۳۰ میلیارد تومان گردش مالی کنسرتهای ایرانی در سال ۹۲
تجارت ساز و آواز
این روزها تعداد بیشتری از مردم تئاتر میروند. کنسرت میبینند. جمعهها به گالریها سر میزنند. اثر هنری میخرند و گاهی میفروشند و کارهایی از این دست، زیاد انجام میدهند.
این روزها تعداد بیشتری از مردم تئاتر میروند. کنسرت میبینند. جمعهها به گالریها سر میزنند. اثر هنری میخرند و گاهی میفروشند و کارهایی از این دست، زیاد انجام میدهند. اگر تا همین چند وقت پیش، همین چند سال قبل تنها قشر فرهیخته و روشنفکر - نه الزاماً تحصیلکرده- و هنرمندان بودند که از نمایشگاههای هنری یا تئاترها دیدن میکردند، حالا افراد جدیدی به این گروه اضافه شدهاند. کسانی که نه هنرمندند و نه الزاماً به اصطلاح انتلکتوئل. فقط آدمهایی هستند که مسائل اولیه معیشتی خودشان را حل کردهاند و به چیزهای دیگری هم فکر میکنند. مثلاً اینکه برایشان مهم است که در جامعهای زندگی کنند که مسائل مدنی و منفعت عمومی در آن لحاظ شده باشد. درست است؛ سالهاست - لااقل سه دهه- در ادبیات علوم اجتماعی دیگر از واژه «طبقه» استفاده نمیشود. دیگر جوامع به سه طبقه بالا، متوسط و پایین خلاصه نمیشوند و چند سلسلهمراتب دیگر هم به طبقههای جوامع اضافه شدهاند؛ اما ناگزیریم که فعلاً بگوییم علاوه بر قشر مرفهی که هنر را به ابزار جدید تجملشان بدل کردهاند؛ این مردمان طبقه متوسط هستند که با حساسیت بسیار، این مسائل را دنبال میکنند، همانطور
که مدنیت، دموکراسی، توسعه و جامعه مدرن را طلب میکنند. میتوان برای این مساله هم شاهد آورد؛ در همین ماههای گذشته، دهها هزار نفر تنها، از یک کنسرت - چرا رفتی؟- دیدن کردند. این تنها یک نمونه از اتفاقاتی است که در حوزه اجراهای زنده رخ میدهد. از آن طرف در غیر ماههای ممنوع - محرم، صفر، رمضان - کنسرتهای متعددی در سالنهای مختلف موسیقی انجام و باعث شده تا برگزاری کنسرت، پرتوجیهترین فعالیت اقتصادی در حوزه هنر - البته جز فیلم ساختن - شود. اگرچه معمولاً کنسرتها سود بیشتری از طریق فروش کسب میکنند؛ اما از آنجا که تهیهکنندگان سینما میتوانند از رانتها و وامهای طولانیمدت بهرهمند شوند، معمولاً صرفه اقتصادی بهتری برایشان دارد. اما آیا این میزان توجه را باید به عادت جدید فرهنگی طبقه مرفه و متوسط نسبت داد یا موج و مدی که آدمیان در آن به دنبال کسب هویت هستند و هر لحظه امکان عوض شدن آن موج میرود؟ پاسخ این سوال البته چندان آسان نیست و باید با تفکر بیشتری دربارهاش سخن گفت؛ نوشت و بررسیاش کرد. شاید هم باید همهچیز را به مرور زمان سپرد و آرزو کرد که ای کاش این حالت، تداوم داشته باشد.
برگزاری کنسرت؛ از مافیا تا کنسرتگذاران
هر اندازه که انتشار اثر، توجیه اقتصادی ندارد؛ برگزاری کنسرت فعالیتی سودده است. اگرچه باز هم نمیتوان این مساله را انکار کرد که تعداد خوانندگانی که برگزاری کنسرتهایشان با استقبال مواجه میشود، هم اندک است و برای بقیه خوانندگان و همچنین سبکهای دیگر - موسیقی بیکلام، موسیقی کلاسیک و همچنین موسیقیهای مدرنتر- این توجیه اقتصادی وجود ندارد. نکته جالب این است که همچنان این تنها خوانندگان هستند که میتوانند مخاطبان را به سالنهای برگزاری کنسرت بکشانند. اما در این میان نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که شرکتهای تولید آثار موسیقایی، در بسیاری موارد امکان برگزاری کنسرت ندارند و این فعالیت تنها به چند کنسرتگذار محدود شده است. به قول غلام علمشاهی: مافیای موسیقی این اجازه را نمیدهد که یک تهیهکننده یا شرکت روی یک خواننده سرمایهگذاری کند. شرکتهای تولید موسیقی یک خواننده را کشف میکنند و بعد توسط کنسرتگذاران برای اجرای برنامه دعوت میشود. چون هم پول بیشتری دارند، در نتیجه خواننده به سمت آنها میرود. با همه اینها نباید اینگونه فکر کرد که
برگزاری کنسرت هم کار آسانی است. یک برگزارکننده کنسرت علاوه بر هزینههای خواننده و نوازنده - احتمالاً رهبر ارکستر- باید هزینههای دیگری را نیز پرداخت کند:
- اجاره سالن برگزاری کنسرت (این قیمت در سالنهای مختلف متفاوت است؛ برای مثال در سالن میلاد در صورت استفاده از بکاستیج و همچنین L.E.Dها به 40 میلیون تومان برای هر سانس هم میرسد.)
- هزینه اماکن و نیروی انتظامی (برای هر اجرا، شبی پنج میلیون تومان؛ ضمن اینکه کنسرتگذار موظف است پذیرایی و شام نیز در اختیار کارکنان ناجا قرار دهد.)
- هزینه تبلیغات (روزنامه و بیلبورد و تبلیغات محیطی)؛ هزینه یک آگهی در صفحه اول روزنامه همشهری بین 5 تا 10 میلیون تومان بسته به اندازه آگهی است.
- هزینه تجهیزاتی مانند نور، صدا، دکور و...
- هزینه جاری برای کارمندان شرکتهای کنسرتگذار
- سهم سایتها یا فروشگاههای فروش بلیت (معمولاً بین پنج تا هفت درصد قیمت بلیت) و البته هزاران هزینه دیگر.
شاید به همین خاطر است که «سهراب پورناظری» میگوید ایران جزو گرانترین کشورهای دنیا برای اجرای موسیقی است و برخلاف همه جا که به هنرمند یارانه میدهند، این هنرمند است که باید به دیگران یارانه دهد. هزینههای برگزاری کنسرت هر سال هم افزایش پیدا میکند. این در حالی است که معمولاً قیمت بلیتها در سالنهای مختلف که البته هیچ کدامشان - جز وحدت- سالنی استاندارد برای اجرای کنسرت نیستند، از 30 هزار تومان شروع میشود و تا 120 هزار تومان میرسد. این در حالی است که قیمت بلیت کنسرتهایی که قرار است اواخر همین ماه برگزار شود و در آن چهرههای معروف موسیقی جهان حضور دارند، به 200 هزار تومان هم میرسد. نمونهاش قیمت بلیتهایی که برای کیتارو در نظر گرفته شد و البته آن هم در مدت زمان کوتاهی بعد از آغاز بلیتفروشی به اتمام رسید. صد یا دویست هزار تومان البته قیمت بالایی برای بلیتهای کنسرت است، اما با توجه به هزینههای برگزاری کنسرت در ایران، آیا گریزی از این مساله وجود دارد؟ کنسرتگذاران همه پاسخشان منفی است؛ به خصوص اینکه معمولاً کنسرتهایی که با حضور خوانندگان چهره و ستاره انجام میشود، هزینههای بیشتری برای آنان دارد و
30 تا 40 درصد از درآمد بلیتهای کنسرت به خواننده تعلق میگیرد. این منهای دستمزد بالایی است که نوازندگان چهره از تهیهکننده دریافت میکنند. با همه اینها، نمیتوان منکر این مساله شد که برای همان طبقه متوسطی که حالا مخاطبان اصلی این کنسرتها هستند؛ قیمتها بالاست، به خصوص آنکه قیمت بلیت در این سالها همچنان بالا میرود. آنچه این افزایش قیمت را توجیهناپذیر میکند، آن است که معمولاً در کنسرتهای ایران - در بخش پاپ و سنتی- هیچ اتفاق خاصی رخ نداده و مخاطبان تنها این امکان را دارند تا تصویر و صدای زنده خوانندهشان را بشنوند. آن هم با مشکل همیشگی صدابرداری در ایران و سالنهای غیراستاندارد، عملاً کیفیتی نازلتر از آنچه در سیدی شنیدهاند، دریافت خواهند کرد. برای مثال تصور کنید دیدن یک کنسرت در تالار وزارت کشور را که با هر هدفی که ساخته شده باشد، اجرای کنسرت جزو آن نیست؛ بنابراین گاه فاصله مخاطب با صحنه به اندازهای زیاد است که حتی تصویری درست از اجرا نخواهد دید. اما بالاخره تقصیر این قیمتها را باید به گردن چه کسانی انداخت؟ تهیهکنندهها؟ خوانندگانی که همواره سهم مهمتری از اجرای کنسرت میخواهند؟ یا مافیایی که
این روزها مدام از آن صحبت میشود و میگویند امکان برگزاری کنسرت تنها محدود به چند شرکت است. یعنی در حالی که ضرر اصلی را تولیدکنندگان آثار موسیقایی میدهند، تهیهکنندگان و کنسرتگذاران هستند که سود واقعی را میبرند. محسن رجبپور که باید او را یکی از بزرگترین تهیهکنندگان موسیقی دانست، استدلال خود را در این زمینه دارد: «برگزاری کنسرت، هزینههای بسیار بالایی دارد که شاید در نگاه اول اجاره سالن یا دستمزد نوازندگان و خوانندگان به چشم بیاید؛ اما علاوه بر آن هزینههایی مثل صدابرداری، نورپردازی، ساخت دکور، درصد گیشه، نیروی انتظامی و هزاران هزینه دیگر. ضمن اینکه نمیتوان برای هر کنسرتی، قیمتهای یکسانی تهیه کرد؛ در حالی که معمولاً این هزینهها ثابت میماند. علاوه بر آن خوانندههای شناختهشده، مدام دستمزد خود را برای اجرای کنسرت بالا میبرند. هماکنون خوانندگانی وجود دارند که برای هر اجرا، چیزی حدود 50 میلیون تومان طلب میکنند. تهیهکننده هم با توجه به اینکه این خوانندگان میتوانند سالن را در مدت زمان اندکی - مثلاً دو ساعت بعد از آغاز بلیتفروشی- پر کنند؛ به این کار راضی میشوند و تلاش میکنند تا این هزینه اضافی
را به قیمت بلیتها بیفزایند.»
رجبپور، مهمترین مشکل را نبود سالنهای فراوان میداند و اینکه امکان برگزاری کنسرت برای تمام گروهها - در سبکهای متفاوت- وجود ندارد: «اگر هر شب در سالنهای مختلف کنسرتهای متفاوتی از خوانندگان پاپ، سنتی یا موسیقی بیکلام برگزار شود، مخاطب حق انتخاب دارد؛ بنابراین از برنامهای دیدن میکند که بهترین امکانات را با قیمتهای مناسبی در اختیارش قرار دهد؛ همین هم باعث میشود تا تهیهکننده و خواننده تمام تلاش خود را انجام دهند تا هم کیفیت اجرایشان را بالا ببرند و هم قیمت مناسبی برای اجراهایشان در نظر بگیرند.»
در این میان، همواره پیکان انتقادها به سمت خوانندگان است؛ این در حالی است که جز چند خواننده نامدار، دستمزد خوانندگان از هر اجرا چیزی حدود 8 تا 15 میلیون تومان است که در میان قیمت بلیتهای صد هزارتومانی چیز چندان چشمگیری نیست. برای مثال رقم دستمزد خوانندهای چهره چون رضا صادقی چیزی حدود 15 میلیون تومان است و این در حالی است که او معمولاً در سالن همایشهای برج میلاد به اجرای برنامه میپردازد که 1300 صندلی دارد و قیمت بلیتهایش نیز به همان شکل معمول - از 30 تا 120 هزار تومان- است. حتی احسان خواجهامیری و سیروان خسروی که میگویند بیشترین دستمزدها را در حوزه موسیقی پاپ دریافت میکنند، برای هر اجرا چیزی کمتر از 20 میلیون تومان دریافت میکنند. البته که این دست خوانندگان، معمولاً در طول سال اجراهای متعددی در تهران و شهرستانها دارند و بنابراین دستمزدهای بالایی دریافت میکنند؛ اما نمیتوان آنان را تنها مقصر قیمت بلیت دانست. بد نیست تعداد صندلیهای سالنهایی را که در این روزها، بیشتر کنسرتها در آن برگزار میشود با هم مرور کنیم:
این در حالی است که در سال گذشته - 92- بیش از 500 کنسرت در تهران برگزار شد که با میانگین قیمت 60 هزار تومان برای هر بلیت، برگزاری کنسرتها چیزی حدود 30 میلیارد تومان گردش مالی داشتند.
مسوولان چه میگویند؟
شوری گرانی بلیت بهجایی رسیده که واکنش مدیر دفتر موسیقی ارشاد را هم به دنبال داشته است. او اوایل شهریورماه در نشست خبریاش به این مساله اشاره کرد که: «ما برای برگزار نشدن کنسرتهای موسیقایی در سالنهای ورزشی تاکید داشتیم، اما لابیهایی ایجاد میشود که کنسرتها باید در سالنهای ورزشی اجرا شود، اما ما باید به حقوق مردم نیز توجه کنیم؛ چرا که تضمین امنیت شنیداری مردم برای ما از هر چیز دیگری مهمتر است. هنرمندان باید بدانند که تنها خاک پای مردم بودن کافی نیست، گاهی باید به خاطر مردم هم کوتاه آمد. خوانندهای که در کرمان به اجرا در سالنی ۱۵۰۰نفره رضایت نداد، ما را مجبور به صدور مجوز در سالنی ورزشی کرد، تنها به این بهانه که خواننده نمیتواند سه شب بخواند.»
این اظهارات البته واکنش تند «سهراب پورناظری» را به دنبال داشت. نوازنده و آهنگسازی که مثل خیلیهای دیگر متوجه شده بود که کنایه مدیر دفتر موسیقی به محمدرضا و همایون شجریان است؛ برای همین در نامهای سرگشاده به او نوشت: «به چه اجازهای بهجای جهانی کردن سرمایههایی همچون همایون (شجریان) و دیگر جوانان پخته و نخبه تواناییهای کمنظیرشان را زیر سوال میبرید؟» او همچنین از مدیر دفتر موسیقی خواست تا «سالنهای چند هزارنفره را نشان اهالی موسیقی دهد تا آنان نخواهند در سالنهای ورزشی به اجرای برنامه بپردازند».
در آن سوی مرزها چه خبر است؟
در حالی در ایران، اینچنین از قیمت بالای بلیتهای کنسرت گفته میشود که هنرمندان ایرانی در خارج از کشور، بلیتهایشان را به صورت میانگین از 40 تا 100 یورو میفروشند. برای مثال قیمت بلیتهای محمدرضا شجریان در کشورهای دیگر چیزی حدود 100 یورو است و این در حالی است که قیمت بلیت خوانندهای چون مدونا تا 500 یورو هم میرسد. البته نباید این نکته را فراموش کرد که «مدونا» یا «لیدی گاگا» تنها قطعات آلبوم خود را به صورت زنده اجرا نمیکنند و برنامههای متعددی را برای مخاطبانشان در چنته دارند. از اجرای پرفورمنس گرفته تا استفاده از آخرین تکنولوژیهای صنعت کنسرت در جهان. این در حالی است که همزمان با آغاز مهرماه، علی جنتی -وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی - که برای آغاز سال تحصیلی به هنرستان موسیقی دختران رفته بود، وعده داد که اجرای هنرمندان ایرانی در خارج از کشور افزایش پیدا خواهد کرد: «در مظلومیت موسیقی در کشور ما همین بس که آلات قتل و چاقو و تفنگ میتوانند در تلویزیون نشان داده شوند ولی آلات موسیقی این امکان را ندارند.» علی جنتی گفت: «اگرچه در صداوسیما آلات موسیقی
نشان داده نمیشود، اما من این نوید را به شما میدهم که هنرمندان موسیقی ما همراه با آلات موسیقیشان در بهترین سالنهای اروپا روی سن خواهند رفت.»
دردسرهای اجرای زنده
برگزاری هر کنسرت - حتی در دولت یازدهم که به نسبت راحتتر از گذشته است- گذشتن از هفتخوان رستم است. از گرفتن مجوز تا فرم تعهد خواننده و نوازنده و سرپرست گروه و لیست قطعات. این در حالی است که معمولاً کنسرتها در ایران بر اساس قطعات آلبومهایی اجرا میشود که پیش از این مجوزهای لازم را از وزارت ارشاد کسب کردهاند تا امکان انتشارشان فراهم شده باشد. گاهی در برخی اجراهای شهرستان، از خواننده - علیرضا قربانی- گواهی عدم سوءپیشینه و عدم اعتیاد هم میخواهند- این را خود رئیس دفتر موسیقی یعنی پیروز ارجمند در گفتوگو با دو خبرگزاری مهم گفت- هر روز نیز مسالهای تازه به آن اضافه میشود. همین ماه گذشته نیروی انتظامی مانع از برگزاری کنسرت «حسین علیزاده» در فضای باز کاخ نیاوران شد و اعلام کرد فعلاً برای اجراهای فضای باز مجوز صادر نخواهد کرد. این روزها نوازندگان زن در بسیاری از شهرستانها امکان روی صحنه رفتن ندارند. برخی دیگر صحبت از تفکیک جنسیتی در کنسرتها میکنند و شورای استانی تعدادی از شهرستانها این مساله را تصویب کردهاند. در بسیاری از اجراها، گشت ارشاد مانع از ورود
مخاطبانی میشود که دهها هزار تومان بلیت خریدهاند. قوانین اداری برای برگزاری کنسرت در شهرستانها به مراتب سختتر هم هست. یعنی هرکس که میخواهد در شهرستانی کنسرت برگزار کند، باید بومی همان شهر باشد و سابقه برگزاری حداقل 10 کنسرت را در کارنامه کاری خود داشته باشد. همچنین باید مدیریت سالن و ورود و خروج و رفتار مردم و هنرمند را نیز ساماندهی و برنامهریزی کند. امنیت سالن اجرا نیز از وظایف کنسرتگذار است و این در حالی است که معمولاً مجوز اجراها دو یا سه روز مانده به برگزاری کنسرت داده میشود و بنابراین کنسرتگذار فرصت چندانی برای تبلیغات ندارد. برای مثال اگر هوس برگزاری کنسرت در آبادان را داشته باشید، باید این مراحل را طی کنید: اول با یک شرکت فرهنگی قرارداد ببندید و بعد همان شرکت فرهنگی، نامهای را به اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان مینویسد. بعد اداره ارشاد آبادان نامهای را به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان خوزستان مینویسد. استان مجوز برگزاری کنسرت را صادر میکند و سپس مجوز از اداره ارشاد اهواز به اداره ارشاد آبادان میآید و به دست شما میرسد.
البته آبادانیها آدمهای خوششانسی هستند. چون در اصفهان هیچ نوازنده زنی حق روی صحنه رفتن را ندارد و از آن طرف گویا قرار نیست، از این پس کنسرتی در نیشابور برگزار شود و اینها تنها مشتی نمونه خروار است. اظهارات عجیب و اقدام اخیر فرماندار شهرستان نیشابور مبنی بر ممنوعیت اجرای هرگونه کنسرت موسیقی اعم از پاپ و اصیل و مقامی و... در این شهر فرهنگی و هنری موجبات آزردگی خاطر هنرمندان موسیقی خراسان رضوی را فراهم آورده است.
مافیا...
«مافیا» این کلمه، این روزها به شدت در حوزه برگزاری کنسرتهای موسیقی شنیده میشود. حتی خوانندهای چون «حمید حامی» که از خوانندگان بیحاشیه موسیقی پاپ است، یکی، دو سال قبل در نامهای به جراید از این واژه استفاده میکند و میگوید: «مافیای موسیقی ایرانی زاییده بدنه موسیقی ایرانی است، او میتواند یک خواننده، آهنگساز، نوازنده، ترانهسرا و حتی یک تهیهکننده باشد که با ایجاد لابی توسط یک شرکت، موسسه یا یک باند کوچک یک یا چندنفره اقدام به مکیدن خون و پایمال کردن حق مسلم اهالی حقیقی و متعهد به هنر راستین موسیقی میکند. شاید او همان خواننده مشهوری است که درآمد سالانهاش به دو میلیارد تومان هم میرسد یا آهنگساز و ترانهسرایی که اسمش را زودبهزود و پی در پی پای بیشتر سریالها و فیلمهای سینمایی میبینید، او شاید خود تو باشی که با افتخار به تعداد بیشمار کنسرتهای ارگانی و شهرت و پول و پوسترهای تبلیغاتی و عکست روی جلد نشریات و... میبالی.»
او دلایل خاصی دارد که ادعا میکند با استفاده از آن میتوان وجود مافیا در موسیقی را ثابت کرد، مثلاً اینکه: «طی سالهای اخیر، تنها تعداد معدودی از خوانندگان خاص - پنج نفر- فرصت خواندن تیتراژ بهترین سریالهای تلویزیونی را دارند؟! اجازه استفاده از تبلیغات محیطی برای آلبومهای موسیقی و کنسرتها فقط به همین خوانندگان تعلق دارد و درآمد سالانه ایشان بین یک میلیارد و 700 میلیون و گاهی تا دو میلیارد تومان هم میرسد؟! فقط همین خوانندهها اجازه اجرای کنسرت در خارج ایران را دارند؟! همزمان با پخش ویدئوکلیپهایشان از ماهواره در خیلی از برنامههای رسمی از قبیل برنامههای تلویزیونی، کنسرت و برنامههای ارگانی شرکت میکنند؟ اینجا تنها نقطهای از دنیاست که شما به عنوان یک هنرمند که تمام سالهای عمر خود را صرف تولید آثار هنری کردهاید، به علت عدم وجود قانون مدون کپیرایت نمیتوانید حقوق خود را از ناشران و سودجویان و دلالان طلب کنید؟ برای مثال حقالزحمه یک خواننده که عضو بدنه مافیا نیست به علاوه گروه 12نفری نوازندهها تنها یک میلیون تومان و حق دلالی یکی از این آقایان خاص چهار میلیون تومان است؟»
از انتشار این نامه حامی، مدت تقریباً زیادی است که میگذرد؛ اما شرایط همچنان تغییری نکرده است. اگرچه در این سالها برگزاری کنسرتهای موسیقایی به یک عادت برای تمام خوانندگان بدل شده است و تهیهکنندهها هم بیش از هر زمان دیگری به اهمیت این موضوع پی بردهاند؛ از آن طرف با روی کار آمدن دولت حسن روحانی، شرایط برگزاری کنسرتهای موسیقی سهلتر شده است و کمتر خوانندهای است که از این قافله جا مانده باشد؛ اما همچنان تعدادی چهره هستند که تعداد برگزاری کنسرتهایشان به نسبت سایر خوانندگان بسیار بیشتر است و به نوعی رکورددار این قضیه هستند. به شکلی که برخی چهرهها تعداد برگزاری کنسرتهایشان به صد عدد در طول سال هم میرسد. در میان خوانندگان موسیقی سنتی، همایون شجریان و علیرضا قربانی را میتوان رکورددار اجراهای زنده دانست. این در حالی است که «محمدرضا شجریان» حالا بیش از پنج سال است که امکان اجرای کنسرت ندارد و از آن طرف شهرام ناظری نیز به علت بالا رفتن سن امکان برگزاری کنسرت برای شبهای متوالی را- و در کنسرتهای پاپ خوانندگانی چون سیروان خسروی، بابک جهانبخش، احسان خواجهامیری، مازیار فلاحی، رضا صادقی، بنیامین و محسن یگانه.
تنها مرد غایب محسن چاووشی است که میگویند امسال قرار است سرانجام طلسم را بشکند و در تهران کنسرت برگزار کند.
دیدگاه تان را بنویسید