تاریخ انتشار:
کیانیان: پدرم کلهپز بود و شکم یکی از لاتهای مشهد را پاره کرد!
سرنوشت شهران، کابوس تهران
این روزها بسیاری از شهروندان ایرانی شبهای خود را با تماشای بازیهای جامملتهای اروپا و آمریکا سپری میکنند. با این حال از هفته پیش شبکههای ورزش و سوم ایران از چند ماهواره مهم حذف شدهاند. از قرار معلوم به نظر میرسد که پخش بدون مجوز این رقابتها در ماهواره برای سیمای جمهوری اسلامی ایران دردسرساز شده باشد و اتحادیه فوتبال اروپا به زودی جریمه مالی را برای دو شبکه تلویزیونی ایرانی در نظر خواهد گرفت. به گزارش «انتخاب» شبکه BEIN قطر امتیاز رسمی این رقابتها را خریداری کرده است، اما این شبکه تلویزیونی قطری پی برده که چند شبکه تلویزیونی دیگر منطقه هم این رقابتها را پخش زنده میکنند که بلافاصله با واکنش آنها همراه شد. این شبکه تلویزیونی متمول قطری شکایتنامهای را علیه شبکههای موریتانی(Mauretania TV)، شبکه سه ایران و شبکههای تلویزیونی تونس و الجزایر تنظیم کرد و آن را تحویل یوفا داد. اتحادیه فوتبال اروپا هم بلافاصله واکنش نشان داد و تاکید کرد که به زودی جریمههایی را برای شبکههایی که تخلف کردهاند در نظر خواهد گرفت.
از ورزش که بگذریم باید گفت این روزها بحث بحران هوا بار دیگر در حال تبدیل شدن به مهمترین نگرانی بسیاری از شهروندان است. به گزارش «تابناک»، بار دیگر در اواخر فصل بهار، تودهای از گرد و خاک غلیظ در روز جمعه آسمان شهرها و روستاهای غرب و جنوب غرب کشور از جمله خوزستان، ایلام، لرستان، کرمانشاه و همدان را دربر گرفت. بنا بر اطلاعیه سازمان هواشناسی، شدت ریزگردها همچنان در حال افزایش است و برای مثال، وضعیت فعلی آلودگی هوا در کرمانشاه به بالاترین میزان خود در چند سال گذشته رسیده است. غلظ10 برابر حد استاندارد (کرمانشاه) و در برخی مناطق (لرستان) 22 برابر حد مجاز عنوان میشود. بر اساس مطالعات انجامشده، آلودگی هوا با افزایش ذرات گرد و غبار در آن که به صورت جدی از سال 1388 در کشور ایران شایع شد و غالب مساحت غرب و جنوب غرب کشور به ویژه استانهای کرمانشاه، خوزستان، ایلام، همدان و... را در بر گرفت، در فصل بهار به بالاترین حد خود میرسد و در فصل زمستان تا حدود زیادی از شدت آن کاسته میشود. به عبارتی، بررسیهای سالهای گذشته، نشان از آن دارد که میزان غلظت ریزگردها با توجه به فصل و ماه متفاوت است و در فصول گرم سال به ویژه فصل
بهار به دلیل شکلگیری بادهای فصلی از مناطق غرب و جنوب غرب کشور است که به ویژه از شنزارهای صحرای عربستان به سمت ایران حرکت میکنند و با خود ذرات معلق گرد و غبار را به همراه میآورند.
شنیده شده است در این زمینه هم مسوولان دست به دامن محمدجواد ظریف شدهاند تا مگر چارهای بیندیشد و با همسایگان ایران برای حل این بحران مذاکره کند.
هفته پیش مقارن با بیست و ششمین سالگرد زلزله منجیل نیز بود. در اینجا تنها این پرسش را مطرح میکنیم که آیا فکر میکنیم در این 26 سال در برابر خطر زلزله ایمنتر شدهایم؟
سرنوشت شهران کابوس تهران
هفته پیش لوله گاز منطقه شهران بهطرز وحشتناکی منفجر شد و غرب تهران را دچار اختلال کرد. به گزارش «شهروند» ساعت ۴:۳۰ بامداد روز جمعه صدای مهیبی در فلکه اول شهران ساکنان آنجا را وحشتزده کرد. این صدا آنقدر وحشتناک بود که تمام ساختمانهای فلکه اول شهران را لرزاند. وقتی مردم وحشتزده از خانههایشان بیرون آمدند، با صحنه ترسناکی روبهرو شدند. آتش مهیبی به ارتفاع ۴۰ متر شعلهور شده بود و هر لحظه بیشتر میشد. مردم با دیدن این صحنه بلافاصله با اورژانس و آتشنشانی تماس گرفتند. چند لحظه بعد مشخص شد که خط لوله گاز شهری در این منطقه منفجر شده و هر لحظه امکان سرایت شعلههای آتش به ساختمانها وجود دارد. بنابراین بلافاصله ماموران آتشنشانی با حضور در محل حادثه ماموریت سخت خود را آغاز کردند. این خط در محل حفر تونل مترو در تقاطع بلوار کوهسار، خیابان یکم شهران دچار حریق شده بود. نیروهای امدادی و آتشنشانی از لحظات ابتدایی در محل حاضر شدند و با بستن مسیرهای منتهی به این تقاطع سعی در مهار تبعات این آتشسوزی داشتند. بلندگوی خودروهای امدادی از سکنه نزدیک محل انفجار درخواست تخلیه فوری خانهها را تکرار میکرد.
«فرهیختگان» نیز فردای آن روز در گزارشی به وضعیت مبهم قربانیان این حادثه پرداخت و نوشت: گریه میکرد و میگفت: «حداقل 12 نفر از همکارانم در تونل مشغول کار بودند که من رفتم. از تونل که بیرون آمدم پنج دقیقه بعد صدای انفجار آمد. من مطمئن هستم حداقل 12 نفر داخل تونل بودند، هیچ خبری از آنها نیست.» کارگر افغان اطراف گودال پرسه میزد و اینها را میگفت. از سوی دیگر اما علیاکبر روحنواز مدیر روابطعمومی متروی تهران به «فرهیختگان» گفت: «مگر ممکن است 12 نفر آن زیر باشند و ما بگوییم یک نفر بوده است؟ یعنی ما انصاف نداریم؟» جلال ملکی سخنگوی سازمان آتشنشانی به «فرهیختگان» گفت: «آنطور که به ما گفتهاند همان یک نفر بوده اما اینکه میگویید 12 نفر بودهاند هم نمیگویم نیست. از سوی دیگر دستگاههای زندهیاب در محل حادثه گذاشتهاند و با بررسیهایی که انجام شد هیچکس داخل نبود. یعنی از بابت اینکه فرد زندهای داخل نیست اطمینان کسب شده ولی درباره فوتیها باید متروی تهران نظر قطعی را بدهد.»
عقد داماد اعدامی و دختر جوان
شهروند در گزارشی به ماجرای عقد یک جوان اعدامی و دختری جوان پرداخت و نوشت: انتهای یکی از کوچههای بلوار موذن کرج در سفیدرنگ بزرگی وجود دارد. درب سفیدرنگی که متعلق به زندان رجایی شهر است؛ زندانی که امروزش با بقیه روزها فرق دارد. وقتی از این در وارد زندان شوی، حیاطی بزرگ و با فضای سبز را در مقابل خود میبینی. حیاطی خلوت و بدون سروصدا؛ این حیاط را هم رد کنی و به انتهای آن برسی، در دیگری را میبینی. از آن در هم عبور میکنی و با میلههای خاکستریرنگ بندهای مختلف روبهرو میشوی. آنجا روبهروی این میلهها حیاطی است با فضای سبز که امروز بهطور ویژهای تزیین شده است. حال و هوای خاصی در فضای اطراف بندها و آن حیاط مخصوص وجود دارد. سفرهای زیبا در وسط حیاط خودنمایی میکند و همه در رفتوآمد هستند. سفرهای که قرار است تا چند دقیقه دیگر میزبان یک تازهعروس و تازهداماد باشد. امروز وقتی زندانیان از خواب بیدار شوند، قرار است که مراسم عقد یکی از همبندیهای خود را جشن بگیرند. درست راس ساعت شش صبح به امیر اجازه میدهند که با مادر خودش ملاقات کند. مادرش برایش لباس دامادی خریده و او هم باید تا پیش از آمدن عروسش این لباسها را
بپوشد. امیر لباسهایش را میپوشد و در دل با خود میگوید: «بالاخره درست شد. بالاخره بعد از هفت ماه به آرزویم رسیدم و حالا قرار است تا چند دقیقه دیگر الهام بهعنوان همسر رسمی من برای همیشه در زندگیام بماند.» امیر در آن لحظات به گذشته برمیگردد. وقتی که از زندگیاش ناامید شده بود و چیزی به اجرای حکم اعدامش نمانده بود. درست درهمان روزها بود که با دیدن الهام نور امیدی در دلش روشن شد و انگیزهای برای زنده ماندن و آزادی از زندان پیدا کرد. امیر و الهام که در زندان با هم آشنا شدند، چند ماهی میشود که سوژه خبری رسانهها شدهاند. الهام به ملاقات برادر خودش میرفت که امیر را دید و عاشقش شد. این عشق آنقدر زیاد بود که الهام تصمیم گرفت با امیر ازدواج کند. پسری که به اتهام قتل خواهرزادهاش در زندان به سر میبرد و با تایید حکم اعدامش در لیست اعدامیها قرار گرفته است. حالا آنها در حیاط زندان رجاییشهر قرار است که به عقد یکدیگر دربیایند... این زوج جدید نخستین برنامه زندگی خود را تلاش برای رضایت و آزادی امیر عنوان کردند. این جوان اعدامی تاکید میکند اگر پول دیه جور شود و خانواده مقتول لطف کنند و رضایت دهند، آن زمان من هم سر
کار میروم.
پدرم کلهپز بود و شکم یکی از لاتهای مشهد را پاره کرد!
روزنامه ایران مصاحبه مفصلی با رضا کیانیان انجام داده است. در بخشی از این مصاحبه آمده است: «...پدر من کلهپز بود و از نوچههای طیب خدابیامرز بود. بزن بهادر و باستانیکار بود و همدوره هفتکچلون و حسین رمضون یخی...ما کلاً در تهران بودیم. من متولد میدان خراسان هستم، مسجد لرزاده. مادرم مشهدی بود. بعد از ازدواج در تهران ساکن شد. اول برادرم (داوود) که 9 سال از من بزرگتر است متولد میشود و بعد من. یک سال و نیم بعد هم مهاجرت میکنیم به مشهد و من آنجا بزرگ میشوم. پدر من با چنین پیشینهای به مشهد میآید. یکی از برادرهایم تعریف میکند که یک روزی دم مغازه با بابام نشسته بودهاند که یک پیرمرد مو سرخهای وارد میشود. بابام خیلی تحویلش میگیرد. مغازه که خلوت میشود به برادرم میگوید میدانی بابای تو چه بلایی سر ما آورده است؟! بابای من که تا آخر عمر یک هوا همچنان جاهلی حرف میزد میگوید «ولش کن چه کار داری پرویز» خلاصه همین پرویز تعریف میکند که وقتی بابای تو وارد مشهد شد من و غلامحسین پشمی دو تا لات مشهد بودیم. حالا یک لات تهرانی به مشهد آمده است. باید دوئل میکردیم. در مشهد یک ساختمانی بود به اسم چهارطبقه که الان جزیی
از دروازه طلایی مشهد است و خراب شده است. جلوی آن قرار میگذارند. بابای من با چاقو شکم غلامحسین پشمی را پاره میکند البته آنها بلد بودند چگونه چاقو بزنند که طرف نمیرد و فقط رودههایش بیرون بریزد. بعد از این دوئل غلامحسین پشمی رودههایش را جمع میکند و میرود که بخیه بزند و بابای من مجوز ورود به مشهد میگیرد.»
هرگز به احمدینژاد نامه ننوشت
روزنامه شرق در گزارشی با تیتر «محمد محبیان: پدرم هرگز به احمدینژاد نامه ننوشت»، با اشاره به اینکه خبرسازی یاران محمود احمدینژاد در روزهای پس از درگذشت حبیب محبیان، با انتشار نامهای منسوب به این خواننده، وارد ابعاد تازهای شد؛ مینویسد: در حالی مراسم ختم حبیب محبیان، خواننده پاپ، در مسجدجامع شهرک قدس تهران برگزار شد که ساعتی بعد، خبرگزاری فارس به خاطر آنچه «شبهات و ابهامات ایجادشده پیرامون بازگشت این نوازنده و خواننده ایرانی به کشور» نامید، متن نامه منتشرنشده او را خطاب به محمود احمدینژاد، رئیسدولت دهم، منتشر کرد. اما ذوقزدگی یاران احمدینژاد از کشف سندی متقن دال بر نامهنگاری حبیب و محمود احمدینژاد در حالی اتفاق افتاد که یک هفته قبل محمد محبیان، فرزند حبیب، در گفتوگو با یکی از تلویزیونهای ماهوارهای خارج از کشور گفته بود: «پدرش هرگز به احمدینژاد نامه ننوشته است.» به هر حال اگر این نامه واقعی هم باشد، انتشار آن در روزهای پس از مرگ حبیب محبیان، واکنش گسترده کاربران شبکههای مجازی را در پی داشته است. این در حالی است که حجت جمشیدپور، مدیر برنامههای حبیب محبیان، درباره صحت و سقم این نامه اظهار
بیاطلاعی کرد و به «شرق» گفت: «نمیدانم چطور بعد از این همه سال چنین نامهای منتشر شده است؟» او در پاسخ به دلیل عدم مجوز فعالیت حبیب در ایران گفت: «تا آنجایی که من میدانم، چنین نامهای نوشته نشده و رحیممشایی در دیداری حضوری قول مجوز به حبیب داده بود و هیچ وقت به او نگفتند که چرا نمیتواند در ایران فعالیت کند.»
دیدگاه تان را بنویسید