گفتوگو با پویا علاءالدینی، پیرامون مصائب زندگی در کلانشهرها
توسعه شهری، اصلاحات اساسی میخواهد
بدون شک آلودگی محیط زیست، سلطه خودرو بر حیات شهری و کاهش قدرت خرید شهروندان آثار بسیار سوئی بر زندگی شهری میگذارند. متاسفانه مردم تهران از هر سه مشکل، رنج میبرند. بروز این مشکلات یا حداقل عدم مواجهه مناسب با آنها به فقدان برنامهریزی و مدیریت صحیح و نهایتاً به اقتصاد سیاسی خاص کشور بازمیگردد.
«واردات یا مونتاژ خودرو و فروش آن به شهروندان در مقابل توسعه زیرساختهای مترو و منوریل بسیار سودآور است و اتفاقاً برنامهریزی شهری در ایران تا حد زیادی این سودآوری را تسهیل میکند. نمود آن را میتوان در کاهش پیوسته سهم فضاهای عمومی به نفع فضاهای خصوصی دید. فقدان پیادهرو و سرمایهگذاری ناکافی در زیرساختهای حمل و نقل عمومی، شهروندان را مجبور به استفاده از خودرو شخصی یا موتورسیکلت کرده و حتی برای آن نوعی فرهنگ تشخص به وجود آورده است.» اینها گفتههای پویا علاءالدینی دانشیار گروه برنامهریزی اجتماعی دانشگاه تهران است. او اعتقاد دارد وجود منافع اقتصادی پنهان در پشت پرده وضعیت موجود، باعث شده نظام برنامهریزی و مدیریت شهری، بیاعتنا به تغییر روشهایش همچنان رویکرد سابق را در پیش بگیرد. علاءالدینی میگوید: وجود آسمانخراشها و ساختمانهای بلند، شبکه بزرگراههای متقاطع و تردد سریع خودروها را نمیتوان لزوماً نماد توسعهیافتگی شهر دانست اما این دیدگاهی است که مدیریتهای شهری در کلانشهرهای کشورهای رو به توسعه به آن معتقدند. به گفته وی، برای دستیابی به توسعه اجتماعی و شهری باید دست به اصلاحات گستردهای در نظام
برنامهریزی و مدیریت توسعه کشور زد و نیروهای متخصصی را برای این کار تربیت کرد؛ کاری که به هیچوجه ساده نیست.
هفتهنامه اکونومیست در تازهترین گزارشاش، تهران را در میان 140 شهر دنیا جزو 10 شهر نامناسب برای زندگی ارزیابی کرده است. چرا؟
به نظر میرسد شما به رتبهبندی خاصی اشاره میکنید که طی آن تهران، رتبه بسیار پایینی کسب کرده است. رتبهبندی واحد اطلاعات اقتصادی (EIU) در این زمینه مشهور است و نتایج اخیرش در مورد تهران مورد توجه جراید کشور قرار گرفته است. این رتبهبندی، معیارهای خاص خودش را دارد که سرفصلها یا مجموعه معیارهای آن عبارتند از ثبات، زیرساخت، آموزش، بهداشت و محیط زیست. ارزیابان این رتبهبندی بر اساس اطلاعات در دسترسشان در مورد این معیارها به تهران رتبه بسیار پایینی دادهاند. بدون شک میتوان به این رتبهبندی و معیارهای آن انتقادهای زیادی وارد کرد. در عین حال، با هر مجموعه معیار و نظام رتبهبندی منصفانهای، تهران را نمیتوان در زمره شهرهایی قرار داد که زندگی در آن راحت و بدون مصائب زیاد است.
در گزارش اکونومیست، شهرهایی مثل تورنتو، زوریخ، ملبورن و هلسینکی، بهترین شهرهای جهان برای زندگی ارزیابی شدهاند و در جایگاه بالای جدول ایستادهاند. مهمترین ویژگیهای این شهرها چیست و سیاستگذاران و دولتهای آنها چقدر در بهبود کیفیت زندگی ساکنان این شهرها دخیل بودهاند؟
این شهرها در کشورهای توسعهیافته قرار دارند که دارای نظامهای اقتصادی و سیاسی خاص خود هستند. در این شهرها مشارکت مردم در برنامهریزی و مدیریت شهری در بالاترین سطوح قرار دارد، فساد کاملاً کنترلشده است، مدیریت زمین و مسکن (از جمله نحوه اخذ عوارض و مالیات) به شکلی است که امکان بورسبازی در بازار مستغلات را به حداقل رسانده است و دسترسی به امکانات آموزشی و بهداشتی فراگیر و برابر است. طبیعتاً سیاستگذاران و دولتها و مدیریت شهری در این کشورها بسیار خوب عمل کردهاند.
بهطور کلی شهرها بر اساس چه شاخصها و فاکتورهایی ردهبندیشده و برای زندگی کردن، مناسب یا نامناسب شناخته میشوند؟
همانطور که گفته شد، رتبهبندی واحد اطلاعات اقتصادی، معیارهای خاص خود را دارد و برخی دیگر از رتبهبندیها دارای معیارهای دیگری هستند. اینکه چه معیارهایی باید در نظر گرفته شود بسته به هدف محقق، متفاوت خواهد بود. شاخصهای مختلف اقتصادی، کالبدی، فضایی، زیرساختی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را میتوان برای چنین رتبهبندیهایی مورد استفاده قرار داد. وضعیت بسیاری از این شاخصها در شهرهای ایران و از جمله پایتخت، چندان خوب نیست. به عنوان نمونه، مردم شهر تهران با نابرابری درآمدها و فرصتها و هزینههای بالای زندگی و اسکان، فقدان ایمنی و امنیت کافی به دلیل افزایش بزه و خطرات گسترده سوانح طبیعی و انسانساخته، دسترسی نابرابر به آموزش و بهداشت، عدم مشارکت واقعی در تصمیمات شهری، ضعف زیرساختها به ویژه در زمینه حمل و نقل عمومی، سلطه علایق و منافع خاص بر توسعه شهری و فقدان مدیریت موثر زمین شهری و مسکن، و ناتوانی بخش عمومی در محافظت از حقوق شهروندان دسته و پنجه نرم میکنند.
خاصیت مهاجرپذیر بودن تهران تا چه اندازه در نامناسب کردن زندگی برای ساکنانش تاثیرگذار است؟
مهاجرت، رشد شهرنشینی و دسترسی بیشتر به امکانات زندگی شهری، چیز بدی نیست. مهاجرت به شهرها دارای آثار بالقوه مثبت متعددی در زمینه توسعه است. از جمله میتوان تصور کرد که مهاجرت نیروی کار به شهرها موجب شکوفایی اقتصاد شهری و کل اقتصاد ملی شود. اما مشکل بسیاری از شهرهای بزرگ در کشورهای در حال توسعه، ضعف مدیریت شهری در فراهم آوردن امکانات و فرصتها برای مهاجران است. شهرهایی که با مدیریت صحیح موفق به تهیه مسکن، زیرساختهای اجتماعی، کالبدی و اشتغال مولد و مناسب برای مهاجران میشوند، از مهاجرت بهره میبرند، ولی در غیر این صورت با مشکلات زیادی مواجه خواهند شد. البته شاید ظاهر این سخن تناقض داشته باشد. ممکن است سوال کنید که اگر شهری نمیتواند امکانات و فرصتهای لازم را فراهم آورد چرا مردم به آن مهاجرت میکنند؟ پاسخ این است که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، امکانات و فرصتها در نقاط دیگر، حتی بسیار کمتر از پایتخت یا چند شهر بزرگ است. در هر صورت، عامل مهاجرت بهخودیخود نه منفی است و نه مثبت. برنامهریزی و مدیریت
فرآیند توسعه شهری در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، کالبدی، فرهنگی و سیاسی است که در بروز نتایج مثبت یا منفی آن تعیینکننده هستند.
عواملی نظیر آلودگیهای زیستمحیطی، ترافیک و تورم چقدر به مصائب زندگی در کلانشهرها میافزاید؟
بدون شک آلودگی محیط زیست، سلطه خودرو بر حیات شهری و کاهش قدرت خرید شهروندان آثار بسیار سوئی بر زندگی شهری میگذارند. متاسفانه مردم تهران از هر سه مشکل، رنج میبرند. بروز این مشکلات یا حداقل عدم مواجهه مناسب با آنها به فقدان برنامهریزی و مدیریت صحیح و نهایتاً به اقتصاد سیاسی خاص کشور بازمیگردد. البته بحث در این موضوع بسیار پیچیده است و من فقط در اینجا به بعضی از جنبههای آن اشاره میکنم. در نظام اقتصادی ایران، که نفتمحور است، بخش واردات کالا و نیز بخش مستغلات کلیدی هستند. یعنی در آنها کسب سودهای بسیار گزاف امکانپذیر است. هیچکدام از این دو بخش به درستی مدیریت نمیشوند، چون این فقدان مدیریت برای بعضی، بسیار سودآور است. عدم مدیریت درست بخش واردات، موجب بروز انحصارات گسترده شده است. همانطور که اشاره شد، در بخش مستغلات و ساخت و ساز ایران، سودهای غیرعادی نهفته است. عدم مدیریت درست و سودآور بودن گزاف این دو بخش، موجب نقصان در تولید و عرضه کالاها و خدمات و در نتیجه تورم لجامگسیخته شده است. همچنین،
وجود سودهای گزاف یادشده موجب سلطه علایق خاص -به جای منافع جمعی- بر حیات شهری شده است. مثلاً واردات یا مونتاژ خودرو و فروش آن به شهروندان در مقابل توسعه زیرساختهای مترو و منوریل بسیار سودآورتر است. برنامهریزی شهری نیز تا حد زیادی این سودآوری را تسهیل میکند. نمود آن را میتوان در کاهش پیوسته سهم فضاهای عمومی به نفع فضاهای خصوصی، مثلاً در فقدان پیادهرو در تهران مشاهده کرد. فقدان پیادهرو و سرمایهگذاری ناکافی در زیرساختهای حمل و نقل عمومی، شهروندان را مجبور به استفاده از خودرو شخصی (یا موتورسیکلت) کرده و حتی برای آن نوعی فرهنگ تشخص به وجود آورده است. نتیجهاش ترافیک سنگین، هرج و مرج در خیابانها، میزان زیاد تصادفات و ناامنی شدیدی است که نظارهگر آن هستیم. اما از آنجا که منافع اقتصادی بزرگی در پشت وضع فعلی پنهان است، نظام برنامهریزی و مدیریت شهری، روش قبلی خود را همچنان ادامه میدهد. مثلاً بزرگراه را دو طبقه میکند که تسهیلگر آمد و شد خودرو بیشتر باشد. به عنوان مثالی دیگر، نظام شهرسازی همچنان بر وجود پارکینگ در واحدهای مسکونی و اداری پافشاری میکند که خود مشوق فرهنگ خودروسواری است. آیا قرار است
خودروها در طول روز هم در پارکینگ این واحدها بمانند؟ خیابانها که دیگر جایی برایشان باقی نمانده است. این وضعیت ترافیکی، خود مسبب آلودگی هواست که نابودی پیوسته فضاهای سبز مانند باغها به دلیل عدم مدیریت درست زمین شهری آن را تشدید میکند.
مصرفگرا بودن مردم ما چقدر به مشکلات زندگیهای شهرنشینیشان اضافه میکند؟
مصرف یکی از شاخصهای توسعه است. مساله این است که اگر سبک مصرفی به لحاظ زیستمحیطی، اقتصادی و اجتماعی پایدار نباشد، توسعه را با مشکل مواجه خواهد کرد. در تهران سبکهای مصرفی تشویق شده، در بستر اقتصاد سیاسی ملی و شهری پایدار نیست. از اینرو، حیات شهری را با مشکلات عدیدهای روبهرو کرده است. مثلاً خودرومحور شدن شهر تهران نه از منظر زیستمحیطی حائز پایداری است و نه در زمینههای اقتصادی و اجتماعی. آثار سوء زیستمحیطی آن هم بر همگان مشهود است. از نظر اقتصادی نیز ما با تشویق این سبک آمد و شد، هزینههای هنگفتی را به خانوارها تحمیل میکنیم (از جمله هزینه پارکینگ در ساختمان و هزینه خرید و نگهداری خودرو). این به معنای هزینههای گزاف زندگی و بازتولید نیروی کار است. اگر دستمزد بالا به نیروی کار داده شود، رقابتپذیری بینالمللیاش کاهش مییابد. همچنین، با وجود هزینههای زیاد معیشت، سطح پایین دستمزد هم به معنای فقر است. در تهران هردو این مسائل مشاهده میشود. سبک مصرفی در تهران به لحاظ اجتماعی (و سیاسی) نیز حائز پایداری نیست. از آنجا که
گروههای مختلف اجتماعی، دسترسیهای متفاوتی به فضاهای مختلف در شهر و سبکهای گوناگون مصرفی دارند، ارتباطشان با هم کم میشود و شکافهای اجتماعی افزایش مییابد که این مساله، عواقب سیاسی هم خواهد داشت. این شکافها را مثلاً میتوان میان صاحبان خودروهای لوکس و مسافران سامانههای حمل و نقل عمومی مشاهده کرد.
اصولاً مهمترین مسائل و دغدغههای مردم در کلانشهرها چیست؟
دغدغههای مردم در کلانشهرها مانند دیگر نقاط است. مردم میخواهند از وضعیت اقتصادی مناسب، امکانات و زیرساختهای کافی، و آرامش روانی و امنیت و ایمنی برخوردار باشند. اما در کلانشهرها با توجه به هزینههای شخصی و هزینههای اجتماعی، اقدامات هر فرد برای رسیدن به این خواستهها اغلب بسیار متفاوت هستند. همچنین، استفاده از یک فضای شهری توسط یک فرد ممکن است موجب تحمیل هزینههای زیاد به دیگران شود. مثلاً هزینههای شما برای خودروسواری در ساعات شلوغی شهر، کمتر از هزینههایی است که افزایش بار ترافیکی به همه شهروندان تحمیل میکند. همچنین، احتمالاً انبار کردن مصالح ساختمان در حال احداثتان در پیادهرو برای شما تسهیلگر ولی برای ساکنان محله، مانع است. یکی از نقشهای مهم برنامهریزی و مدیریت شهری باید این باشد که پرداختن به دغدغههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی یک یا چند شهروند موجب پایمال شدن حقوق دیگر شهروندان نشود.
آیا مسائل و مصائب ساکنان کلانشهرهای کشورهای مدرن با کشورهای در حال توسعه متفاوت است؟
رشد کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه، بسیار سریعتر از کلانشهرهای کشورهای توسعهیافته بوده است. از اینرو، در کشورهای در حال توسعه به برنامهریزی و مدیریت شهری تواناتری نیاز است. برنامهریزی و مدیریت شهری در کشورهای در حال توسعه باید بتواند در مدتی کوتاه، خیل انبوه ساکنان را از طریق ارائه امکانات و زیرساختها و نیز آموزش و فرهنگسازی و اجرای درست قوانین به شهروند تبدیل کند. اینها کارهای سختی هستند و باید بسیار جدی گرفته شوند.
فاکتورها و نمادهای توسعهیافتگی در شهرها چیست؟
میتوان فاکتورهای مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را برای این موضوع برشمرد. مثلاً سرانه درآمد و توزیع آن در جامعه شهری، دسترسی به فرصتها و امکانات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، دسترسی به مسکن مناسب، دسترسی به خدمات بهداشتی و آموزشی، دسترسی به زیرساختها، و نیز آرامش روانی، امنیت و ایمنی جزو فاکتورهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی توسعهیافتگی شهرهاست. در عین حال شاید بهتر باشد بگوییم چه فاکتورهایی الزاماً نشانه توسعهیافتگی نیستند، هرچند که اغلب مدیریتهای شهری در کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه به دنبال آنها هستند. داشتن ساختمانهای بلند و شبکه بزرگراههای متقاطع و تردد سریع خودروها را نمیتوان نماد توسعهیافتگی شهر دانست. برعکس شهرهایی که در مقیاس انسانی ساخته شدهاند و از جمله پیادهمحور و دوچرخهمحور و نیز دارای فضاهای عمومی فراوان و تسهیلگر اختلاط اقشار مختلف اجتماعی هستند را باید توسعهیافته قلمداد کرد. همچنین شهرهایی که امنیت زنان و کودکان را تضمین میکنند توسعهیافتهاند.
مردمانی که مقیم شهر بزرگی همچون تهران میشوند، چقدر آمادگی پذیرش فرهنگ زندگی در کلانشهر را دارند؟
به نظر من همه مردم را میتوان آماده پذیرش فرهنگ زندگی در کلانشهر کرد. اما در شهرهای ایران از جمله تهران نه از طریق آموزش رسمی در مدارس و دانشگاهها، فرهنگ و اخلاق مناسب شهری ترویج میشود و نه از طرق موثر دیگر. سامانههای شهری نیز اغلب موجب اشاعه فرهنگ و اخلاق مخل هستند. مثلاً در بسیاری از تقاطعهای بزرگ شهر تهران چراغ راهنمایی هیچوقت برای عابر پیاده سبز نمیشود. بالطبع شهروند تهرانی تشویق میشود که در هر کجا اراده کرد از خیابان عبور کند. در واقع در خیابانهای تهران تقریباً هر کس هر کاری میخواهد میکند و کمتر کسی مانع او میشود: با موتورسیکلت به سرعت در پیادهرو تردد میکند، ماشینش را وسط پیادهرو پارک میکند، پیاده از وسط بزرگراه میگذرد، آشغالهایش را وسط پیادهرو میریزد. در هر جای دیگر دنیا هم اجازه بدهند هر کس هر کاری دلش بخواهد بکند همین وضع حکمفرما خواهد شد. جالب آن است که هزینههای گزافی صرف نوشتن شعارهای اخلاقی روی بیلبوردهای تهران میشود ولی خیابانها و بزرگراههای این شهر، فاقد تابلوهای
راهنمای کافی هستند. شما هنگام رانندگی در یک بزرگراه تهران هیچوقت نمیدانید کی به یک تقاطع میرسید.
تفاوتهای فرهنگها و خردهفرهنگهای ساکنان کلانشهرها چقدر در سهلتر یا برعکس سختتر شدن زندگی آنها موثر است؟
تنوع فرهنگی قاعدتاً باید بر غنای حیات شهری بیفزاید. اما در شهر تهران و دیگر شهرهای کشور علایق فرهنگی یک گروه به دیگر گروهها تحمیل میشود. این خود موجب افزایش تنش در جامعه شهری شده است.
نقش مردم در مناسبسازی فضای زندگی شهرنشینی چیست؟
مردم میتوانند نقشهای مهمی را از طریق نهادهای جامعه مدنی در این زمینه ایفا کنند، اما باید بستر این فعالیتها وجود داشته باشد. برنامهریزی و مدیریت شهری باید این بستر را فراهم بیاورد و مشارکت مردم را در مناسبسازی فضای زندگی شهری میسر کند.
چرا ایران با وجود آنکه مدعی توسعهیافتگی اقتصادی است، اما برای ارتقای سطح توسعه اجتماعی، برنامهریزی ندارد؟
توسعه اقتصادی و اجتماعی به هم پیوسته هستند و قاعدتاً همزمان رخ میدهند. عملکرد ایران در زمینه رشد اقتصادی مطلوب نیست. سرانه تولید ناخالص داخلی ایران چندان زیاد نیست و در حال حاضر از بالاترین میزان آن در سال 1356 پایینتر است. از سرانه تولید ناخالص داخلی که بگذریم، شاخص توسعه انسانی (تلفیقی از درآمد و آموزش و بهداشت) ایران هم هرچند طی سالهای اخیر بهبود پیدا کرده اما همچنان بهطور نسبی پایین است. البته ایران، دارای نظام برنامهریزی توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. در این نظام، که هر پنج سال یک برنامه جامع هم تهیه میکند، فاکتورهای توسعه اجتماعی مورد توجه هستند. مشکل این است که میزان موفقیت برنامهها به علل مختلف، بسیار کمتر از حد انتظار است.
برای نیل به توسعهیافتگی اجتماعی و توسعهیافتگی شهرنشینی در ایران چه باید کرد؟
توسعه اجتماعی و توسعه شهری پایدار تقریباً همه توسعه است. برای رسیدن به آنها باید خیلی کارها کرد؛ باید دست به اصلاحات گستردهای در نظام برنامهریزی و مدیریت توسعه کشور زد؛ باید نیروهای متخصص لازم را برای این اصلاحات به وجود آورد. این کارها بسیار دشوار است. اگر ساده بود حتماً تا به حال انجام میشد.
دیدگاه تان را بنویسید