این نتیجهگیری نفی نمیکند که ظرفیتهای اقتصادی و مدیریتی گستردهای در ایران شکل گرفته است. همانطور که ظرفیتهای دانشگاهی ما با عصر ناصری قابل مقایسه نیست، توانایی بخش خصوصی ایران از دوره ناصری تا امروز تغییرات گستردهای کرده است. این تغییرات محصولِ صرف واردات ماشینآلات نیست. خلق ظرفیتهای گوناگون دانش فنی و مدیریتی در واحدهای تولیدی بر اثر تجربه، مشارکت در سطح بنگاهداری صنعتی، همکاری با شرکای داخلی و خارجی، حضور در بورس، مشارکت در بازارهای محدود منطقهای و همکاری با نهادهای مالی به دست آمده است.
این ادعا که کنشگر اقتصادی غیررانتی نداریم محصول کدام مطالعه است؟ اینکه کنشگران پیش از انقلاب همه بدهی عظیم به منابع بانکی داشتند با همه دادهها و مطالعات تاریخی در تناقض است. داروگر، ارج، کارخانه وطن و... در سالهای 1305 تا 1316تاسیس شدند. بخشی از فعالان اقتصادی مثل لاجوردی که از آخر دوره ناصری از کاشان به تهران آمد و پس از قریب 40 سال فعالیت تجاری، در سال 1330 اولین فعالیت صنعتی را شروع کرد از فعالیت تجاری به فعالیت صنعتی روی آوردند.
پس از انقلاب، ترور کازرونی و احمد لاجوردی، گروگان گرفتن مالکان و مدیران قبلی از سوی برخی از کارگران، زندانی و اعدام برخی از فعالان اقتصادی، ممنوعالمعامله شدن آنها، ممنوعیت از هرگونه بازگشایی حساب بانکی، تهدیدهای دائمی برخی از گروههای تندرو و مخالف در درون کارخانه و سطح اجتماع، مهاجرت خانوادههای آنها به خارج از کشور و... از عواملی بود که نقش موثری در خروج فعالان اقتصادی از کشور داشت. کثیری از آنها از اواسط دهه 60 و اوایل دهه 70 به کشور بازگشتند اما امکان فعالیت مجدد برایشان به سختی فراهم شده بود.
بدون شک روایت سخنران درباره هژبر یزدانی و برخی از فعالان اقتصادی که بدهکار بانکی بودند صحیح است. اما اطلاق آن به کل فعالان اقتصادی با دادههای تاریخی تطبیق نمیکند.