اصغر مهاجری به مرور سیاستهای کلی خانواده میپردازد
اقتصاد، متهم ردیف اول بروز بحران در خانوادهها نیست
برخلاف بسیاری از صاحبنظران که فکر میکنند مشکل اقتصادی یکی از مشکلات مهم و موثر بر بحرانهای خانواده است من چنین اعتقادی ندارم. اگر چنین باشد باید خانوادههای متوسط رو به بالا و بالای بالا هیچ مشکلی نداشته باشند
ابلاغ سیاستهای کلی خانواده از سوی رهبر معظم انقلاب در شرایطی که بیش از هر زمانی، حساسیتها پیرامون آسیبهای اجتماعی و چالشهای جدی نهاد خانواده در حال طرح شدن است، فرصت تازهای برای واکاوی آنچه شد و آنچه باید بشود فراهم آورده است. فرهنگسازی و تقویت تعاملات اخلاقی، مقابله موثر با جنگ نرم دشمنان برای فروپاشی و انحراف روابط خانوادگی، استفاده موثر خانواده از اوقات فراغت به صورت جمعی، بازنگری، اصلاح و تکمیل نظام حقوقی و رویههای قضایی در حوزه خانواده، ایجاد فضای سالم و رعایت روابط اسلامی زن و مرد در جامعه و ارتقای معیشت و اقتصاد خانوادهها با توانمندسازی آنان برای کاهش دغدغههای آینده آنها درباره اشتغال، ازدواج و مسکن از موضوعات مطرح در این سیاستهاست. ابلاغ این سیاستها به روسای قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به معنای آن است که تلاش برای عملیاتی شدن این سیاستها فقط بر عهده دولت نیست و همه بخشهای کشور باید مسوولیتهای خود را در این زمینه بر عهده گرفته و با همکاری، هماهنگی و همافزایی به پیشبرد آن کمک کنند چه اینکه آسیبهای واردشده به نهاد خانواده، فرصت کمی را برای مهار آن باقی گذاشته است.
نیاز به حمایتهای قانونی که در بند هفت سیاستها تبیین شده، وظیفه مجلس را سنگین میکند و قوه قضائیه در راستای بازنگری در رویه محاکم و اصل پیشگیری از بزه، وظایف سنگینی را پیش رو دارد. به منظور بررسی سیاستهای کلی نظام خانواده که از سوی رهبری ابلاغ شده است، گفتوگویی را با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
محور اصلی این گفتوگو مرور سیاستهای کلی خانواده است، سیاستهایی که از سوی رهبری ابلاغ شده است، از دیدگاه شما آن خانوادهای که مطلوب نظام جمهوری اسلامی ایران است، چه خانوادهای است؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا مقدمهای بگویم؛ گاه برخی از کارشناسان و صاحبنظران کشور پژوهشهایی را مطرح میکنند که با برخی مصلحتها و چارچوبها ترکیب و عجین شده و حاصل شرایط خاص جامعه و دولت است.
بنابراین در اجرای سیاستهای کلی باید از مطالعات و پژوهشهای گسترده بهره برد تا یک خانواده مطلوب و آرمانی که مدنظر سیاستهای کلی ابلاغشده است، بتواند در دنیای واقعی تحقق پیدا کند در غیر اینصورت متن و بافت واقعی اجتماعی-فرهنگی کشور، ما را برای رسیدن به مطلوبهایی که در سیاستهای کلی خانواده اعلام شده، آماده نمیکند.
در چنین شرایطی باید برای تدوین و نگارش روشهای اجرای سیاستهای کلی به اندازه کافی به مبانی قوی مطالعاتی توجه نشان دهیم. همچنین بین این سیاستها با سایر سیاستهای ابلاغی هماهنگی ایجاد کنیم و از طرف دیگر برای ابلاغ سیاستهای کلی برآورد کنیم-به تعبیر رهبری «پیوست فرهنگی» و به تعبیر دانشگاهی «اتافاش» را انجام دهیم- یعنی تاثیرات اجتماعی، فرهنگی، ایمنی و زیستمحیطی این سیاستها را بسنجیم.
همچنین در این راستا صادقانه و شفاف، اطلاعات را به بخشهای تصمیمگیرنده اعلام کنیم. اکثر سیاستهای ابلاغی از جمله سیاستهای ابلاغی که در حوزه جمعیتی پیش از این ابلاغ شده بود و سیاست خانواده که اخیراً ابلاغ شده است، دارای پیوستهای اجتماعی-فرهنگی نیست، یا اتاف سیاستی ندارند. برای همین ممکن است اجرای این سیاستها در آینده پیامدهایی ایجاد کند که قبل از آن برآورد نشده بودند. به این دلیل که بافت اجتماعی و فرهنگی کشور شاید
آمادگی تحقق این مطلوبها را نداشته باشد. پیشبینی جامعهشناختی ما این است که در تحقق این سیاستها باید نگران باشیم.
در ابلاغیه سیاستهای کلی خانواده، خانواده سنگ بنای جامعه اسلامی مطرح شده است، اما این سنگ بنا اکنون در معرض آسیبهای فراوانی است، از زاویه اقتصادی و اجتماعی این آسیبها را چطور ارزیابی میکنید؟
در مورد برخی از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی خانوادهها باید با احتیاط صحبت کنیم. بعضی از آسیبها به دلیل تعریف نابهنگام ما آسیب شدهاند. اگر ما چشمهایمان را بشوییم، جور دیگری ببینیم، تعاریفمان را بهروز کنیم و بر اساس اسلام که دین مقتضیات زمان است نگاه امروزی پیدا کنیم، به طور حتم دیگر آنها آسیبها نخواهند ماند. وقتی که ما اصطلاحاً چشمهایمان را میشوییم، مقتضیات زمان را میبینیم و برای خود و خانوادهمان تعاریف جدید ارائه میدهیم. بر اساس این تعریفها ممکن است تمامی آن تعاریفی که بر اساس باورهای کهنه و سنتی درک کرده بودیم و به آنها به عنوان آسیب نگاه میکردیم، دیگر آسیب نباشند.
مثلاً در مورد مولفههایی مثل خانواده و طلاق نیازمند چنین تجدید نظر و بازتعریفهایی هستیم که اصطلاحاً میتوان به آن چشم شستن هم گفت. یا در مورد موارد دیگری که به خانواده مربوط میشود، مثل رضایتمندی زناشویی و جنسی، ما نیازمند تعاریف جدیدتری هستیم که مبتنی بر مقتضیات زمانه باشند. باید این تعاریف مبتنی بر شرایط فعلی جامعه و افکار عمومی باشد. همچنین به احتمال زیاد چون اسلام دین مقتضیات زمان است، میتواند دستورالعملها و نظام هنجاری مناسبی را برای تعاریف جدید فراهم کند و این اقدام نیازمند یک هماندیشی بین نظامهای دانشگاهی و حوزوی و بهخصوص رشتههای جامعهشناسی، فرهنگی و روانشناسی است. بنابراین با بازتعریفها بسیاری از تعریفهایی که ما فکر میکنیم خانواده در معرض آسیبهای اجتماعی و خطرات آن است، حل میشود.
امکان دارد بعضی از آسیبها، خانوادهها را متاثر بسازد و به همین دلیل این آسیبها شرایطی را ایجاد کند که احساس کنیم در خانواده دچار بحران و آسیب هستیم. من این میزان را کمتر میبینم، اعتقاد من بر این است که ما در درون خود نظام خانواده و آن هم در بخش فرهنگی مشکل آسیبزایی داریم تا اینکه در بیرون از خانواده مشکل داشته باشیم. مثلاً همچنان نگرشهای فرهنگی ما، آموزههای آموزشی ما و باورهای مورد پذیرش ما به ساختار خانواده گسترده برمیگردد و حتی در بعضی بخشها به خانواده خویشاوندی نزدیک میشود. در صورتی که زمانه ما مبتنی بر خانوادههای هستهای است، حتی مبتنی بر خانوادههای هستهای زن و شوهری است.
یعنی ساختارهای جدید خانوادهای جدید را میطلبد اما ما همچنان با ساختار خانوادههای قدیمی در تعامل هستیم. در زمینه ساخت مسکن، تهیه جهیزیه و کارکردهای خانواده به ساختار خانواده حداقل گسترده چنگ میزنیم و اگر خیلی ارفاق کنیم به شبههستهای وابسته هستیم. در صورتی که باید آن نگرهها، باورها، ساختار فرهنگی و سبک زندگی عوض شود. آنها به ساختارهایی که سنتیتر هستند، مربوط هستند و به امروز نمیخورند.
اگر این مسائل در نگرههای فرهنگی حل شود، خانواده خودش شروع به حل کردن مسائلاش میکند. مثلاً خانوادهای در طبقه متوسط اجتماعی رو به پایین قرار دارد و یک خانه 50، 60متری در جنوب تهران دارد، ولی اثاث این خانه متناسب با خانواده متوسط رو به بالا و به اندازه خانه 90 تا 100 متر خریداری شده است. پس خیلی از مشکلات در درون خود خانوادهها و نگرههای فرهنگی است و از همینجا هم حل میشود. حتی در بحث رضایتمندی زناشویی هم همین است، ما خانواده را با کارکردهای خانواده سنتی که کارکردهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی خاصی داشت، مقایسه میکنیم. درحالیکه الان نظامها و نهادهای اجتماعی دیگری آمدهاند و این کارکردهایی که سابقاً در خانواده سنتی و گسترده انجام میشد در این نظامها پیگیری میشود. مثل نهاد آموزش، نهاد نظام امنیتی، مثل نیروی انتظامی و نهاد سیاست.
در صورتی که ما همچنان خانواده و تشکیل خانواده و انتخاب همسر را بر مبنای کارکردهای سنتی آن خانواده در نظر میگیریم. امروزه بزرگترین کارکرد خانواده که رضایت روانی، اجتماعی و جنسی است، در اولویت سوم و چهارم قرار میگیرد، درحالیکه این موارد در اولویت اول هستند.
اگر آسیب، نگرانی و گزندی در نظام فرهنگی خانواده باشد، بیش از اینکه از بیرون باشد از درون خانواده است و این بخش را هیچکس تولیگری نمیکند.
چه موانعی بر سر راه شکلگیری خانواده مطلوب، وجود دارد؟
اولین مانع این است که ما درباره نظام خانواده، پژوهشهای بیطرفانه و منصفانه اندکی داریم. بنابراین باید مدام در حال انجام پژوهش بر اساس یافتههای مطالعاتی باشیم و بیشتر پژوهشهای بینرشتهای را مد نظر قرار دهیم. نکته دوم برای رسیدن به خانواده مطلوب این است که نباید در کار خانوادهها خیلی دخالت کرد، باید با مشارکت خود مردم و خود خانوادهها مسائل و مشکلات آنها را حل کنند.
ما مدام از بالا به پایین آییننامههای ازدواج تهیه میکنیم و تعیین تکلیفهای آنچنانی ارائه میدهیم. نهتنها این تعیین تکلیفها جواب نمیدهد، بلکه چون مشارکت همگانی ندارند، به نتیجه مطلوب نمیرسند. سومین مساله مهم این است که در باور و اندیشه مسوولان بهخصوص سکانداران فرهنگی و سایر مدیران جامعه باید این واقعیت شکل بگیرد که خانواده نهادی است که در ارتباط با سایر نهادهای دیگر میتواند رشد کند یا دچار بحران شود.
بنابراین اگر ما خانواده را یک جزیره جدا بدانیم و روابط آن را با سایر نظامهای اجتماعی نسنجیم و در نظر نگیریم هرگونه برنامهریزی هم اتفاق بیفتد، برنامهریزی محکوم به شکست خواهد بود. مثلاً ما نوع رشد نظام صنعتی و نوع رشد نظام آموزشی را ببینیم، همه این موارد حتی تغییرات و تحولاتی را که در نظام دینی ما اتفاق میافتد در نظر بگیریم و بعد با بخش خانواده هماهنگی ایجاد کنیم.
ببینیم خانواده در ارتباط با سایر نهادهای بیرونی چه تغییراتی کرده است. این تغییرات را در حوزه خانواده بررسی و آسیبشناسی کنیم و راهکار ارائه دهیم. همچنین در این بخش یک عامل بسیار مهم دیگر وجود دارد. یادمان باشد کشور ما مثل هر کشور دیگری جامعهای نیست که بتواند به صورت جزیرهای در جهان زندگی کند. تعاملات و روابط این کشور با فراسوی مرزها که امروزه کاملاً بهوسیله دنیای مجازی و نظام رسانهای شکسته شده است، در حال زندگی است. بنابراین تعاملات بینالمللی ایران و نظام منطقهای و فرهنگ جهان را باید لحاظ کنیم. اگر هم مخالف این فرهنگ هستیم باید راهکار ارائه دهیم. در هر صورت این نظام فرهنگی سوار بر امواج و توسط شبکهها با فرهنگ ما ارتباط و تعامل دارد و میتواند تاثیراتش را بگذارد. ما بدون اندازهگیری این تاثیرات فراکشوری نمیتوانیم درباره خانواده خودمان تصمیمگیری و برنامهریزی کنیم. باید سهم آن را هم در نظر بگیریم. حالا باید به شکلی برنامهریزی کنیم که سهم آن مخرب نباشد.
در دستگاههای اجتماعی و فرهنگی کشور تا چه حد برای اجرایی شدن این سیاستها فضا آماده است؟
من فکر میکنم اولاً دستگاههای فرهنگی کشور هوشیار نیستند. ثانیاً چون هوشیار نیستند آمادگی ندارند و ثالثاً اگر بخواهند هوشیار شوند و آمادگی کسب کنند، تواناییاش را ندارند.
به طور کلی درباره تدوین سیاستهای کلی خانواده چه نظری دارید؟ فکر میکنید این اقدام مثبت است و این حوزه را از پراکندگی قوانین نجات میدهد و باعث این خواهد شد که از این پس قوانین با یکدیگر در تناقض نباشند؟
اینکه یکی از دغدغههای حاکمیت بهخصوص رهبری مساله خانواده است، قابل ستایش است. بنابراین ما احساس میکنیم یک شخص مسوول این دغدغه مهم را دارد. این نوع دغدغه داشتن خودش حسن بزرگی است که نگران یک مساله مهم اجتماعی هستند و میدانند که اگر به فکر آن نباشند، امکان دارد آسیبهای جدیتری ایجاد کنند. اما عواملی که به این صاحب دغدغه و این بخش حاکمیتی کمک میکنند و باید با نظام مطالعاتی جامع آن را مورد تدوین قرار داده باشند، جای سوال و جای تامل دارد. ایکاش این عوامل در این زمینه بیشتر کار کنند.
نکته سوم، این سیاست با سیاستهای دیگر جامعه و با واقعیتهای بخشهای دیگر اجتماع هارمونی دارد یا ندارد؟ یافتههای پژوهشی و نگرشهای اجتماعی ما به عنوان صاحبنظر در حوزه اجتماعی میگوید این هماهنگی کمتر است. همچنین این مورد که با متنهای واقعی جامعه هم ارتباط دارد هم کمتر در آن دیده میشود.
بنابراین میتوان در اجرای این سیاستها که از یک دغدغه پاک و بسیار مهم و اساسی برخوردار است، بیشتر فکر کرد، چشمها را شست و جور دیگر دید که بتواند کاستیهای بخشهای دیگر را نیز جبران کند. اما اینکه آیا دستگاههای متولی این آمادگی را دارند، پاسخ من این است که دستگاههای متولی دغدغهاش را ندارند، به غیر از آن دستگاه حاکمیتی که دغدغهاش را داشت و فضا را برای ابلاغ آن ایجاد کرد. دستگاهها هوشیار و آگاه نیستند و اگر توانایی هم باشد به نظر من کمتر است.
گفته میشود مشکلات اقتصادی را یکی از مهمترین عوامل بروز بحران در خانوادهها معرفی میکنند، فکر میکنید مشکلات اقتصادی تا این حد تاثیرگذار است؟
مشکلات اقتصادی موثر است ولی عامل اصلی در بحرانهای خانواده نیست. برخلاف بسیاری از صاحبنظران که فکر میکنند مشکل اقتصادی یکی از مشکلات مهم و موثر بر بحرانهای خانواده است من چنین اعتقادی ندارم. اگر چنین باشد باید خانوادههای متوسط رو به بالا و بالای بالا هیچ مشکلی نداشته باشند و باید جوانهای طبقات بالا بالقوه ازدواج کنند، آنها چرا ازدواج نمیکنند؟ من نمیگویم مشکلات اقتصادی در بروز بحرانهای خانوادگی سهم ندارد اما متهم ردیف اول نیست. متهم ردیف اول در مورد شکافهای خانوادگی، نگاه فرهنگی و تغییر سبک زندگی است. این نوع سبک زندگی بیشتر به سمت مصرفگرایی میرود.
یک چرخش فرهنگی 10، 20ساله در جهان رخ داد که شهرهای بزرگ ما را هم فراگرفت و در حال تصرف شهرهای متوسط و کوچک است. چرخدندههای این چرخش فرهنگی و رنسانس فرهنگی مصرفگرایی است و پرچمداران آن جوانان، نوجوانان و زنان هستند.
شرایطش در کشور ما فراهم است و این نگرش فرهنگی در کشور ما متهم ردیف اول است. بله، عامل اقتصادی هم تاثیرگذار است به خصوص در روستاها و شهرهای کوچکتر و در طبقات متوسط رو به پایین عامل اقتصادی موثر است ولی قبل از عامل اقتصادی بیشتر فرهنگی موثر است.
دیدگاه تان را بنویسید