گفتوگو با داوود موسایی، مدیر نشر فرهنگ معاصر درباره عبدالرحیم جعفری
گفت نمیخواهم پروندهام خاک بخورد
عبدالرحیم جعفری اگرچه خانهنشین شد اما حاصل کارش در ۳۵ سال قبل هنوز بخش مهمی از کتابهای انتشارات امیرکبیر را تامین میکند.
96ساله بود و از کودکی وارد دنیای چاپ و نشر شده بود. مردی که یک روز صاحب یکی از بزرگترین موسسات انتشارات کشور بود، چند روز قبل برای همیشه جامعه فرهنگی را تنها گذاشت. یادگارش، یک موسسه انتشاراتی بزرگ است که سالها اجازه پیدا نکرد به آن پا بگذارد و کتاب خاطراتی نوشت که میتواند چراغ راه ناشران باشد. عبدالرحیم جعفری اگرچه خانهنشین شد اما حاصل کارش در 35 سال قبل هنوز بخش مهمی از کتابهای انتشارات امیرکبیر را تامین میکند. داوود موسایی مدیر نشر فرهنگ معاصر و دوست و همکار قدیمی جعفری معتقد است که او در تمام این سالها از بازپسگیری ثمره زندگی و تجربیات سالیانش ناامید نشد. بلکه در تمام این سالها نشر و کتاب را دنبال کرد و به ناشران دیگر امید و روحیه داد و همزمان پرونده خود را پیگیری کرد. چرا که به گفته موسایی او میخواست با کتابها زندگی را تلطیف کند. چند روز پس از درگذشت این چهره تاثیرگذار نشر ایران، با دوستی که تا ماههای پیش از رفتن با او معاشرت داشت، گفتوگو کردیم.
آقای موسایی شما در این سالها به آقای جعفری خیلی نزدیک بودید، دوستی و آشنایی شما با ایشان به چه زمانی برمیگردد و اولین بار ایشان را چه زمانی دیدید؟
اولین دیداری که با زندهیاد جعفری داشتم برمیگردد به مهرماه سال 1346 یعنی چیزی حدود 48 سال قبل. آن زمان در شرکت کتابهای درسی در خیابان خواجه نصیر در میدان فوزیه آن زمان و میدان امام حسین فعلی ساعت سه بعد از نیمهشب برای اولین بار ایشان را ملاقات کردم. زمانی که من یک پسر خردسال بودم که تازه وارد حوزه کتاب شده بود. از همان زمان ایشان در منظر من چهرهای افسانهای تلقی میشد به دلیل کارهای مهمی که انجام داده بود و پس از آن هم انجام داد. در سال 1350 بود که برای اولین بار با خود ایشان همکاریام را آغاز کردم و این همکاری تا زمان انقلاب و سال 1359 که انتشارات امیرکبیر مصادره شد ادامه پیدا کرد. پس از آن، آرامآرام از سالهای 1368 به بعد با هم دوستی پیدا کردیم که خوشبختانه تا همین روزها ادامه داشت و همیشه در خدمت ایشان و مصاحبت با ایشان بودیم.
چه چیزی باعث شد که آقای جعفری در آن زمان فعالیتهایی را انجام دهد که در نگاه شما به عنوان یک فعال صنعت نشر چنین چهره افسانهای داشته باشد؟
تفاوت ایشان با دیگران از نظر من تفاوت در بینش و به عبارتی نگاه ویژهای بود که زندهیاد جعفری نسبت به هر چیزی داشت. نگاهشان به نشر نگاه ویژهای بود و تا زمانی که خودشان انتشارات امیرکبیر را اداره میکردند، این نوع نگاه و پیشرو بودن دربارهشان صدق میکرد. به عبارت دیگر، ایشان طور دیگری به مساله فرهنگی نگاه میکردند. اولاً آقای جعفری عاشق کتاب بود، همیشه میگفت من از کودکی با مرکب چاپ بزرگ شدم و کارم را شروع کردم. او یکی از عاشقترین انسانهایی است که در 50 سال دوره کاری و 60 سال عمرم در این حوزه دیدهام. نگاهش به زندگی هم همینطور عاشقانه بود و به خاطر همین سعی میکرد هر جریانی را تلطیف کند. کتاب هم برایش چنین نقشی داشت. همین مساله باعث شد کاری که در طول 30 سال در این حوزه انجام داد کاری کارستان باشد. بعد متاسفانه خانهنشین شد اما او همان کسی است که موسسهای به نام انتشارات امیرکبیر را به این عظمت با هیچ درست کرد و سامان داد. موسسهای که پس از حدود 35
سال که از مصادره شدنش میگذرد و با وجود مدیریتهای ناپخته همچنان توانسته دوام بیاورد. این نشان میدهد که ریشه این موسسه چقدر محکم بوده که توانسته همچنان سرپا باشد. درست است که گاهی در این میان مدیران لایقی هم داشته اما بیشترشان شایستگی مدیریت این موسسه انتشاراتی را نداشتند. با وجود این امیرکبیر دوام آورده و همچنان سر پای خودش است و آن قدر محکم است که در این سالها نلرزیده و به کارش ادامه میدهد. این تفاوت در بینش و نگاه او بود که باعث شد سالهای سال آدمی مثل او در نشر دیده نشود یا حداقل من چنین آدمی را نمیشناسم. نمیخواهم در مورد دوستان دیگر کملطفی کنم اما با توجه به سالها دوستی و شناخت از کارهایی که او انجام داده میگویم که از دست رفتنش ضایعه بزرگی برای جامعه فرهنگیمان است.
آقای جعفری در آن دوران با تلاشهایشان باعث تحول در نشر کشور شدند و این صنعت را از حالت سنتی به حالت حرفهای و اقتصادی درآوردند، چقدر از تجربیاتشان استفاده شد و میشود؟
خیلی از اتفاقها زاییده شرایط اجتماعی است. در آن دوران که انتشارات امیرکبیر کارش را شروع کرد، میشد این حرکتها را در صنعت نشر انجام داد. همان زمان ناشرهای دیگری هم بودند و فعالیت میکردند که البته در حد امیرکبیر بزرگ نبودند. امروز شرایط این صنعت در دنیا متفاوت شده است. خیلی از ناشران بزرگ یا رو به ورشکستگیاند یا هر روز کوچک و کوچکتر میشوند. چرا که شرایط کتاب هم عوض شده و با آمدن دنیای مجازی وضعیت کتاب کاغذی تغییر کرده است. تولید اطلاعات به قوت خود باقی است اما نحوه ارائه متفاوت خواهد بود. در این سالها خیلی از ناشرها، چراغ راهشان مسیری بوده که انتشارات امیرکبیر نشان داده و هر کس به اندازه توان برداشت خودش توانسته از آن تجربیات استفاده کند. در بزرگی آقای جعفری همین بس که تجربیاتش را در دو جلد کتاب خاطرات نوشت و منتشر کرد که هم بسیار خواندنی است و هم برای هر کسی که در حوزه نشر فعال است کمککننده است که اینها را
بخواند و تجربهای کسب کند.
آیا ایشان را در این سالها ناامید دیده بودید؟ روحیهشان چطور بود؟
هیچوقت. شاید بتوانم بگویم که تا یک ماه و نیم و دو ماه پیش هیچوقت ایشان را ناامید ندیدم. همیشه این امید را داشت که ممکن است موسسه را به او برگردانند و آرزویش این بود که در موسسه خودش باشد. همیشه و در تمام این سالها سعی میکرد کارش را دنبال کند و میگفت من نمیخواهم پروندهام زیر پروندههای دیگر برود و خاک بخورد و به دنبال بازپسگیری امیرکبیر بود.
چرا فعالیت دیگری در حوزه نشر خارج از امیرکبیر انجام ندادند؟
نمیتوانست و خانهنشین شده بود. ولی همیشه کتاب را دنبال میکرد. کار ناشرهای مطرح را دنبال میکرد و به ناشران امید میداد و میگفت در دوره ما شرایط خیلی سخت بود و الان شرایط خوبی است، کار کنید و از موقعیت استفاده کنید. در این سالهای دوستی من همیشه احساس شاگردی به ایشان داشتم و هیچوقت کلمهای در این موضوع که ناامیدی در وجودشان باشد، از ایشان نشنیدم.
آخرین تصویر یا خاطرهای که از آقای جعفری دارید، چیست؟
راستش آخرین خاطرهام خیلی خوشایند نیست و دلم نمیخواهد این را بگویم. همینقدر میگویم که کسی که وجودش میتوانست برای کشوری، سراسر برکت باشد، مجبور شد خانهنشین شود.
دیدگاه تان را بنویسید