تاریخ انتشار:
مصائب تهران امروز به روایت احمد مسجدجامعی
تهران داش آکل ندارد
تهران امروز کمتر شباهتی به شهری دارد که پیترو دلاواله، جهانگرد معروف ایتالیایی در سفرنامهاش توصیف کرده بود. این تهران دیگر نه هوای خرم و خوشی دارد که راحت جان آورد و نه امنیتی که خواب آرام آورد. احمد مسجدجامعی که کرسی ریاست شورای شهر تهران را نهاده و بر صندلی اعضایش نشسته، از تهران دیروز میگوید که لوطیهایش حافظان امنیت بودند و از لاتهای امروز که به نام اراذل و اوباش مخل امنیت شدهاند. گفتوگو با مسجدجامعی سفری است از خاطرات تهران دیروز به مخاطرات تهران امروز؛ تهرانی که داش آکل ندارد.
چون مصاحبه در خیابان بهشهر تهران انجام میشود، همین را بهانه کنم برای پرسیدن اینکه واقعاً تهران، بهشهر ایران است؟ شما پس از حضور چندین ساله در شورای اسلامی شهر تهران و تهرانگردیهای منظمی که دارید و با این آماری که از رشد ناامنی در تهران منتشر میشود، به این باور رسیدید که پایتخت، بهشهر ایران است یا اینکه ما هنوز با آن نقطه حداقل از جنبه امنیتش فاصله زیادی داریم؟
تهران به نوعی نمای ایران است و شاید از این جهت بهترین شهر باشد؛ همه اقوام ایرانی در تهران جایگاه و شناسنامه دارند. در قدیمیترین اسنادی که از تهران وجود دارد به سکنهای از ادیان مختلف در این شهر اشاره شده است. فرستاده پادشاه اسپانیا که در دیدار با شاه عباس او را به جنگ با عثمانی تشویق میکند، سفری از قزوین به سمت مازندران داشت که در مسیرش از تهران عبور میکند. در آن زمان تهران شهر کوچکی بوده و او در سفرنامهاش نوشته ما در اینجا دو تا سه خانواده مسیحی دیدیم که در این شهر زندگی میکنند. دستکم از دوره نادری تهران محل سکونت کلیمیها بوده است. تهران علاوه بر آن بازتاب همه قومیتها و زبانهای ایرانی بوده است. عباس خلیلی، پدر سیمین بهبهانی و مدیر روزنامه «اقدام» در سال 1298 نخستین آمارگیری شهری را منتشر کرد که در آن تعداد ساکنانی را که مسقطالراس (محل تولد) آنها تهران نبود ولی در تهران زندگی میکردند ذکر کرده است، تعداد زیادی از آنها عرب، کرد، لر، ترکمن و... بودند. در نقشههای قدیم تهران اسامی چون کوی عربها، کوی ترکمنها، کردها یا... دیده میشود. بنابراین پایتخت شدن تهران خیلی اتفاقی نبود، این شهر به نوعی ظرفیت
پایتخت ایران بودن را داشت، البته تدبیر پادشاهان قاجار هم دخیل بوده است. در خیابان سیتیر کلیسا، آتشکده، کنیسه و مسجد هست، حتی کنیسه لهستانیها هم بوده که نشانه احترامی است که برای مهاجران قائل شدهاند. بنابراین بهشهر بودن ایران به دلیل ظرفیت تمدنی آن است. به یکی از این خانههای سالمندان رفتم. یک نفر بود که بیش از 100 سال سن داشت، وقتی از تبارش پرسیدم گفت که تبار روسی دارد و جزو ارتش تزار بوده که به ایران آمده بودند، یا در قبرستان ارامنه یک شاهزاده گرجی دفن شده است. این نشان میدهد از هر دین و آیینی در شرایط بحرانی به تهران پناه میبردند. در آمارهایی که خلیلی جمعآوری کرده، مهاجرانی از عثمانی، شبهقاره هند یا روس و فرانسوی هم به چشم میخورد. تهران برای همه ادیان و زبانها بهشهر بوده و این ویژگیها باعث میشد همه گروههای اجتماعی که در این شهر سکنی داشتند، با حفظ هویت، جایگاه، زبان، آیین و آداب و رسوم خودشان در کنار هم زندگی کنند.
وجود دروازههای تهران نشان میدهد که یک شهر امن و امان و از گزند راهزنها دور بوده است.
تهران 114 برج و بارو داشت، به نیت 114 سوره قرآن؛ در هر برج و بارو هم یک سوره قرآن به عنوان تبرک گذاشته بودند. تهران در شکلگیری اولیهاش این نگرش امنیتی را داشت. درباره اینکه چرا روستای تهران تبدیل به شهر شد، نظرات مختلفی وجود دارد، یک نظریه این بوده که تهران خیلی خوشآبوهوا بوده که این نظریه خیلی پذیرفته نیست، چون اطراف تهران خوشآبوهواتر از خود شهر است. نظریهای جدی پایتخت شدن تهران را به دلیل وجود امنیت آن میداند. تهران در برابر حمله ازبکها به قزوین پایگاه محکمی بود. ارزش نظامی تهران برای صفویه مهم بوده است. گرچه با گذشت 500 سال از شهر شدن تهران، اینجا هیچگاه مورد حمله قرار نگرفته که نشان میدهد که این نظریه هم درست نبوده است. بنابراین جنبههای فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیک تهران هم مطرح بوده است. تهران تبار شیعی قدیمی دارد و صفویه با رویکردی مذهبی در جهت تبدیل این شهر به پناهگاه اقدام کرد. آنچه موید این نظریه است اینکه همزمان با تهران، دور مشهد را هم حصار کشیدند که این حصارکشیها به نوعی ایدئولوژیک بوده است، یعنی در هیچ شهر دیگری 114 حصار دور شهر نکشیدهاند. چون امنیت منابع تامین آب را هم جزو امنیت
شهر میدانستند، طوری حصاربندی کردند که منابع آب هم در داخل شهر باشد. تامین آب در حفظ امنیت نقش داشته است، الان هم آب دوباره همان نقش را در تامین امنیت ایفا میکند. آن موقع هم امنیت تهران را با تامین امنیت آب حفظ میکردند بنابراین منابع آب را داخل حصار شهر قرار داده بودند، مثلاً سنگلج، پخشکننده منابع آب در تهران بوده که این رویکرد امنیتی داشته است. امنیت بیرونی تهران به عهده دولت بود که از طریق دروازهها تامین میشد و امنیت داخلی تهران بر عهده اهالی محلهها بوده که مثلاً ایلچیها امنیت محله را تامین میکردند. آن زمان لوطیها حافظ امنیت محلات بودند؛ مثلاً اصغر مامانی یکی از لوطیهای محله بوده، در تهرانگردیها متوجه شدیم که او مانند یک مادر به مشکلات محله رسیدگی میکرده است. اینها برای خودشان آدابی داشتند. شیوه تامین امنیت هم بیشتر اجتماعی بوده تا دولتی.
مثل داستان «داش آکل» صادق هدایت که حاجی صمد قبل از مرگ اموال و دخترش را به او سپرد.
بله، داش آکل ویژگیهای شخصیتی خاصی دارد ولی نسبت به آنچه از او خواستهاند بسیار پایبند است. این اگرچه داستانی درباره یکی از لوطیهای شیراز است ولی برداشتی از واقعیت است. امثال داش آکل افکار و اداهای خاصی داشتند، ایام محرم و صفر و ماه رمضان خویشتنداری میکردند و در این مدت دست از کارهایشان برمیداشتند. آن دوره تامین امنیت شهر بر عهده همین لوطیها بود، اما امروز تهران داش آکل ندارد. البته پیشتر ساختار شهر هم به نحو دیگری بود. شهر اینطور طبقاتی نشده بود و شمال و جنوب نداشت. در مناطق تهران، فقیر و غنی و عالم و غیرعالم همه کنار همدیگر زندگی میکردند و تعهدات اجتماعی خاص خود را داشتند. مثلاً در قدیم دسترسی به آب آشامیدنی دشوار بود و در هر محلهای یک نفر آبانبار میساخت که پایگاه اقتصادی داشت. این وظیفه اجتماعیاش بود و منت بر سر کسی نمیگذاشت. او نیز در خانهاش از همان آبانبار استفاده میکرد. در حقیقت آن جایگاه اقتصادی امتیازی بود که باید در خدمت عموم جامعه قرار میگرفت. علت آن در کنار هم بودن است، بعدها شهر شمالی و جنوبی شد. ثروتمندان یک جای شهر رفتند و فقرا یک جای شهر. این شمال و جنوب شدن، عرصه دیگری را
ایجاد کرد. وقتی که نقشهای اجتماعی توزیع میشد، بالاخره عدهای هم مسوولیت تامین امنیت را داشتند، حفظ امنیت بیشتر نقشی اجتماعی بوده است، چون ارتباطات چهره به چهره و رودررو ایجاد امنیت و آرامش میکرد. حالا مفهوم محله تغییر کرده و به همین دلیل ساختار عوض شده است. محله زمانی افقی بود و حالا عمودی شده است. فرض کنید در اکباتان، بعد از دو سه نسل سکونت مستمر، جمعهایی شکل گرفته که مختص خودشان است، مثلاً تیم فوتبال، حسینیه یا هیاتهای عزاداری خودشان را دارند. بلوک یک برای خودش تیم فوتبال، رستوران و.. دارد؛ یعنی خود این بلوک هویتی برای خودش پیدا کرده است. این فضاهای عمومی است که شرایط گفتوگو، چهره به چهره شدن و رودررو شدن و ایجاد یک حس و عاطفه و علائق مشترک را ایجاد میکند و ساختارهای اجتماعی را متناسب با شرایط زمانی و مکانی خودش شکل میدهد. معنا و مفهوم محله و هممحلهای امروز مانند گذشته نیست. این به امنیت تهران و شهرهای بزرگ آسیب میزند. روند و ساختار شهرنشینی به این شکل معمول مدنی خودش که فضاهای مورد نیاز شهروندان را ایجاد یا از آن فضاها حمایت میکرده هر چه گسستهتر شود، خود به خود امنیت هم بیشتر در معرض آسیب
قرار میگیرد. به عنوان نمونه در تهران، یک زمانی بنگاه معاملات ملکی چیز بسیار نادری بود چون اینقدر جابهجایی انجام نمیشد. خانه جنبه کالایی پیدا نکرده بود. مسکن محل رفاه و آسایش و زندگی بود. الان با این سیاستهای شهری که جنبه کالایی شدن مسکن را تشویق میکند، در هر خیابانی تعداد زیادی از این بنگاههای معاملات ملکی وجود دارد که به دلیل این حجم جابهجاییهاست. پدیدهای به اسم خانه به دوشی ایجاد شده است، یعنی کسی استقرار پیدا نمیکند. در غیاب آن استقرار فیزیکی که نوعی استقلال روحیه میآورد، آرامش هم ایجاد نمیشود. با این فضای خانه بهدوشی، مناسبات چهره به چهره ایجاد نمیشود، محله شکل نمیگیرد، عاطفه مشترکی ایجاد نمیشود و این همان مشکلی است که وجود دارد. اگر حاشیهنشینها را هم در این مساله در نظر بگیریم فضا دشوارتر هم میشود.
یک علتش هم میتواند تغییر نقش گروههای اجتماعی باشد؛ قبلاً لوطیها حافظ امنیت محلات بودند، الان ولی مراد از لاتها همان اراذل و اوباشی هستند که به عنوان مخل امنیت جامعه محسوب میشوند. یعنی این گروهها کاملاً تغییر چهره و کارکرد اجتماعی دادهاند. دیگر لات به مفهوم مثبت آن نداریم.
نقش و کارکرد آنها عوض شده است. اصلاً اینها از آن جنس نیستند. در گذشته آن حس محله و بچه محل بودن باعث میشد اگر فردی میخواست کار خلافی هم بکند، در محله نکند. آن زمان محله هم نسبت به آنها حساسیت داشت. من یادم میآید در کوچه مسجد جامع، کسی چاقو کشید و به زندان افتاد. مردم محله نسبت به او تعهد داشتند، رفتند و او را از زندان آزاد کردند و بعد یک مغازه جگرکی سر کوچه برایش باز کردند. یعنی لات هم لات محله ما بود، خود محله از لاتش هم حفاظت میکرد. اما مدام نقش دولت افزایش پیدا کرد، دولت مسوول تامین آب، امنیت، آموزش و پرورش و... شد. بعد از انقلاب این نقش بیشتر شد. به خانوادهها گفته شد که کاری به بچههایتان نداشته باشید، آنها را به مدرسه، علوم تربیتی و... بسپارید. خیلی از این نهادهایی که ایجاد شد به این معنا بود که نقش و دخالت دولت در مسائل مختلف روز به روز زیاد شد. از امنیت گرفته تا خدمات عمومی و تحصیل بر عهده دولت گذاشته شد. در صورتی که یک زمانی بود که این وظایف را خود مردم بر عهده داشتند. مثلاً در محله ما یک کتابخانهای بود به اسم چهلستون که هیچ ربطی هم به دولت نداشت. عالمی بود در محله ما که این کتابخانه را تاسیس
کرده بود، ما آنجا میرفتیم و مطالعه میکردیم. من اصلاً یادم نمیآید که مثلاً در محله ما در طول همه آن سالهای طولانی دزدی رخ داده باشد، هیچ پاسبانی هم نبود، طوری نبود که امنیت با حضور فیزیکی پلیس تامین شود. خیلی از محلات دیگر هم اینطوری بودند. حتی برای نظافت محلات و خانهها هم خیلی عادی بود که هر کس جلوی خانهاش را آب و جارو میکرد. اینها به عنوان رفتارهای مدنی خیلی جا افتاده بود و آن چیزی را که الان دولتها بر عهده دارند خود مردم به عنوان وظیفه شهروندی خودشان انجام میدادند. وقتی افراد نسبت به لات محله تعهد داشتند، طبیعی است که نسبت به پسر یا دختر جوانی که باید درس بخواند یا ازدواج کند، یا افرادی که بیمار یا در سوگ هستند، همدلی و همیاری میکردند که اتفاقاً این محله را شکل میداد. محله بیش از اینکه فیزیک آن مطرح باشد، روح آن جریان داشت. جایی که محله است، یک حس زندگی جریان دارد. حالا افراد با هم ارتباط برقرار نمیکنند، در یک آپارتمان زندگی میکنند اما همدیگر را نمیشناسند.
آماری که به طور رسمی منتشر میشود، تصویر نگرانکنندهای از تهران ترسیم میکند که شهری است در هجوم جرم و جنایت. طبق آمار فرمانده نیروی انتظامی یکسوم جرائم کشور در تهران رخ میدهد و به گفته او «تهران پناهگاه خوبی برای سارقان و مجرمان شده است». طبق آمار مسوولان انتظامی پایتخت رکورددار بیشترین وقوع سرقت منزل در کشور است، وقتی ذخیره طلای ایرانیها بیشتر از ذخایر بانک مرکزی است، طبیعی است که به گفته رئیس پلیس آگاهی تهران، منازل ما تبدیل به بانک و صندوق امانات شده و عمده سرمایهها در منزل و در قالب سکه، ارز و طلا نگهداری میشود و این باعث میشود که ما سیبل سارقان شویم. شما هم تهران را اینطور در محاصره سارقان میبینید که امنیتش را میجوند و جلو میروند؟
هر چه شما بخواهید در تهران پیدا خواهید کرد، بستگی دارد به اینکه دنبال چه چیزی باشید. در تهران فداکاریهای عجیب و غریبی هم پیدا میشود، اما کسی شاید دنبال یافتن این مسائل نباشد. بیشتر از موضع آسیب شناسانه به ماجرا نگاه میشود. ولی اگر از حوزه فرهنگی نگاه کنید، تهران مرکز تولید بیشترین آثار فرهنگی کشور شاید هم خاورمیانه باشد. هنر، تئاتر و سینمای ایران، اینها مگر غیر از تهران است؟ مراودات فرهنگی گروههای اجتماعی و قومی با همدیگر بیشتر از همه در تهران است. تهران ظرفیت خیلی عجیبی دارد. ادیان و اقوام مختلفی در این شهر به راحتی در کنار هم زندگی میکنند. خیلی از شهرها از نظر همجواری با هم رقابت دارند، اما در تهران با همدیگر هیچ رقابتی نمیکنند و در جهت ساخت یک شهر مطلوب نقشهای اجتماعی تعریفشده دارند. نوعی تمنای مدنیت در تهران شکل گرفته است، ولی تا رسیدن به مدنیت باید راهی را طی کند. الان در تهران در نمای ساختمانها به بالکنها بیشتر پرداخته میشود، زمانی اینها برایشان مهم نبود، بیشتر به داخل خانه توجه میشد. ریشه خیلی از اینها در اقتصاد به همریخته شهری است. الان در تهران قیمت زمین بایر از زمین مشجر بالاتر است.
باغات تهران در حال از بین رفتن هستند. تهران یک زمانی با باغهایش مشهور بود. در همه سفرنامههایی که نوشته شده گفتهاند که این شهر چنارستان است. انار، سیب و خرمالوی تهران معروف بود. نقل است که میگویند ریشه نام نارمک، انارمکان بوده است. در تهران انارستان داشتهایم. پونک به این دلیل نامگذاری شده که آنجا پونه زیاد بوده است. در ونک درختهای ون زیاد بوده است. وردآباد مرکز گل سرخ بوده است. اتفاق مهمی که افتاده این است که برای باغ باید سالها زحمت بکشید که آباد شود اما حالا فکر میکنند این درختهای 100 یا 150 ساله را چطوری قطع کنند یا از بین ببرند.
آسیبپذیرترین نقاط تهران، مناطق مرکزی است. به این دلیل که در این مناطق سکونت خانوادهها از بین رفته و در اختیار خانههای مجردی است. دیگر جریان زندگی حضور ندارد، امنیت هم از بین میرود. در سطح شهر پارکهایی وجود دارد که قابل استفاده نیست، چون محل رفت و آمد خانوادهها نیست.
آمار یا گزارشی درباره آسیبپذیرترین مناطق تهران از نظر شاخص امنیت وجود دارد؟
آسیبپذیرترین نقاط تهران، مناطق مرکزی است.
چرا مناطق مرکزی؟
به این دلیل که در این مناطق سکونت خانوادهها از بین رفته و در اختیار خانههای مجردی است. دیگر جریان زندگی حضور ندارد، امنیت هم از بین میرود. در سطح شهر پارکهایی وجود دارد که قابل استفاده نیست، چون محل رفت و آمد خانوادهها نیست. جریان زندگی در آن قطع شده است و این جایگاه امنی میشود برای تبهکاران. بهترین راه برای بازگرداندن امنیت به این مناطق این است که پای خانوادهها به آنجا باز شود. یک نسبتی هم بین جرم و جنایت و جغرافیای تاریکی وجود دارد. یعنی هر جا که نور کم است، جرم اتفاق میافتد. بسیاری از این جرمها در نقاطی اتفاق میافتد که روشنایی آنها به حد کافی تامین نمیشود. این نبود روشنایی، باعث کاهش رفت و آمد میشود و فضا را برای هر نوع ناامنی مهیا میکند. به لحاظ شهری این فضاها از سکنه خالی میشوند و جمعیت به نقاط بالاتر میروند. مرکز شهر صرفاً از نظر اقتصادی مرکزیت نداشته بلکه مرکز اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم بوده است. اینها با همدیگر، همپوشانی داشتهاند. در این منطقه هم تالار وحدت و تئاتر شهر هست، هم بانک ملی و ساختمان پست و تلگراف. اینها همه در کنار بازار بودند و به نوعی از همدیگر پشتیبانی میکردند. اما
الان مرکز شهر تبدیل به محیط تجاری شده است.
و به همین دلیل که محیط تجاری-اداری شده، بافت جمعیتی آن هم تغییر کرده است.
الان مرکز شهر، مرکز تجاری و محیط اداری است اما آن موقع محل زندگی هم بود. آن زمان تمام این منطقه مسکونی بود اما الان همه اینها خالی شده است؛ یا انبار شدهاند یا محل زندگی افراد مجرد یا کارگران بنگاههای اقتصادی. جریان زندگی در این مناطق آسیب دیده است، آن زندگی معمول خانوادهها و رفت و آمد دیده نمیشود. خود به خود امنیت هم از بین میرود. روزها خیلی فعال است، اما غروب که میشود، انگار خاک مرگ بر این مناطق پاشیدهاند و میشود مرکز رفت و آمد افراد تبهکار.
یکی از اعضای شورای شهر تهران اواخر شهریور گفته بود در گزارشهای منعکس شده شهروندان و موارد مطرح شده در جلسات شورایاری محلات، نخستین و اصلیترین درخواستها افزایش ضریب امنیت است. میشود اینطور برداشت کرد که مساله حاد کنونی تهران، امنیت آن است؟
یکی از خواستهای اصلی شورایاران به خصوص در مناطق جنوبی و حتی مرکزی، مساله امنیت است. مثلاً هر روز صبح که از خانهام در امیریه بیرون میآیم دو تا مامور نیروی انتظامی را میبینم که روبهروی مدرسه دخترانه ایستادهاند.
گفتهاند به این خاطر که پسرها جلوی مدارس دخترانه تجمع نکنند و مواد مخدر هم رد و بدل نشود.
همین مساله نشاندهنده علائمی است. این قبلاً نبود، اما الان هست. در گفتوگوهایی که در مناطق مختلف داریم درخواستها برای تامین امنیت در حدی است که فضای سبز که نیاز حیاتی تهران است، مخل آسایش و امنیت مردم عنوان میشود و بعضیها میگویند که این فضای سبز را عوض کنید، درختهایش را قطع کنید. این اصلاً یک تقاضاست. چون این فضای سبز در اختیار افراد تبهکار قرار گرفته است. برای من که در این فضا و جامعه و لااقل در مناطق مرکزی شهر زندگی میکنم، حس عدم امنیت بیشتر از ناامنی است. من این همه ناامنی که بیان میشود را حس نمیکنم. این را به عنوان یک تجربه شخصی میگویم، اما احساس عدم امنیت وجود دارد. این نیاز به بررسی بیشتری دارد، مثلاً همین پارکهایی که بیان میکنند، من هم رفتهام و دیدهام. البته در مواقع معمول آن رفتهام، نه در هنگام شب، و آن حس را نداشتهام. ممکن است افراد مجرم، فضاهایی را انتخاب کنند که دور از دسترس باشد و الان فضاهایی از این قبیل، برای گروههای لااقل بیرونی بسیار ناامن است. من یک بار آمارهای مناطق جنوبی تهران را دیدم که طبق آن گزارش اختلافات خانوادگی خیلی کمتر از پیشبینیها بود. بعد متوجه شدیم که اینها
اختلافات خانوادگی را در این مناطق پنهان میکنند.
آمار نزاعهای خانوادگی؟
بله.
منظور شما طرح سنجش عدالت است؟
بله، طبق نتایج این طرح در مناطقی از تهران آمار نزاعهای خانوادگی بسیار کمتر از واقع گزارش شده است.
طبق آمار این طرح، مناطق 1، 17، 22، 3 و 2 دارای کمترین خشونت خانگی و مناطق 19، 14، 12، 5 و 20 دارای بیشترین خشونت خانگی در بین خانوارهای مورد بررسی بودهاند. همین تحقیق نشان داده اعتیاد بزرگترین تهدید برای آرامش خانواده است و میزان خشونت خانگی را به شدت افزایش میدهد.
وقتی این آمار را کنار هم قرار دهیم، معنادار است، چون شرایط فرهنگی و اجتماعی برخی از این مناطق با همدیگر همخوانی دارد. پس چطور یک منطقه، کمترین میزان و منطقه کناری آن بیشترین خشونت خانوادگی را دارد؟ احتمال میدهم که در بعضی از مناطق این خشونت خانوادگی به دلایل فرهنگی ابراز نمیشود. در برخی از این مناطق تهران گروههای خاصی از برخی شهرها آمدهاند و سکونت کردهاند و بعد سکونتشان را بسط دادهاند. در این محلات حیثیت و دفاع از مجموعهای که ساختار فرهنگی منسجمی دارند، آن محیط را برای این گروه معنادار میکند که حتی در ارائه آمارشان هم تاثیر میگذارد. اما درباره تهدید اعتیاد تقریباً به خاطر ندارم که جایی رفته باشم و مساله مواد مخدر مطرح نشده باشد. مزاحمت و جرائم ناشی از مواد مخدر مهمترین مسالهای است که شورایاریها در نشستهایشان مطرح میکنند.
نگرانی و شکایت آنها درباره تردد معتادان متجاهر است یا خرید و فروش علنی مواد مخدر یا سرقتهایی که به خاطر وجود معتادان در محلات انجام میشود؟
موضوعی که بیشتر بیان میکنند، جرائمی است که ریشهاش به مواد مخدر بر میگردد، میگویند، اینجا را برای ما ناامن کردهاند. عموماً راهکارهایی هم که پیشنهاد میدهند، این است که شما در فلان نقطه محله ایستگاه پلیس بزنید. یا چرا افرادی را که به خاطر مواد مخدر بازداشت میشوند بلافاصله آزاد میکنند. مسالهای که برایشان مهم است وجود گروههایی است که مواد مخدر مبادله میکنند.
پیشنهادشان صرفاً افزایش نقش نیروی انتظامی است؟
بله، میگویند شما ایستگاه استقرار پلیس تعبیه کنید ما نیرویش را تامین میکنیم. هزینهاش را باز به گردن دولت میاندازند. در مناطقی از شهر خودشان آمدهاند، دکههایی را گذاشتهاند و در آن پلیس یا نیرویی گذاشتهاند که شبها از محله حفاظت میکند، رفت و آمدهای غیرمعمول را شناسایی میکند و گزارش میدهد. امنیت محله را تامین میکند. این یک نوع مشارکت مردم در مساله امنیت است. اما در بسیاری از مناطق من ندیدهام که خود مردم دست به کار شوند و برای امنیت خودشان فکری کنند.
این افراد در قالب پلیس محلات فعالیت میکنند؟
بله در قدیم هم بود. مثلاً بقالی سر کوچه ما عملاً یک نوع حافظ امنیت بود. وقتی ما میخواستیم به سفر برویم، به این بقال خبر میدادیم و حتی به او کلید میدادیم که گلهای ما را آب بدهد. بعد هم برمیگشتیم پولی به او میدادیم. وقتی برق میرفت، او از این چراغهای زنبوری میگذاشت سر کوچه که نورش هم محله و هم مغازه خودش را روشن کند. او همه محله را میشناخت. میدانست این خانه مثلاً در حال اسبابکشی است، آن یکی در حال تدارک عروسی است. ساختار محله به نحوی تعریف شده بود که اگر کسی چیزی را گم میکرد، یکی از کسانی که از او میپرسیدند، میراب بود، چون میراب، شبها تا دیروقت در محله بود. اینها به ایجاد امنیت کمک میکرد، امنیت چیزی جدای از زندگی نبود. خب، الان ما میخواهیم همه چیز طبق همین روال فعلی باشد ولی امنیت سابق را داشته باشیم. در این ساختار امنیت باید یک تعریفی داشته باشد، تعریفش الان سختافزاری است، در حالی که امنیت نرمافزاری، یعنی ما چگونه مناسبات اجتماعی را ساماندهی کنیم که خود به خود به تامین امنیت منجر شود. ساختار شهری به هم ریخته و به همه چیز نگاه سختافزاری میشود. میگویند در محلات پاسگاه پلیس راهاندازی
کنید و مجرمان را دستگیر کنید، خب چه کارشان کنیم؟ یکی دو نفر را بگیرند، بقیه را چه کار کنند؟
پیشنهاد شما برای این مناطق برقراری نسبت جریان زندگی با تامین امنیت است؟
چنین مباحثی مطرح است اما باید دید چقدر امکان اجرایی شدن دارد. عودلاجان زمانی جزو مهمترین مناطق تهران بوده است. هنوز هم بسیاری از آثار هنری و معماری تهران آنجاست. اما حالا متاسفانه وضعیت بسیار بدی از جهت تردد معتادان دارد. چند سال قبل شهردار تهران اعلام کرد که مدیران شهرداری خانهشان را بیاورند به عودلاجان و آنجا مستقر شوند. اما این طرحها اجرایی نمیشود. ما پیش از این طرحهایی برای احیای زندگی در این مناطق داشتیم که الان به نوعی شهرداری هم دارد چنین طرحهایی را پیگیری میکند، البته شتابزده است.
اما اغلب ناامنی را در مناطق جنوبی تهران و بافت فرسوده شهری جستوجو میکنند که اتفاقاً در آنجا جریان زندگی وجود دارد.
در مناطق جنوب تهران، آنجایی که جریان زندگی فعال است، این ناامنی وجود ندارد، ساختار آنها بهصورت کلونی است. در مناطق بافت فرسوده همسایهها همدیگر را میشناسند. گرچه در بافت فرسوده زندگی پرنشاط نیست، اما پس از اینکه این مناطق نوسازی میشود، آن جریان زندگی هم تحتالشعاع قرار میگیرد، یعنی آن مناسبات گرم و صمیمانه همسایهها تغییر میکند. مهمترین مشکل شهر ما این است که کالبد از انسان مهمتر شده است. شما میبینید که ماشین مهمتر از آدم شده است. همیشه به نفع سوارهها، پیادهروها را حذف میکنند. سبک جدید معماری و شهرسازی تولید خشونت میکند؛ در حالی که در گذشته اینگونه نبود. ساختار شهر، بنا، طبیعت و معماری آن از خشونت جلوگیری میکرد. شهرسازی جدید دشمن طبیعت و آدم شده است. چرا تا تعطیلاتی میشود همه از شهرها و خانههایشان فرار میکنند. ما از قدیم در تهران زندگی میکردیم، تابستان که هوا گرم میشد، نمیدانستیم برویم ییلاق یا نرویم. الان همه گریزان هستند، برای اینکه این شهر جایی برای زندگی نیست. مردم فریاد میزنند که زندگی را از ما گرفتهاید. حالا خانهها حیاط و باغچه ندارند. اگر در خانه نباشد باید شهر آن را تامین
کند، وقتی در شهر هم تامین نمیشود، مردم گریزان میشوند. این نوعی فرار از شهر است که فضا را ملتهب میکند. به این ساختار نامناسب باید معضل مهاجرت را هم اضافه کرد. اصولاً نسل اول مهاجران چون از محیط کمتر توسعهیافتهای آمدهاند، از محل جدید خود رضایت دارند، اما نسل دوم مهاجران چون خودشان را با دیگران مقایسه میکنند، ناراضیترند. تعهدات جمعیتی هم این وضعیت را تشدید میکند. تهران که در طرح جامع شهری باید هشت میلیون نفر را در خود جا میداد، الان 13 میلیون نفر جمعیت دارد؛ در این شرایط مشکلاتی مثل ترافیک، آلودگی هوا، معضلات زیستمحیطی و کالایی شدن مسکن و زمین پیش میآید. وقتی سیمان و آهن جای حیاط و باغچه را بگیرد، نفس زندگی میگیرد و همه از شهر فراری میشوند. امنیت با ایجاد ایستگاه پلیس در محلات و بازداشت همه مجرمان تامین نمیشود، مگر میشود سر هر کوچه یک پلیس گذاشت، در حالی که این معماری و مناسبات شهری، از امنیت پایدار دفاع نمیکند.
دیدگاه تان را بنویسید