حاشیهنشینی با اَشکالی منحط ظاهر شده است
سیاستگذاران در خواب
موجهای مهاجرتی در ایران از دهه ۱۳۴۰ پس از آنکه، سیاست اصلاحات ارضی به اجرا درآمد و نحوه مالکیت اراضی کشاورزی تغییر کرد، به طور جدی شکل گرفت؛ این تحولات در کنار سرعت گرفتن توسعه شهرها، به افزایش مهاجرت از مناطق کمتر برخوردار به مناطق برخوردار دامن زد.
موجهای مهاجرتی در ایران از دهه 1340 پس از آنکه، سیاست اصلاحات ارضی به اجرا درآمد و نحوه مالکیت اراضی کشاورزی تغییر کرد، به طور جدی شکل گرفت؛ این تحولات در کنار سرعت گرفتن توسعه شهرها، به افزایش مهاجرت از مناطق کمتر برخوردار به مناطق برخوردار دامن زد. در سالهای نخست پس از انقلاب نیز به دلیل اعمال برخی سیاستها که در باطن، مشوق مهاجرت از روستاها به شهرها بود، بمب مهاجرتی دیگری منفجر شد. در همین تهران، بسیاری از مناطق که در حال حاضر جزو مناطق مسکونی رسمی به شمار میآید، تا مدتها در محدوده اسکان غیررسمی قرار داشت، مناطقی نظیر شمیراننو که شهرداری بههیچوجه، مجوز ساخت و ساز در این مناطق را صادر نمیکرد. حاشیهنشینها پیش از انقلاب موجودیت یافتند و جمعیت آنها در دهههای اخیر، رشد بیشتری پیدا کرد. بسیاری از کسانی که پس از انقلاب به پایتخت مهاجرت کرده بودند، مناطق حاشیهای را تصاحب کردند. بهتدریج، این مناطق رسمیت پیدا کرد و در داخل طرحهای شهرسازی قرار گرفت. پس ازآن، حدود دو دهه روند مهاجرت در داخل ایران فروکش کرد و رو به کندی گذاشت. اما اکنون، پیشبینیها گویای آن است که به دلیل تشدید خشکسالی، حذف تدریجی
کشاورزی و دامپروری به شیوههای سنتی و وقوع مشکلات زیستمحیطی، موجهای جدید مهاجرتی در سالهای آینده پدیدار شود. به هرحال در شهرها و کلانشهرها امکان آبرسانی هنوز وجود دارد و به دلیل تمرکز ثروت و جمعیت در این مناطق دولتها، به هر ترتیب ناگزیرند، آب مورد نیاز شهروندان در این شهرها را تامین کنند. بنابراین موضوع مرگ و زندگی مطرح است و شوخیبردار نیست. کمآبی شدید در برخی مناطق کشور، موج بزرگتری از مهاجرت را رقم خواهد زد. این موج بسیار پرحجمتر از گذشته و با آثار وخیمتری نسبت به جریانهای مشابه در پیش خواهد بود.
در پس این مهاجرت، حاشیهنشینی و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آن نیز پررنگتر از گذشته جلوه خواهد کرد. البته، مفهوم حاشیهنشینی، صرفاً این نیست که افرادی در حاشیه شهرها زندگی کنند. تعریف حاشیهنشینی از منظر جامعهشناسی این است که افراد نتوانند جذب اقتصاد، جامعه و فرهنگ شهر شوند. برای مثال در تهران و در حاشیه بزرگراه چمران سکونتگاههایی وجود دارد که نه ساکنان آن و نه ساختمانهایی که در این منطقه ساختهشده است، هیچ سنخیتی با سایر شهروندان و سازههای دارای مجوز این منطقه ندارند و به جمعیت مستقر در این مناطق نیز حاشیهنشین اطلاق میشود. به این دلیل که ساکنان این منطقه نتوانستهاند با اقتصاد و فرهنگ شهر درآمیخته شوند و نسبت آنها با ساختار شهر با تمام اجزایش، نسبتی معالفارق است. این مراکز جمعیتی حول اغلب شهرهای بزرگ مشاهده میشود. به طوری که حتی در شهر مشهد، جمعیت حاشیهنشینان به یکسوم جمعیت شهر میرسد و شهرداری این شهر، هنوز حقوقی برای آنان قائل نیست. حاشیهنشینها اکنون در زاغهها یا حاشیه رودخانهها، روددرهها، در حاشیه تپهها و کوههایی که کاربری دیگری یافته است و البته در محدودههای غیرمجاز ساکناند. در این
میان، صاحبنظران حوزه اقتصاد و کارشناسان علوم جامعهشناختی ممکن است هر یک با ادبیات متفاوتی، عواملی را به عنوان ریشه شکلگیری و تشدید حاشیهنشینی در ایران مورد اشاره قرار دهند؛ اما جملگی بر این نکته اتفاقنظر دارند که توزیع نابرابر ثروت، یکی از عمدهترین عوامل است. واقعیت این است که در گذشته، هر یک از مناطق کشور دارای حیات مستقلی بود. دارای اقتصاد و فرهنگ مستقل. اما از زمانی که دولت-ملتها شکل گرفتند و اقتصاد، سیاست و فرهنگ در شهرهای بزرگ متمرکز شد، استقلال مورد اشاره در حوزههای مختلف، رنگ باخت. به بیان دیگر، مرزها شکسته شد و جریانهای مهاجرتی حول این تمرکز شکل گرفت. از سوی دیگر، میدانیم که مهمترین منبع درآمدی ایران، منابع نفتی است و نبض فروش نفت نیز در دست دولت است. دولتمردان در پایتخت و کلانشهرها مستقر هستند و اینگونه، نهاد دولت به محور اقتصاد متمرکز تبدیل میشود. شهرکهای صنعتی، کارخانهها و به طور کلی مراکز اقتصادی نیز در اطراف کلانشهرها استقرار مییابد. در جوار جمعیتی انبوه که ممر کسب درآمد و مصرف است. جالب است که حتی اگر کسی برای مسافرکشی در شهر بچرخد، میتواند بخشی از ثروت شهر را کسب کند. در
مقابل، مناطقی از کشور نیز فاقد ثروت هستند یا به نسبت کلانشهرها در زمره مناطق فقیر قرار گرفتهاند، در این شهرها، بیکاری شدید است و به دلیل مداخلاتی که از بالا به این مناطق اعمال شده است، فقر و فلاکت اقتصادی بر آن حاکم شده. ساکنان این مناطق و شهرها نیز از سر ناچاری به سمت کلانشهرها هجوم میآورند؛ چراکه در این مناطق، ثروت را انباشتهتر مییابند. بنابراین سیاستهای غلط، توسعه نابرابر و متمرکز و البته مشکلات زیستمحیطی به این نوع مهاجرتها دامن زده و مهاجران را به حاشیه شهرها میکشاند. مناطقی در اطراف شهرها یا در درون آنها وجود دارد که زاغهنشینیهای دهههای 1340 و 1350 را تداعی میکند. اکنون اما، کسانی که به کلانشهرها پناه آوردهاند، در وضعیتی به مراتب بدتر از زاغهنشینهای دهههای 40 و 50 گرفتار هستند. اکنون تنها در شهر تهران، وجود چند هزار کارتنخواب گزارش شده است. درواقع نوعی خانه بهدوشی که مخاطرهآمیزتر از زاغهنشینی است؛ حاشیهنشینی با اشکالی بسیار منحط نسبت به آنچه پیش از انقلاب پدیدار شده بود. کارتنخوابها در هر نقطهای از شهر مشاهده میشوند و پراکندهاند. اینها کسانی هستند که حتی به اندازه
زاغهنشینها مکان و سرپناه ندارند. به همین سبب میتوان گفت حاشیهنشینی وضعیتی به مراتب وخیمتر از دوران پیش از انقلاب پیدا کرده است. با وجود این اما، به نظر میرسد، سیاستگذاران در خواب خرگوشی به سر میبرند.
اکنون که این مساله، موجب نگرانی شده است، صاحبنظران علوم اجتماعی از سوی رسانهها مورد پرسش قرار میگیرند که نسخه درمان چیست؟ یا چه نسخهای برای سیاستگذاران پیشنهاد میکنید؟ یکی از دلایلی که جامعهشناسان ایران در بحرانهای اجتماعی سکوت اختیار کردهاند یا اگر سکوت خود را شکستهاند، صدای آنان به جایی نرسیده است، به دلیل رفتار سیاستگذاران بوده است. رفتار سیاستگذاران در ایران به رفتار جیرجیرک میماند که در فصل بهار و در فصل فراوانی، در اندیشه فصل سرما و زمستان نیستند. بنابراین آنها گوش شنوایی هم برای شنیدن هشدارها و زنهارها نداشتهاند. برای مثال، متخصصان حوزه محیطزیست و جامعهشناسان بارها نسبت به عواقب رشد جمعیت هشدار دادهاند، اما بهرغم این هشدارها، نمایندگان مجلس هر روز طرح جدیدی برای افزایش جمعیت تنظیم میکنند. در مثالی دیگر، میتوان به عملکرد شهرداری تهران اشاره کرد که اینگونه با انبوهسازیها و حتی با اعمال سیاستهای نادرست در توسعه فضای سبز کمر به نابودی شهر بسته است. بنابراین کسی به فکر آینده این کشور نیست. سیاستمداران ایران فعلاً در اندیشه منافع آنی و فوری خود در برابر رقبا هستند. هر چه جامعهشناسان
هشدار میدهند که جامعه در حال ویرانی است، وابستگی به دولت شدت یافته و زمینههای مشارکت ضعیف شده است، کسی توجه نمیکند. ما هشدار میدهیم جامعه نیازمند کمک است تا روی پای خود بایستد، اما کسی این هشدارها را نمیشنود. در هشت سال گذشته، هنگامی که درآمدهای نفتی رو به فزونی گذاشت، سیاستمداران و دولتیها، سرشار از غرور بودند و در نهایت با مداخلات بیجا به تخریب ساختارهای اقتصادی و اجتماعی دامن زدند. اگر فردا، قیمت نفت باز هم افزایش پیدا کند، همان آرمانخواهیها دوباره در رفتار و گفتار سیاستگذاران تجلی پیدا میکند و واقعیتها و ضرورتهای جامعه به دست فراموشی سپرده میشود. از تجربیات گذشته باید عبرت گرفت.
دیدگاه تان را بنویسید