تاریخ انتشار:
قابلیتهای زندگی شهری در کلانشهرها چگونه پلهپله کاهش مییابد؟
زندگی شهری در کما
ساختمانهای خشن و بلندی که زندگی را در کلانشهرها سخت کرده است، امروزه به یک معضل تبدیل شده که به نظر میرسد قابلیت زندگی در شهرها را برای ساکنان آن بهشدت کاهش داده است. همه کلانشهرها نیز متاسفانه این وضعیت را دارند و به نظر هم میرسد که تا دیرتر نشده، باید برای آنها راه چارهای اندیشید.
زندگی در کلانشهرها این روزها اگرچه مزیتها و جاذبههای خاص خود را دارد، اما به هر حال اگر بخواهیم با دیدگاه واقعبینانه به آن بنگریم، شرایط را برای ساکنان بسیار سخت کرده است. کافی است هر یک از افراد به عنوان یک شهروند، در این کلانشهرها زندگی کنند تا با معضلات و مشکلاتی که دارند، از نزدیک آشنا شده و دستوپنجه نرم کنند.
این در حالی است که شاخصهای کیفیت در کلانشهرها در همه جای دنیا تعریف شده است، یعنی هر یک از شهروندان باید از شرایط ترافیکی و تردد مناسب برخوردار بوده و سطح مناسب دسترسی به فضای سبز و سایر خدمات شهری را به بهترین
شکل تجربه کنند تا در نهایت، برآیند همه این فعالیتها به نوعی شود که یک شهروند، بتواند زندگی با آسایش و در آرامشی را تجربه کند.
این در حالی است که همه شهروندان مطابق با اصول پذیرفتهشده در دنیا باید حق دسترسی به هوای پاک را داشته باشند و این موضوع نیز، جزو حقوق اولیه شهروندی به شمار میرود که شاید نداشتنش، یک فرد را از عادیترین حقوق خود محروم میکند و حق زندگی را در مرتبهای بالاتر از او سلب خواهد کرد. اگر همه این شاخصها را حساب کنیم، متوجه خواهیم شد که سطح زندگیپذیری یا زیستپذیری شهرهای ایران بهشدت رو به افول است و در چند سال اخیر نیز، متاسفانه این روند، شیب بیشتری به خود گرفته و با سرعت بیشتری به سمت نازلترین استانداردها در حال حرکت است.
در این میان، باید این موضوع را نیز در نظر گرفت که مدیریت نابسامان شهرها باعث شده بسیاری از فضاهای عمومی از دست برود و آلودگی هوا و محیط زیست افزایش یابد؛ این در شرایطی است که هنوز بسیاری از کلانشهرهای ما از جمله تهران، سیستم خودرویی و مدیریت حملونقل مناسبی نیز ندارند و همین امر، اوضاع را بدتر کرده است.
در کنار این، کیفیت ساختوساز به نحوی است که امکانات حیاتی همچون دید و منظر خوب و فضاهای تفریحی که باید به طور استاندارد، در مجاورت واحدهای مسکونی باشد، بهشدت نزول کرده و سرانه کم فضای سبز نیز مشکلساز شود. این در حالی است که در گذشته، در بسیاری از واحدهای مسکونی، مجموعهای از فضای سبز شخصی وجود داشت که کار پالایش هوا را انجام میداد؛ اما اکنون با رشد شهرنشینی و جمعیت متراکم مستقر در کلانشهرها، دیگر خبری از این فضاهای دستساخته و مفید برای بشر نیست.
در عین حال، اگرچه چنین شاخصهایی در طرحهای جامع و استانداردهای خدماترسانی لحاظ میشوند اما تقریباً در مرحله اجرا، به دست فراموشی سپرده میشوند.
این در شرایطی است که طرحهای جامع شهرسازی، در همه جای دنیا تعریف میشوند و ذیل آن، مشخص است که هر یک از شهروندان، باید چه میزان سرانه فضای سبز داشته باشند و حتی به تفصیل گفته میشود که سرانه خدمات تفریحی به چه میزان باید باشد. البته باید به این نکته توجه داشت که این استانداردها، شهر به شهر متفاوت است؛ اما در هر شهر، حداقلهای لازم باید در نظر گرفته شود.
این حداقلها و استانداردها نیز البته چیز جدیدی نیست که به تازگی آن را تعریف کرده باشند؛ بلکه در تمام استانداردهای شهرسازی دنیا تعریف میشوند و بنا به فرهنگ هر کشور و کلانشهر، مورد توجه قرار میگیرند.
بر همین اساس هم، در طرح جامع کلانشهر تهران، شاخصهای زیستپذیری این شهر لحاظ شده و طراحی مناسب برای آن صورت گرفته؛ به نحوی که بر اساس طرح جامع، این شهر برای هفت میلیون و 600 هزار نفر به صورت استاندارد طراحی شده است، اما متاسفانه جمعیت از این میزان بسیار بالاتر است. البته در این رقم، حاشیهنشینها در نظر گرفته نشدهاند.
چراکه این محدودهها خارج از شهرها بوده و به نوعی، بیرون از استاندارد شهری به شمار میروند؛ اما باید توجه داشت که در مناطق حاشیهای کلانشهرها، وضعیت بدتر است. ولی اگر بگوییم که فقط حاشیهنشینی شرایط را برای کلانشهرها بد کرده است، باید در کنار آن، حتماً به سایر مجموعهها نیز توجه جدی داشت و آنها را در ارزیابیها لحاظ کرد. حال برخی در این رابطه خلأهای قانونی را مطرح میکنند؛ این در شرایطی است که بیشتر از اینکه خلأ قانونی داشته باشیم، مشکل در اجرای برنامهها و طرحهای جامع داریم؛ اگرچه وجود برخی خلأهای قانونی را نیز نمیتوان انکار کرد.
مهمترین آن، این است که سیستم ما در مدیریت شهرداریها به لحاظ قانونی با محدودیتهایی مواجه است؛ چراکه اگر این سیستم به درستی مدیریت میشد و خلأ قانونی در این زمینه وجود نداشت، تجاریسازی فضاهای عمومی و شهری کم میشد و همین امر، کمک میکرد تا بخش عمده مشکلات حل شود.
این در حالی است که بخشی از این مشکلات به شهرداریها برمیگردد؛ اما مقصر، فقط شهرداریها نیستند و دولت نیز مقصر است که انضباط شهری خوبی را برقرار نساخته و شهرداریها نیز قوانین را به خوبی اجرا نمیکنند.
در یک نگاه دیگر، مشکلات کلیدی شهرداریها، نظام درآمدی آنهاست که دولت نیز هیچوقت به صورت جدی و با عزمی پیگیر، این موضوع را اصلاح نمیکند؛ پس در اینکه شاخص قابلیت زندگی در شهرها، پایین است، تقصیر دو طرف دولت و شهرداری است.
دولت نه به عنوان مجری، بلکه به عنوان کسی که زمینهساز اجرای قانون است؛ باید این شرایط را بیش از شهرداریها مورد توجه قرار دهد. در هر حال، طرح جامع شهری هماکنون در تمامی کلانشهرها و از جمله تهران وجود دارد ولی متاسفانه، این طرحها فقط در روی کاغذ باقی میماند و تا حد زیادی سعی نمیشود که آنها پیادهسازی شوند؛ در حالی که وقتی طرح جامع شهری با انضباط در اجرا مواجه نباشد، تبدیل به ابزاری برای کسب درآمد شهرداریها شده و تغییر کاربری را رقم میزند؛ در حالی که همه اینها در طرح جامع دیده شده بودند؛ بنابراین نفس طرح جامع خوب است؛ ولی در استفاده از مفاد آن، دقت لازم به خرج داده نمیشود و تنها از آن، به عنوان یک ابزار برای کسب درآمد یاد میشود. اشکال کار هم البته به دولت برمیگردد که سامانبخشی به نظام درآمدی شهرداریها نمیدهد و شهرداریها نیز مجری کار هستند.
در این میان، یکی از گرههای نظام درآمدی شهرداریها هم همین است؛ پس تا زمانی که شهرداری، وابسته به فروش قوانین است، کار به همین شکل پیش میرود و قابلیت زندگی در کلانشهرها، کاهش مییابد؛ البته برای حل این معضل، نیاز به عزم حکومتی است و حل مسائل مطروحه، باعث میشود که مقدار زیادی از این مشکلات حل شود.
نمونه این موضوع هم، ساختمان پلاسکو و حادثه تلخ آن است که نشان میدهد پیگیری شهرداری برای بهسازی این ساختمان، هزینه سیاسی داشته و بنابراین، شاید به خاطر کسب درآمدی هم که صورت گرفته، اهمال رخ داده است.
به هرحال، حادثه پلاسکو نشاندهنده این است که دولت به عنوان کسی که باید انضباط را فراهم کند، کار خود را به خوبی انجام نداده است و متاسفانه سرنوشت کلانشهر تهران، بهشدت در انتظار اصفهان و شیراز هم هست، اهواز که دیگر جای خود دارد. بنابراین پیشنهاد اصلی آن است که نظام درآمدی شهرداریها اصلاح شود؛ بنابراین باید آن را جدی گرفت.
دیدگاه تان را بنویسید