در خدمت و خیانت طیفهای اثرگذار در بازار هنر
قطعه گمشده اقتصاد هنر
نیاز به اقتصاد هنر چیست؟ در حال حاضر در جامعه هنری ما اکثریت افراد دارای مشکلات مالی فراوان هستند در حالی که عزت نفسشان این اجازه را به آنها نمیدهد که در این خصوص به دولت متوسل شوند. از خوش یا بد حادثه بسیاری از مسوولان این هنرمندان، هنرشان و بازارشان را نمیشناسند.
نیاز به اقتصاد هنر چیست؟ در حال حاضر در جامعه هنری ما اکثریت افراد دارای مشکلات مالی فراوان هستند در حالی که عزت نفسشان این اجازه را به آنها نمیدهد که در این خصوص به دولت متوسل شوند. از خوش یا بد حادثه بسیاری از مسوولان این هنرمندان، هنرشان و بازارشان را نمیشناسند. بسیار متاثر میشویم هنگامی که هنرمندی جهت بستن یک قرارداد، ساعتها پشت در اتاق مسوولی میایستد و بعد با کلی آه و ناله و التماس این قرارداد به گونهای بسته میشود که بدترین شکل برخورد با هنر است. بنده سعی دارم پازلی را پهن کنم و قطعاتی از آن را بچینم، اتصال باقی خانهها را به شما دوستان میسپارم؛ مشکل اقتصاد هنر را نباید تنها در مقوله اقتصاد یا هنر جستوجو کرد. در کشور ما تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای بخش هنر در جاهای دیگر شکل میگیرد و نباید تنها از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مراکزی چون حوزه هنری انتظار داشته باشیم که نسبت به کل جریان هنر از جمله اقتصاد پاسخگو باشند. معتقدم توسعه واقعی کشور زمانی آغاز خواهد شد که نفت ما تمام شود! به این دلیل که قشر زیادی از هنرمندان جامعه تصور میکنند که باید سهمی از این فروش و سود نفت را داشته باشند و
میگویند پس چطور است که اثری از ما خریداری نمیشود؟ آنها انتظار دارند در این سود سهیم باشند و چون این اتفاق نمیافتد، هنرمند احساس عقبافتادگی میکند. این مشکل فرهنگی است که تا سطوح بالاتر هم ادامه دارد.
نبود سیستم ارزشگذاری برای آثار هنری: هنگام صحبت از خرید اثر هنری باید بسیار مراقب بود، چرا که در این صورت اثر هنری به کالا تبدیل میشود و ما با ضرر و منفعت روبهرو هستیم. نکته مهم در این میان سیستم ارزشگذاری است که ما چنین سیستمی نداریم و اینکه خریدار، این را بفهمد و درک کند که چه ارزشی میدهد و چه ارزشی را میگیرد، مثل بورسهای بزرگ دنیا ارزش اقتصادی آثار هنری معمولاً در پایهای شکل میگیرد که هیچ خطکشی ندارد. در دانشکدههای هنری ما نوعی متدولوژی آموزشی حاکم است که در آن به دانشجو آموزش میدهند که کمی بعد از سفید شدن موی سر احتمالاً هنرمند میشود و آثارش ارزشمند و ناگهان به آنها لقب استاد میدهند. زمانی که دانشجو از فضای آموزشی وارد بازار میشود، کجاست آن متر و خطکشی که تعیینکننده ارزش اثرش باشد؟ اینطور است که ما همواره به دنبال کسانی هستیم که سنی از آنها گذشته و بر این اساس اعتباری یافتهاند مانند آنهایی که پس از مدتی حضور در تلویزیون ناگهان به منتقد فیلم تبدیل میشوند! ما نیازمند یک سیستم ارزشگذاری آثار هنری هستیم که وقتی یک اثر بهطور مثال ۲۰۰ هزار تومان ارزشگذاری میشود، بعد از گذشت دو روز
نشود ۱۸۰ هزار تومان و ما چنین سیستمی را نداریم. در بازارهای مکاره غرب، یک اثر هنری A دلار قیمتگذاری میشود که این قیمت ممکن است افزایش یابد اما هرگز کاهش پیدا نمیکند؛ بماند که توسط عواملی این اثر چهبسا ارزش فرهنگی، سیاسی و رسانهای پیدا کند البته آنها نیز خطا میکنند اما مهم این است که سیستم ارزشگذاریشان در بستر مشخصی اتفاق میافتد.
در بحث اقتصاد هنری با چه طیفهایی روبهرو هستیم؟: طیف اول- هنرمندان کسانی هستند که از راه هنر امرار معاش میکنند البته نه به این معنی که کار هنری را جهت فروش بیافرینند، هنرمندان حرفهای به هیچوجه چنین نیتی ندارند. آنان نقاشی میکشند برای نقاشی، خط مینویسند برای خوشنویسی و این سیستم درستی است که ما در قدیم یعنی حدوداً ۱۵۰ سال پیش به قبل داشتهایم. متاسفانه هر وقت صحبت از زمان قدیم به میان میآید میگویند اینان سنتگرایان متحجر هستند. در آن زمان هنرمند پولی دریافت میکرد و با آن زندگی میگذراند و بعد مشغول کار هنری خود میشد که این دو مابهازای هم نبودند اما در دوره جدید، هنرمندان ما به ازای پولی که دریافت میکنند یا سفارشی که میگیرند، هنری میآفرینند که معمولاً آثار بسیار سطح پایینی هستند، بهطور مثال از فرهنگستان هنر وقتی بودجهای میآید چند تابلو سفارش میدهند و دیگر مهم نیست که این تابلوها چه باشند. در سیستم سفارشی هنر، اثر هنرمند حتماً مابهازای سفارش است که از این کار هنر برنمیآید و وقتی سفارش بر اساس تعداد و قیمت گرفته میشود (ضمن احترام به هنرمندان کشور) طبیعی است که آثار درخشانی نخواهیم داشت اما
وقتی بین اثر هنری و مخاطب رابطه برقرار میشود، در اینجا هنر با جان ارتباط برقرار کرده که فکر نمیکنیم هنرمند چنین اثری هنگام خلق اثر در عالم اقتصاد بوده باشد بلکه او برای خودش کار کرده است. هنوز که هنوز است بسیاری از صدها هزار اثر هنری ما در مقابل یک اثر دوره تیموری، دورهای که مغولهای وحشی حامیشان بودند، برابری نمیکند؛ در حالی که هنرمند امروزی تکنیک، فرم و رنگ را بهتر از سلطان محمد میشناسد، پس اتفاق دیگری در حال رخ دادن است. طیف دوم- سیاستگذاران ما که با بودجهها و اعتبارات محدود و البته با ملاحظات فردی، سیاسی و گروهی حضور دارند کسانی هستند که در پستهایی ماهیتاً فرهنگی قرار دارند اما اغلب از آن بهرهبرداریهای سیاسی میکنند. طیف سوم- هنرمندان آماتوری که گهگاه کار میکنند مثل پزشکانی هستند که کار نقاشی میکنند و برای آنها تفاوتی نمیکند که آثارشان را بفروشند یا نفروشند. طیف چهارم- این گروه بسیار تعیینکننده، دانشجویان و فارغالتحصیلان هنر هستند. تعداد کارشناسان ارشد و دکتراهای هنر، رشد بسیاری داشته است و امروزه دانشگاههای ما فارغالتحصیلان بسیاری میدهند که اغلب آنها ادعا دارند و به محض
فارغالتحصیلی دیگر حرف گوش نمیدهند و اگر ارشد خود را بگیرند، استاد شده و اگر دکترا بگیرند که دیگر به سادگی خدا را هم بنده نیستند. در واقع دانشکدههای ما تکنسین هنر پرورش میدهند؛ با این اوصاف پشت در اتاق آقای X به جای یک نفر ۲۰ نفر قرار میگیرند، کسانی که مدعی هستند و دیگر بحث موی سفید و پیشکسوت هم مطرح نیست. هنوز مهر مدرک خشک نشده میخواهند تابلو بفروشند و اگر نخرند سریع معترض میشوند. در نتیجه میبینیم بخشی از مشکلات اقتصاد هنر ما به وزارت آموزش عالی و هیات دولت برمیگردد یعنی در جایی که خبری از هنر نیست، اما سیاستگذاریهای بخش هنر در آنجا اتفاق میافتد. در کار هنرمندان حرفهای، عزت، بسیار مهمتر از پول است و نیز تامین معلمان در حدی که آبرویشان حفظ شود و بعد از رسیدن به سن بازنشستگی بتوانند تا آخر عمر ارتزاق کنند. بیمه هنرمندان بالای ۶۰ سال رقمی بسیار ناچیز است. خلاقیت هنری در بسیاری از هنرمندان بعد از رسیدن به سنی کاهش یافته یا حتی به صفر میرسد مانند برانکوزی که در سالهای آخر عمر خود تنها کارهای قبلی را صیقل میداد اما این بدان معنی نیست که چنین هنرمندی بیارزش شده بلکه باید برایش تدبیری اندیشید
اما هنرمندان آماتور به چیز دیگری میاندیشند، اینکه چطور میشود از این آب گلآلود ماهی گرفت، اگر تابلو را خریدند که خریدند وگرنه بتوانند از محفلی جایزه بگیرند که البته این گروه اصلاً طرف حساب ما نیستند.
سیاستگذاران در عرصه فرهنگ و هنر دو دستهاند:
1- سیاستگذاران عام که با عرض پوزش از ایشان، با توجه به ضعف درک خود از فرهنگ و هنر ممکن است در انتهای همه اصناف به صنف هنر نیز بیندیشند البته تعداد آنها اندک است.
2- سیاستگذارانی که اغلب، سیاستهای فرهنگی خود را به پستهای سیاسی تبدیل کردهاند و اگر به آنها حمله شود، باج میدهند و اگر هم حمله نشود با دیدن اندکی از افراد در مورد همه هنرمندان اظهارنظر میکنند. مگر ما چه کردهایم جز تجلی زیبایی خدا در رنگ و فرم و فضا؟ آنان میگویند هنرمندان متوقع، متکبر، بیتقوا و دروغگو هستند و نکته مهم اینکه هیچ مشکلی را از کشور حل نمیکنند، میگویند که آرایشگر مو کوتاه میکند یا معمار ساختمان میسازد اما شما چه میکنید؟ نقاشی میکشید برای چه؟ مجسمه میسازید برای چه؟ در واقع این مساله، مشکلی فرهنگی است.
در یکی از شوراهای بزرگ فرهنگی کشور، طرح بورس هنر را مطرح کردیم. از آنجا که تیراژ برای بورس لازم و از طرفی کار هنری اورجینال و تک است راهکارهایی را ارائه دادیم و با مشقت فراوان این طرح را به هر طریقی که بود در شورا مطرح کردیم. متاسفانه به جای استقبال مسوولان با بیتوجهی آنها روبهرو شدیم، در حالی که یک ریال هم هزینه نمیخواستیم. در این طرح روشی را مطرح کردیم که در آن هنرمندان درخواستی از دولت نداشته باشند و در عوض مامنی مطمئن بیابند تا با آرامش خیال به کار هنری خود بپردازند و بدانند اگر اثر هنری آنان از متوسط ارزش هنری برخوردار باشد، مشکل مالی نخواهند داشت اما شخص صاحبنظر در این شورا گفت این مساله ربطی به شما ندارد و به وزارتخانه ما مربوط است. در جواب گفتیم خب شما این کار را انجام دهید و ما هم در عملی کردن این پروژه، رایگان در خدمت شما هستیم، به همین منظور بارها جلسات سنگینی با اعضای بورس برگزار کردیم. این طرح با سرمایه ۶۰ میلیاردتومانی قابل راهاندازی بود و حتی سرمایهگذارش را هم پیدا کرده بودیم و گفتیم ما هزینهای از دولت نمیخواهیم، تنها یک مجوز میخواهیم و قول شرف میدهیم که دیگر نگذاریم عزت هیچ
هنرمندی پشت در اتاق هیچ مسوولی خدشهدار شود. آیا چنین کاری خدمت کمی است؟! پس چرا کمک نمیکنید که این اتفاق بیفتد؟
استقرار اصناف هنری و کاهش نیازهای مالی از جانب دولت
نکته دیگر آنکه، مشکل عمده ما در جامعه هنری این است که تنبل هستیم. شما نگاه کنید اگر کلهپزیها آبشان قطع بشود فردا همه در میدان فردوسی تجمع میکنند. منظور من به هیچوجه شورش برای گرفتن مزد نیست، افراد بسیاری را میشناسم که مشکلات مالی دارند. به آنان پیشنهاد میکنم بیایید یک انجمن یا NGO تشکیل دهیم اما تنبلی و عدم اعتمادی که در جامعه هنری شایع شده و دارای ریشههای عمیق فرهنگی است مانع از پذیرفتن اینگونه پیشنهادها شده است. به نظر میرسد باید به این جامعه کمک کرد تا به حرکت بیفتد. هیاتهایی که مسوولیت دادن پول جهت سفارشهای هنری را بر عهده دارند همیشه بین هنرمندان منفورترند چون نمیدانند مشکل کار کجاست. در واقع هر کسی در این پست قرار گیرد وضع به همین منوال است چرا که سرمایه محدود است و پول تنها به تعدادی از هنرمندان تعلق میگیرد و بقیه طبیعتاً معترض میشوند. ما باید کاری کنیم این جریان وارد خود جامعه هنری شده و به مرور نیازهای مالی از دولت کاهش یابد. برای بهبود اقتصاد هنر ما به الگو و همچنین سازمان مطالعاتی خاصی در این
زمینه نیازمندیم و از همه مهمتر بسترسازی فرهنگی میخواهیم. در آمریکا این همه سازمان وجود ندارد و میتوان گفت ۵ /۹۹ درصد از گردش اقتصادی جامعه هنری آمریکا در دست بخش خصوصی است در دیگر کشورها نیز همینطور. دولت باید در این بخش سیاستگذار باشد که این سیاستگذاری بسیار مهمتر از تزریق پول است.
بنبست اقتصاد هنر، باید رمزگشایی شود و تنها صحبت کردن در این رابطه کاری از پیش نخواهد برد. مشکل اقتصاد هنر تنها در جامعه هنری حل نمیشود میخواهم بگویم وزیر اقتصاد هم به شدت در جریان هنری کشور تاثیرگذار است، همینطور وزیر صنعت، رئیس سازمان شهرداریها، وزیر کشور و… همه و همه در چگونگی روند این جریان موثرند و خبط بزرگی است اگر گمان کنیم که مساله اقتصاد هنر تنها در حوزه هنری و وزارت ارشاد قابل حل است.
دیدگاه تان را بنویسید