شناسه خبر : 17622 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

محمود صدری چالش نشر متون اقتصادی در ایران را بررسی می‌کند

فقدان نظریه‌ها

پاهای اقتصاد امروز بر شانه نظریه‌ها قرار دارد. کمبود این کتاب‌ها در ایران خلأ ایجاد کرده ‌است. غیر از این، کتاب‌های درسنامه‌ای در ایران فراوان وجود دارد.

عقب‌ماندگی نسبی از گردونه پرشتاب علم باعث کاستی‌هایی در حوزه تالیف و ترجمه شده است؛ تا جایی که اختلاف زمانی میان زمان تالیف و ترجمه یک اثر به‌طور میانگین به پنج تا 10 سال می‌رسد. البته برخی موسسات آموزش عالی، مراکز مطالعات و پژوهشی تلاش‌هایی در جهت کاهش این فاصله کرده‌اند، اما این حوزه همچنان دچار آسیب است، زیرا خوانندگان امروز باید به مطالعه منابعی بپردازند که سال تالیف آنها گاهی به دهه 50 هم می‌رسد. بر همین اساس و به بهانه روز کتاب و کتابخوانی پاسخ به این پرسش را که کتاب‌های مهم اقتصادی و مدیریتی دنیا با چقدر تاخیر و با چه کیفیتی به دست مخاطبان فارسی زبان می‌رسند از محمود صدری، مدیر انتشارات دنیای اقتصاد جویا شدیم. به اعتقاد صدری چالش اصلی حوزه نشر کتاب‌های اقتصادی در ایران در فقدان کتاب‌های نظری در این زمینه است. با وی درباره نشر کتاب‌های اقتصادی در ایران گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.



چرا کتاب‌های عامه‌پسند بلافاصله پس از انتشار به زبان اصلی، با چند ترجمه مختلف به مخاطبان فارسی زبان عرضه می‌شوند، اما درباره کتاب‌های مهم اقتصادی این اتفاق رخ نمی‌دهد؟
حرفم را از اینجا شروع می‌کنم؛ آدم‌ها برای چه‌چیزی کتاب می‌خوانند؟ کتاب خواندن برای آدم‌ها سه هدف دارد و برای رسیدن به این اهداف کتاب می‌خوانند. هدف اول لذت، سرگرمی و تفریح است. هدف دوم کسب علم، دانش و معرفت است. هدف سوم برای کمک به کسب‌وکار و زندگی آنهاست. یعنی مثلاً آدم‌ها با خواندن کتاب یاد بگیرند که چگونه پول دربیاورند. کتاب‌های عامه‌پسند که شما به آن اشاره کردید، دو ژانر مهم کتاب در دنیا را تشکیل می‌دهند. کتاب‌هایی که یا در ژانر رومنس و عاشقانه منتشر می‌شوند، یا ژانر پلیسی، حادثه‌ای و جنایی دارند. همیشه در همه جای دنیا این دو ژانر در صدر کتاب‌های پرفروش قرار داشته. چه در کشورهای پیشرفته و چه کشورهای در حال توسعه، عقب‌مانده و هر کشور دیگری این کتاب‌ها در صدر است. چون عامه مردم کتاب را وسیله‌ای برای کسب لذت می‌دانند، کتاب می‌خوانند که لذت ببرند و چون این کتاب‌ها دایره مخاطبانش گسترده است، تقاضا و استقبالش هم بیشتر از کتاب‌های ژانر دیگر می‌شود. ناشر و مترجم هم دنبال کتاب‌هایی هستند که بتوانند زودتر در بازار فروش روند. بنابراین طبیعتاً برای این ژانرها سریع‌تر دست به کار می‌شوند، آنها را می‌خرند، ترجمه و منتشر می‌کنند. ولو با دستپاچگی و کیفیت پایین روانه بازار می‌کنند. بنابراین با منطق اقتصادی که نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم چرا کتاب‌های عامه‌پسند سریع‌تر وارد بازار می‌شوند تا کتاب‌های مثلاً حوزه اقتصاد.

تاخیر در انتشار این کتاب‌ها و متون دست اول چه اثری بر فضای آکادمیک و سیاستگذاری اقتصادی در ایران می‌گذارد؟
در ایران تاخیر به آن معنا وجود ندارد. مثلاً درسنامه اقتصاد کلان در ایالات متحده آمریکا چاپ می‌شود و با چهار، پنج سال تاخیر به ایران می‌رسد. بنیادهای این کتاب با اقتصاد کلان قبلی فرق چندانی ندارد. در همه کتاب‌های اقتصادی که مثلاً در مکتب کیفی نوشته شده، اشتغال، تورم، نرخ ارز و نرخ بهره یک معنای ثابت دارد و با هم فرقی ندارد. آنچه کتاب را در جهان غرب تازه می‌کند مثال‌های تازه است. یعنی کتاب اقتصاد کلان که امسال چاپ می‌شود، برآنچه دو سال پیش چاپ شده مزیتی که دارد، داده‌ها و اطلاعات جدید آن است. غیر از این مبانی آن ثابت و استوار است. مگراینکه نظریه‌پرداز اقتصادی جدیدی آمده باشد و حرف جدیدی زده باشد که گفته می‌شود این کتاب نسبت به بقیه متمایز است. از این جهت فکر می‌کنم بازار کتاب ایران نسبت به جهان کمبود زیادی ندارد و عقب‌ماندگی‌های اقتصادی و علمی اینجا باعث دیر ترجمه شدن آثار نمی‌شوند. برعکس کاستی اصلی شناخت اقتصادی در ایران به دلیل ترجمه نشدن کتاب‌هایی است که بعضاً 150 سال از چاپ آن در اروپا می‌گذرد، کتاب‌هایی که درباره مبانی اقتصاد و مبانی تفکر اقتصادی چاپ شده. در حال حاضر، به جز چند کتابی که انتشارات دنیای اقتصاد در دست چاپ دارد، یک کتاب جدی در حوزه اندیشه‌های قرن نوزدهم و قبل از آن پیدا نمی‌شود. این در حالی‌ است که پاهای اقتصاد امروز بر شانه آن نظریه‌ها قرار دارد. کمبود این کتاب‌ها در ایران خلأ ایجاد کرده ‌است. غیر از این، کتاب‌های درسنامه‌ای در ایران فراوان وجود دارد. همیشه انتشارات سمت تازه‌ترین کتاب‌های خارجی را به شکل کوتاه‌شده و ناقص با عنوان تالیف چاپ می‌کند و ارتباط چندان قطع نیست. آن ارتباطی که قطع است، ارتباط معرفتی با این آثار است. یعنی فردی کتابی را در مکتب کینز می‌خواند اما چون مکتب رقیب آن را که مکتب پول‌گرایی است به خوبی نخوانده از این مکتب استنباط درستی نمی‌کند. یا کتاب‌های مکاتب اقتصادی پولی و کینزی را خوانده، اما چون مکتب اتریش را نمی‌شناسد، نقدهایی را که این مکاتب وارد می‌کنند درک نمی‌کند. به‌طور کلی بیشتر کاستی کتاب‌های حوزه اقتصاد در زمینه نظریه‌های اقتصادی است.

با این توضیحات چالش اصلی حوزه نشر متون اقتصادی را در حوزه کمبود کتاب‌های نظری می‌دانید؟

پاهای اقتصاد امروز بر شانه نظریه‌ها قرار دارد. کمبود این کتاب‌ها در ایران خلأ ایجاد کرده ‌است. غیر از این، کتاب‌های درسنامه‌ای در ایران فراوان وجود دارد.

بله، چالش اصلی این است که هنوز در ایران فهم دقیقی از اقتصاد پدید نیامده است. اقتصاد را با دانش حسابداری اشتباه می‌گیرند. اقتصادی که در ایران تدریس می‌شود که البته از جهتی هم شبیه بیشتر دانشگاه‌های دنیاست -چیزی که به آن جریان اصلی اقتصاد می‌گویند- چند قاعده و فرمول کلی دارد. عرضه، تقاضا، کشش، تعادل و نرخ بهره فرمول‌های کلی هستند. دانشگاه‌ها این قواعد را به شکل مهندسی‌شده می‌گویند و دولت‌ها را وادار به عمل کردن به این درسنامه‌ها می‌کنند، اما در ایران به دلیل ملاحظاتی که دارند. همین درسنامه‌ها را هم نمی‌توانند به‌طور کامل اجرا کنند مثلاً اگر دولت بخواهد تابع این نظریات ناقص هم باشد به موانع سیاسی برمی‌خورد. اگر بخواهم کاستی‌های اقتصاد ایران را دسته‌بندی کنم؛ اول، فقدان دانش شناختی از اقتصاد است. دوم، موانع سیاسی است که اجازه نمی‌دهد این نظریات ناقص و کتاب‌های وارد‌شده به ایران اجرا شود. این درحالی ‌است که گرفتاری‌های اقتصادی ایران ربطی به ناشران و کتابخوان‌ها ندارد.

این کاستی‌ها در بقیه رشته‌های علوم انسانی هم دیده می‌شود؟
البته؛ بحران کتاب‌های علوم انسانی در ایران وجود دارد. در بازار کتاب هزاران عنوان کتاب مثلاً درباره اندیشه‌های پست‌مدرن وجود دارد. اما مثلاً اگر از فردی که پست‌مدرن را خوانده بپرسیم که حالا که تو این اندیشه را خوانده‌ای بگو آن مدرنی که این اندیشه آن را نقد می‌کند، چیست؟، او نمی‌تواند جواب دهد. چون اندیشه مدرن را نخوانده ‌است. حالا مثلاً اندیشه مدرن را خوانده، ازش می‌پرسیم مبانی اندیشه مدرن در غرب چیست؟ یعنی این اندیشه مدرن ناگهان از عصر روشنگری شروع شد؟ می‌بینیم هیچ درکی از معارف دوران فئودالی یا قرون وسطی در او وجود ندارد. برای درک درست مفاهیم باید پله‌پله عقب برویم، دانش حالت پله‌ای دارد و باید شالوده‌ای برای آن داشته ‌باشیم. اگر کسی بخواهد از اقتصاد، سیاست و هر حوزه دیگری حرف بزند، باید بگوید معرفت بشر از این نقطه شروع شده ‌است. از زمانی که بشر چیزی سرش نمی‌شد. از زمانی که انسان‌ها در یونان سرشان را به سمت کوه المپ می‌گرفتند، می‌گفتند خدایان در آنجا زندگی می‌کنند، به حکم آنها باران می‌آید، به حکم آنها صاعقه و رعد می‌آید، او خدای دریاست و آن‌یکی خدای زمین است، حداقل هزارسال طول کشید که از دل این اتفاقات نمایشنامه‌نویسی به نام سوفوکل بیرون آمد، صد سال طول کشید تا هومر آمد و چهارصد سال طول کشید تا اندیشه‌های سقراط، افلاطون و ارسطو به وجود آمدند و به این اندیشه‌های پخته رسیدیم. اینجا بدون اینکه به این خاستگاه‌ها توجه شود، یا مثلاً به همین اندیشه‌های ایرانی مراجعه شود، مکاتب امروزی خوانده می‌شود. گویی یکدفعه همه از برگ آخر شروع کرده‌اند که مثلاً آگوست‌کنت این را می‌گوید و اندیشمند دیگر آن را می‌گوید. در حالی‌که این افراد که از روی هوا این نظریات را نگفته‌اند، اما چون مطالعات علوم انسانی از برگ آخر شروع می‌شود برای خواننده نامانوس است. اما برای کسی که این مبانی را می‌شناسد نامانوس نیست و می‌تواند با جسارت مثلاً بگوید بیشتر حرف‌های میشل فوکو بی‌سروته است و نباید مرعوب او شویم. آن کسی که درست نشناسد، می‌ترسد و می‌گوید اگر من این را بگویم همه می‌گویند عجب آدم نادانی است. گرفتاری بیشتر این است که مطالعات مبنایی نیست، روش‌شناسی و معرفت‌شناسی روشنی ندارد. فردی می‌گوید من طرفدار آزادی و لیبرالیسم هستم اما پیشنهادها و روش‌های اجرایی که مطرح می‌کند سوسیالیستی است. یا برعکس فردی سوسیالیست است و کلاه چه گوارا را هم روی سرش می‌گذارد، اما مطالباتش دموکراتیک- لیبرال است و به تناقض برمی‌خورند.

فکر می‌کنید این چالش‌ها در مخاطبان هم دغدغه ایجاد می‌کند؟
قطعاً تاثیر می‌گذارد؛ مطالعه دو شکل دارد. گاهی فردی مطالعه اکتشافی می‌کند، مثلاً می‌گوید من می‌خواهم بدانم آمریکا کجاست و چطور کشوری است؟ در این زمینه یک کتاب می‌خرد، اطلاعات عمومی به‌دست می‌آورد و فکت کسب می‌کند. اما فکت در هیچ کجای دنیا علم به حساب نمی‌آید، دانش عمومی و اطلاعات است اما علم نیست. علم باید چارچوب‌های مشخصی داشته باشد و بتوان از آن نتایجی به دست آورد. کسی که مطالعه علمی می‌کند باید آنقدر خوانده باشد تا بتواند طرح پرسش کند. انسانی که نتواند طرح پرسش کند، هرچه کتاب بخواند وقت خود را هدر داده ‌است. مثلاً اگر جلوی فردی اسم جان لاک را که می‌آوری از اول تا آخرکتابش را از حفظ می‌خواند، اما وقتی از او سوالی می‌پرسی که این کار جان لاک با آن حرفش نمی‌خواند؟ آن فرد نمی‌تواند توضیح دهد. یا مثلاً توماس هابز را قبلاً نخوانده، یا هابز را هم همین‌طوری خوانده است. برای همین مطالعه باید معطوف به یک پرسش یا موضوع خاص باشد. مثلاً پرسش این باشد که چرا ما در ایران صد سال است جدال می‌کنیم؛ انقلاب مشروطیت می‌کنیم؛ نهضت ملی شدن نفت راه می‌اندازیم؛ انقلاب اسلامی می‌کنیم؛ اما چندان از آنجا که صد سال پیش بوده‌ایم جلوتر نیامده‌ایم؟ اگراین پرسش‌ها را مطرح کند مثل سید‌جواد طباطبایی می‌شود. آن آدم می‌داند در کتاب‌ها دنبال چه چیزی می‌گردد. یا مثلاً رضا داوری که می‌داند کتاب‌هایی که می‌خواند برای چیست. به همین دلیل ما باید بیشتر وقت‌مان را روی ترویج کتابخوانی عمومی بگذاریم تا حداقل مردم چیزهای عمومی را بدانند. قرار نیست مردم کارگشای مسائل باشند. کارشناسان و دولت‌ها باید کارگشای مسائل باشند. از مردم نمی‌توان توقع داشت که چنان کتاب بخوانند که صاحب‌نظر شوند.

این محدودیت‌ها امکان رفع دارند؟ آیا می‌توان برای رفع آنها کاری انجام داد؟
بخشی از این محدودیت‌ها در حوزه سیاست است که از قدرت و اراده آدمی مثل من خارج است که نمی‌توانم درباره آن نه نظر بدهم نه پیشنهاد. اما بخشی از این محدودیت‌ها در حوزه فرهنگ عمومی است که چرا مردم کم کتاب می‌خوانند؟ یا نمی‌خوانند؟ روی این موارد می‌توان کار کرد. یعنی می‌توان آسیب‌شناسی کرد که آیا ناشران اول برای رشد و توسعه بازار کتاب مطالعه می‌کنند. مثل هر تولید‌کننده دیگری که برای رونق بازار مطالعه می‌کند. شرکتی که می‌خواهد مواد شوینده تولید کند، اول درباره بازار مطالعه می‌کند، می‌گوید این پنج برند وجود دارند، محصولاتشان هم مشخص است. قیمت‌های آنها هم معلوم است. مردم هم که از آنها می‌خرند. حالا من که می‌خواهم برند جدیدی درتولید این محصولات راه بیندازم چرا باید مردم از قبلی‌ها روگردان شوند و به طرف شرکت من بیایند؟ بنابراین مزیتی را یا در قیمت یا در بسته‌بندی ایجاد می‌کند. یا مواردی را در مواد اولیه در نظر می‌گیرد که این مواد شیمیایی نیست، محیط زیست را آلوده نمی‌کند و مردم را به خرید تشویق می‌کند. بازار کتاب هم به همین شکل است. وقتی نگاه می‌کنم ناشران قدیمی آثار درخشانی را چاپ کرده‌اند هر که می‌خواسته خریده، هر کسی هم بخواهد می‌رود تجدید چاپ آن را می‌خرد. من که دیگر نباید بروم همان کار را انجام دهم. ناشران ما الان همین کار را می‌کنند. شما در بازار که می‌روید می‌بینید صد نسخه مختلف از گلستان سعدی، بوستان سعدی و غزلیات حافظ وجود دارد. ده تا ناشر روی فوکو کار می‌کنند. سی تا ناشر کتاب‌های روانشناسی که پر‌خواننده است، چاپ می‌کنند. طبیعی است که در چنین بازاری نه ناشر موفق می‌شود نه چیزی دست خواننده را می‌گیرد.

کیفیت ترجمه‌های متون مهم اقتصادی چقدر قابل اعتناست؟
اغلب آثاری که در چند سال اخیر ترجمه شده نه تنها چیزی به دانش خواننده اضافه نمی‌کند، بلکه آنقدر دلسرد‌کننده است که خواننده‌ها را از کتاب خواندن فراری می‌دهد. حتماً آثار خوب و درخشانی هم در لابه‌لای این آثار بوده اما اغلب ترجمه‌ها بد است. در حوزه ادبیات، رمان، در حوزه علوم انسانی و همین دانش اقتصادی که سطوحش مشخص‌تر از دانش‌های دیگر است و مثل فلسفه پیچیده نیست. ولی در دانش اقتصادی هم کتاب‌ها چنان ترجمه‌های بدی دارد، چنان مغشوش و چنان پرغلط است که خواننده از کتاب خواندن بیزار می‌شود. این چیزها روی خواننده تاثیر منفی می‌گذارد. وقتی عنوان کیفیت مطرح می‌شود، دو سه رکن برای کتاب باید در نظر گرفت. کتابی باکیفیت است که ترجمه یا نگارش آن سالم و مطابق فارسی‌نویسی درست باشد، این مورد معمولاً در کتاب‌های ما غایب است. از طرفی باید حروفچینی درستی داشته ‌باشد تا چشم مردم را آزار ندهد. که این مورد را هم همه ناشران در نظر نمی‌گیرند. اما خیلی از ناشران هم هستند که خوب این کار را انجام می‌دهند. اما ناشرانی هم که این کار را بد انجام می‌دهند، فراوان هستند. برای اینکه کتاب جذاب و چشم‌نواز باشد، مستلزم این است که برای طراحی آن هزینه شود. معمولاً ناشران این ‌کار را نمی‌کنند و کتاب‌ها زیبا نمی‌شوند. کتاب باید خوش‌دست باشد؛ وقتی آن را باز می‌کنی برگ‌هایش از هم جدا نشود و نریزد. اغلب ناشران به دلیل صرفه‌جویی در هزینه این‌کار را نمی‌کنند. ظاهر کتاب خودش تعیین‌کننده است. وقتی کتابی ظاهرش خوب نیست، ترجمه و نگارش خوبی هم ندارد و کتاب بدی می‌شود. یک نفر که خرید به دیگری هم می‌گوید تو دیگر گمراه نشو.

انتشاراتی مثل دنیای اقتصاد چقدر در عمل به رسالت خود در این زمینه موفق بوده است؟
در انتشارات دنیای اقتصاد برای اینکه به این مشکلات بر‌‌نخوریم چند کار انجام دادیم. نزدیک به هشت ماه قبل از شروع کار بنا را روی مطالعه بازار گذاشتیم و دقت کردیم اساساً بازار کتاب ایران در حوزه علوم انسانی چه کارهایی دارد که روی زمین مانده و خواستیم ما دنبال بقیه راه نیفتیم. به نظرم ما در این زمینه موفق بودیم. کار دیگری که انجام دادیم این بود که در شکل کتاب وقت و هزینه زیادی گذاشتیم و از اول سعی کردیم کتاب‌های شکیل را با یونیفورم منتشر کنیم. هر کتابی طراحی جداگانه دارد. برای هر کتاب هزینه طراحی جدایی می‌دهیم. این کار مقداری کیفیت را بالا می‌برد. همه کتاب‌ها بدون استثنا دو مرحله ویراستاری می‌شود. کتاب‌ها ویراستاری محتوایی و صوری، ویراستاری شکلی و نگارشی می‌شوند. به نظرم در این مرحله به آنچه می‌خواستیم نرسیدیم و کماکان کتاب‌های ما هم مثل بقیه ناشران خطاهایی دارد. اما اگر تعصب به خرج نداده باشم، نسبت به بقیه کمتر است. کار بعدی که ما انجام دادیم، ارتباط با مترجمان و مولفان بود. سعی کردیم انعطاف بیشتری‌ برای تامین نظر آنها داشته باشیم و نشر را فقط یک کار اقتصادی محض نبینیم و دغدغه‌های فرهنگی نویسندگان و مترجمان در آن لحاظ شود. جذابیت‌هایی را برای اهل علم و دانش ایجاد کرده‌ایم. در کل این‌طور نیست که ما تافته جدابافته‌ای باشیم، کم و بیش مثل همکاران‌مان جلو می‌رویم.

تحولات فروش کتاب مثل ای‌بوک‌ها، کتابفروشی‌های سیار و استفاده از فضای مجازی را در ایران به نسبت دنیا چگونه می‌بینید؟
این تحولات در دنیا رایج شده و به ایران هم راه پیدا کرده ‌است. در ایران ما ناشرانی داریم که ابتکارهای خیلی خوبی به خرج می‌دهند؛ فروشگاه‌های خود را بازآرایی کرده‌اند یا محل استقرار فروشگاه‌ها را تغییر داده‌اند. یک زمانی بازار کتاب خیابان ناصرخسرو بود. 40، 50 سال پیش فهمیدند آنجا جای خوبی نیست و به روبه‌روی دانشگاه تهران منتقل شدند. دو دهه پیش متوجه شدند مخاطبان بهتری در منطقه کریمخان پیدا می‌شود و به این خیابان کوچ کردند. در دهه پیش اتفاقی که در شکل ارائه کتاب افتاد این بود که مردم برای خرید کتاب به بازار کتاب نمی‌روند. وارد یک بازار عمومی‌تر مثل پاساژهای بزرگ و مراکز خرید می‌شوند. ناشرانی که تجربه بهتر و توان مالی بیشتری داشتند، تغییر را متوجه شدند و به آن عمل کردند. الان بخشی از کتابفروشی‌های تهران به مناطق شمالی تهران منتقل شده‌اند. این تغییرات به این دلیل است که ناشران اقتضاهای جدید را فهمیده‌اند و به آن عمل کردند. بهره‌گیری از فضای مجازی را تقریباً همه فهمیدند، روی آن کار کردند و این فرهنگ رواج پیدا کرده ‌است. همچنین در بازار کتاب عرضه نسخه‌های ئی‌بوک رواج پیدا کرده و تلاش می‌شود با ضرباهنگ جهانی هماهنگ شود. آنهایی که این تحولات را سریع‌تر فهمیدند، به آن سریع‌تر عمل کردند و الان موفق‌تر هستند. ما هم که از همه دیرتر شروع کردیم، ولی از دل این حوادث بیرون آمدیم و از تجربه بقیه استفاده کردیم و به یک معنا زودتر متوجه شدیم و زودتر شروع کردیم. ما هم تلاش می‌کنیم محل‌های عرضه کتاب را در مناطق مختلف گسترش دهیم و از فضای مجازی خوب استفاده کنیم.

به عنوان کسی که سال‌ها در حوزه نشر تجربه دارید، دغدغه اصلی شما چیست؟
مهم‌ترین دغدغه من این است که مولفان و مترجمان توانا در کشور کم پیدا می‌شود. بازاریابی خوبی نشده است. به نسبت جمعیت کشور مولفان و مترجمان کم هستند. گرفتاری اصلی ناشران در حال حاضر این است. شاید دغدغه همکاران دیگر را بپرسید می‌گویند کمک‌های دولتی کم است، یا مالیات نباید بگیرند، بعضی‌ها ممکن است بگویند سانسور مانع کار است. اما به نظر من فقدان دانش تالیف و ترجمه مهم‌ترین چالش و معضل بازار نشر است.

دراین پرونده بخوانید ...

  • کاستی‌های ترجمه

    کتاب‌های مهم اقتصادی و مدیریتی دنیا با چقدر تاخیر و با چه کیفیتی به دست مخاطبان فارسی‌زبان می‌رسد؟

    کاستی‌های ترجمه

  • ملزومات ارتقای کیفیت

    روندشناسی ترجمه و انتشار کتاب‌های مهم اقتصادی دنیا در ایران چگونه است؟

    ملزومات ارتقای کیفیت

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها